چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
هنر زیبا یا زیبایی هنری
زیبایی چیست؟ چه چیزی زیبا توصیف میشود؟ آیا زیبایی وجودی خارجی دارد یا این که امری ذهنی است؟ آیا زیبایی مطلق است بدین معنا که یک پدیده زیبا برای همگان و همیشه زیبا است؟ رابطه هنر و زیبایی چیست؟ آیا انسان برای شناخت زیبایی نیاز به توان و قوه ویژهای دارد؟
اهالی فلسفه بویژه آنان که به فلسفه هنر دلمشغولند در باب امر زیبا و این دست از پرسشها بسیار تدقیق و مداقه کردهاند. فلاسفه سعی دارند علاوه براین که قواعد و اصول زیبایی را استخراج کنند، حقیقت و مشخصات امر زیبا را نیز تبیین و توصیف کنند. این حوزه از فلسفه که به تحلیل زیبایی و چیستی امر زیبا میپردازد، زیباییشناسی (aesthetics) نام دارد. در واقع زیباییشناسی در کنار منطق، اخلاق، متافیزیک و شناختشناسی یکی از شاخههای پنجگانه کلاسیک فلسفه به شمار میرود. زیباییشناسی به عنوان مقولهای فلسفی در قرن هجدهم ظهور یافت اما بیشک اندیشیدن درباب پرسشهای زیبایی شناسانه به پیش از این و احتمالاً به دوران باستان باز میگردد.
زیباییشناسی در مقام تعریف، نظریهای است در باب زیبایی که هر دو جنبه زیبایی یعنی زیبایی طبیعی و زیبایی هنری را در بر میگیرد. دانش زیباییشناسی در باب تأثیر زیبایی بر مخاطب (زیبایی شناسی انگیزشی)، روند آفرینش هنری (زیباییشناسی آفرینشی)، بستر پذیرش هنر از سوی جامعه (زیباییشناسی پذیرشی) و همچنین درباره شرایط داوریهای ارزشی و سلیقهای زیباییشناسانه تحقیق و کنکاش میکند.
در زیباییشناسی هنر، سه نظریه اصلی و محوری برای تبیین و تعریف هنر وجود دارد؛ بازنمایی، فرانمایی و فرم.
● نظریه بازنمایی
نظریه تقلیدی بودن هنر توانست اعتبار و مرجعیت خود را تا قرن نوزدهم حفظ کند. اما این نظریه نمی توانست در هنرهای مختلف با سهولت یکسانی قابلیت اطلاق داشته باشد. در واکنش به این امر نظریه بازنمایی (representation) به جای نظریه تقلید در هنر ظهور پیدا کرد.
بازنمایی در لغت به معنای نماینده چیزی بودن یا حضور دیگری را تکرار کردن است. بدین معنا که اثری به گونهای چیز دیگر را بنمایاند که برای مخاطب قابل درک و شناخت باشد. در واقع نظریه بازنمایی نظریه تقلید در هنر را بازسازی کرد و به آن جامعیت بخشید اما با وجود این جامعیت و توسع معنایی، باز نظریه بازنمایی قادر نبود تحولات جدید هنر را به طور جامع شامل شود؛ چرا که اگر نظریه بازنمایی را در قالب فرمول بیان کنیم چنین میتوان گفت که الف (تصویر، داستان، شعر و...) در صورتی بازنمایی ب (منظره، انسان، واقعه و...) است که یک آفریننده قصد کند که الف بازنمایی ب باشد و مخاطبان هم درک کنند که الف به قصد آنکه بازنمایی ب باشد آفریده شده است. اما به اعتبار چنین تعریفی از هنر، آثار هنری بسیاری هستند که بازنمایی نیستند چرا که هنرهایی چون معماری متعارف، نقاشی انتزاعی و یا موسیقی ناب را در گستره معنایی و تعریفی خود نمیگنجاند. بنابراین تنها آفرینشهای هنر مدرن نبودند که کلیت شمول این نظریه را مخدوش میکردند بلکه بسیاری از هنرهای سنتی نیز در گستره تعریفی این نظریه نمیگنجیدند. پس به این اعتبار نظریه بازنمایی نمیتوانست به مثابه یک نظریه فراگیر در هنر عمل کند.
● نظریه فرانمایی
نظریه بازنمایی بر ویژگی عینی جهان خارج تکیه داشت ولی در پایان قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم چرخش مهمی در سپهر گفتمانی هنر غرب به وجود آمد و آن اینکه هنرمندان از سیر آفاق به سیر انفس متمایل شدند و به جای بازنمایاندن جلوههای بیرونی اشیا، تجارب ذهنی خویش را کشف و احساسات درونی خود را بازنمایاندند. این چرخش گفتمانی به وضوح در هنر رمانتیک بروز یافت. جنبش رمانتیسیسم عمیقاً جریان آفرینش آثار هنری را تحتالشعاع خود قرار داد چنانکه بسیاری از مورخان بر این باورند که ما هنوز هم زیر سایه سنگین هنر رمانتیک به سر میبریم.
نظریهپردازان اکسپرسیون (نظریه بازنمایی) بر این باورند که هنرمند احساس و عواطف درونی خویش را انتقال میدهد و از این طریق با جهان خارج ارتباط برقرار میکند و کار هنر چیزی نیست جز انتقال دادن و ارتباط برقرار کردن. نقاش یا موزیسین منظره یا واقعهای را مینگرد و احساس غم یا شادی میکند و سپس آن را چنان بر بوم یا به نت میآورد که شادی احساس کرده خویش را به مخاطب اثرش نیز انتقال دهد. هر قدر این انتقال عمیقتر باشد مخاطب از هنر آن هنرمند لذت بیشتری میبرد و آن را نابتر مییابد.
نظریه اکسپرسیون یا فرانمایی از نظریههای بسیار تأثیرگذار در تاریخ هنر بوده که بسیاری از اهل نظر هنوز هم معتقدند که این نظریه به بهترین نحو میتواند ماهیت هنر را توصیف و تبیین کند. از نظر آنان، هنر جهان را برای ما انسانی میسازد و مرگ، عشق، پیروزی، ناکامی و... را در قالبهای انسانی برای ما ملموس و محسوس میکند.
در واقع ایده محوری در نظریه اکسپرسیون این است که همه هنرها بیانگر احساس و عاطفهاند.
● نظریه فرمالیسم
فرمالیسم هم همچون اکسپرسیون واکنشی بود به نظریههای بازنمودی و همانطور که نظریههای اکسپرسیون بیشترین ظهور را در هنرهای رمانتیک یافتند هنرهای انتزاعیای چون کوبیسم و مینیمالیسم هم بستر بروز فرمالیسم را فراهم کردند. از دیدگاه فرمالیستها در صورتی پدیدهای اثر هنری تلقی میشود که دارای فرم معنادار « significant form » باشد، بدین معنا که مجموعه خطها، رنگها، اصوات و اجزای آن پدیده آفریده، در مخاطب تجربه زیبایی شناختی ایجاد کند.
تجربه زیبایی شناختی چگونه تجربهای است که مثلاً رفتن به کنسرت موسیقی را از تجربه مهمانی و پارک رفتن، خواندن کتاب سیاسی و تجربه خرید لباس و... مجزا میکند در حالی که آثار هنری با وجود تنوعی که دارند اما در این امر که در مخاطب تجربهای زیبایی شناختی پدید آورند، مشترکند.
صاحب نظران تجربه زیباییشناختی را به نوعی تأمل همراه با مراقبه تعبیر کردهاند که خود غایت خود است و وسیلهای برای متحقق کردن هدفی جز خود نیست. در واقع تجربهای بیغرض و فارق از تعلق است.
در چارچوب این نظریه یک پدیده در صورتی اثر هنری است که به قصد ایجاد تجربه زیباییشناختی در مخاطب آفریده شده باشد. یکی از پارامترهای این تعریف «قصد» خالق اثر است که میتوان آن را «قصد زیبایی شناختی» نامید. قصد زیبایی شناختی تنها به معنای قصد هنرمند در ساختن اثر نیست چه بسا یک اثر به قصد برانگیختن احساسات مذهبی یا آموزش اخلاقی ساخته شود ولی چنین اثری در صورتی اثر هنری خواهد بود که ایجاد تجربه زیبایی شناختی نیز در آن قصد شده باشد و دقیقاً با چنین شاخصهای است که میتوان آثار هنری را از پدیدههای طبیعی مجزا کرد؛ چرا که پدیدههای طبیعی هم همچون آثار هنری میتوانند در فرد تجربه زیبایی شناختی ایجاد کنند و چنانچه مفهوم «قصد» در تعریف زیبایی شناختی هنر گنجانده نشود تعریف بیش از حد جامع خواهد بود و نمیتوان بین هنر و غیرهنر وجه ممیزی قائل شد.
به طور کلی نظریههایی که در زیباییشناسی هنر طرح و بحث میشوند در دو گروه ردهبندی میشوند:
۱) نظریههای تمجیدی
۲) نظریههای مقولهای.
نظریههای مقولهای معیارها و ویژگیهایی را عرضه میکنند که براساس آنها بتوان هنر را از غیرهنر بازشناخت. در واقع به چیستی هنر در وضع واقعی و موجود آن میپردازند. نظریههایی که هنر را تقلید طبیعت میدانند از جمله نظریههای مقولهای محسوب میشوند. نظریههای تمجیدی به هنر در وضع مطلوب یا آرمانی یا ارزشی آن نظر دارند و در باب مطلوبیت هنر سخن میگویند. نظریههایی که هنر را تجلی احساسات عالیه انسان میدانند از جمله نظریههای تمجیدی هستند. از نظر تئوریسینهای این گروه هر آنچه هنر خوانده شود حائز ارزش است. آنها برای هنر شأنی والا قائلند و به سادگی رضایت نمیدهند که بر هر فعل و شیئی ساخته یا یافتهای نام هنر نهاده شود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست