جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شخصیتی کاریزماتیک


شخصیتی کاریزماتیک

یادداشتی درباره استاد محمدرضا لطفی

تا سن یازده سالگی فقط نام استاد لطفی را شنیده بودم، اما در آن وقت‌ها برای نخستین بار در منزل یکی از دوستان در مشهد عکسی را از استاد دیدم که همراه با نوازنده تمبکی در کنارش (خاطرم می‌آید که نامش کثیرالصفر و اجرا مربوط به خارج از کشور بود.) عکس دیگری مربوط به کتاب مردان موسیقی بود که خوب خاطرم هست که برعکس چاپ شده بود.

گویی که گمان می‌کردیم استاد لطفی نوازنده چپ‌دستی است. برای آنکه نشان دهم چه لحظات سرشاری را با شور و با منش موسیقایی استاد زندگی کرده‌ام، مثال اینچنین فراوان دارم. نمونه دیگر، اجرای جشن هنر شیراز بود که استاد با همین مو و محاسن با آواز شجریان همراهی می‌کرد. همیشه در نظرم اینطور می‌آمده که استاد لطفی هیچگاه دوران شروع یادگیری را نگذرانده است.

منظورم این است که در رابطه با ایشان همین پوزیشن همیشه حفظ شده و استاد همیشه، استاد بوده است. اهالی بی‌غرض موسیقی به راحتی تشخیص می‌دهند که استاد لطفی و موسیقی‌اش چگونه طیف جدیدی از موسیقی سنتی را تربیت کرد و سطح شنوایی آنها را ارتقا داد. این نکته‌ای است که خیلی از مخاطبان کارهای خود بنده نیز بدان اشاره دارند و آن اینکه موسیقی اینجانب توانسته است تا حدی به‌سمت مخاطب رود، نه آنکه وی را به‌سمت خود بکشاند.

حاصل فعالیت‌های اساتیدی چون لطفی - که سرآمد آنان بود - نه کاست شد با نام‌های چاووش که دهمین آن سال‌ها بعد و با عنوان دیگری منتشر شد. این نسبتی تقریبا معنادار در ذهن من ایجاد می‌کند، وقتی که می‌دانیم در تاریخ موسیقی هم بزرگ‌ترین سمفونی‌نویس تاریخ (بتهوون) هیچگاه بیشتر از ۹ سمفونی نساخت.

چه پذیرا باشیم و چه نباشیم، استاد لطفی شخصیتی کاریزماتیک دارد. وی ذاتا لیدر و رهبر است. او اولین کسی است که چند آلبوم سلونوازی به همراه آواز خودش دارد. به‌نظرم بهترین آنها قافله‌سالا‌ر است که بارها و بارها در خوابگاه دانشجویی، من و دوستانم را ناخواسته به گریستن وامی‌داشت و هنوز هم می‌تواند بدارد.

خاطره‌ای در میان اهل موسیقی از ایشان رایج است که وقتی حدود سال ۶۴ ایران را به قصد آمریکا ترک می‌کرد، در فرودگاه اجازه خروج تارش را به وی نداده بودند و آن‌طور که نقل می‌کند گویا ساز درویش‌خان بوده است و جواب استاد لطفی به مامور فرودگاه زبانزد همگان شد. ایشان گفته بود: شما جلوی ساز را می‌گیرید اما متوجه نیستید که چه کسی از ایران دارد خارج می‌شود.

از نظر من بالحق راست می‌گفت. ایشان رفت و بقیه ماندند و فعالیت کردند یا نکردند. وضعیت کلی را هم که از گذشته تا حال همه می‌دانیم و جای صحبت ندارد.

جزو آرزوهای من است که به هر شکلی که امکان داشته باشد، در اجرای یک کاست یا کنسرت، کمک دست ایشان باشم.

و قول می‌دهم که ایشان اگر چنین لطفی داشته باشند از بذل آن پشیمان نشوند. باز هم از این تریبون تکرار می‌کنم هیچ چاقویی دسته خودش را نمی‌برد. درست است که من شباهت‌هایی؛ چه از لحاظ موسیقی و چه از لحاظ زندگی شخصی با راک‌نوازان و به قول خودمان شلنگ‌تخته‌اندازان همسن و سال خودم دارم اما همیشه اعلا‌م کرده‌ام موسیقی من تنها یک تجربه و آزمون و خطاست و هیچ ادعایی بیش از این ندارد. من در همان فضا و محفلی که امثال استاد لطفی موسیقی را فرا گرفته‌اند، چهار زانو نشسته‌ام و چند سال فقط گوش داده‌ام.

اتفاقا استاد من در این زمینه نصرالله خان ناصح‌پور بوده است که در یکی از همان سی‌دی‌های سلونوازی استاد لطفی ترانه <ز من نگارم> را اجرا کرده است. اسم آن کاست به یاد درویش‌خان است. بدیهی است که شکل این مصاحبه - یادداشت این حوصله را برنمی‌تابد که من از تک‌تک آثار استاد آن‌گونه که بر رویم تاثیر گذاشته است، یاد کنم. مثلا‌

۱)‌گفتم غم تو دارم، با خوانندگی زویا ثابت،

۲)‌ایران ای سرای امید، که انرژی این قطعه بعد از سی سال هنوز پابرجاست،

۳)‌نامدگان و رفتگان از دو کرانه جهان، با آواز شجریان،

۴)‌باز آمدم، باز آمدم، با خوانندگی هنگامه اخوان. لطفی و همکارانش که در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی برآمده بودند، توانستند گوش‌های خوگرفته به ایرج و گلپا را به دریچه‌ای نوین و بسیار ارزشمند از موسیقی ایرانی هدایت کنند.

لطفی برای این موسیقی کم زحمت نکشیده است. من قصد دارم طی سال‌های آینده (اگر عمری باقی باشد) به تحلیل موسیقایی و جامعه‌شناسانه استاد لطفی بپردازم.

به تازگی شنیده‌ام که ایشان به برخی از قطعاتم نظر مثبت داشته‌اند و اعتراف می‌کنم که از شنیدن چنین خبری به خود می‌بالم

محسن نامجو