جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
این دیگه چه جورشه؟
قرار بود پیرزنی به دیدن همسایهاش برود و از دخترش خواست تا شام را آماده کند.
اما وقتی برگشت نه تنها از شام خبری نبود بلکه دخترش را دید که کنار آتش نشسته و زانوی غم بغل گرفته و گریه میکند!
- هی! چی شده؟
- چی شده؟! مگه نمیدونی؟! وقتی رفتم سر اجاق تا شام را آماده کنم یک دفعه یه آجر از دودکش افتاد پایین! اگه منو میکشت چی؟
پیرزن گفت: «خدایا شکرت! فکرش را بکن اگه میشد چی میشد؟!» و بعد نشست کنار دخترش و زد زیر گریه!
همان موقع سروکله پدر خانواده که خسته و کوفته از سرکار برمیگشت پیدا شد و در کمال تعجب دختر و همسرش را دید که زارزار گریه میکنند!
- چی شده؟ چرا گریه میکنید؟!
پیرزن گفت: «میدونی برای سالی عزیز ما چی پیش اومده؟ تا رفته سر اجاق شام بپزه یه آجر از دودکش افتاده پایین و بعد... میدونی که...؟ ممکن بود دخترک مون رو بکشه!»
پدر خانواده گفت: «وای نه! خدای من! چه بدبختی بزرگی!»
در همین حال داماد خانواده پیداش شد.
- چی شده؟ این همه سروصدا برای چیه؟
پدر گفت: «میدونی چی شده؟ تا سالی عزیزمون خواسته بره شام بپزه یه آجر از تو دودکش میافته پایین! اگه می خورد تو سرش میدونی چی میشد؟ وای خدای من! دخترم کشته میشد!»
مرد جوان سرش را تکان داد و گفت: «شما دیگه کی هستین؟! بابا! واقعاً که...! » بعد در را محکم پشت سرش بست و زد بیرون.
همینطور که میرفت و با خودش فکر میکرد، از کنار خانهای رد شد که درش باز بود و صداهای عجیب و غریبی از داخلش می آمد! جلوتر رفت و دید صدا از تو آشپزخانه میآید و پیرزنی هنهنکنان سر طنابی را میکشد! یک طرف طناب به اجاق وصل بود و طرف دیگرش را پیرزن با بدبختی میکشید و سعی میکرد اجاق را روی زمین هل بدهد و به طرف میزی ببرد که چند ظرف خمیر کیک آماده پخت روی آن بود.
جوانک جلو رفت و پرسید: «چکار میکنی مادرجان؟!»
پیرزن دست از هنهن کشید و سر طناب را شل کرد و به مرد خیره خیره نگاه کرد و گفت: «میخوام کیک بپزم ننهجون!»
جوان گفت: «خب ظرف کیکها را ببر بزار تو اجاق، نه اینکه اجاق را بکشی بیاری طرف میز!»
- ای وای ننهجون! اصلاً فکرش رو نکرده بودم!
جوان باز سرش را تکان داد و رفت.
مدتی نگذشت که از کنار کلبهای رد شد و دید پیرمردی هنهنکنان و پفپفکنان شانهاش را چسبانده به پشت یک گاو و از پلههای بیرون کلبه هلش میدهد بالا!
گاو لاغر مردنی هم هی سٌم میکوبید و پفپف میکرد!
جوان ایستاد و چند لحظهای نگاه کرد و دلش به حال گاو سوخت و پرسید: «پدرجان چکار میکنی؟»
پیرمرد دست از کارش کشید و گفت: «چهطور مگه پسرم؟ خب روی بام کلبه علفهای تر و تازه سبز شده، دارم گاو رو میبرم بالا تا علف بخوره!»
جوان از دیوار کشید بالا و روی پشتبام سرک کشید تا مطمئن بشود پیرمرد راست میگوید. بعد سرش را تکان داد و گفت: «آخه این چه کاریه پدر من؟! خب، به جای اینکه این گاو بدبخت و خودت را خسته کنی و گاو رو برسونی به علفها، علفها رو از بالا بکن و بنداز پایین تا این حیوون بخوره!»
پیرمرد دست از هل دادن برداشت و نگاهی به جوانک انداخت و بعد نگاهی به بام کرد و از بام به گاو و از گاو به جوانک و گفت: «عجب پسر باهوشی هستی تو!»
بعد رفت تا دنبال نردبان بگردد!
جوانک که داشت عصبیتر میشد نفس عمیقی کشید و راهش را گرفت و رفت که یک دفعه از دور مردی را دید که سعی میکرد شلوارش را پایش کند! چهطوری؟
به جای اینکه کمر شلوار را با دستهایش بگیرد و آن را بپوشد، سر دو تا چوب را به این طرف و آن طرف شلوار وصل کرده بود و انتهای چوبها را کرده بود تو خاک و دور خیز برمیداشت و میدوید تا بپره توی شلوار!
جوانک گفت: «ای بابا! این که دیگه آخرشه! صد رحمت به خانواده خودم! بعد آه عمیقی کشید و برگشت خانهٔ پیرزن و امیدوار بود شام حاضر شده باشد!»
آیدن جمبرز
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت سیزدهم
هلال احمر یسنا قوه قضاییه آتش سوزی پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
حقوق بازنشستگان قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا قیمت دلار خودرو دلار سایپا ایران خودرو بانک مرکزی کارگران تورم
فضای مجازی شهاب حسینی سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا حماس جنگ غزه اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر باشگاه استقلال لیگ برتر لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بایرن مونیخ باشگاه پرسپولیس
کولر هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی دیابت کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی