جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

کلوزآپ از واقعیت


کلوزآپ از واقعیت

حالا سبزیان بودن بهتره یا مخملباف بودن

۱) ژان بودریار در سال های دهه هشتاد مدعی شد که ما در عصر وانموده ها (Simulation) به سر می بریم. بودریار رسانه را همچون دستگاه های شبیه سازی یا وانمودن کلیدی تفسیر می کند که کارشان بازتولید تصاویر، نشانه ها و رمزگانی است که یک قلمرو (حاد) واقعی خودکار را ایجاد کرده و نقشی اساسی را در زندگی روزمره و نابودی جامعه بازی می کنند. او معتقد است حقیقت هم اکنون در مسیر حضور واقعی خود نیست و از همه مهم تر آنکه به وسیله نشانه ها و الگوها به طریقی فراواقعیت، یعنی واقعیتی که خیلی بیشتر از خود واقعیت نمایان است، حضور عینی و حتی ذاتی یافته جلوه گر شده است. حقیقت موجود فاصله زیادی با واقعیتی دارد که در کنش های عقلی و مقولات فاهمه یی در حال بروز است.

تحلیل بودریار به تضاد معنادار و پراهمیت رابطه میان بازنمایی و واقعیت اشاره دارد. پیش از این رسانه به مثابه آینه، بازتاب یا نمایش دهنده واقعیت تصور می شد، در حالی که وقتی «امر واقعی» تابعی است از بازنمایی که به نابودی نهایی امر واقعی منجر می شود، رسانه سازنده (حاد) واقعی، یک واقعیت رسانه یی نو،- «واقعی تر از هر واقعی»- به شمار می آید. به واقع در این مدل است که دستاوردهای مدرن انسانی توسط مفهوم وانمایی شناخته می شود. پس این حقیقت نیست که مورد شناخت یا به اصطلاح فلاسفه متعلق شناخت قرار می گیرد، بلکه به واقع مفهوم بدل است که زاییده می شود.

در کلوزآپ نیز عباس کیارستمی از واقعه یی فیلم می گیرد و آنچه پیش از دخالت او به وقوع پیوسته بازسازی می کند. اما این «واقعیت نمایی» همراه با نوعی دست بردن در «واقعیت» است. تصاویر فیلم گزینشی ویژه و آگاهانه از روند وقایع در زندگی عادی است. اگرچه با ترکیب خلاق این تصاویر، بیننده در صحنه های زندگی عادی حضور می یابد اما با دنیایی جدید «واقعیتی نوین» روبه رو می شود؛ کیارستمی در واقعه با واقعیت عینی دخالت می کند و با اراده خود به آن سمت می دهد. این دخالت به علت تجربه یی که خود او از روند پدید آمدن تا پایان حادثه دارد و نیز پالایش واقعیت در ذهن وی و بروز آن به شکل احساس و زیباشناسایی خاص مفهوم پیدا می کند. به این اعتبار ما از تمام واقعیت تنها به یک یا چند وجه آن دست می یابیم؛ آن که بیشتر از وجوه دیگر اهمیت دارد. آنچه مخاطب در فیلم می بیند نسخه بدل واقعیت است، چیزی که خارج از ذهن و با اراده کارگردان ساخته شده است.

۲) کیارستمی در کلوزآپ برای هر نقش مستند همان شخص را انتخاب می کند؛ سبزیان نقش خودش را بازی می کند و مخملباف هم همین طور. او یک واقعه مستند را به وسیله افراد همان واقعه بازسازی می کند اما فیلمنامه می نویسد، فضا را می شکند، فلاشبک می زند، بخشی از فیلم را داستانی می کند و بخش دیگر را مستند جلوه می دهد. در این تغییر نگرش کارگردان اما نقش بازیگر جالب می شود. بازیگری که قرار است نقش خودش را با دیالوگ هایی که کیارستمی نوشته بازی کند و خود را مستند- واقعی- جلوه دهد، اما کیارستمی به این تکنیک تلفیقی اش در بازیگردانی بسنده نمی کند و خود هم در فیلم شرکت می کند؛ حضور کارگردان در پشت دوربین و صحبت کردن او با بازیگران جلوی دوربین؛ همان کاری که در مشق شب نیز انجام داده بود. کیارستمی از سویی نمی خواهد فیلمش به صورت مطلق مستند باشد و از سوی دیگر نمی خواهد فیلمش غیرواقعی و به اصطلاح فیلم دیده شود. او با حضور خود فاصله یی بین باورپذیری تماشاگر ایجاد می کند اما با بازی گرفتن واقع گرایانه از بازیگران این فاصله گذاری را می شکند و جنبه گزارشی هم به کارش می دهد.

بارزترین نمونه این عملکرد کیارستمی، اولین صحنه در دادگاه است که به سبزیان متهم می گوید؛ «یه دوربین با لنز نزدیک اینجا قرار داره و یه دوربین با لنز زوم...» و به سبزیان توضیح می دهد که هر دوربین برای کجای دادگاه در نظر گرفته شده و او هر چقدر می خواهد می تواند رو به دوربین صحبت کند. این توضیحات مربوط به بخش مستندگونه کار است که حضور کارگردان در پشت دوربین حس می شود و تماشاگر گزارشی بودن آن را حس می کند، اما بخش هایی که مربوط به داستان گویی کیارستمی می شود بخش هایی است که او در پشت دوربین احساس نمی شود، بازیگرانش دیگر به دوربین یا کارگردان پشت دوربین زل نمی زنند و با آنها صحبت نمی کنند، بازیگران بازی می کنند، شمرده دیالوگ می گویند و هماهنگ با دوربین بازی می کنند. تکنیک تلفیقی که کیارستمی از آن استفاده می کند همان مرز بین باورپذیری همراه با همذات پنداری و قضاوت همراه با عقل است، همان تکنیکی که مطرح ترین نظریه پرداز آن «برتولت برشتً» آلمانی بوده است؛ نظریه پردازی که با تکنیک های منحصر به فردش در اجرا و نظریاتش در بازیگری همین هدف را دنبال می کرده است. کیارستمی هم در سینما و به خصوص در کلوزآپ این گونه است.

او لحظاتی به بازیگرش می گوید که بازی کن و لحظاتی دیگر می گوید خودت باش؛ مرزی بین بودن و نبودن. فصل آخر فیلم جذاب ترین نمونه برای نتیجه گیری درباره این تلفیق می تواند باشد. در بخشی که صدای کیارستمی و صدابردار و فیلمبردارش را می شنویم که درباره کادر و صدا صحبت می کنند و تصویر محسن مخملباف را می بینیم که با موتور به دنبال بدل تازه آزاد شده اش می رود، پارک می کند و به سبزیان می گوید؛ «حالا سبزیان بودن بهتره یا مخملباف بودن...؟،» کیارستمی حس گزارش مخفیانه را به کار می دهد و پس از لحظاتی با آوردن موسیقی و نشان دادن مخملباف و سبزیان در نماهای کارشده، حس گزارشی را شکسته و در قاب آخر نیز با تغییر جای دوربین و گرفتن کلوزآپ سبزیان باز هم فضای مستند را می شکند.

علی بزرگیان