شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
چپ شدگی در کوچه راست هم بد است
بدون شک حق با شماست؛ شمایی که علم را آن سوتر از دامنه تعصبات مفهومی (مفاهیمی شاید خود ساخته) قرار دادهاید و در جایی از بستر ایدئولوژی تکیه زدهاید که دیگر نمیتوان نزدیک شدن به شما یا دیگرگونه تفسیر کردن ایدههای شما را حتی برای لحظهای باور کرد. بدون شک این هم از طنز تاریخ است که <نه گفتن> حتی میتواند در بگومگوهای علمی نیز به کفری غیرقابلگذشت شبیه شود و راویانی را که <نه> بر زبان آنها چرخ میزند باید بایستند و بسان یک سیبل، ناخوشایندها را به سینه پذیرا شوند. بدترین اتفاق اما میتواند این تصویر باشد. یعنی در جایی که سخنوری علمی باید در صدر قرار بگیرد، عالمان و راویان علم به ساحرانی تبدیل شوند که سرپیچی از فرامینشان، حکمی جز فرسودگی و فرتوتگی اندیشه در بیرون از مدار آنها ندارد. در کوران بحران اقتصادی غرب نیز شاید بهترین کار ارزیابی ایدههای بزرگان اقتصاد بازارمحور آمریکا باشد که به سادگی پذیرفتند ایمان بیش از حد آنها به گنجایش بازار، دلیل اصلی فروریختن شاخصها بود. ایمانی که سهام و کشوقوسهای بازار سرمایه را بدون در نظر گرفتن <انسان> باور کرده بود و همین شد بلایی که اکنون برگریبان اقتصاد آمریکایی بار شده است. ولی درست در این سوی ماجرا و در کشورهایی که توسعه به رغم زیر و رو کردن فکرهای تولیدشده در کشورهای توسعهیافته همچنان دستنیافتنی است بهگونهای در مقابل این بحران به صف شدهاند که انگار سربازانی از پیشقراول شده برای دفاع یا یورش به مفاهیم سرمایهداری و شناسههای اقتصاد بازار هستند.
البته این یک تکرار است و همیشه در سرزمینهایی که ترازوی فکر فقط بر مصرف میچرخد، عقلای زیادی رسم بر آن دارند که سینه چاک دهند، حالا چه در دفاع طالبانگونه از پدیدهای و چه در جهت نفی پرشتاب یک اتفاق فراگیر. کانت مینویسد که اندیشه را دو بال باید یاری دهد: ابتدا آموختن اندیشههای دیگران، سپس تولید اندیشه بر مبنای زیربنایی که دگرانش ساختهاند. اما درست از همین منظر هستند گروههای زیادی از در حال توسعهها که فقط با یک بال روی سر دنیای اندیشه چرخ میزنند و آن هم چیزی نیست جز آموختن ایدهها؛ حالا این درک چه افتد و تا چه حد واقعیت را در بطن خود جای دهد، پرسشی است که مجال دیگری میطلبد، ولی مسلم آنکه <آموختن تنها> و بدون توجه به تولید فکر، همواره باید این تلخکامی را نیز با خود یدک بکشد که عقبماندن از قافله تولید عقلانیت و تعقل پیامد بزرگی دارد که نامی جز ماندن در تاریخ یا <روزهای قدیم شده> نمیتوان بر آن گذاشت. نمونه واقعی این ماجرا اما نزاعی است که این روزها دوباره در اقتصاد ایرانی جریان دارد. به نحوی که گروهی بحران اقتصاد آمریکایی را بهترین تصویر برای شماتت دخالت دولت در اقتصاد میدانند و گروهی دیگر نیز این افسانه واقعیشده را بزرگترین شاهد برای رد ایدههای سرمایهداری میدانند، مخصوصا ایدههایی که بازارستایی را در صدر قرار داده است و اقتصادی بدون اندک اومانیسم سرلوحه اندیشهاش قرار گرفته است. اما به نظر میرسد رخ دادن این واقعه طبیعی باشد. راویان اندیشههایی که از تاریخ تولید آنان دیرزمانی میگذرد همیشه کاسهای بهمراتب داغتر از بستر فکری صاحبان اصلی اندیشه در آغوش دارند. آنقدر که حتی میتازند با سرعتی بیشتر از پیشینیان که خطی و خطوطی برای گمان خود فرض کرده بودند.
مثلا روزگاری آدام اسمیت، که وزن زیادی از اقتصاد زاییده تعقل اوست میگفت آدمیان تا جایی آزادند که عدالت را زخمهای نزنند ولی حالا لیبرالاندیشان زیادی هستند که حتی واژه عدالت، خشم بر چهره آنان بار میکند که بهای سهام و اوراق بهادرا در بورس وقتی برای اندیشیدن به عدالت ندارد و این گذاره را باید واگذار کرد به مکانیسم قیمتها و همین! البته آدام اسمیت این جمله را نیز نوشت که خوشبختی را نمیتوان در جوامعی جست که تهیدستی و فقر در آن دل را ریش میکند ولی حالا تقدس در ظروف اقتصاد بازار در حدی پهن شده است که حتی گمان به آن پدیدهها میتواند برچسبی چپی رنگ و مخالف با آزادی اقتصاد داشته باشد. به نظر میرسد باید این فرض را نوشت که ایدئولوگگرایی اگر روزگاری برای نحلههایی که منتقد اقتصاد بازار و سود محوری (بدون در نظر گرفتن انسان) مفروض بوده است و حامیان اقتصاد بازار، رستن از بند ایدئولوژی را مشخصه اندیشه خود میدانستهاند، اکنون باید تورقی بزرگ به طنز نشسته باشد که در این سوی ماجرا، ایدئولوژیپردازان اقتصاد بازار نیز به <سلاح باید و نباید بدون گذشت> متوسل شدهاند و خود آن میکنند که دیر زمانی قبل میپنداشتند، منتقدان نظام سرمایه داری پاشنه در آن میچرخاندند. به نظر میرسد اگر به مفهومی ساده و کلیشهشده چپروی در اقتصاد ناخوشایند باشد، چپشدگی در منتهیالیه کوچههای راست و لیبرالیسم نیز میتواند آفتی نامیمون تلقی شود. یعنی اگر روزگاری این خط فقط یک نقطه منفی داشت و لیبرالیسم بر این باور بود که میکوشد این وزن منفی را به مثبت تغییر رنگ دهد حالا باید حتما ناگوار باشد که منحنی اندیشه به دو قطب منفی مجهز شده باشد بهگونهای که اندیشه خشمگین در سمت راست نیز دهان باز کرده است و ساکنان آن محکم بر کوبهای میکوبند که انسان را در قعر فراموشی قرار داده است. در کلامی خلاصه باید گفت که بازارگرایی نیز اگر در جیب ایدئولوژی قرار بگیرد یا از منظری برای حفظ بازار، تن به هر هزینهای بزند باید گفت که در این سوی برزن نیز انحصارگرایی را میتوان به وضوح تماشا کرد. برای همین میتوان با خیالی آسوده گفت که حق با تمامی شما است؛ یعنی شمایی که نزاع از اندیشهتان بالا میرود و با تیشه به محافظت از تعقلی همت میگمارید که روزگاری قبل نه به این تعصب، دیگران برای بهتر شدن فردای بشر بر جای نهاده بودند، نه فردایی که حفظ شعار و ایدهپرستی حتی مفهومی بزرگتر از بهروزی آدمیان یافته باشد. آیا اینگونه نیست؟
علی دهقان
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دولت حسین امیرعبداللهیان مجلس شورای اسلامی سیستان و بلوچستان افغانستان انتخابات امیرعبداللهیان عراق جنگ دولت سیزدهم حجاب مجلس
سیل ایران تهران هواشناسی سیلاب شهرداری تهران سازمان هواشناسی باران فضای مجازی آتش سوزی یسنا هلال احمر
خودرو قیمت دلار قیمت خودرو مسکن دلار بانک مرکزی قیمت طلا تورم ارز بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
صدا و سیما مسعود اسکویی صداوسیما دفاع مقدس بی بی سی موسیقی مهران غفوریان تلویزیون ساواک سریال سینمای ایران تبلیغات
رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین اسرائیل حماس روسیه آمریکا ترکیه انگلیس اوکراین نوار غزه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان لیگ برتر رئال مادرید باشگاه استقلال جواد نکونام بازی علی خطیر باشگاه پرسپولیس بایرن مونیخ
هوش مصنوعی اینستاگرام آیفون دیابت اپل عکاسی ناسا موبایل گوگل تلفن همراه
سلامت استرس طب سنتی کبد چرب فشار خون گرما