دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
روایت سینمایی پیدایش
در زندگی دو راه پیش رو دارید؛ راه فطرت و راه رحمت. باید راه خود را انتخاب کنید، فطرت در پی رضایت خویش است. فرمانروایی میکند تا دیگران نیز راه او را در پیش بگیرند، اما هدف رحمت، فقط راضی نگهداشتن خود نیست، سختیها، آزار و فراموش شدن را میپذیرد تا دیگران را خوشحال و شاد نگهدارد.
درخت زندگی» ساخته ترنس مالیک، فیلمساز گزیدهکار سینمای آمریکا، با داستان گونهای از زبان مادر آغاز میشود که انتخاب یکی از دو راه فطرت و مرحمت را پیش روی فرد قرار میدهد. این اثر به روایت زندگی یک خانواده، پدر، مادر و سه فرزند در دهه ۱۹۵۰میلادی میپردازد که همان ابتدا خبر مرگ فرزند خانواده، فضای یاس و اندوه را به خانه آنها میآورد. تغییر آهنگ موسیقی از ریتم شادیبخش و آسمانی به نوایی سنگین و بیروح در این لحظات، اندوه حاکم بر فضای خانواده را از دید بیننده دوچندان میکند. از اینجاست که فیلم با فلشبک زدن به خاطرات خوش بازیهای کودکانه و شیطنتها و گشتوگذار در طبیعت همراه مادر، به معرفی فرزند میپردازد. مالیک با پیش زمینه وسیع فلسفی و کیهانیاش ترجیح میدهد برای این معرفی گریزی بزند به دنیایی بسیار فراتر؛ سفری به آغاز پیدایش جهان هستی با الهام از نظریه بیگ بنگ (انفجار بزرگ که نقطه آغاز پیدایش کائنات است)، تولد و مرگ ستارهها و دوره پیدایی اولین موجودات، دایناسورها و جانوران غولپیکر، سپس پیمودن ردههای تکاملی تا اینکه میرسد به نوع بشر و بعد تولد نوزاد بشر که آن را به لطیفترین، معنویترین و آسمانیترین شکل ممکن به تصویر میکشد.
درخت زندگی، برخلاف تصور برخی که آن را مجموعهای از تصاویر زیبا و حیرتانگیز درباره شکوه و عظمت جهان هستی و آفرینش انسان میدانند، فیلمی بسیار هوشمندانه است. مالیک در قالب طرح یک درام خانوادگی مفاهیم بلندی را بازمیگشاید؛ شکوه و عظمتی که اطراف ماست در ذره ذره کائنات و اجزای هستی. وقتی مالیک پیدایش جهان هستی را در کنار آفرینش انسان قرار میدهد بار دیگر یادمان میآورد عشق زیباترین چیزی است که در دنیا وجود دارد و ارزشمندترین تحفهای است که انسان همه اعصار میتواند از آن نصیب ببرد. در لابهلای تمام خودگویههای دلنشین عرفانی و گاه فلسفی مادر، عشق و عطوفت جریان دارد. استفاده از سمبل درخت زندگی که پیونددهنده جهان بالاتر (بهشت)، زمین و عالم زیرین است نیز تمثیل نامیرایی عشق است.
جک، فرزند بزرگ خانواده به عنوان نماد انسان سرگشته معاصر، درگیر معنا و مفهوم زندگی است. او تعارضی از زندگی گذشته خود به همراه دارد. پدر (نماد فطرت) و مادر (نماد مرحمت) هنوز هم در درون او در کشمکشاند و او در کارزار زندگی مدرن و ماشینی امروزش در پی رسیدن به آرامش و ثبات است، اما انتخاب کدام یک از این دو راه میتواند او را به سعادت برساند؟
او مدام به گذشته خود سفر میکند، کودکی، بازیها، مادر و برادرش را که در ۱۹ سالگی بهطور ناگهانی مرده است به شکل تصاویری واقعی برایش تداعی میشود و بعد برشهای کوتاه از زندگی امروزش، خیابانهای شلوغ، ساختمانهای بزرگ شیشهای، رفت و آمد آدمها و عبور بیتفاوت آنها از کنار یکدیگر، زرق و برق یک زندگی مدرن، آشفتگی و خودگوییهای او در بزرگسالی و در ادامه نمایی از بیابان وسیع، عبور از چارچوب مانندی در بیابان به جستجوی مادر. او چیزی را در گذشتهاش جا گذاشته و باید برگردد به آن دوره. او سرگشته و حیرتزده است و این سرگشتگی که در تمامی حرکات و رفتار او نمایان میشود، حاکی از تزلزل درونی اوست.
اما تزلزل درونی جک از کجا میآید؟ او سوالهای بیپاسخی در ذهن دارد. انتظارات والدین از جک به عنوان فرزند بزرگ خانواده نسبت به دو برادر دیگر بالاتر است. به همین سبب باید و نبایدهای تعیین شده برای او سنگینتر است، اما ظرفیتهای روانی جک پذیرای این مسئولیت نیست، رفتارهای عامرانه پدر را دلیل بر دیکتاتور بودن او میداند، پدر سختگیر و مستبدی که هنگام اعمال قوانین و دستورات، توضیحی ارائه نمیدهد و حتی فرزندان را از خواستن دلیل برای انجام خواستههایش منع میکند. این رفتارها و کنترل بیش از حد فرزندان، فضای خانه را به فضایی خشک و بیانعطاف تبدیل کرده که موجب پدید آمدن ترسی پنهان در فرزندان شده است. آنها درپی یافتن فرصتی برای رها شدن از قید و بندهایی هستند که پدر برایشان تعیین کرده، صحنه مسافرت رفتن پدر و احساس رهایی آنها در بازی و جنب و جوش کودکانه گویای این مطلب است. در سوی دیگر ماجرا مادری همیشه مهربان قرار دارد که هیچگاه تنبیه نمیکند. او همیشه راضی است، هرچند ابتدا پذیرش واقعیت مرگ فرزند برای او سخت است و در خلوت با خدا گلایه میکند اما ایمانش را از دست نمیدهد. او از خوبیها میگوید و فرزندان را نیز به این کار دعوت میکند: «تنها راه شاد بودن عشق ورزیدن است. اگر عاشق نباشید زندگی در چشم برهم زدنی تمام میشود. به آدمها خوبی کن و امید بده.»
پدر سرسختانه در پی اعمال روش تربیتی خاص خود است. تحمل سختیها و ناملایمات زندگی از او آدمی ساخته که براحتی اعتماد نمیکند. او میکوشد فرزندانش را قوی و مستقل بار بیاورد تا برای زندگی سخت آماده باشند. جدیت او در این کار و استفاده از روشهای تنبیهی، گاه به نزاع بین او و مادر که روشی بسیار متفاوت در تربیت فرزندان به کار گرفته میانجامد. این تعارض در شیوه تفکر و رفتار پدر و مادر، به احساس عدم امنیت و دوگانگی در رفتار و شخصیت کودکان بویژه جک منجر شده است. او در بزرگسالی، همان پریشانی و سرگشتگی دوره کودکی را دارد تا جایی که در یکی از خودگوییهایش میگوید: «پدر، مادر! شما در درون من در کشمکشاید»، زندگی مشترک آشفته و در آستانه جدایی او نیز نمود همین سرگشتگی است.
تصویر کودکی و خاطرات به طور مداوم در ذهن او تکرار میشود. این بار در ساحل دریایی غریب، چیزی شبیه قیامت، آدمها از هر سو در حرکتند و گویی خود نیز نمیدانند به دنبال چه میگردند. جک، مادر، پدر و برادرش را پیدا میکند. آنها در حال قدم زدن هستند. به سوی مادر میرود و به او تعظیم میکند و برادر و پدر را با آرامش در آغوش میگیرد... لحظاتی بعد جک، خود را در محوطه ساختمان محل کار، در حالی که به شاخههای درخت وسط محوطه خیره شده است، مییابد. این بار او لبخندی حاکی از آرامش بر لب دارد.
افسانه شاهماری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست