جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
فریاد دردی مشترک
«شبنم مقدمی» را همه به عنوان یک بازیگر تئاتر میشناسند، چرا که در سینما و تلویزیون کمتر ظاهر شده است؛ بازی در مجموعهی تلویزیونی «زیر تیغ» و فیلم «به نام پدر» از جمله کارهای تصویریاش است، ولی او اکنون اولین نقش بلند سینماییاش را در فیلم «فرزند خاک» ساختهی «محمدعلی باشهآهنگر» بازی کرده است. این فیلم محصول سازمان توسعهی سینمایی سوره (حوزهی هنری) بوده و تهیهکنندگی آن را «احمد میرعلایی» به عهده داشته است. مقدمی در این فیلم نقش همسر شهیدی را دارد که همراه با زنی کرد به نام «گونا» به کردستان عراق میرود تا پیجوی پیکر همسر شهیدش شود و ...
▪ چه تحلیلی از نقش مینا دارید؟
ـ نقش مینا پر از اوج و فرودهای حسی است که این اوج و فرودها محک خوبی برای بازیگر هستند. مابهازای خارجی برای مینا خیلی داریم، کسانی که هنوز چشم انتظار خبری از جایی یا پلاکی هستند تا آن را به عنوان همسر بپذیرند؛ او هم جزو کسانی است که منتظرند چند تکه استخوان به دستشان برسد و آن را به جای عزیز یا همسر خود به خاک بسپارند.
مینا اولین نقش بلند سینمایی من است و خوشحالم که قدم اول را برای یک نقش بلند سینمایی با یک محک و ارزیابی بازیگرانه برداشتم.
▪ پیامد سفر و برخورد با دنیاهای جدید و متفاوت برای شخصیتهای سینمایی پدید آمدن یک تحول درونی است؛ آیا مینا هم در این سفر و در جریان برخورد با گونا که زنی کرد است و خانواده و اطرافیان او به تحولی میرسد؟
ـ مینا زنی شهری از طبقهی متوسط جامعه است که به میزان لازم تحصیلات دارد. او زن محکمی است که برای فرزندش هم مادر بوده و هم نقش پدرش را داشته و سختیهای بسیاری را متحمل شده تا پسرش را به سن ۱۶ - ۱۵ سالگی برساند. مینا با یک فرهنگ شهری وارد دنیایی بیگانه میشود که آن دنیای گونا و خانوادهاش است. گونا از دنیایی خشن با شرایطی تلخ و دشوار میآید ولی این زن کرد، بسیار شیرین و انعطافپذیر است و مینا را متوجه بخشی از ویژگیهای انسانی که در وجودش نهفته است میکند، ویژگیهایی که هنوز برای خودش هم ناشناخته است. مینا در برخورد با گونا به آموختههایی دست پیدا کرده که او را کامل میکند و در اینجاست که میفهمد در جستوجوی چیست، انگار خداوند گونا را در مسیر مینا قرار داده تا او خودش را کاملاً بشناسد.
مینا در نتیجهی برخورد با گونا سرشار از اعتماد و دوستی نسبت به گونا و خانوادهاش میشود و از لوکسبازیهای فرهنگ شهری فاصله میگیرد؛ یعنی وقتی که با گونای روستایی راه میرود تفاوتش را با او درک میکنید که این تفاوت به نگاه تردیدآمیز مینا و فرم ظاهری که سرشار از رفتارهای متظاهرانهی شهری اوست برمیگردد، با این حال سادگی گونا او را به خود میآورد و اینگونه آن دو به همدیگر نزدیک شده به طوری که بعد از مدتی بسیار شبیه هم میشوند.
▪ پس به نظر میآید یکی از درونمایههای فیلم پیوند دو آدم از دو فرهنگ مختلف است!؟
ـ شاید دریافتن دردی مشترک است که گونا و مینا با هم فریادش میکنند.
▪ خود شما در جریان فیلمبرداری تا چه اندازه از فرهنگ و آداب و رسوم کردهای منطقهی اورامانات تأثیر گرفتید؟
ـ من دوست کردزبان زیاد دارم که البته هیچ کدامشان اهل پاوه نیستند؛ خانوادهی کامکارها از جمله این دوستان هستند. از برخورد و گفتوگو با آنها لذت میبرم و سعی میکنم کلمه به کلمه زبانشان را یاد بگیرم و آنها هم مشتاقانه برایم توضیح میدهند. بودن در کنار آنها برایم بسیار لذتبخش است. کلام و ملودی کردی هم با گوش من آشناست.
در واقع همهی اقوام ایرانی را دوست دارم ولی نسبت به کردها احساس ویژهیی دارم، اما واقعیت این است که تصور نمیکردم مردمان کرد تا این حد خونگرم باشند. مثلاً روزی که برای خرید پارچه به یک پارچهفروشی رفتیم، پارچه را که خریدیم سراغ خیاط را گرفتیم که پارچهفروش گفت مادرم خیاط است اگر دوست دارید پیش او بروید. ما هم برای اندازهی لباسهایمان و دوخت آنها به خانهی مادر پارچهفروش رفتیم؛ سر ظهر بود و همهی اهل خانه سر سفره نشسته بودند، ولی همین که ما را دیدند به زور ما را بر سر سفرهی خود نشاندند و هر آن چه را که داشتند با ما قسمت کردند و این در حالی بود که برای اولین بار ما را میدیدند. فکر میکنم این بیدریغ بودن در شادیها - حتی اگر نان خشکی هم باشد - در کمتر قومی دیده میشود.
البته این ویژگی در فرهنگ همهی ما ایرانیها موجود بوده، اما در حال حاضر در میان همه باقی نمانده است! اگر از نزدیک این آدمها را نمیدیدم هرگز این همه صداقت، خونگرمی و صمیمیت را باور نمیکردم. روزی دیگر به اتفاق خانم مهتاب نصیرپور و خانم آذر رجبی که بازیگر کرد گروه بودند به روستای نوریاب در حومهی پاوه رفتیم. در آنجا زنی نان ساجی میپخت؛ در کنارش نشستیم و برایمان از روزهای جنگ و روزهایی که بدون گاز و با هیزم برای رزمندهها نان میپختند گفت.
او ما را به خانهی خود و اقوامش برد. وقتی در میزدیم با آغوش باز و روی گشاده پذیرای ما میشدند. سادگی و یکرنگی سنت آنها بود و این سنت برای ما که از یک فرهنگ بلاتکلیف شهری و فضایی مدرن میآمدیم و نمیدانیم که سنتی هستیم یا مدرن بسیار جذاب بود. در فیلم هم میبینیم که خانوادهی گونا هیچ انگیزهیی برای خوشحال بودن ندارند ولی نان خشکشان را با مینا تقسیم میکنند. همان روز احساس کردم که این میناست که تحت تأثیر آدمهای کرد در فرهنگ کردی حل میشود.
▪ در پایان صحبت خاصی ندارید؟
ـ منطقهی اورامانات و پاوه خیلی ناشناخته است و برای کسانی مثل من که اهل سفر هستند این منطقه خیلی زیبا و جذاب بود. روزهای اول که به آنجا رفته بودیم و هنوز چشممان به زیباییهای منطقه عادت نکرده بود حسرت میخوردم که چرا تا حالا این همه زیبایی برای من و دیگران ناشناخته مانده است!؟ در واقع چشم بیننده و تماشاگر سینما هم از لوکیشنهای شهری و جاهایی مثل جادهی چالوس خسته شده است.
سینما نیازمند لوکیشنهای جدیدی است و حیف است که این همه لوکیشن زیبا برای اهالی سینما ناشناخته بماند و باید از کسی چون آقای آهنگر که با پژوهش، جستوجو و پیگیریهایی که داشته این لوکیشن را به اهالی سینما و سفر معرفی میکند تشکر کرد. در پایان از اهالی فکر و فرهنگ این منطقه هم میخواهم که به هر طریقی که شده آنجا را به دیگران بیشتر بشناسانند. من هم هر فعالیتی که لازم باشد در این خصوص خواهم کرد.
صفورا رستمینژاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست