جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اسلام و عرفی شدن


از جمع بندیِ بحث ها و اظهارنظرهایی كه در نسبتِ میان اسلام و عرفی شدن مطرح شده است, چیزی حدود ده احتمال قابل استخراج است ما در ادامه این نوشتار, ضمن مروری اجمالی بر این دیدگاهها, بر نظری كه مبیّن فرضیه اصلی این تحقیق است, تأكید و توقف بیشتری خواهیم داشت

از جمع بندیِ بحثها و اظهارنظرهایی كه در نسبتِ میان اسلام و عرفی شدن مطرح شده است, چیزی حدود ده احتمال قابل استخراج است. ما در ادامه این نوشتار, ضمن مروری اجمالی بر این دیدگاهها, بر نظری كه مبیّن فرضیه اصلی این تحقیق است, تأكید و توقف بیشتری خواهیم داشت.

اسلام و احتمالات عرفی شدن

ویلم, بدرستی, اشاره كرده است كه میان ادیان در مواجهه با پدیده عرفی شدن (Secularization), تفاوتهای بسیاری وجود دارد. او این تفاوت را حتی در بین مذاهب و نحله های مختلف مسیحی نیز قائل است و از این حیث كلیساهای كاتولیك, پروتستان, انگلیكان و ارتدوكس را هم از یكدیگر متمایز می سازد. (ویلم/گواهی ۱۳۷۷:۱۳۴) او معتقد است كه عرفی شدن بر پیش فرضِ تمایزگذاری میان امور قدسی و عرفی استوار است كه به طور مشخص, از سوی سنتِ یهودی ـ مسیحی ترویج شده است; در حالی كه این فرض برای فرهنگهای دینیِ دیگر, امری غریب و به غایت, ناآشناست. ویلم در اثبات مدعای خویش, ادیان چینی و هندی را شاهد مثال می آورد كه بی هیچ تمایزی میان این دو عرصه, یك روش زندگی و یك نظام اجتماعی ـ دینیِ كاملند.(پیشین:۱۳۸) با این كه بر تعلق و وابستگی نظریه عرفی شدن بر بستر اجتماعی ـ دینی خاص و شرایط تاریخی منحصر به فرد, بسیار تأكید و ابرام شده است, به دلایلی كه بخشی از آن مربوط به خصلت تعمیمی این قبیل تئوری های پهن دامنه است و بعضاً از تمایلات ایدئولوژیكِ نهفته در پسِ این نظریات سرچشمه می گیرد, تلاشهایی در كار است تا با ارائه تصاویری تقطیع شده از واقعیت و تعبیر و تفسیرهای كارسازی شده از این مدعا, آن را بی محابا به مصادیق دیگر نیز تسرّی بخشد. دور از انتظار نبوده و نیست كه این تلاشهای سویافته و غیر علمی, موجب بروز پارادوكس هایی در اصل نظریه و در انطباق آن با واقعیت گردد.۱ از جمع بندیِ بحثها و اظهارنظرهایی كه در نسبتِ میان اسلام و عرفی شدن مطرح شده است, چیزی حدود ده احتمال قابل استخراج است. ما در ادامه این نوشتار, ضمن مروری اجمالی بر این دیدگاهها, بر نظری كه مبیّن فرضیه اصلی این تحقیق است, تأكید و توقف بیشتری خواهیم داشت.

هنوز نوبت اسلام نرسیده است

آن دسته از نظریه پردازانی كه از فرآیند عرفی شدن, قانون خدشه ناپذیر و جهانشمولی ساخته اند, معتقدند كه هیچ دینی را از آن, راهِ گریزی نیست و این پدیده دیر یا زود دامن تمامی ادیان را, با هر خاستگاه و خصوصیتی, خواهد گرفت. برای مثال, عادل ضاهر تلاش می كند تا با ارائه تعریفی از دین كه تمامی مصادیق نوعی آن را در بر بگیرد, اجتناب ناپذیری وقوع این فرآیند را برای اسلام و هر دین دیگری به اثبات رساند. او مدعی است كه اگر تعبیری معرفت شناسانه و فلسفی از عرفی شدن ارائه گردد, در آن صورت هیچ مجال و راه گریزی برای خودداری بعضی از ادیان از مواجهه با آن پدید نخواهد آمد. ضاهر معتقد است كه اسلام در برابر تفاسیر جامعه شناختی, تاریخی, روان شناختی و سیاسی از عرفی شدن و قرائتهای درون دینیِ موافق با آن۲ مقاوم است; اما اگر از منظر فلسفی كه دین را حاوی مجموعه ای از گزاره های ثابت و ضروری می داند, نظر شود, آن گاه این فرآیند برای اسلام نیز امری اجتناب ناپذیر می نماید; زیرا امور سیاسی و مدنی, قضایایی جایز, ممكن و محتمل الوقوع هستند كه هیمنه دین را بر خویش برنمی تابند.(ضاهر, ۱۹۹۳) سخن اصلی درباره علت به تأخیر افتادنِ وقوع این فرآیند در مورد ادیان غیر مسیحی و جوامع غیر غربی را جان هیگ گفته است. او مدعی است همچنان كه مسیحیت در قرون وسطی راكد بود و پس از آن دچار تغییرات تند و حیرت آوری گردید, ادیان شرقی نیز هم اكنون در حال خروج از حركت آرام ادوار میانه خویشند و با عبور از این مرحله و قرار گرفتن در آستانه جهشهای توفانی انقلاب علمی ـ تكنولوژیكی و تحولات اقتصادی ـ اجتماعیِ پس از آن, بر شتاب و سرعتشان در مسیر عرفی شدن افزوده خواهد گردید. هیگ در واقع, علت العلل عرفی شدن جوامع و ادیان را تجربه مستقیم مدرنیته می داند كه در جوامع شرقی با تأخیر همراه بوده است. (هیگ/ سلیمانی ۱۳۷۹) كسانی نیز كه عمدتاً از روشنفكران جوامع اسلامی هستند, با قبول مبادی نظری ضاهر یا هیگ, معتقدند كه باید به طرق مختلف این فرآیند را یاری كرد تا هرچه زودتر بر مقاومتهای موجود در جوامع عقب مانده چیره گردد و دوره برزخیِ گذار را هرچه سریع تر پشت سر گذارد.

چالشی سخت در پیش است

العطاس معتقد است كه عرفی شدن نه تنها حامل یك جهان بینی غیر دینی است, بلكه فراتر از آن, ضد اسلام است; چرا كه مبتنی بر یك دنیاگرویِ محض و غایی است. بنابراین, لازم است كه مسلمانان به هر طریق ممكن از رسوخ و ترویج آن در میان خود جلوگیری كنند. این پدیده چه در موضع مرامی و چه در فحوای نظری, همچون سمّی است مهلك برای باور و اعتقاد صحیح. او در عین حال تأیید می كند كه اگر بعضی از اجزاء این فرآیند, مثل رهایی از طلسمِ طبیعت, تقدیس زدایی از سیاست و تبرّك زدایی از ارزشها در چارچوب جهان بینیِ الهی دیده شود, هیچ مغایرتی با اسلام ندارد. (العطاس/آرام ۱۳۷۴: ۴۰ـ ۳۸)

در اسلام موضوعیت ندارد

فیلالی در دسته بندی چهارگانه خود از مواجهه اسلام با پدیده عرفی شدن, به دیدگاهی اشاره می نماید كه صاحب نظران آن معتقدند فرآیند عرفی شدن در اسلام, چندان موضوعیتی ندارد; زیرا شرایط و عوامل ایجادكننده آن مفقود است. حسن حنفی معتقد است كه چون در اسلام پدیده ای متناظر با كلیسا وجود ندارد تا مفارقت و تخاصمی میان آن با دولت پدید آید و تجربه تلخ قرون وسطی را به وجود آورد, وقوع فرآیند عرفی شدن نیز در اسلام معنایی ندارد. او می گوید كه اسلام به اندازه كافی لائیك بوده است; با این كه چندان بهره ای از این فرصت نبرده است. فیلالی معتقد است كه محمد عابد جابری نیز به همین دیدگاه تعلق دارد, لیكن مدعای دیگری را مبنای نتیجه گیری خویش قرار داده است. جابری معتقد است كه اساساً عرصه های دینی و سیاسی در اسلام به قدر كافی از هم متمایزند كه آن را از لائیسیته بی نیاز سازند. اسلام بیش از عرفی شدن, به عقلانیت و دموكراسی نیازمند است.(فیلالی/رضایی ۱۳۸۰: ۳ـ۱۴۲) نقصان اساسی در دیدگاه حنفی و جابری آن است كه تحت تأثیر برداشتی فرانسوی از مفهوم (غیر دینی) (Laicite), معنای محدودی از آن را كه صرفاً ناظر به (جدایی دین و دولت) است, مبنای داوری و اظهارنظر خویش قرار داده اند. به علاوه, در پیش فرضِ عابد جابری كه اسلام را در امر سیاست, دینی قائل به تمایز معرفی می كند, نیز محل تردید است.

سازگار با گوهر اصیل دین

اگرچه ممكن است میان اسلامِ تاریخی و مبدَّل شده رایج در میان مسلمانان با فرآیند عرفی شدن تعارض و چالشی مشاهده شود, لیكن گوهرِ اصیل دین, از جمله اسلام, هیچ تغایری با این پدیده ندارد. فیلالی می گوید كسانی چون علی عبدالرازق, محمود طه, فضل الرحمن, محمد طالبی, احمد خلف الله, محمد آركون, محمد شهرور و عبدالكریم سروش در قرائتی متجددانه, كه سعی در جدا كردنِ پیام اصلی دین از تاریخ آن دارد, از این دیدگاه حمایت كرده اند.(پیشین: ۱۴۸) آنها به دنبال كشف و معرفی یك اسلام غیر سیاسی و غیر اجتماعی, كه طبعاً سازگاری تامّی با لائیسیته دارد, هستند. چالشی دیدنِ نسبتِ میان ایمان و كلام, ایمان و شریعت, ایمان و كنش دینی و مناسكی, و به طور كلی ایمان و دین, كه تحت تأثیر الهیات جدید پروتستانی از سوی برخی از نواندیشان مسلمان مطرح می شود, به منظور تقویت همین دیدگاه است.

اساساً چالشی وجود ندارد

فیلالی در دسته بندی خود, مدعای چهارمی را نیز مطرح و از آن دفاع كرده است. براساس این دیدگاه, اسلام به مثابه یك دین كامل, ظرفیتهای لازم برای اصلاح و آبادانی دنیا بر پایه مقتضیات عصری را داراست و بنابراین, دچار هیچ گونه چالشی با فرآیند عرفی شدن نخواهد گردید. با این كه فیلالی, نگرش قابل قبولی را درباره اسلام مطرح می كند, لیكن به علت نادیده گرفتنِ برخی از ویژگیهای ذاتی این فرآیند, همچنان از تلقی و فرضیه (ما) در این باب فاصله دارد. فیلالی در فصول بعدی كتاب تلاش می كند تا سوءظنهای موجود درباره رویكرد ضد دینی لائیسیته را كاهش دهد و با كاستن از نگرانیهای متدینین, احتمال بروز چالش میان اسلام و عرفی شدن را به كمترین حد برساند. او بدین منظور به وجود دو ویژگی در اسلام كه می تواند به نفع فرآیند عرفی شدن ارزیابی شود, اشاره می كند: یكی رویكرد ضد اساطیری و ضد خرافه اسلام, و دیگری جایگاه معتبر و مقام بلند عقل در این آیین. فیلالی با رویكرد مصالحه جویانه اش می گوید كه لائیسیته نمی خواهد جایگزین نقشهای اساسی و انحصاری دین در درون افراد و وجدان انسانها گردد, بلكه با احاله امور اجتماعی ـ سیاسی به قواعد برآمده از عقل, در كنار آنها خواهد نشست. به طور كلی, تلاش فیلالی برای رفع هرگونه سوءتفاهم و نگرانی از بابت عرفی شدن, در این جهت قرار دارد كه اولاً صبغه لائیك بودن آن را تعدیل كند, و ثانیاً با نفی وارداتی بودنِ این فرآیند, از حساسیت مسلمانان نسبت به آن بكاهد.(فیلالی/رضایی ۱۳۸۰: ۹ـ۱۵۱)

اسلام, دینی با قابلیتهای عرفی

اسلام در وهله نخست یك دین است; دینی با منشأ وحیانی و با جهت گیری رستگاری طلبانه و تعالی جو, كه معتقد به وجود دنیای دیگر است. بنابر اعتقاد مسلمانان, اسلام كامل ترین دین الهی است كه توسط آخرین پیامبر به بشریت ارزانی شده تا به كمك آن, راه صلاح و فلاح و به بیان دیگر, سعادت و رستگاری خویش را بیابد و به پای خود آن را بپیماید. به اعتقاد پیروان, آموزه های این دینِ اَتمّ و اَكمَل چنان تقریر شده است كه اولاً بقای عصری و شمولیت جهانی آن را تضمین كند و ثانیاً با ناموس طبیعت, فطرت بشر و منطق و اصول عقلانی منطبق باشد. همین خصوصیات است كه از اسلام (دینی) با قابلیتهای (عرفی) پدید آورده است. از این رو, اسلام بی هیچ تنازلی از اصول اساسی خویش به مثابه یك دین, و بدون هیچ گونه ساده نگری و تساهلی در قِبال فرآیندهای عرفی كننده به مثابه جریانهای رقیب, به استقبال تحولات و مسائل جدید می رود و از تلاش برای به هم آوردنِ طبیعت و فراطبیعت, دنیا و آخرت, عقل و ایمان, دولت و دین, بیرون و درون, و فرد و جامعه فروگذار نمی كند. پس راه حل مناسب برای مواجهه منطقی و هوشیارانه با این فرآیند, نه پاك كردن و تغییر صورت مسئله, نه تمكین و تسلیمِ ناگزیر, نه اقبال و روآوری مشعوفانه, و نه مقابله عصبی و زورمندانه است; بلكه شناساییِ ابعاد و اجزاء مختلف مسئله به منظور درس گیری از تجربیات گذشته و اتخاذ مواضع مناسب در قبال جریانی است كه روز به روز بر قدرت, شتاب و گستره آن افزوده می گردد. تمامی امید و اندوخته مؤمنان در این راه, به امكانات و ظرفیتهایی است كه خداوند متعال از طریق این آیین مكین و قویم در اختیار مسلمانان قرار داده است. در ذیل به برخی از ظرفیتها و تواناییهای اسلام كه آن را از درون, در برابر امواج عرفی سازِ جهانی مقاوم ساخته است, اشاره می كنیم: سرمایه اجتماعی. گریلی, وارنر, روف و آمرمان از وجود سرمایه شگرف اجتماعی در (ادیان تفاوتی)۳ در قیاس با (ادیان انسانی) و لیبرال و (معنویت گراییهای درونی) خبر داده اند. (Woohed & Heelas ۲۰۰۰: ۵۵-۶) البته آنها اذعان می كنند كه این سرمایه اجتماعی در رویكردهای بنیادگرایانه این ادیان, به مراتب غنی تر و پربارتر است. نفوذ اجتماعی گسترده این ادیان در میان مردم, كمیتِ قابل توجه پیروان در سراسر عالم, توانایی نسبتاً مؤثر آنها در بسیج عواطف و توجهات عمومی و وجود هماهنگی و همسوییِ نسبی در بعضی از مسائل جهانی از جلوه های بارز این سرمایه اجتماعی است; چیزی كه در جنبشهای دینیِ جدید (WRNs) شاهد مثالی ندارد. باید به این حقیقت افزود كه (سرمایه اجتماعی) در دینی مثل اسلام با جهت گیری مثبت به سوی دنیا و نسبت به جامعه و سیاست و با تأكیدات فراوان بر مسئولیتهای اجتماعی مؤمنان, (پارسونز/ موقن ۱۳۷۸:۷۰) به مراتب افزون تر و قدرتمندتر از ادیان مورد اشاره اندیشمندان مذكور است; چنانكه هالن كروتز و وسترلُند و همچنین جان وُل نیز بر آن صحّه گذارده اند.(Ibid:۴۹-۵۱) سرگذشت اسلام در طول تاریخ نشان داده است كه این آیین از قدرت باز تجدید بسیار بالایی برخوردار است. یعنی عناصر آرمانی و آموزه های بلند برآمده از الگوهای مطلوب نظری و عملی, مانع از آن است كه مؤمن پایبند و مجِدِّ این آیین به یافته ها و تجربیاتِ سلف بسنده كند و به داشته ها و اندوخته های موجود اكتفا كند و یا به راحتی از كنار انحرافات و تحریفات از اصول درگذرد. او آمادگی دارد تا با نگاه نقد و به مدد انگیزه های بلند آرمانی, در هر لحظه به ارزیابی اوضاع و عملكردهای متصدیان جامعه خویش و متولیان امور دینی بنشیند و برای اصلاح نابسامانیها و احیای ارزشهای فروگذاری شده به پا خیزد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.