چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
خانه و خانواده, مفهومی زیستی و جامعه شناختی
از این پس در زنجیره نوشتارهائی که با عنوان عام ادبیات کودکان و خانواده و با عنوان خاصی که برگرفته از همین موضوع عام است، در هر شماره از این نشریه خواهد آمد، جنبهها و ویژگیهای ادبیات کودکان را که در ارتباط با خانواده است، خواهم شکافت. با این هدف و امید که این نوشتارها خانوادههای علاقهمند به پرورش سنجیده کودک را که در پی شناخت مقولهای بهنام ادبیات کودکان و نقش آن در رشد و پرورش کودکان هستند، یاریگر باشد.
●خانواده در تاریخ و پیوند آن با ادبیات کودکان
خانه و خانواده مفهوهی زیستی و در همین حال جامعهشناختی نیز است. این مفهوم یا پدیده در دورهای از تاریخ زندگی انسان پدیدار شده است و در گذر سدهها و هزارهها دگرگونیها و تحولات عمدهای را از سر گذرانده است. خانواده را گروه یا مجموعهای از انسانها میگویند که در یک فضای مشترک کنشهائی را در پی دارد. کنشهائی همانند خوابیدن و آرمیدن، غذا خوردن، پرورش کودکان و فراتر از آن مجموعهای از کنشها که به زندگی معنوی انسان مربوط است. مانند خواندن یا شنیدن و نیایش کردن. داستان خواندن یا داستان شنیدن بخشی از مجموعه کنشهائی است که انسانها همواره در زیستگاه خود انجام میدادهاند. اما خانوادهای که امروزه ما در شهرها میبینیم، همان خانوادهای نیست که پنج هزار سال پیش در گوشه و کنار این زمین زندگی میکردهاند. هنگامی که ما از خانواده سخن میگوئیم، اگر سیر تاریخی آن را آشکار نکنیم، ممکن است مخاطبان خود را به اشتباه بیندازیم.
آنچه که امروزه بهویژه در شهرها از خانواده دیده میشود، خانوادههای کوچکی است که بیشتر در آپارتمان زندگی میکنند و ترکیبی از پدر و مادر و فرزندان هستند که البته از این ترکیب میتواند همیشه یک بخش غایب باشد و مفهوم خانواده نیز در جای خود درست باشد. اینگونه از خانواده را خانواده هستهای مینامند. اما کمی که برگهای تاریخ را به گذشتهتر برگردانیم، مفهوم خانواده هستهای جای خود را به خانوادههای گسترده میدهد. در گذشته بر پایه روابط خویشاوندی خانوادهها در گروههای بزرگتری زندگی میکردند که میتوانست شامل مادربزرگها و پدربزرگها و عموماً و عمهها و یا دائیها و خالهها به همراه پدرها و مادرها و همه فرزندان آنها باشد. اینگونه از خانواده که در بخش بزرگی از تاریخ زیسته است، برآیندی از زندگی یکجانشین کشاورزی و دهقانی بوده است. اکنون نیز در روستاها خانوادههائی این چنینی را میتوان یافت. اما اگر از این هم دورتر برویم، مفهوم خانواده به تبار و قبیله میرسد. زندگی در گروههای بزرگ از هنگامی که انسان راه خود را در طبیعت هموار کرد، وجود داشته است. زندگی گروهی انسانهای غارنشین که شکافها و دخمهها و غارهای طبیعی زیستگاه آنها بوده است. سرآغاز خانواده انسانی است و این پدیده تا هنگامی که انسانها آموختند که برای خود سرپناهی از سنگ و چوب و گل درست کنند، ادامه یافت. در ازاء هزارهها که خانوادهها در گروههای بزرگ زندگی میکردهاند، ادبیات کودکان همواره بهعنوان بخش اصلی روایت هنری، همزیست خانواده و کودکان بوده است. اما در چند سده اخیر که در جهان و ایران، با گسترش شهرنشینی مدرن خانوادههای بزرگ و گروهی رو به فروپاشی گذاشت، خانوادههای هستهای جایگزین خانوادههای بزرگ دورن خویشاوندی شد، از این دوره به بعد نقش ادبیات کودکان نیز یا همانند کشورهای پیشرفته اروپائی و آمریکائی دگرگون شد و یا همانند کشورهائی چون ایران در ابهام فرو رفت.
●ادبیات کودکان در خانواده بزرگ و در خانواده هستهای
پیشینه ادبیات کودکان در خانوادههای انسانی به کجا میرسد؟ پاسخ به این پرسش آسان نیست، زیرا به سبب اینکه ادبیات کودکان در بخش بزرگی از هستی خود به شکل شفاهی روایت میشده است، سند مکتوبی از نقطه آغاز این پدیده وجود ندارد. اما میتوان گفت از هنگامی که انسان به جادوی زبان فراتر از کاربردهای روزمره پی برد، پدیدههای بهنام ادبیات در زندگیاش شکل گرفت. تکرار نخستین واژههای آهنگین در زندگی کودکان که بنمایه لالائیها را میسازد از نخستین گونههای ادبیات شفاهی کودکان بوده است. پس از آن ترانه متلها که آمیختی از آهنگ، بازی و روایت داستانی است، پدیدار شد. نمونه بسیار شناخته شده از این روایتها در زبان فارسی دویدم و دویدم و عموزنجیرباف است.
آنگاه نوبت به افسانهها میرسد. بیگمان افسانهها یکی از شگفتترین پدیدههائی آفریده ذهن آدمی است. نقش افسانهها در آموزش و پرورش کودکان بسیار گسترده است. اما از نخستین سندهائی که ثابت میکند ادبیات کودکان و کارکردهای آن در چند هزار سال پیش نیز برای آدمیان شناخته شده بود، نوشتارهای افلاطون فیلسوف برجسته یونانی است. او در کتاب جمهور در پاسخ به جواب پرسشکننده میگوید: پس باید مراقب شاعران قصهپرداز باشیم و قصههای خوب را بگزینیم و افسانههای بد را کنار بگذاریم. سپس باید مادران و دایهها را با قصههای خوب آشنا سازیم و برآن داریم که آنها را به کودکان بگویند و از این راه به روح فرزندان خود خدمتی کنند به مراتب بزرگتر از خدمتی که با دستهای خود برای آسایش تن آنها میکنند. بیشتر قصههائی را که امروز به کودکان میگویند باید موقوف کنیم. سخن افلاطون از جنبههای گوناگون بهویژه ارتباط ادبیات کودکان و خانواده قابل بررسی است. آنچه در سخنان این فیلسوف برجسته آشکار است، نخست اثبات وجود دیرینگی پدیدههای بهنام ادبیات کودکان است. دیگر اینکه ارتباط گسستناپذیر ادبیات کودکان را با خانواده به نمایش میگذارد.
اما بخش مهمتر سخن او برمیگردد به این موضوع که قصهگوی کودکان، دایگان و زنان بودهاند. این موضوع نشان میدهد که ارتباط تنگاتنگی بین ادبیات کودکان و زنان وجود داشته است. در خانوادههای بزرگ تقسیم کار خانواده بهگونهای بود که همه افراد را از پیر و جوان درگیر میکرد. مردان همواره کار روی زمین و بیرون از خانواده را همچون شرکت در جنگها، دفاع از قلعهها و دژها، کندن و حفر خندقها و کاریزها را انجام میدادند. در کنار آنها زنان جوان و میانسال در کار دامداری شیر میدوشیدند، پشم میرشتند، جامه میبافتند یا خانواده را اداره میکردند و صنایع دستی در چارچوب خانواده را تولید میکردند. در دورهای از تاریخ که مربوط به دوره پس از عصر شکار است، خوراک پختن و خوراک دادن از زنان جوان و میانسال خانواده بوده است. خوراک روی اجاق پخته میشده است.
اجاق در زندگی انسانهای دوره پیش مدرن نقشی بسیاری حساس داشته است. بهویژه هر چقدر به گذشتههای دورتر میرویم، نقش اجاق برجستهتر میشود. در غارها و سکونتگاههای طبیعی اجاق و شعلههای آن محور زندگی بوده است. در هنگامهای که مردان شکارگر بهدنبال شکار بودهاند و زنان نیرومندتر در پی کارهائی چون گردآوری دانههای گیاهی، سالمندان درون این پناهگاهها کودکان را نگهداری میکردهاند. نگهداری این کودکان بیش از آنکه از راه غل و زنجیر و به بند کشیدن باشد، از راه جادوی زبان صورت میگرفت. آواهای گرم در قالبهای ساده کودکان را شیفته و آرام میکرد. هستههای اولیه ادبیات کودکان این آواها و روایتها بوده است. از دیرگاه تاریخ زنان نقش برجستهای در گسترش و پیشرفت ادبیات کودکان داشتهاند. ریشههای این نقش به ارتباط طبیعی و یا روانی زن و کودک و همچنین نقش او در ساخت خانواده و تقسیم کار برمیگردد. کودک بهطور طبیعی در دامن زنان پرورش پیدا میکند. این ارتباط سبب میشود که زنان بیشترین نقش را نه تنها در ساخت فرآیند روانی کودک برعهده داشته باشند، بلکه در زبانآموزی به کودکان نیز نقش برجستهای برعهده دارند. در نخستین ماههای زندگی، کودک با مادر یا دایه خود در همسانی و همزیستی کامل بهسر میبرند.
این عامل سبب درک فردیت در کودک میشود. اما کودک خودآگاهی خود را در محیط خانواده بهدست میآورد. به همین دلیل رابطه بین او و مادر و یا دایه محوریترین رابطه در زندگی کودک است. در این مورد ادبیات در ساخت خودآگاهی کودک بسیار تأثیرگذار است، زیرا از همان آغاز شنیدن داستان میآموزد که دنیاهائی جزء دنیای خانه وجود دارد. در هنگامی نیز که ترانهها را میشنود، با کارکرد متفاوتی از زبان آشنا میشود. زبانی که از روزمرگی دور شده است و به خود زبان و جادوی آن برگشته است. در حقیقت کودک جادوی زبان را از همین ترانههای ساده درک میکند. اما با گذشت زمان هنگامی که ساختار خانه و پناهگاه گستردهتر و پیشرفتهتر شد، اجاق باز هم اهمیت خود را بهعنوان مایه اصلی زندگی درونی خانواده داشت. این پدیده هم یادآور خوراک و خوراکپزی بود و هم گرما را در فصل سرد به خانه میآورد. کودکان نیز به سبب گرما و خوراک همواره دور و بر اجاق میگشتند.
در روزهای سرد پائیز و زمستان که خانواده در محیطهای بستهتر دور هم گرد میآمدند، ارتباط کودک با اعضاء خانواده بیشتر میشد. در این میان پیرزنانی که روزگار ناتوانی را کنار اجاق میگذراندند، ابزار بسیار مناسبی برای سرگرمی و آرامشدهی به کودکان بودند. اصولاً مادربزرگها و زنان پیر خانواده در این تقسیم کار خانوادگی بیشترین بار را در افسانهگوئی برای کودکان برعهده داشتند.در اینگونه خانوادههای بزرگ، گاه شمار کودکان به چند ده میرسید. پیرزنان اگرچه از جنبه بدنی ناتوان بودند، اما بهعنوان حافظه شفاهی قوم، قبیله و خانواده، سنتها و آداب را به کودکان منتقل میکردند. کار انتقال بیش از همه از راه آموزش غیرمستقیم صورت میگرفت. قصهگوئی یکی از مؤثرترین راههای بود که شیوهها و حکمت زندگی را به کودکان منتقل میکرده است. پیوند کودکان با سالمندان در خانواده بزرگ سبب شد که گونههائی خاص از ادبیات کودکان همچون ترانه متلها و افسانههای با ساختار کوتاه و زبان ساده پدیده بیایند.
این هماهنگی و همزیستی خانواده بزرگ و ادبیات کودکان در گذر سدهها چنان در هم تنیده شده نتیجه آن هزاران متل و افسانه گوناگون برجای مانده در فرهنگ شفاهی است. اما چرا مردان حتی سالمندان در قصهگوئی برای کودکان کمتر نقش داشتند و از این کار تا آنجا که ممکن بود پرهیز میکردند. در روزگار گذشته مردان بیشتر از همه خود را برای تفسیر اسطورهها که روایتهای احساسی از رابطه انسان و طبیعت است، شایسته میدانستهاند، به همین ترتیب روایتگری اسطورهها و متون دینی و مذهبی را مردان به خود اختصاص دادند. اینکه چرا زنان کمتر اجازه چنین کارهائی را داشتند، به نقش دوم زن در خانواده برمیگردد. نقشی که با تفسیرها و تعبیرهای گاه سرزنش بار از وضعیت جسمانی او همراه بوده است را به خود سپرده و آنچه دروغ بوده یعنی افسانهها را به زنان سپرده بودند.
تفسیر مردانه از این موضوع هرچه که میخواهد باشد، اما تفسیر واقعی این است که ادبیات کودکان در روزگار گذشته و حتی امروزه جنسی بیشتر زنانه دارد. آوای آرام و دلنشین زنانه که برای کودک ایمنیآور است، روایتهای کودکانه و همراه با سحر و جادوی زبان میکرد. پدیدهای بدون جایگزین که هیچ چیز دیگری نمیتواند جای آن را بگیرد. با گذشت زمان و دگرگونی در ساخت خانوادههای بزرگ و پدید آمدن خانواده هستهای، اجاقهای سنتی جای خود را به وسایل آشپزی مدرن داد. دیگر کانون گرمی برای گردهمآئیهای خانوادگی وجود نداشت. ضرباهنگ زندگی مدرن بسیار شتابان است. فراغتی که انسان سنتی برای خویش قائل بود جای خود را به کار بیپایان در جامعههای صنعتی داد. کوچک شدن واحد خانواده، مادربزرگها و پدربزرگها را از دسترسی به نوهها محروم کرد. همزمان با این تحول نقش سنتی زنان نیز دگرگون شد. کار زنان در محیط بیرون از خانه، جائی برای قصهگوئی نمیگذاشت. اما در جامعههای پیشرفته با آگاهی از کمبودهائی که ناشی از نبود قصهگوئی سنتی در کانون خانواده بود، ادبیات کودکان نوشتاری با نرخی هردم فزآینده رو به رشد گذاشت.
کتابهای کودکان از جنبه فرهنگی و اقتصادی از اقلام قابل توجه چنین جامعههائی بهشمار رفت. مدرسهها دارای کتابخانههائی با کتابهای متنوع شد. کتابداران یا آموزگاران علاقهمند در زمانهای ویژه با کودکان کار میکردند و آنها را به کتابخوانی یا کتاب شنیدن جلب میکردند. پدیدههای که متأسفانه در جامعه رو به توسعه دیده نمیشود. در حقیقت کودکی که امروزه در کشورهای در حال توسعه یا کشورهای توسعه یافته به دنیا میآید، در دو فضای فرهنگی متفاوت رشد میکند. کودکان گروه نخست، جدا شده از خانوادههای بزرگ و فرهنگ شفاهی، در خانهها و یا آپارتمانهائی که بیشتر نیز غیراستاندارد است و از جنبههای گوناگون دارای کمبودهای اساسی است، رشد میکنند، بیآنکه دیگر آوای گرم قصهگو را بشنوند. در این کشورها حتی رادیو و تلویزیون نیز کمتر به مقوله ادبیات کودکان میپردازند. در حالی که در کشورهای توسعه یافته، نه تنها استانداردهای زیستی بسیار پیشرفته است، فضای فرهنگی که در خانوادهها ایجاد شده است، آنها را به سوی شنیدن یا خوانده قصهها سوق میدهد.
تفاوتهائی که در این دو گروه از کودکان ایجاد شده است، در رشد هوشی، اجتماعی، عاطفی آنها تأثیراتی عمده گذاشته است.این تفاوتها بیش از هر عاملی برآمده از توجه دنیای پیشرفته به ابعاد همهجانبه هوش و رشد کودکان است. به این ترتیب خانوادههای سنتی در جامعههائی چون ایران فروپاشیده شدند، اما در عوض آن خانوادههائی که پدیدار شدند، ارتباط معنادار و گستردهای با ادبیات کودکان نداشتند.
محمدهادی محمدی
حکایتهای ماندگار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست