جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
تاریخ هنر اسلامی
طرح تاریخ هنر اسلامی و شرح اوضاع حاکم بر آن مشکلتر از بررسی و مطالعهتاریخ علم یا سیاست اسلامی است که غلبه حضور و احوالات و ظهور آن در کلمات ونقوش و الحان اقتضای تعمق و تذکری بیش از مطالعه علم یا سیاست،که اغلب تفکرحصولی و تدبیر و یا وجود سنت رسمی وجه غالب آن است،دارد.علی الخصوص که دربادی نظر و ظاهرا برخی هنرهای رایج در تمدن اسلامی در بعد از قرآن و ماثوراتحضرت نبی(ص)و ائمه اطهار تکوین و گسترش یافتهاند (۱) .اگر فلسفه و دانش یونانی بانهضت ترجمه و با تدابیر بسیار به تمدن اسلامی روی میآورد و جبهه مخالف علومشرعی را در این تمدن به وجود میآورد،هنر بیگانه نیز با تایید خلفای اموی و عباسیبه کمک معماران و نقاشان و شاعران موجی را در تمدن اسلامی ایجاد نمود.با اینتفاوت که تعارض آن با عالم اسلام به جهت پذیرش فرهنگ کفر آمیز فرعونیو آخر الزمانی اموی-عباسی کمتر جلوه میکرد و تنها گروهی محدود از متفکراناسلامی نحلهها و صوری از آن را نظرا و گاه عملا تحریم کردند-از جمله صور ونحلههایی از شعر و موسیقی باطل و نقاشی و پیکر تراشی جاهلی که صریحا پیامبر(ص) آن را طرد کرده بود-اما بیشتر صور هنری ملل و نحل مشترک آن عصر به نحوی از انحاءبا پذیرش صورت اسلامی در ساختمان فرهنگ سنتی اسلام شرکت کردند،و گاهی نیزاسلام را در حکم ماده صورت خویش در آوردند و در حقیقت«صورت»همان صورتشرک و کفر بود.این آثار بخشی از هنرها و علوم فلسفی و غریبه و فنون و اخلاق وسیاست نظری و عملی بیگانه از جهان اسلامی را تشکیل دادند در حالی که ربطی به اصلذات اسلام نداشتند و با آن متباین بودند.
به هر تقدیر با گسترش دیانت اسلامی در فتوحاتی که بیشتر در عصر اموی اتفاق افتاد،بسیاری از هنرها چون سایر شئون فرهنگی ملل و نحل مختلف در قلمرو ولایات اسلامیقرار گرفتند و از آنجا که بسیاری از آنها به صورت آثاری مادی و تجربی بودند نظیرمعماری،نقاشیها و پیکرهها و صنایع مستظرفه(تجملی و ضروری)، بسیار سریعتر واردجامعه اسلامی شدند به طوری که بسیاری از این آثار در دوره امویان در تمدن اسلامیرواج یافت (۲) .علاوه بر آن قبل از فتوحات اسلامی اندکی از این آثار به مکه و دیگرولایات شبه جزیره به جهت راه ارتباطی میان شرق و غرب وارد شده بود،از باب نمونهوجود نقاشیها و پیکرهها در خانه کعبه و دیگر نقاط شبه جزیره بود که چون بت پرستیدهمیشدند (۳) .و مقامی در حد نقاشی و پیکره در ادیان اساطیری داشتند که با ظهور اسلامهمه منسوخ گشتند.بعضی از هنرها نیز در نزد عرب جاهلی ریشه محکمی داشت نظیرشعر،که صورت یا روح و معنی آن مورد تعرض قرآن قرار گرفت. همه این هنرهاهنگامی که با روح اسلامی مواجه شدند احساس بیگانگی را در وجود متفکران اسلامیبرانگیختند.پس از فتوحات صدر اسلام،هنگامی که جامعه دینی آرامش درونی و بیرونیمییافت در محیط شهری به تدریجبه جای توجه به سرچشمه فیاض روح اسلامی،هنربیگانهای که محیطی کما بیش یونانی-رومی داشت-که اندکی با نفوذ مسیحیت تغییرصورت داده بود-در حکم ماده هنر اسلامی قرار گرفت (۴) .ذوق اسلامی در مواجه باکلیسای عظیم بیزانس که از عنصر نور و تاریکی و ایکونها بهره میگرفت وجهه همتش رامصروف تجربیات جدید هنری با بهره گیری از عناصر معماری بیزانس و ایران نمود و درقلمرو شعر،موسیقی،نقاشی و صنایع مستظرفه از مواد بیزانسی و ایرانی نیز فراتر رفت وبه خاور دور نیز متوجه گردید.بدینسان تفکر و تاریخ هنری جهان قبل از اسلام به مثابهماده برای صورت نوعی عالم اسلام درآمد.صورت نوعی هنر اسلامی ذیل مظهریتاسم الله اکبر از یکسو از وحی و کلمات قدسی و نگاه معنوی پیامبرانه به عالم متاثر میشدو از سوی دیگر از ترکیب ابداعی و حضور تخیلی در ساحت قصص (۵) بهرهمند میشد.
● ماده هنر اسلامی
امپراتوری روم در سالهای ۳۹۵ و ۴۱۰ پس از انشقاق و سقوط امپراتوری روم غربیمنحصر به روم شرقی یعنی امپراتوری بیزانس گردید و وارث هنر بخش شرقی یعنی وجهیونانی مآب هنر رومی شد و سپس با تصرفات و تحولاتی هنر خاص مسیحی بیزانسرا ایجاد کرد.این هنر در عصر یوستینیانوس به اوج خود رسید.از میان بناهای این عصر وبزرگترین جلوههای هنری بیزانس کلیسای معروف«ایاصوفیه»(به یونانی Hagia Sophia به معنی حکمت مقدس)را میتوان نام برد که یکی از برجستهترین یادگارهای فنمعماری است(این کلیسا پس از فتح قسطنطنیه از سوی مسلمانان عثمانی به مسجد تبدیلشد) (۶) .این کلیسا و کلیساهای نظیر آن در حقیقت جامع همه هنرهای مسیحی درامپراتوری بیزانس بود.
اما مسیحیت در قلمرویی به حکومت رسیده بود که یکی از بزرگترین هنرهای جهانیعنی هنر یونانی-رومی در آن به ظهور رسیده بود.هنر مسیحی در حقیقتبر ویرانههایاین هنر نسجیافت و بخشی از آن را در حکم ماده برای صورت نوعیه و کل مطلق خویشاخذ کرده و شیوهای جدید از معماری و نقاشی و شعر و موسیقی و صنایع را بنا نهاد کهبالذات متباین با هنر یونانی-رومی بود (۷) .از نظر متفکران مسیحی صور خیالی آثار هنریچون ودیعه و موهبتی الهی تلقی میشدند،و از این منظر ابداع هنری و تفکر شعری باپیدایی وجود متعالی مسیح به کمال و تمامیت میرسید و در حقیقت در اینجا آثار هنریجلوه تذکری بودند برای تجسم لاهوت در ناسوت و خدا در وجود مسیح.
نگاهی چنین به هنر آن را به مقام تقدس در جامعه مسیحی میرساند و از اینجاست کهبسیاری از آثار هنری یعنی شمایلها و ایکونها را در مقام و مرتبه و به منزله تصویر منقوشکلمات انجیل و تورات تلقی کردند و شایسته پرستش و تقدیس دانستند. مدتی نیز نهضتیدر زمان لئون سوم با فرمان مشهور Edit بر ضد این تلقی پدید آمد که به نام نهضتشمایل شکنی Iconoclasme معروف شد و پس از چندی به شکست انجامید.
به هر تقدیر جریانی از هنر مسیحی در شرق بر اساس تلقیات فوق تکوین یافت و دربیزانس شکفته شد.شاعران به محاکات ساحات وجودی مسیح(ع)(یعنی یکی از اقانیمثلاثه)،مریم،حواریون و قدیسین و دیگر مضامین دینی پرداختند و سرودههایشان راحاصل الهامات غیبی دانستند که فرشتگان در آسمانها آنها را میسرایند،و نقاشان درنقاشیها تصاویر مقدسین را در کنار دیگر تصاویر چنان پرداختند که دیگر واقع نمایی رابالتمام از دست داده بود.هیچگونه پرسپکتیو طبیعی در آنها اعمال نمیکردند و رنگها راچون سمبلها و رموزی برای جلوهگری حقایق به کار میگرفتند.معماران بیزانس بناهاییبا شکوه و جلال ایجاد کردند و آنها را با تصاویر و موزائیکهایی زیبا آراستند تا فضاییمعنوی را القاء نمایند. اینان معماری یونانی-رومی را طرد کردند و بر زمینه صلیبی شکلبا هندسه مقدس و معنوی، کلیساهای بزرگی را بنا کردند و گاه با تغییراتی در معابد یونانی-رومی، کلیساهای جدیدی را ایجاد کردند که تا حدودی از سنت اصیل مسیحی دور بود.
یکی از نمونههای این ابداع کلیسای یحیی تعمید دهنده است که قبلا معبد ژوپیتر بوده، و با آمدن اسلام به فلسطین و سوریه(شام)با بنایی نو صورت مسجد جامع دمشق را گرفتو برخی از عناصر و حالات قدیم مسیحی خود را تا حدودی حفظ کرد.
● هنر زرتشتی-ایرانی
دومین هنری که اسلام در فتوحات خود با آن مواجه شد،هنر زرتشتی-ایرانی بود.
این هنر در حقیقت هنری تالیفی از هنرهای مختلف بود.«خرابههای کاخ شاهی»درشوش و«تالار صد ستون کاخ تخت جمشید»نشان میدهد که طرح معماری«کاخ صدستون»از مصر، «کتیبه کمانداران»شوش از آشور و ساختمان کاخ تخت جمشید بر فرازسکوهای وسیع و تزئین آن با کندهکاری،از آسیای صغیر گرفته شده است.و این نوعیکامل از هنر اختلاطی است.
توین بی فیلسوف و مورخ معاصر انگلیسی در فلسفه تاریخ خویش بحثی راتحت عنوان سنکرتیسم طرح کرده است.به عقیده او،سنکرتیسم(اختلاط و تالیفصوری فرهنگها)از علائم دوران پایانی و انحطاط فرهنگها و تمدنهاست.آنگاه کهفرهنگها روح خود را از دست داده،مورد تهاجم صور مختلف فرهنگی قرار میگیرند،این عصر فرا میرسد.
در حقیقت در تمامی دوران تالیف و اختلاط که دوره بحران است،حقیقت فرهنگهانیروی حیاتی خویش را از دست میدهند.(به تعبیر علم الاسماء تاریخی،اسمی که اینفرهنگها مظهر آنند متزلزل و در بحران است)و بدین ترتیب تهاجم فرهنگی به پایانمیرسد و عصر تدافع و تحجر فرهنگی فرا میرسد،و این عبارت است از عصر مسخفرهنگها که به آن اشاره رفت.
در این دوران،اختلاط و التقاط سراغ فرهنگی که ضعیف شده،میآید.بالنتیجهترکیب فرهنگها به وقوع میپیوندد.فرهنگهایی که باطنشان را از دست دادهاند،نمیتواننددر برابر فرهنگهای دیگر مقاومت کنند.از اینرو دچار اختلاط و التقاط فرهنگیمیشوند.
نمیتوان گفت چنین فرهنگ و تمدنی از صورت نوعی کدام تاریخ و فرهنگ تبعیت میکند، زیرا هیچ کدام از صورتها رسوخ در فرهنگ اختلاطی ندارد.یعنی فرهنگصورت اصیل خود را از دست داده،ولی وجهی و صورتی متزلزل در آن میتواند قویتراز صورتهای متزلزل دیگر باشد.به عبارت دیگر این عصر،عصر ظاهر پرستی و تظاهرفرهنگی است.در اینجا تفکر اصیل فراموش و عمل بیفکر و ذکر اصیل انگاشته میشود.
از جمله فرهنگها و تمدنهایی که چنین علائمی دارند،تمدن و فرهنگ زرتشتی-ایرانی از عصر سلوکی تا ظهور اسلام است.در این فرهنگ اختلاطی گرچه فرهنگ دینیو اساطیری نسبتبه فرهنگ یونانی غلبه دارد اما این به معنی نسبت عموم و خصوصمطلق نیست،بلکه تداخل(نسبت عموم و خصوص من وجه)دو فرهنگ اساطیری ومتافیزیکی در میان است،تا آنجا که ایران این عصر را چون بسیاری از مناطق متمدن،یونانی مآب مینامند.این اوضاع مقارن با دوره انتشار فرهنگ یونانی و تمامیت تفکرنظری یونانی و پیدایش و غلبه تفکر اختلاطی اسکندرانی است (۸) .البته آغاز فرهنگ وهنر اختلاطی ایران به عصر هخامنشی برمیگردد.آثار معماری باقیمانده از این عصر،نشانگر این است که ایران محل برخورد فرهنگها و تمدنها و از آنجا هنر ایرانی مستجمعجمیع هنرهای مختلف اساطیری آن عصر بوده است.اما هنوز یونانیت عصر متافیزیکسراغ ایرانیان نیامده بود.
همان حقیقتی که در دوران ما قبل یونانی شرق برای هندی و چینی و ژاپنی و کرهایمتجلی شده بود،در ایران و مصر و بین النهرین به وجهی دیگر از افق اساطیری به روی بشرگشوده میشود.صورتهای هندسی منقوش با بیان رمزی و سمبلیک که حکایت از«تفکرتنزیهی»ایران اساطیری دارد بیانگر تفاوت عرضی این تجلیات و انکشافات حقیقتاست،و این از ممیزات اساسی هنر ایران و وجوه تفاوت آن با هنر شرق آسیاست که بر«تفکر تشبیهی»مبتنی است،و از این جهتبه تفکر تنزیهیتر بین النهرین بیش از پیشنزدیک میشود.اما این بدان معنی نیست که هنر ایران از تشبیهی که به صورتهای تجسمیبرسد تهی باشد.صورت اهریمن و اهورامزدا یکی در صورت حیوانی زشت و کریه ودیگری در حالتی زیبا بیانگر تشبیهی است که مضامین اصلی هنرهای اساطیری ایران ازآغاز تا عصر هخامنشی را-و بعد از آن تا عصر ساسانی با تغییراتی-به وجود آوردهاست.
علاوه بر موارد فوق در این هنر سیطره عالم فوق طبیعت صورتها و چهرههای طبیعیرا نیز تحویل به صور مثالی و خیالی کرده است،تا آنجا که با چهرههای عادی کاملامتفاوت میشوند.حتی حیوانات و نباتات که به واقعیت نزدیکترند حالتی غیر طبیعیبه خود میگیرند و بسیاری از مرغها و حیوانات به صور فوق طبیعی در میآیند و واسطهزمین و آسمان میشوند.اساسا نقوش حیوانی در هنر اساطیری جهات زمین را در خودنشان نمیدهند و در حجاریها تصویرهای انسانی در یک آرامش و سکون و ثباتخارق العادهای بسر میبرند.همه قیافهها شبیه به همند و ترسیم شخص بخصوصی نیستند.
در هنر معماری به کار رفته در تخت جمشید اختلاط و تالیفی از هنر«ایونیک»و هنر«دوریک»ما قبل یونانی و سوابق تمدن مادها مشاهده میشود.این سابقه بیشتر درسر ستونهای تخت جمشید به وضوح دیده میشود.نقوش داریوش و سایر فرمانروایان نیزتالیفی از نقوش آشوری،یونانی و لیدیایی است که از طرفی به نقوش باستانیتر ایرانمربوط میشود.ترکیب و تغییرات در نشانه اهورا مزدا نیز یکی دیگر از نشانههای اختلاطفرهنگی دوره ماقبل یونانی مآبی است.
هجوم اسکندر،که طالب وحدت و اختلاط فرهنگ ایران و یونان بود،آغاز اختلاطفرهنگ و هنر دینی و اساطیری ایران با فرهنگ و هنر متافیزیک یونان است.آثار اینهجوم در هنر عهد سلوکی به وضوح مشاهده میشود.بسیاری از حجاریها و مجسمههایاین عصر به سبک یونانی گرایش پیدا کردند.
پس از سلوکیان،شاهان اشکانی که خود را«دوستدار یونان»میخواندند به تاثیراتهنر یونانی در ایران به نظر خصمانه نگاه نمیکردند.نقوش این عصر تحت تاثیر هنریونانی به نسبت زیاد به طبیعت نزدیک میشود و بیشتر محاکات طبیعت و عالم واقع وهمچون هنر رومی روایت زندگی شاهانه میشود.البته این بدان معنی نیست که هنراساطیری قدیم یکسره به تابعیت و در حکم ماده هنر یونانی در میآید،بلکه در بسیاریموارد وجه اساطیری بر هنر ایران غلبه دارد-بر خلاف هنر رومی که وجه یونانی بر وجه اساطیری آن غلبه یافته.زیرا هیچگاه هنر یونانی که تجلی حقیقت در تفکر متافیزیکیونانی و حضور خاص روح طاغوتی غرب در ساحت هنر است، توانستبر اذهان وعقول شاهان و مغان زرتشتی سیطره پیدا کند،بر خلاف رومیان که دنبالهرو تجارب عملیو همدل و همسخن با یونانیان محسوب میشوند (۹) .
با توجه به مراتب فوق نفوذ هنر یونانی در سطح و ظاهر هنر ایرانی-زرتشتی رخمینماید نه در عمق،و غالبا ناخود آگاه،فی المثل وقتی که اروس (Eros) رب النوع عشقیونان در کنار سایر خدایان یونان درکنار شاه و ملکه ایران نقش میشود به وضوحمیتوان این تاثیر سطحی را دریافت (۱۰) .به هر حال هنر ایرانی نیز چون هنر بیزانس غالباصورت دینی پیدا میکند،و بر اساس خدا شناسی،جهان شناسی و انسان شناسیزرتشتی به ظهور میآید.توجه به اشکال چهارگوش که دو قطرش مرکزی میسازدجلوهای از جهان شناسی ادیان ایرانی و زرتشتی است که آتشکدهها بر اساس آنساخته میشود.این شکل در حکم نقشی از جهان اوستایی است (۱۱) که دررساله بن دهش تفصیلا بیان شده است (۱۲) .مرکز این جهان«خؤرنه»استیعنیمحل آفرینش فرشتگان و مکان جاویدانان که دین زرتشت در آنجا ظهورمیکند،سرزمین ایران نیز در این ناحیه وجود دارد.خؤرنه با«فره»هم معنی و هم ریشه است.
در شمایل نگاری ایرانی«فره ایزدی»با توجه با انسانشناسی زرتشتی اهمیتی خاصپیدا میکند،این فره شمایلهای فرمانروایان و مغان ایران قدیم را چون هاله در بر میگیرد.
وجود فره در نقاشیها و نقوش بر جسته ایرانی صورت دینی را در هنر ایرانی غالب کردهاست علی الخصوص با معانی خاص آن،که حالتی معنوی و روحانی به شئون مختلفجامعه از جمله سیاست و هنر ایرانی میدهد (۱۳) .
حضور فره در معماری چهار تاق پارتی و ساسانی نیز مشاهده میشود،یعنی گنبدیبر چهار پایه که در معابد زرتشتی روی آتشگاهها را میپوشانده است.موزائیکها وظروف ایرانی نیز در این عصر از صورتهای خیالی دینی و اساطیری تهی نبود به این معنیکه بسیاری از مضامین اوستایی و قصص دینی ایران را در بر دارند.نظیر«باغ بهشت»یا«پردیس»که به فارسی باستان«پئیری-دئهزه» (pairi-Daoza) تعبیر شده است.
بنابر تفکر اوستایی در عصر دینی و اساطیری ایران،شاعران و متفکران ایرانی امکانهر علم و صنعتی را با این فره و خؤره میدانستند،با این ودیعه آسمانی است که هنرمند باسیر در ساحتخیال از عالم جسمانی کنده میشود.تصویر معراج انسان که از نقوشدوره ساسانی است،نقشی است از عروج آدمی به آسمان.در حقیقت هنر زرتشتی هموارهدر مقام بیان این عروج بوده است (۱۴) .
یکی از مهمترین مضامین هنر ایرانی-زرتشتی،تنازع و تعارض اهورا مزدا و اهریمناست که در عقاید اوستایی و اساطیری ایرانیان اهمیتبسزایی دارد.از اینجا ایرانیانقدیم همواره با تاریکی و ظلمت در ستیز بودهاند و بالطبع توجه به نور اساس هنر آنان راتشکیل میدهد.اساسا در تفکر زرتشتی جهان جسمانی تمثل عالم روحانی یا نور است (۱۵) و به یک اعتبار،از آنجا که اهریمن به جهان جسمانی نزدیک است،مبدا ظلمت،واهورا مزدا که به عالم روحانی قریب است،مبدا نور محسوب میشود.
اتصال دو عالم جسمانی و روحانی به واسطه عالمی برزخی و بینابینی است کهمتفکران ایرانی آن را نیز به تصویر در میآورند.این مرتبه همان عالم خیال و مثال استکه در حقیقت عالم و ساحتشاعرانه بشر به آن تعلق پیدا میکند و از آن فره و خوره نازل،و مایه تعالی انسان میشود.البته گاه دورهای فرا میرسد که فره به کسی تعلق نمیگیرد وهمچنان که در بعضی از متون زرتشتی آمده،بعد از«گشتاسب»به کسی از جمله هنرمندانتعلق نگرفته است.از این رو خیال هنرمند در ساحت ظلمانی وجود سیر میکند تا ساحتنورانی.به عبارتی،هنرمند اسیر تسویلات اهریمنی است تا الهامات اهورایی.
گفتیم که اساس تفسیر عالم و آدم و مبدا عالم و آدم در تفکر زرتشتی نور و ظلمتاست.این تلقی در هنر«مانوی»که اختلاطی از هنر مسیحی و بودایی و تفکر ثنویزرتشتی است،به اوج میرسد (۱۶) .هنر مانی در نقاشی به کمال رسیده و کتاب مصوری به نامارتنگ یا ارژنگ معجزه دین وی به شمار میرفته است.بنابر تلقی مانویان، هر چه که زیبا وجمیل استباید شایسته پرستش باشد.آنان بنابر تفکر ثنوی،زیبایی و جمال را از آنروح میدانستند و از ساحت نورانی وجود،و در مقابل،زرشتی و قبح را از آن تنمیدانستند و از ساحت ظلمانی وجود.مانی هنر نقاشی را چون وسیلهای برای عروج روحانسان میدانسته و معتقد بوده:«وظیفه این هنر آن بوده است که توجه را به عوالم بالاترجلب نماید:عشق و ستایش را به سوی فرزندان نور متوجه سازد و نسبتبه زادههایتاریکی ایجاد نفرت نماید».تذهیب کاریهای کتابهای مذهبی نزد مانویان رواجبسیار داشته و در حقیقت صحنهای از نمایش آزاد کردن نور و روشنایی به شمار میرفته است.در این راه مانویان برای نمایش روشنایی در آثار خود از فلزات گرانبها بهره جوییمیکردند» (۱۷) .
استمرار هنر و تفکر مانوی با وجود جاذبههای صوری به نحوی ویرانی حیات دینیحقیقی را در بر داشته است و پیروان این آیین در تمدن اسلامی و مسیحی و زرتشتی بانهان روشی در صدد تخریب مبانی این ادیان بودهاند،آنان که اباحیت و ثنویتخاصی رابسط میدادند،با شدیدترین مواجهات روبرو بودهاند.اغلب جماعت زندیقان درتمدنهای سهگانه دینی از اینان تکوین یافتهاند.برخی نویسندگان احتمال دادهاند کهمخالفتهای مسلمانان با نقاشی و صورتگری به جهت تقدیس تصویر نزد این فرقه بودهاست.
فقدان پرسپکتیو طبیعی و غیر طبیعی از ممیزات همه نقاشیهای ماقبل رنسانسی است (۱۸) .
بنابر این،نقاشی مانوی نیز بر سطوح دو بعدی بدون عمق شکل میگیرد.به این ترتیب کهدر نقاشیهای این دوره تنها یک نقطه نظر وجود ندارد تا همه خطوط بر اساس آن نظامگیرند،بلکه نقاط متعددی روی سطح وجود دارد.در این تصاویر عمق با لایه لایه وچند سطحی کردن از طریق ایجاد سطوح نقوش نمایش داده میشود.چنین فضایی با کل وصورت نوعی فرهنگ مطابق است (۱۹) و غالبا تمثلی از جهان ملکوتی به شمار میآید. اینکل و صورت نوعی متعالی سبب گردیده که اشیاء از منظری غیر طبیعی یا ما وراء طبیعیمشاهده شوند.انسان در این حالت احساس مادی و بیروح نسبتبه اشیاء و طبیعت نداردبلکه جان و نفس را صورت و حقیقت آن تلقی میکند.در این منظر همه عالم به وجهیروحانی جلوهگر میشود و هنرمند از نظم اقلیدسی-عقلی نر پرسپکتیوی که در عالمیونانی و جدید سیطره داشته فارغ میشود و عالم واقع جاندار و پر رمز و راز میگردد.پسبا این منظر نقاش خود را متوجه عالمی فوق طبیعت میکند و از اینجا تابع پرسپکتیونمیشود.
ممیزات فوق نه تنها ممیز هنر ایرانی استبلکه هنر هندی،چینی،مصری،یونانیما قبل کلاسیک،بین النهرینی و کلا همه هنرهای اساطیری و دینی قدیم نیز چنین ممیزاتیرا واجدند که هر کدام کما بیش در ساختمان هنر اسلامی در حکم ماده شرکت داشتند.
● هنر عرب جاهلی
فرهنگ و هنر عرب جاهلی تالیفی بود از فرهنگ باستانی سبایی،یمنی،حمیری وغیره که در آستانه ظهور اسلام با صورت نازلی از فرهنگهای ایرانی و یونانی وبین النهرین آمیخته بود.اصلیترین فرهنگ عصر جاهلی در حجاز یافت میشد در حالی کهساحل نشینان و همسایگان ایرانی و بیزانسی از موطن اصلی خود بیگانه شده بودند.
به عقیده جرجی زیدان همین قوم عرب بیش از هر قومی در عالم خیال فرو میرفت.
اینان در عصر بعثتبیش از دیگران به تصورات شاعرانه علاقمند بودند.و این خود ازآثار شاعرانه آنان پدیدار است.در واقع هنر عرب تنها در همین آثار جلوه میکند، زیرااین قوم در آن عصر هنوز به مرحله تجمل در معابد و قصور و ابنیه و صنایع نرسیده بود تااین ساحتخیال را در آنها به نمایش بگذارد چونان اقوام متمدن که نه تنها در شعر بلکه دردیگر آثار هنری نیز با تفکر حضوری هنری و صورت خیالی،فرادهش تاریخی خویشرا به ظهور رسانده بودند.شاید انحصار هنر عرب در شعر موجب شکوفایی آن بیش ازبسط و جلوه شعر در سایر اقوام شده باشد،تا آنجا که در طی دو قرن شاعران عرب بیش از همه اقوام شعر سرودهاند.
نخستین قصیده سرایان نامی عرب«امروء القیس»و جدش«مهلل»اند که از سخنورانقرن پنجم پیش از میلاد محسوب میشوند.میگویند مهلل اولین قصیده عربی را سرود،امروء القیس آن را طولانی ساخت و در شعر تفنن پدید آورد و باب شعر را گشود و آن راتوصیف کرد و در اثر شعر به گریه درآمد.او اولین کسی است که ستوران را به آهو ومانند آن تشبیه نمود و شاید به واسطه مسافرت به شهرهای روم و شنیدن اشعار رومی ویونانی این فکر برای او پیش آمد که شعر عرب را متنوع سازد.البته زبان عربی به جهتحالتخاص خود امکان شاعری را به نهایت و به این امر مدد میرساند.در این زمان اشعارعرب به دو قسم منقسم میشد:قسم اول اشعاری بود که در آن دردها و رنجها و خوشیها وسوگها وصف میشدند و قسم دوم اشعاری که در آن حوادث و وقایع ذکر میگردید وبخشی از اشعار قسم دوم به صورت تمثیلی بیان شده بود (۲۰) .
به هر حال وجود زبان شعری،و غلبه حضور و تفکر انضمامی و به سر بردن در بیابان کهبا سکنی گزیدن در ساحتخیال مناسبت دارد،موجب شد عرب فطرتا شاعر باشد و حتیدزدان و دیوانگان عرب شعر بگویند.زنان شاعر نیز در عرب بسیار بودند،کودکان نیزشعر میسرودند و هر کس به سن جوانی میرسید و شعر نمیگفت و قریحه خود را نشاننمیداد او را معیوب و ناقص میدانستند.شاعر در میان عرب پناه شرف و ناموس و راویآثار و اخبار و حافظه تاریخی قوم تلقی میشد و چه بسا که عرب جاهلی شاعر را برپهلوان ترجیح میداد و همین که در قبیلهای شاعری پیدا میشد قبایل دیگر به مبارکباد آنقبیله میرفتند و قبیله شاعر را تبریک میگفتند و سپس مجالس مهمانی برگزار میکردند،چه معتقد بودند که شاعر از شرف و ناموس قبیله دفاع میکند و نام و آثار آنها را جاویدانمیدارد.درواقع آنچه از اخبار و آداب و علوم و اخلاق زمان جاهلیتباقی مانده همانابه وسیله اشعار است.گروهی از نویسندگان نظیر جاحظ، ابن قتیبه با استفاده از این اشعارکتبی نظیر کتاب حیوان و کتاب نبات را نوشتند.عربها به قدری شعر و شاعری را احتراممیگذاردند که هفت قصیده از اشعار قدیم خود را با آب طلا روی پارچه مصری نگاشتهو در پردههای کعبه آویختند و این همان است که آن را«معلقات سبعه»گفتهاند.
حساسیتشاعرانه عرب تاثیر شعر را در آنان به نهایت رسانده بود.بنابر این چه بسا کهیک فرد را شعری به جنگ بر میانگیخته یا از جنگ باز میداشته است.از آن رو عربها ازهجو شاعران بیم داشتند و به مدح آنان فخر میکردند.حتی عمر نیز تحت همین تاثیر بودو هرگاه که به حکمیت میان دو شاعر گرفتار میشد از مداخله در آرای آنان امتناع وکسانی را مثل حسان بن ثابتبرای حل و فصل قضیه مامور میکرد.وی موقعی با سه هزاردرهم زبان«حطیة»شاعر را خریداری کرد که بر ضد مسلمانان چیزی نگوید.به هر حالعربها به قدری از هجو شاعر بیم داشتند که از وی برای عدم تعرض عهد و پیمانمیستاندند.گاه هم زبان شاعر را با تسمه میبستند،چنانکه قبیله بنی تیم پس از اسیر کردن«عبد یغوث ابن وقاص»چنان کردند.عربها میکوشیدند که شاعران آنها را مدح گویند،چه هر کس که مدح میشد قدر و منزلتش بالا میرفت و اگر دخترانی در خانه داشت پس ازمدح شاعر به شوهر میرفتند،چنانکه دختران«ملحق»پس از مدیحه گفتن«اعشی»از ویدر سوق عکاظ فوری به شوهر رفتند.زیرا قصیده اعشی که در مدح«ملحق»گفته شده بودباعثشهرت وی گشته خواستگاران دنبال دخترانش آمدند.موقع دیگر شخصی مقداریروسری سیاه خریده و در فروش آن درمانده بود«مسکین دارمی»از شعرای مشهورعرب اشعاری در وصف زن زیبایی سرود که روسری سیاه بر سر داشته است و همین اشعار دارمی سبب شد که زنان عرب روسری سیاه تاجر را خریدند و کسب او به وسیلهشعر شاعر از کسادی رهایی یافت.
اما آنچه که تاثیر شعر را بیش از حساسیتشعری و خیال عرب میکرد عبارت بود ازاعتقادی که در تمام ادوار اساطیری و دینی اساس تفکر هنری و عرفانی و علمی بوده،وآن این است که در باطن هر کدام از این مواقف برای انسان الهامی یا وحیی وجود دارد،واساسا تفکر و معرفتحاصل آن موهبت و ودیعه آسمانی است،چنانکه یونانیان هممعارف را ناشی از«موز»ها یعنی فرشتگان هنر میدانستند،حتی«عقل»را نیز زمینینمیدانستند (۲۱) .از اینجا بنا به اعتقاد عرب عصر جاهلی،نوعی ویژگی ماوراء طبیعی با نامشاعر ملازم بود.اینان معتقد بودند که موجودی نامرئی و نیرومند که همان«جن»باشدبه وی الهام میبخشد و یا حتی در دوران او حلول کرده است. از این رو به اعتقاد آنان هرشاعر،جنی خاص خود داشت.سخنان شاعر،خاصه هجاهای او از قدرتی خباثت آمیزبرخوردار بود و به همین جهت همچنانکه پیش از این گفتیم، قبائل،شاعران اسیر رادهانبند میزدند تا شاید از قدرت زیان آور سخنانشان رهایی یابند (۲۲) .
مضامین شعر نیز با حساسیتشعری عرب تطبیق میکرد،و آن عبارت بود از عشقشدید به افتخار و شرف که برجستهترین خصیصه اعراب بوده است و همین خصیصه درسراسر اشعاری که در دست داریم محسوس است.در این اشعار،شاعران به مفاخر خود،به کثرت افراد و فرزندان خود،به شجاعت و آزادگی خود،به حمایتی که از مردمانمیکنند،به کمکی که به نیازمندان روا میدارند،میبالند.شاعران دزدهایی را که برایسخاوت و بخشندگی دزد میشوند میستایند.در قصاید و اشعار غنایی عشق و معشوق وخمریات نیز غالب مضامین را تشکیل میدهد.
خطابه در میان عرب وضعی شبیه به شعر داشت اما نفوذ آن کمتر بود.خطبهها غالبانیازمند رجز خوانی و حماسه بودند تا تاثیر لازم را در مردم دلیر بگذارند و آنها را بهجنگ وادارند،از این رو حالت طبیعی و زندگی بر اساس«عصبیت»پیدایی خطبهسراییرا برای ایجاد حساسیت و ابراز مباهات و تنفر اقتضا میکرد و البته گاه نیز برای اظهارادب و فضل از خطابه استفاده میشد. خطیبان در جامعه خود لباس خاصی میپوشیدند وبا حرکات عصا و نیزه افکار خود را مجسم میساختند.این خطیبان غالبا شاعر نیز بودند وقبیلهای که شاعرش زیاد بود خطیبش هم زیاد بود.از نکات جالب اینکه این شاعران وخطیبان علیرغم فصاحت و بلاغت و زیبایی بیان،خواندن و نوشتن نمیدانستند.
امری که موجب میشد خطبا در میان اعراب رشد کنند،مسئله اعزام هیئتها بود و همیناعزامها بود که پس از اسلام موجب برتری موقتخطبا بر شاعران شد.زیرا در ایامجاهلیت وجود شاعر برای حفظ و نجات تبار و دفاع از شرافت و ناموس قبیله ضرور بودو در اسلام اعزام مامورین و هیئتهای مختلف که از لوازم اوضاع سیاسی-اجتماعی عصربود وجود خطیب را ایجاب میکرد تا به آن وسیله جمعیتهایی تشکل یابد و خصم رامجاب و قانع کنند.قبل از اسلام نیز اعزام هیئتخیلی شیوع داشت. اعراب مانند ایرانیان،رومیان،هندیان و چینیان عدهای خطیب به سوی امپراتوران ایران و بیزانس و اتباع آنانگسیل میداشتند.علیرغم فقدان دولت واحد و قوی در جزیرة العرب،ایرانیان به سببعلاقهای که به خطبههای اعراب داشتند،آنها را پذیرا میشدند.
عرضه شعر یا خطبه نیز به محافلی دارد،در میان اعراب نیز چنین محافلی وجودداشت. این محفلهای ادبی را به اصطلاح آن روز«نادی»میگفتند.مثلا قبیله قریش محفلمخصوصی داشت که به نادی قریش مشهور بود و دیگر«دار الندوه»که محفلی درمجاورت کعبه بوده است و هرگاه و بیگاه که افراد از کار روزانه فارغ میشدند به آنمحافل میرفتند و در آنجا با سخنوری و شعر خوانی به گفتگو میپرداختند.علاوه بر اینباشگاههای دائمی،بازارهایی دایر بود که به مناسبت فصل تشکیل میشد.مشهورترینبازار عرب بازار عکاظ بود.تمام بزرگان عرب بلا استثناء به بازار عکاظ میآمدند ومجلس مناظره و مباحثه و سخنوری و مشاعره تشکیل میدادند و بهترین اشعار را انتخابو آن را با آب طلا نوشته،در عکاظ یا در کعبه میآویختند و معلقات سبعه نیز از آن اشعار میباشد.
با توجه به مراتب فوق،هنر عرب جاهلی در شعر تمامیت پیدا کرده بود و بر خلافسایر اقوام که ساحتخیال آنان در ابنیه و قصور و معابد و منازل و نقاشی و مجسمه وموسیقی جلوهگر شده،در هنر این قوم شعر چنین مقامی را پیدا کرده است (۲۳) .
پینوشتها:
۱) به بیان بورکهارت در کتاب هنر اسلامی(ص ۲۲)و بسیاری از مورخین و مستشرقین، هنر اسلامی باواسطه از قرآن کریم یا احادیث نبوی سرچشمه نگرفته و ظاهرا پایه دینی ندارند،در حالی که عمیقاصبغه اسلامی به خود گرفتهاند.از نظر وحدت تنها هنر بودایی میتواند با آن رقابت کند.این رقابتعلی رغم وجود موضوعات مشخص(بودا، نیلوفر آبی و ماندالا)در هنر بودایی است،در حالی کههنر اسلامی فاقد موضوعات خاص مقدس است.
۲) در حالی که آثار فرهنگ یونانی،ایرانی و غیره به صورت مکتوب به تعداد نگشتشمار ترجمهشده بود،بسیاری از قصور و مساجد که در حقیقت مستجمع جمیع هنرهای آن عصر بود متاثر ازسبک یونانی-بیزانسی و ایرانی ساخته شده بود و معماران آن نیز خود زردشتی ایرانی و مسیحییونانی بودند.در عصر ورود معارف و صنایع جدید به ایران نیز صنعت اسلحه سازی و هنرهای غربیسریعتر از فلسفه و علوم(تقریبا دویستسال قبل از آن)وارد ایران شد،چنانکه محبوبی اردکانینویسنده کتاب آشنایی با مظاهر تمدن غربی در ایران مینویسد:«در زمینه هنر و نقاشی نخستین هنرمند ایرانی که صورت فرنگی را در عجم تقلید کرد و شایع ساخت«مولانا محمد سبزواری»فرزند شیخ کمال،نقاش معروف شاه تهماسب و شاه اسماعیل دوم بود.از این رو نقاشی نخستین هنراروپایی است که در ایران تقلید شده است،از میان مظاهر علم و هنر جدید،بیش از همه قابل انتقالو تقلید بود و قضا را شاه عباس هم خیلی مایل بود که صورت فرمانروایان اروپا و افراد آنان را ببیندو بشناسد و خود این امر به پیشرفت نقاشی به رسم فرنگی یعنی نقاشی با سایه روشن و استفاده ازعلم مناظر و مرایا کمک کرد.سفرای خارجی تابلوهای متعددی به عنوان هدیه برای شاهمیآوردند،اکنون اثری از این آثار محفوظ نمانده است.با توسعه روابط ایران و اروپا چندین نقاشاروپایی نیز به ایران آمدند و در دستگاه پادشاهان صفوی به کار مشغول شدند و اعتبار یافتند.ازآنهاست«فیلیپ آنجل»و«جان لوکاست هلست»که در سال ۱۰۳۵ به ایران آمدند و در نزد پادشاهمحبوبیتی پیدا کردند.دیگر«جوست لامپ»که تابلوهای نفیسی برای خاندانهای اشراف ایرانینقاشی کرده است.خود شاه عباس دوم هم به نقاشی علاقه داشت و از اروپائیان تعلیم میگرفت و هماو بود که برای نخستین بار چند جوان ایرانی را به اروپا فرستاد تا نقاشی جدید را فرا گیرند.از آن جمله است«محمد زمان»پسر حاجی یوسف که شرح حال و آثار او در کتب اروپایی ذکر شده وانعکاس یافته است.»(نقل از صفحات ۴۰ و ۴۱ و نیز تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران،حسین محبوبی اردکانی،دانشگاه تهران،۱۳۵۴،جلد اول،ص ص ۲۳۲-۲۳۵).به هر حال چنانکهتمدن اسلامی ابتدا با صنایع و هنرهای بیگانه آشنا شده و درس صنعت و هنر آموخته،ناشی ازسهولت تغییر ماهیت آن بوده است.روح دینی به سرعت در آنها تغییر ایجاد میکرده است که البتهاین امر مدتها طول کشیده تا هنری با روح دینی در عالم اسلامی تکوین یابد با این وجود بخشی ازصنایع و هنرها روح ممسوخ دنیوی خود را حفظ کردند و مجددا سر برآوردند.
۳) در زمان فتح مکه وجود ۳۶۰ بت(به صورت پیکره)و نقاشیهایی که دیوارهای درونی کعبه راتزئین میکرد نشانه حضور هنر شرک بود که به سفارش سران کافر کعبه و به دست هنرمندان بیزانسساخته شده بود.
۴) ماده هنر اسلامی از یکسو به جهان هند و بودایی یا هند و چین و از سویی به جهان اساطیری ایران ومصر و بین النهرین و از جهتی به تفکر حکمی یونانی-اسکندرانی پیوند میخورد.
۵) قصص معادل muthos در فرهنگ ما قبل یونانی است.قصص با اساطیر و اساطیر الاولین مرادفنیست.اساطیر از ریشه historia به یونانی است.قصص که در قرن پنجم قبل از میلاد با ظهور فلسفهیونانی چونان وهم و خیال (fiction) دروغین پنداشته شد(فرهنگ اساطیر یونان و رم،پیرگریمال،ترجمه احمد بهمنش،تهران،امیر کبیر، ۱۳۶۷،ص چهار)حکایتی است قدسی و مینوی.
روایت قصص حادثهای است که در زمان اولین،زمان شگرف بدایت همه چیز،رخ داده است. بهبیانی قصص حکایت میکند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجسته موجودات مافوق طبیعی،واقعیتی،چه کل واقعیتیا فقط جزیی از واقعیت جزیرهای،نوع نباتی خاص، سلوکی و کرداریانسانی یا مؤسسهای پا به عرصه وجود نهاده است.بنابر این قصص همه متضمن ابداع و یا خلقتاستیعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده،موجود شده،و هستی خود را آغاز کرده است.
قصص از آنچه که واقعا رخ داده و حقیقت دارد نشات گرفته است.مبادی قصص موجودات مافوقطبیعیاند.به تعبیر هیدگر این مبادی بنیاد میبخشند و طرح میافکنند و موجودیت قدسیبه موجودات میبخشند.درباره قصص هنر اسلامی رک به فصول آتی.
۶) چون ترکان مسلمان بر پایتختبیزانس دستیافتند،خود را با شاهکاری از هنر معماری یعنیکلیسای جامع ایاصوفیه روبرو دیدند که گنبدی آسمانگونه داشت. ظمتساختمانی این مکانمقدس نه تنها بر همه آثار معماری اسلامی برتری داشت-البته در سرزمین مسلمانان هند ساختمانیبا گنبدی بسیار بزرگتر پدیدار شد-بلکه فضای بیکران آن که با اشراق و کیفیت کشف و شهوداسلام با وجود تفاوتی که در مراسم و آداب دینی وجود داشت،شکوهمند مینمود.بیدرنگ اینمکان به دستسلطان محمد فاتح به مسجد تبدیل شد،بیآنکه در ظاهر آن دگرگونی ایجاد کند.
مدتها گذشت تا زمانی که موزائیکهای بالای سر در را که مریم عذرا و نیز کروبیان را در پیرامونگنبد نشان میداد با کتیبهای قرآنی پوشانیدند.آیهای بس مناسب در آن نگاشتند که همانا سوره نور باشد.شاید چنین احساس میشد که این مکان مقدس که تاریخ بنای آن به پیش از اسلام میرسیدکما بیش تجسمی از این آیه باشد. در حقیقت هم مضمون این آیه با این کلیسا نسبتی دارد،از آن رو کهحکمت و دانش که پدیدهای است کلی با نام این کلیسا که Sohia است دارای یک معنی و نیز فتححاصل هم امری الهی است.هنر اسلامی(زبان و بیان)،بورکهارت،ص ۱۵۱.معماران بزرگعثمانی سر انجام بر ماده این بنا ابداع صورتی نو نمودند،سنان معمار بزرگ ترک طرحی نو برایمساجد اسلامی در افکند تا فضایی مناسب با روح اسلام ابداع گردد.مسجد جامع سلطان سلیم کمالاین تجربه هنری بود.
۷) برای تفصیل مطلب رک به کتاب حکمت معنوی و ساحت هنر.
۸) بارزترین نمونه فرهنگهای اختلاطی،فرهنگ اختلاطی اسکندرانی است که جامع همه فرهنگهایموجود در عصر خویش بود.در میان صورتهای مختلف فرهنگی صورت نوعی فرهنگ یونانی وجهغالب این فرهنگ است.
۹) از اینرو لازم است پس از پرداختن به وجوه یونانی هنر ایران قدیم به وجوه اساطیری و دینی آنبپردازیم.
۱۰) تاریخ هنرهای مصور،حسنعلی وزیری،تهران،هیرمند،ج ۱،۱۴۶.
۱۱) در اساطیر بودایی و تبتی این نقش به صورت«ماندالا»است.این ماندالاها انواع گوناگون دارند.
اغلب به صورت تصویریاند با چندین دایره متحدالمرکز،در میان آنها مربعی است که چهار دروازهدارد.هر دروازه به یکی از چهار جهت فضا گشوده شده است و در اصل دروازهها چهار مثلثاندبا مرکزی که هر کدام با تصویری مزین میشوند.سادهترین آنها«یانتر»است که از دایرهای تشکیلیافته و در داخل چهارگوشی قرار گرفته است.این مربع چهار در دارد و هر یک به یکی از چهارجهت فضا باز است و در میان مربع سلسله مثلثهای وارونه قرا رگفته.نقطه مرکزی در ماندالاها بهمثابه مرکز عالم وجود و مبدا آفرینش است و مثلثها،دایرهها و مربعها همه تعینات وجودند.
۱۲) بتهای ذهنی و خاطره ازلی،داریوش شایگان،امیر کبیر،۱۳۵۵،ص ۱۹۴.
۱۳) «خؤرنه»و«فره»و«خواریش»در فرهنگ اوستایی مقامی خاص دارد و اساس جهانشناسیو انسانشناسی زرتشتی است.این لفظ به اوستایی«خورنه» xvaranah و فارسی قدیم«هورنه» hvarnah و پهلوی«خوره» xvarreh مبدل گردیده است.همین لغتبه صورت«فره» farrah در فارسی قدیم یاد شده و در فارسی«فر»و«فره»گردیده است.در آغاز به معنی چیز به دست آمده،چیزی خواسته،چیز مطلوب و در اعصار متاخر«خؤره»به معنی خواسته(دارایی)و نیز به معنینیکبختی و سعادت و لطف و تفضل به کار رفته است.در اوستا دو گونه خوره یاد شده است:خورهیا فره ایرانی و کیانی که اولی ثروت و شکوه و خرد و دانش میبخشد و دومی موجب پادشاهی وکامیابی سران و بزرگان کشور میشود که بعد از روزگار پادشاهی گشتاسب به کسی تعلق نگرفت تاسوشیانت،که از فره ایزدی برخوردار است.شیخ اشراق سهروردی در حکمة الاشراق،ص ۳۷۲-۳۷۱ از قول زردشت نقل کند:«فره نوری است که از ذات خداوندی ساطع و به آن مردم بریکدیگر ریاستیابند و به معنویت آن هر یک بر عملی و صناعتی متمکن گردد».و نیز در رسالهپرتونامه میآورد: «هر پادشاهی حکمتبداند و بر نیایش و تقدیس نور الانوار مداومت کند،چنانکهگفتیم او را فره کیانی بدهند و فرنورانی بخشند و بارق الهی او را کسوت هیبت و بهاء
۱۴) ارض ملکوت،هانری کربن،ترجمه ضیاء الدین دهشیری،مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها،۱۳۵۸،ص ۲۸.
۱۵) یعنی عالم جسمانی ظهور و جلوه و تمثل عالم روحانی است و تنزل آن به مرتبه پائین.این نظر درهمه ادیان و در هنرهای دینی و اساطیری که در اطوار مختلف جلوهگر و ابداع شده است وجوددارد.
۱۶) برای کسب اطلاعات بیشتر به کتابهای مانی و دین او اثر تقیزاده و ملل و نحل شهرستانی،تاریخادبیات ایران تالیف همایی،ایران در زمان ساسانیان نوشته کریستین سن و دایرة المعارف فارسی مصاحب رجوع کنید.
۱۷) نقاشی ایرانی از کهنترین روزگار تا دوران صفویان،فرهنگ و هنر،۱۳۵۵،اکبر تجویدی،ص ۴۱.
۱۸) هنرمند تصویرگر با توسل به خط و رنگ عالمی را که متعلق هنر اوستبیان میکند.با وجودنحلهها و سبکهای مختلف نقاشی دو طریقه کلی را از جهت ابداع و محاکات عالم(نه مضامین و عوالم)میتوان دید.در طریقه اول در پرده نقاشی یک نقطه وجهه نظر و دید بیننده وجود دارد وخطوط اصلی پرده نقاشی به سوی آن نقطه متوجه است و در طریقه دوم نقاط متعددی وجود دارد.
در این مورد دوم گاه صورتی هیولایی وجود نقاط متعدد را نیز فاقد مبنای هرگونه شکل هندسیمیکند.این دو طریقه به پرسپکتیو یا فقدان پرسپکتیو در پرده نقاشی تعبیر میشود.در هنر اساطیریو دینی شرق و نیز هنر مدرن غرب از پرسپکتیو دوری گزیدهاند.اما در نقاشی یونان و روم وبه ویژه پس از عصر رنسانس تا پیدایی نحلههای مدرن و پست مدرن از پرسپکتیو تعبیتشده است.
و همین شیوه است که پس از عصر رنسانس بر اساس علم مناظر و مرایای جدید مبنای هر قسمتصویرگری میشود و به آن پرسپکتیو خطی (linear ersective) میگویند.این روش ابتدا از سوینقاشان ایتالیایی و هلندی در قرن پانزده ابداع میشود و تحول اساسی در فضای نقاشی غرب بهپیدایی میآید.
همانطوری که اشاره شد در پرسپکتیو یا وجهه نظر خطی هنرمند نقطهای در مرکز نگاه بیننده فرضمیکند،همه خطوط به این نقطه میرسند(رجوع شود به کتاب art through the ages اثر arnerIelen ویرایش هفتم صفحه ۸ که تصویر شام آخر را با رسم خطوط و نقطه نظر مبدا و مرکز نشانمیدهد).دوری و نزدیکی اشیاء نسبتبه این نقطه سنجیده میشود و اشیایی که از آن دورترندکوچکتر،و اشیایی که نزدیکترند بزرگتر تصویر میگردند. این طریقه در حقیقت اختصاص بههنرمندان رنسانس دارد و هنرمندان رومی و یونانی وجهی دیگر از آن را به کار میگرفتند که بداناشاره خواهد رفت.
به هر حال وجود دو طریقه در ابداع فضا و صورتهای نقاشی و کلا صورتتگری،به نحوی جلوهگرروح زمانه و عالمی است که هنرمندان در آن سکنی گزیدهاند.این طرق با توسل به رموز و مظاهریخاص Symbolism عالم خویش را نمایش میدهد.تعالی و تدانی سمبولها نیز تابع معنایی است کههنرمند بدان تعلق پیدا میکند.گاه معنی چیزی جز همین جهان جسمانی بیش نیست،چنانکه دریونان و روم و دوره جدید اصل و اساس همین جهان است. پس در اینجا سمبول به نحوی مطابقعالم جسمانی است و اگر عالم جسمانی چیزی جز ماده و حرکت،یا جز نقطه(اتم هندسی)کهحرکت آن خط را ایجاد میکند و از آنجا فضای هندسی محسوس پدید میآید،نباشد،فضایپرسپکتیوی در نقاشی امری متعارف و طبیعی میگردد.
این فضای مکانیکی-هندسی از دو منبع علمی سرچشمه میگیرد:اول فضای هندسی اقلیدسی وعلم مناظر و مرایایی جدید که ذکر گردید.دوم فضای هندسی مکانیکی و علم مناظر و مرایاییونانی-اسکندرانی و رومی.دومی را میتوان مبنای پرسپکتیو طبیعی دانست، و اولی را میتوانهمان پرسپکتیو خطی تصنعی یا اعتباری نامید.در پرسپکتیو طبیعی،طبیعت را آنچنانکه یونانیانادراک کرده بودند میتوان مشاهده کرد،علی الخصوص در آثار عصر کلاسیک هنر و علوم یونانی.
بر اساس علم مناظر و مرایای اقلیدسی،فضا و مکان چنان است که هر بخش آن از نظر ما هوی بابخش دیگر متفاوت است.اشیاء هر یک مکان طبیعی خود را دارند و در جایگاه اصلی خود هویتواقعی خود را آشکار میکنند.حرکتبه سوی این جایگاه به حرکت طبیعی و خلاف آن به حرکتقسری تعبیر میشود.فیزیک ارسطویی نیز بر پایه این اصول تکوین یافته است.در مقابل ایننظرگاه علم مناظر و مرایای خطی که مبنای پرسپکتیو تصنعی است،فضایی را در نظر میگیرد کهپیوسته و متحد و برای همه اشیاء یگانه است،بدین معنی که اگر دوربین عکاسی را به یک سمتمتوجه سازیم،در آن جهت عکس از یک صحنه برداریم،در آن عکس همه خطوط به سمتواحدی گرایش دارند،این تصاویر در همه جهات مشابه خواهند بود و تغییرات آنها تابع دید ناظرمیگردد-از جمله دوری و نزدیکی مکانی نسبتبه ناظر.در این طریقه از نگاه پرسپکتیوی بهجهان نیز هنگامی که نقاش صحنهای را تصویر میکند با توسل به یک سلسله تدابیر مقدماتی از قبیلتعیین خط افق و نقطه دید اصلی و سطح محدود کننده مقابل و خطوط فرار دیگر،ترتیبی اتخاذمیشود که پرده نقاشی فضایی بسان دوربین عکاسی با یک نقطه نظر ابداع کند و این با نگاهمکانیکی و تکنیکی جدید انسان به جهان مناسبت تام پیدا میکند.
کدامیک از دو نظرگاه فضای واقعی را نشان میدهد؟فضای هندسی مکانیکی یا فضای هندسیاقلیدسی(اولی تابع حس باصره بیننده است و دومی تابع ماهیت و طبیعت اشیاء)؟
پاسخ این است:هر دو،زیرا این دو تابع امری ورای خود و فوق علم انتزاعی(این علم از حسبر میخیزد.به همین دلیل است که فلاسفه ارسطویی مذهب گفتهاند من فقد حسا فقد علما)بشریاندو از تلقی معنوی و تاریخی آدمی که به اقتضای انکشاف حقیقت و ظهور و تجلی تاریخی آن درادوار تاریخی نشات میگیرند.پس هر بار چنانکه انسان طبیعتیا ماوراء طبیعتبرایش افق تجلیحقیقت میگردد و محسوسی که آئینه نامحسوس میشود،طریقه ابداع و نمایش عالم متفاوتمیگردد و اگر این حقایق متجلی،اسماء الحسنی الهی باشد با غیر حجاب ظلمانی طاغوتی چنانکهدر مباحث آتی خواهد آمد، بیان هنری و طرق ابداع آن پر راز و رمز و غیر پرسپکتیوی خواهدبود.زیرا اساسا محسوس از جمله خط و رنگ و طرح صرفا سمبولهاییاند از عالم بالا نه عالممحسوس. به عبارتی هنر جلوهگاه عالم طولی میشود نه عالم عرضی(نسبتخلق به حق نسبتطولی است و نسبتخلق به خلق نسبت عرضی.چنانکه فی المثل ولایت پدر و رهبران سیاسی، رابطهای عرضی است اما ولایت الهی،رابطهی طولی است).
اساسا همانطوری که یونانیان و متفکران دوره جدید عالم طبیعت را وصف یا تبیین کردهاند،نقاشان وصورتگران نیز به واسطه صورتهای خیالی خویش به ابداع آن پرداختهاند.و از آنجا تخیل ابداعییونانی و جدید به اقتضای روح زمانه در هنر هنرمندان ظاهر شده است.اگر به تعبیر هیدگر در عصرما قبل متافیزیک حکمای یونان طبیعت(فوزیس hysis ) را چون شکفتگی و مراحل رشد اشیاء وامور از آغاز تا پایان زندگی تلقی میکردند،هنرمندان نیز به نحوی دیگر به این دریافت میرسیدند.
اما درباره عالم طبیعی که هنرمندان عصر اسلامی به ابداع آن میپرداختند و از قواعد پرسپکتیویونانی یا جدید تبعیت نمیکرد.برخی از مستشرقین تحقیقات مفصلی از نظرگاه تاریخی و حکمینمودهاند،و نویسندگان ایرانی نیز با تاسی از آنان قتبسیار به کار بردهاند.بعضی نیز از نظرگاهمعنوی عالم طبیعت هنرمندان عصر اسلامی را عالم ملکوت و مثال تلقی کردهاند،بدین معنی کهاز نظر آنان طبیعت از افق ملکوت برای این هنرمندان منکشف شده است که تفصیل آن در فصلنقاشی اسلامی خواهد آمد.در اینجا اجمالا بگوییم که اساسا فضای نقاشی عصر اسلامی با ملاکهایزیبایی شناسی و زمینه فکری و فلسفی و هنری و جهانشناسی نقاشانی که این مینیاتورها را بوجودآوردهاند کاملا با زمینه فلسفی مفسران غربی معاصر آنها متفاوت ست.فلسفه دکارت که در واقعزمینه اصلی تفکر جدید اروپایی است واقعیت را در فلسفه و علوم غربی و نیز در دید کلی غربیان بهدو قلمروی متمایز تقسیم کرد:«عالم فکر و اندیشه»و«عالم بعد و فضا»که صرفا با جهان مادیمنطبق شده بود.هرگاه امروزه صحبت از فضا میشود،چه فضای مستقیم فیزیک نیوتونی مطرحباشد چه فضای منحنی فیزیک نسبیت،مقصود صرفا همان عالم زمان و مکان مادی فانی است که باواقعیتیکی دانسته میشود.امروزه در غرب دیگر تصوری از فضا و مکان غیر مادی وغیر جسمانی باقی وجود ندارد و اگر نیز سخنی از چنین فضایی پیش آید آن را نتیجه توهم بشریدانسته و برای آن جنبه وجودی قائل نیستند.دیگر تصور فلسفه اروپائی از واقعیت جایی برایفضای واقعی لکن غیر مادی باقی نگذاشته است.ولی هنر تمدنهای دینی رستبا چنین فضاییسر و کار دارد.(عالم خیال و مفهوم فضا در مینیاتور ایرانی، ص۱۶-۱۷).
گفتیم که در دوره جدید یعنی در عصر کلاسیک و باروک هنرمندان عالم را از منظر جسمانی وفیزیکی ابداع و محاکات میکردند،اما پس از طی تجربیاتی بر مبنای مناظر و مرایای رنسانسیسر انجام نظریه فیزیکی و نوری این جهانی از وضع قدیم خود به وضعی جدید وارد شد.در ایناوضاع هنر غربی که به عصر هنر مدرن وارد میشود،پرسپکتیو خطی را رها میکند و صورتهایکاو و کوژ بر هنر تصویرگری غلبه پیدا میکند و افق دید انسانی تابع ساحات نفسانی و وهمی اومیگردد،در حالی که در گذشته تابع ساحت جسمانی و حسی به معنی تکنیکی و مکانیکی لفظ بودکه در آن طبیعت«بیجان»تلقی میشد.در هنر پست مدرن،هنر آزاد از هر قید و بندی محسوبگردید،لذا هنرمند بیمحابا جهان هیولایی خویش را بیرحمانه بر پرده خیال نفسانی خویش کشید.
برخی از ظاهر پرستان و سادهاندیشان این را با روحانیت هنر سنتی یکی انگاشتهاند و چونصورتگری مدرن فاقد هرگونه پرسپکتیو تصنعی و طبیعی استبه زعم آنان جهان صورتگران باجهانی که در قرون وسطی و عالم اسلامی جلوه کرده بود پیوند میخورد.
۱۹) از نظرگاه اشپنگلری که شئون فرهنگی و تمدنی در کل ارگانیک عالم کبیر و صغیر همبستگی پیدامیکند در اینجا نیز به نحوی میتوان از وحدت و هماهنگی فضاهای بسته خانه و شهرهای قدیمایران و ساحتبینش تخیلی قوم ایرانی،میان فضاهای چند سطحی در نقاشی و اصل تاویل درمعارف دینی شیعه،میان تناسبات معماری و ردیفهای موسیقی ایرانی،سخن گفت.
۲۰) در اصطلاح یونانی،اشعار نوع اول را لیریک از Lyre (عود)«بزمی»و اشعار نوع دوم را اپیک Eic «رزمی»و شاخه فرعی را Drama تمثیلی مینامند.
۲۱) تئودور رایزمان در کتاب مسائل تاریخ فلسفه عقل اساطیری ما قبل متافیزیک و فلسفی را«عقللاهوتی»میخواند که با متافیزیک یونانی«ناسوتی»میشود و با غلبه تفکر دینی در قرون وسطیدوباره«لاهوتی»میگردد.در دوره جدید عقل مجددا به زمین باز میگردد و در آن سکنی میگزیندتا نحوی دیگر از تفکر ناسوتی را تجربه کند.برای تفصیل مطلب رجوع شود به مبحث«پیداییو ابداع اثر هنری».
۲۲) تاریخ ادبیات عرب،ج.م.عبد الجلیل،ترجمه آ.آذرنوش،تهران امیر کبیر،۱۳۶۳، ص ۳۸-۳۹.
۲۳) پس از فتوحات اسلامی نیز عربان امی بدوی نسبتبه آثار هنری سرزمینهای فتح شده بیگانه ماندهو به آنها اعتنایی نداشتند و جز توجه به غنیمتهای لذت بخش و غرور آفرین هرگز به گرد اندیشهپرداختن به هنر تجسمی و ساختن اشیاء هنری نگشتند.
کتاب: تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی ص ۹۱
نویسنده: محمد مددپور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست