چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

آرتو و شقاوت


آرتو و شقاوت

آنتونن آرتو, شاعر, نقاش, نمایشنامه نویس و كارگردان شهیر فرانسوی در چهارم سپتامبر ۱۸۹۶ در شهر مارس چشم به دنیا گشود و خیلی زود جذب فعالیتهای تئاتری شد او در سال ۱۹۲۱ وارد كار تئاتر شده و در سال ۱۹۲۶ با كمك روژه ویتراك نمایشنامه نویس سوررئالیست تماشاخانهٔ «آلفرد ژاری» را پایه ریزی كرده, چهار نمایشنامه را در این تئاتر به روی صحنه برد

آنتونن آرتو، شاعر، نقاش، نمایشنامه‌نویس و كارگردان شهیر فرانسوی در چهارم سپتامبر ۱۸۹۶ در شهر مارس چشم به دنیا گشود و خیلی زود جذب فعالیتهای تئاتری شد. او در سال ۱۹۲۱ وارد كار تئاتر شده و در سال ۱۹۲۶ با كمك روژه ویتراك نمایشنامه‌نویس سوررئالیست تماشاخانهٔ «آلفرد ژاری» را پایه‌ریزی كرده، چهار نمایشنامه را در این تئاتر به روی صحنه برد. ولیكن به دلیل ممانعت از فعالیتهای او، گروه تحت رهبری‌ا‌ش از هم گسیخت و متلاشی شد. در سال ۱۹۳۵ نیز نمایشنامه «خاندان چنچی» را به اجرا درآورد كه این نمایش نیز پس از هفده شب توقیف گردید. سرانجام در سال ۱۹۴۸ در‌حالی‌كه بیشتر از ۵۱ بهار از زندگانی‌اش نمی‌گذشت دار فانی را وداع گفت. آرتو در دو سال آخر عمر دچار نوعی جنون شده و از سال ۱۹۴۵ در یك تیمارستان یا آسایشگاه روانی بستری بود. شاید بتوان گفت كه جنون و مرگ آرتو همانند جنون و مرگ استریندبرگ ناشی از نوعی آرمان‌خواهی و لاجرم تضادی بود كه این آرمانها با واقعیات خشن و غیر انسانی داشت. تضادی كه هر هنرمند بزرگ و صاحب اندیشه و حساسی با اوضاع خصمانه و د‌َدمنشانه می‌یابد. وضعی مادی (كه به‌ویژه از اواخر قرن نوزدهم به‌واسطهٔ محو خصلتهای كاتولیكی نضج بیشتری یافته بود) و انسانیت انسانها را تحت‌الشعاع خود قرار داده بود. عطوفت، احساس، عاطفه و علقه را به چشم عناصر سنتی و عقب‌مانده می‌نگریست. اوضاعی كه در آن فضیلت انسانی دیگر نه پرهیزگاری و فضل بلكه تشخیص و استفاده از فرصتهاست. بنابراین آنتونن آرتو، برای دستیابی به آنچه او دنیای درون می‌نامید، متوجه امور باطنی، شهود و نوعی عرفان شده، و سعی می‌كند در تئاتر خود با دوری جستن از چهارچوبهای فلسفی روشنفكرانه آن را به امری متافیزیكی و غیر مادی تبدیل كند. یا به اعتبار خود او تئاتر را به خاستگاه واقعی و راستینش كه همانا آیین و مراسم آیینی است نزدیك سازد. همان چیزی كه بعدها گروتفسكی نیز تحت تأثیر آرتو در پی دستیابی‌اش بود. در كتاب «تئاتر و همزاد او» می‌گوید: «درون هر انسان نیروی ویژه و خارق‌العاده‌ای موجود است كه از طریق دستیابی به دنیای درون باید آن را كشف كرد.در تئاتر از آن سود جست.» همان دنیای درونی كه گروتفسكی از آن یاد می‌كرد و اعتقاد داشت كه هنرپیشه می‌بایستی از طریق ریاضت بدان دست یابد. اندیشه‌ای كه بعدها تأثیر غیر قابل انكاری نیز بر جریان هنری سوررئالیزم باقی گذاشت. بدیهی است كه آرتو با چنین اعتقاداتی از هر نوع تفكر سیاسی در تئاتر پرهیز و تئاتر خود را یكسره از وجود چنین عنصری پاك می‌كرد، و در این ارتباط می‌گوید: «تئاتر آرمانی است كه بتواند هم‌چون سماع درویشان و نیایش‌واره‌های موزون قبایل آفریقایی ایجاد خلسه و اندیشه‌های معنوی و عرفانی را در آن زنده كند.» از این رو نه فقط جلب و جذب اندیشه‌های سیاسی روز و مبارزات آن نمی‌گردد، بلكه با گرایش به مذهب و اجتماعات مذهبی به ویژه اجتماعات (برهمایی و بودایی) به جای پرداختن به علایق و منافع مادی و سخیف و زودگذر به فتح قله‌ها و خلق چشم‌اندازهای نوین و آیینی تئاتر متمایل می‌شود. به عبارت دیگر آرتو بر آن بود تا از طریق تئاتر به رفع افسردگیها، خلأ و تنشهای روحی ـ روانی مخاطب نائل شود. بدیهی است كه با چنین تفكری، یعنی تفكر آیینی، تئاتر او از بسیاری جهات، با تئاتر رایج دوره خودش بسیار متفاوت بود. یكی از مهم‌ترین تفاوتها كه بعدها، بر گروتفسكی و بروك تأثیر به‌سزایی گذاشت، مسئلهٔ حذف یا تقلیل عنصر زبان و دیالوگ در نمایش بود. چرا كه بر اساس تفكر دستیابی به دنیای درون اعتقاد داشت این عنصر عصب، و مسائل روحی‌ ـ روانی هستند كه قادرند آن تأثیر راستین و حقیقی را بر مخاطب باقی گذارند تا عنصر زبان. بدین معنا كه او به دنبال زبانی بود كه فی‌نفسه نقش بیان را، بازی كند. زبانی كه بری از پیرایه‌های نحوی و عناصر صناعتی مختلف باشد. زبانی كه كاركردهای مصنوع خود را از دست بدهد و در خدمت تئاتر ناب قرار بگیرد. یا دچار نوعی دگردیسی باشد. زبانی كه عناصر تجریدی و ذهنی در آن ادغام شده باشد. با این خصوصیات و این نگاه آرمانی، آرتو تئاتری پایه‌ریزی كرد به نام «تئاتر شقاوت» كه از همان آغاز مخالفت خود را با تئاتر رایج غرب (كه از نظر او جویبار باریكی از تجربیات انسانی است، تجربیاتی چون مسائل روانشناختی، اجتماعی، تاریخی ...) آغاز می‌كند. از نظر آرتو این تئاتر نمی‌تواند انسان را از نفرت، خشم، فاجعه و... رهایی بخشد. بلكه به اعتقاد او این تجربهٔ راستین از تئاتر است كه قادر است انسان را از بند توح‍ّش نجات دهد، و او را آكنده از شادی زندگی (كه تمدن اخیر غرب آن را از انسان دزدیده است) كند. تئاتر از نظر او همانند همهٔ آیینها می‌تواند احساسات و هیجانات مخر‌ّب را كه از راههای مخرب‌تری تجلی می‌یابد، تخلیه كند. از این رو تئاتر از منظر او آیین زدودن زشتیها و پلشتیهاست. این‌گونه، بر این باور می‌شود كه برای دستیابی به این مهم تئاتر باید از «شدت» یا شقاوتی برخوردار شود تا از آن طریق بتواند مخاطب را ملزم به رویارویی و مواجهه با خود كند. بدیهی است كه این شدت و شقاوت جسمانی نیست. بلكه شدت و خشونتی روانی است. شدت و خشونتی كه ابتدا در وجود خود مجریان تبلور می‌یابد. به این منظور و تحت تأثیر تئاتر شرق، آرتو مكان بازی را از میانه صحنه به گوشه‌ها و سه‌كنجها، و گذرگاههای مرتفع، بالای دیوارها و... كشاند، با استفاده از نورهای گسسته و گسیخته و نوعی موسیقی كه صداهای تخت (و با تغییرات ناگهانی) همراه است نزدیك می‌كند. از صدای انسانی نیز به عنوان افكت و ایجاد هارمونیهای مختلف سود می‌برد. بدین‌سان او از طریق این شقاوت به تماشاگر حمله و سعی در شكستن مقاومت وی می‌كند. حمله‌ای كه سبب زدودن پوستهٔ تاریك و سیاه روح او می‌گردد و به لحاظ روحی ـ روانی وی را تطهیر می‌كند. در این تئاتر، مخاطبان و مجریان در یك رابطه تعریف‌شده با یكدیگر قرار ندارند. یعنی خط حائل یا خط فاصله‌ای میان آن دو وجود ندارد. چرا كه تئاتر (آیینی) عبادتی است كه همه در آن شركت می‌جویند. این‌گونه، قالب كلیشه‌ای تئاتر گذشته در هم ریخت و رابطهٔ جدیدی در آن تعریف شد. در این تئاتر لزوماً (به دلیل حذف زبان یا كم‌رنگ شدن آن) بدن و ارتباط آن با تماشاگر (چونان گذشته) اهمیت بسیاری می‌یابد. یعنی هنرپیشه به جای آنكه مفاهیم مورد نظر را با زیر و بم زبان و موسیقی آن بیان كند آن را با زیر و بمهای بدنی، انجام می‌دهد. در حقیقت بدن بازیگر مبدل به نوعی بیان می‌شود. یا بدن بازیگر زبانی است كه مفاهیم مد‌ّ نظر را بیان می‌كند. از نظر آرتو (چنان‌كه گفته شد) هر انسانی (هنرپیشه‌ای) از نیروهای بالقوه‌‌ای برخوردار است (همانند نیروهای پنهان زیر پوسته زمینی كه سبب آتشفشان می‌شود) و هنرپیشه می‌تواند با استفاده از آنها جریان نیرومندی در صحنه ایجاد كند، كه این جریان نیرومند (شدت) مقاومت تماشاگر را در هم می‌شكند و روح او را تسخیر می‌كند. اما برای استفاده از این نیروها، آرتو، اعتقاد داشت كه باید به حركت و دانش جدیدی دست یافت. دانش و حركتی كه سبب شناخت آن نیروها در آغاز و به جریان انداختن آنها در وهله ثانی می‌شود. گذشته از بدن و حركت، آرتو اعتقاد داشت (ن‍َف‍َس و د‌َم) نیز نقش بسیار مؤثری در ایجاد این ارتباط ویژه بازی می‌كند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.