چهارشنبه, ۶ تیر, ۱۴۰۳ / 26 June, 2024
مجله ویستا

شیون شاعر شالیزارهای شمالی


شیون شاعر شالیزارهای شمالی

نگاهی به نصب تندیس شیون فومنی پس از مرگش

از دومین روز دی ماه ۱۳۲۵ که قلم سجل احوال بر نگارش نام نازنین «میراحمد سید فخری نژاد» چرخید تا بیست و سوم شهریور سال ۱۳۷۷ که سنگ تراش نقش شیون فومنی را برسنگ مزارش در زیرپای میرزا کوچک جنگلی حک کرد; سرزمین گیل و دیلم شاهد حضور فرزندی خلف از تبار نیکان و از سلا له سبز علوی بود که لحظه لحظه عمرش را در راه خدمت به مردم دیارش سپری کرد و ضمن ایفای نقش در شغل شریف معلمی، به عنوان شاعری مردمی و چیره دست که هم به گویش دلنشین گیلکی و هم به زبان اصیل فارسی در شعر سرایی تسلطی مثال زدنی داشته برای ایرانیان به ویژه مردم دیار سبز گیلا ن شناخته شده است.

آثار زنده یاد «شیون فومنی» در زمینه شعر و ادبیات به دو بخش تقسیم می شود:

الف) مجموعه اشعار و منظومه های گیلکی تحت عنوان «گیله اوخان»

ب) مجموعه اشعار فارسی که در چهار جلد کتاب با عناوین «پیش پای برگ»،«یک آسمان پرواز»، «رودخانه در بهار» و «از تو برای تو»، در اختیار عموم قرار گرفته است و این همه نشانه مهارت و تسلط همه جانبه وی در عرصه ادبیات و فرهنگ به ویژه حوزه شعر و شاعری است اما در این مجال اندک سعی برآن است که دریچه ای هرچند کوچک اما توام با ارادت خالصانه به روی اقیانوس اندیشه ها و نگرش های وی در شعر و ادبیات گیلکی بازنماییم و شاعر شالیزارهای شمال را با نگاهی متفاوت بنگریم.

«شیون فومنی» علی رغم آنکه در سراندیشه «یک آسمان پرواز» داشت،«پیش پای برگ» می نشست و «از تو برای تو» می گفت. شوق «شیون» برای از مردم گفتن و با مردم بودن چون اشتیاق،«رودخانه در بهار» است برای وصال دریا.

گویند خداوند زمین را بین اهل زمین تقسیم کرد و چون به شاعران سهمی نرسید، قطعه ای از آسمان را به شاعران بخشید تا از زمین فاصله نگیری، شاعر نمی شوی و چون فاصله گرفتی از آسمان می گویی و شیون یکی شد از قبیله آسمانی شاعران که جایگاه اصلی و پایگاه قدرتشان قلب های بی ریای مردم است.

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

آری، شیون را می گویم، شاعر شالیزارهای شمال، آینه تمام نمای نجابت روستائیان، او که از همآغوشی جنگل و دریا زاده شد و در کنار مردمانی سخت کوش که به تعبیر زنده یاد سلمان هراتی از این ستاره تا آن ستاره در مزارع کار می کردند و با عرق جبین و اشک چشم شالیزار را سبز می داشتند، آسمانی شدن را آغاز کرد آه که هر وقت شهر بی دوست مرا تنگ می شود، به عادت همیشه، به سرزمین شعرهایش پناه می برم و در ارتفاعات مه آلود قریحه نابش گم می شوم، آنگاه که تخلص شیون را برگزید، چه زیبا انتخابی نمود این ابر مرد شعر فولکلور; آری او درد روستایی داشت و غم گیلا ن و گیلا نی، و چه واژه ای زیباتر و رساتر از «شیون» که عمق این دغدغه پاک را نشان دهد؟ شیون فومنی منادی اصالت روستایی و روستا و فریاد گر نجابت جنگل بود و در عین داشتن آرامشی دریا گونه، آتش خشمش جز برای غارتگران جنگل و دریا و یغما بران فرهنگ اصیل روستا، شعله ور نمی شد، شیون فرزند بی ادعا و وفادار گیلا ن بود و آینده را در آرامش قلب های دریایی مردمش می دید، سادگی و یکرنگی با او صمیمی و مهربان بودند، با فقر و رنج مردمش بزرگ شده بود و از این روبود که صمیمیت و صداقت شد عادت دیرینه. شیون فومنی نورانی ترین و ماناترین اختر سپهر شعر فولکلور گیلا ن بوده و هست و امروزه اندیشه های پاک و آینده نگری های حسابگرانه اش برای آنهایی که در شب سیاه صنعتی شدن و زندگی ماشینی راه را گم کرده اند و به بیراهه رفته اند فانوس راه هست و روشنگر طریق. آری او دغدغه داشت، دغدغه اینکه این تمدن از جنس دود و سنگ. دل های روستایی ما را اجاره نکند و لقمه های دروغین الینه شدن (خودباختگی فرهنگی) مهمان سفره های نان و پنیر روستاهای ما، نگردد و آه کجاست؟ تا هزاران جان دوستدارانی چون من فدای این دلواپسی مقدس گردد و بس. او از دل گفت تا بردل نشست از اصالت گفت تا اصیل شد و ماندنی، از سادگی و صداقت گفت تا اینکه تسخیر نشدنی شد و دست نیافتنی از ما گفت، از مردمان روستا، که با شبنم وضو می گیرند و بر برگ درختان به سجده می نشینند و همه اینها شدند طناب محکمی برای او در فتح قلل زیبای قلبهای مردم و تا آنجا پیش رفت که در اندیشه مردم عمر جاوید یافت و شد قبله نمای آنان. دعوت به زندگی پاک و بیآلا یش روستائیان و اصالت بخشی به فرهنگ ریشه دار روستایی از مهمترین مفاهیم کلیدی و از برجسته ترین مقوله های شعر شیون است.

باید گفت شعرا و نویسندگان سهم عظیمی در زمانه کنونی دارند، در معرفی فرهنگ غنی و ریشه دار ملت خویش و این جاست که شیون با درایت و مهارت خاص خویش به یاری مان میآید و همسفر مطمئن ما می شود در این گذار، اصالت گفتار و اندیشه های او دستاویز محکم و مطمئنی است برای رهایی از بی هویتی و خودباختگی فرهنگی در دوران استیلا ی آهن و فولا د بر عواطف و قریحه های بیآلا یش مردم رنجدیده روستا. شاعر شالیزارهای شمال در فکر چاره ای بود برای باغچه احساس ما که اسیر یخبندان عواطف شده است. او در تعریف روستا و بیان آداب و سنن روستائیان، در ترسیم نجابت و اصالت مردم روستانشین بی مانند بود و در مدرسه میهن پرستی و عشق ورزی به وطن و آب و خاک مادری به معنای واقعی کلمه استاد بود; غرور ملی و بومی، ریشه در فرهنگ اصیل داشتن و باورداشتن آموزه های دینی و نقش اعتقادات در راهیابی به سرزمین سعادت اخروی از جمله مفاهیم محوری نهفته در شعر شیون فومنی است.

شیون در به تصویر کشیدن رنجهای مردم همتا نداشته و ندارد و این امتیاز را از بودن و زیستن در کنار مردم و لمس مشقتهایشان دارد. او آن قدر نگران روستا و مردم و شهر و دیار خودش بود که حتی اگر لحظه ای هم رو به سوی مظاهر تمدن جدید قرار می گرفت، آنچه تمام رویایش می شد، گیلا ن بود و بس: رو به طیران که خوسم گیلا ن خاب دینم/ فوچینم می چوم اکوگ عذاب دینم

آنگاه که در منظومه و رنج نامه «گیشه دمرده ی» او عمیق می شویم خواهیم دید که مفاهیمی چون نوعدوستی، اهمیت همسایه، پایبندی به آداب و سنن محلی، تعهدات اعتقادی، مذهبی و مقوله هایی چون احساس و عشق پاک و غیره با چه توانگری خاصی بیان شده است و یا در منظومه «بی بی بی چادری خانه نشین بو» چه زیبا غم تاراج طبیعت سبز گیلا ن را می خورد و چه دلسوزانه در برابر نابودی جنگل و تخریب جاذبه های گردشگری گیلا ن فریاد برمیآورد، آری فریاد جنگل می شود و نقش چشمانش می شود رنگ درخت و آب; و با زبانی ساده یادآورمان می شود که تخریب درخت و جنگل و غارت رودخانه و دریا یعنی مصرف گرایی محض، یعنی احتیاج. او غم جنگل را می خورد و از تسلط کویر بر دشت سبز دل هایمان سخت می هراسید و در راه بارور کردن و سبز کردن اندیشه های کویری ما از هیچ تلا شی دریغ نمی کرد. او از کوچ بهار می ترسید و بیم آن داشت که پاییز بی مهری مهمان ناخوانده دل های روستایی ما گردد!

حرمت ذات و اعتماد به نفس نهفته در شعرهای شیون مثال زدنی است آنان که در چهار راه زندگی دچار تردید شده اند چه خوب است به تابلوهای راهنماگر شعرهایش نظری بیفکنند تا دچار سرگردانی نشوند چرا که شعر او آفرینش غرور است و ایمنی!

نگاه متفاوت اما واقعی شیون به دنیای پیرامونش سبب شد تا شعرهایش از پشتوانه محکمی برخوردار باشند. او با درد آشنا بود و با رنج همسایه و به فکر مردم بودن شد تمام خوشبختی شیون و در راه خدمت به مردم تا آنجا رفت که شد قبله نمای مردم.

او تصویرگر آرزوهای مردم بود، دریا تباری بود که روح اقیانوس منش او را طاقت تحمل حصار خشک و خسته دنیا نبود و پرواز شد تنها آرزویش! و این بود که رفت تا ماندن را بی بهانه بگذارد، دغدغه های شیون جهان شمول بودند از طبیعت و جنگل گرفته تا انسان و اعتقاداتش، دغدغه هایی چون پدیده نامیمون مهاجرت به شهر و مصرف گرا شدن مردم تولیدگر روستا تا دغدغه هجوم ماشین بی رحم صنعت به صداقت روستایی!

ارادات خالصانه شیون به الگوهای ملی و مذهبی و شهیدان راه عدالت و دین خواهی به ویژه میرزا کوچک و یارانش نشان دهنده آن است که او خوب می داند آنچه امروزه ما به عنوان کشور و فرهنگ و امنیت داریم مرهون جانفشانی بزرگ مردانی است که بر آسمان قلب های ما رصد شده اند و در راه ابراز ارادتش چه زیبا نقش آفرید و در پای تربت پاک میرزا کوچک آرامش ابدی یافت تا ارادتش نیز چون روح بلندش جاوید و همیشگی گردد.

ظلم ستیزی و مبارزه با خرافه پرستی و عدالت خواهی در شعر شیون موج می زند. مسوولیت پذیری و پاسخگویی را شرط موفقیت جوامع می داند آن جا که در منظومه «گیشه دمرده» در برابر فقر امکانات و مشکلا ت متعاقب آن برای روستائیان فریاد از دل بر می آورد می بینیم که شیون همه چیزش مردم بود و سرانجام خود شد همه چیز مردم!

آن گاه که در منظومه «هیچ» از تمام تعلقات و دلبستگی های دنیوی«هیچ» می شود، چه دلنشین است منطقی که در پشت این گزینش آرمیده است; شیون عمق نگر و ژرف اندیش بود و از سطحی نگری بیزار و در همه امکانات و القاب نیمه های پنهان اما واقعی آنها را می دید و چون روح بلندش ریشه در خاک جنگل و آب دریا داشت«هیچ» عمیقی شد در برابر بودن های اقیانوس گونه ای با عمق یک وجب.

نقش تمثیل ها و ضرب المثل ها در اشعار شیون از جایگاه خاصی برخوردار است و آنچه اهمیت آن را دو چندان می کند آن است که تمام این تمثیل ها و ضرب المثل ها ریشه در فرهنگ اصیل ایرانی و بومی زادگاه وی دارد و بس و یادآور می شود که شناخت محیط و فرهنگ بومی تامین کننده سلا مت و بهداشت روانی و ضامن امنیت روانی مردم آن محیط است، او شنونده فعال بودن و پرهیز از گفتن های بی فایده را می ستود و خود در این راه الگویی کامل و همه جانبه بود.

باشد که در آینه اندیشه های سبز شاعر شالیزاران شمال بار دگر خود را ببینیم و از دست مایه های فرهنگی و اعتقادی زادگاهمان بهره بگیریم تا علی رغم جبر روزگار مبنی بر تحمل زندگی ماشینی هیچگاه اجازه ندهیم دل های روستایی ما به تصرف تمدن آهنین و سرد در آید و باشد تا با مطالعه اندیشه ها وشعرهایش به آنجا برسیم که باور کنیم در زمانه استیلا ی آهن و فولا د ناگزیریم برای باغچه زندگی مان فکری دوباره کنیم.

نویسنده : مرتضی امیدخواه