چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

عبادت به جز خدمت خلق نیست


عبادت به جز خدمت خلق نیست

یادداشتی بر فیلم طلا و مس

حکایتی هست در قابوس نامه که در مقدمه اش این چنین آمده: توانایی، قدرت و شور و نشاط جوانان، اگر با دانایی، خرد و تدبیر پیران درهم آمیزد، مس وجود را به کیمیا بدل می سازد. از این روست که ناصحان مشفق، چیزی را سودمندتر و نافع تر از حکایت پیران و نگریستن در سیرت و آثار ایشان ندانسته اند. بزرگان گفته اند: "هر که حکایت پیران نشنود، دین را زود بر باد دهد. پس علاج دین در پند پیران شنیدن است و اندر حکایت ایشان نگریستن".

همایون اسعدیان، در "طلا و مس"، چنین موضوعی را در ابتدا دست مایه کار خود قرار داده.

سیدرضا طلبه جوانی است که پس از سال ها تدریس فقه در نیشابور، اکنون به همراه همسر و دو فرزندش به تهران آمده تا پای مجلس وعظ استادی بنشیند اما همه چیز دست به دست هم می دهد تا این ملاقات محقق نشود. زهرا سادات،همسر سید رضا دچار بیماری لاعلاج ام اس می شود. رضا مجبور به مراقبت از اهل خانه و همسر می شود اما پس از مدتی سید رضا به حکمت این کار پی می برد، اینکه مس وجود برای اینکه حکم طلا یابد، نیاز به عبادت دارد، خدمت به اهل منزل که خود اماناتی هستند از جانب خداوند، عبادتی است بس مهم و اینکه نگریستن در سیرت پیران، تنها به پیران و ریش سفیدان مربوط نیست، بلکه تلمذ نزد استاد، می تواند در خانه و در کنار همسری باشد که روزگاری خدمت شوهر کرده و اکنون نوبت تلمذ مرد است در خدمت ایشان.

"طلا و مس" از معدود آثار ایرانی است که اصلا ساخته شده برای اثبات اینکه فیلم فاخر و ارزشمند، نیازی به هزینه هنگفت و میلیاردی ندارد، بلکه می توان با یک نگاه حتی مینی مال و ساده به زندگی پیرامون، از داستانی به ظاهر کم پیچ و خم، اثری ارزشمند ساخت که حرفی که می زند از سر شعار نیست. "طلا و مس" را شاید از این حیث بتوان از اولین آثار مذهبی سینمای ایران دانست که بدون افتادن به ورطه شعار، پیام نهان در دل خود را به اثر گذاری هرچه تمام تر به مخاطب منتقل می کند و همین موجب همدلی مخاطب با فیلم در طول مدت آن است و موجب می شود باورش کنیم و حتی دوستش داشته باشیم.

فیلمنامه "طلا و مس" داستان بسیار سرراستی دارد و به هیچ عنوان گره افکنی و پیچیدگی های روایی ندارد، اما در حین سادگی، بسیار غنی و پرمحتواست.

سید رضا اکنون بنا بر جبر و تقدیر، برای کسب اندکی پول دست به قالیبافی می زند و بر زخم خود نمک می پاشد تا بتواند قالی را تمام کند، همه این کارها از نظر هم مسلکان به ظاهر عابدش کارهای اهل منزلند که به طلبه جماعت مربوط نمی شوند، اما رضا می فهمد و درک می کند که قدی که از برای خدمت خلق علم گردد، از قامت خم شده در محراب نیز ارج و قرب بیشتری دارد. به همین دلیل در انتهای فیلم خود را جدای از طلبگان دیگری می یابد که تنها می شنوند و اهل عمل نیستند.

خود را از آنها دور می کند و تنها و از پشت درهای بسته به سخنان استاد گوش می کند، تا هم بیاموزد و هم عمل کند-دقت کنید در پلان نهایی و جفت کردن کفش های افراد داخل مجلس وعظ- برای امید به همسر خود،حتی با چشمان ضعیف و کم سوی خود، آیاتی سرشار از امید را تلاوت می کند که خبر از همراهی سختی با آسانی و امید و بازگشت به خداوند را دارد، و همین موجب می شود زنی که تا دیروز آرزوی مرگ می کرد تا این گونه زنده بماند، اما اکنون با وجود همه سختی ها، امیدوار است به کمک معبودش و آیا این چیزی نیست به جز همان عشق حقیقی و عبادت مذکور؟ اینجاست که دیگر حتی به شناخت دقیق تری از دین و زندگی خود می رسد. اما بپردازیم به وجه هنری اثر.

"طلا و مس" از لحاظ بصری نیز فیلم ساده و بی پیرایه ای است. به قدری ساده که در نگاه اول و در صورت عدم تمرکز کافی، آدم را یاد تله فیلم های سفارشی تلویزیون می اندازد. اما به قدری جو عرفانی و کنایی حاکم بر فیلم به درستی هدایت شده که بر ساختار بصری فیلم نیز سایه افکنده. اسعدیان در اکثر نماهای تنهایی سید رضا با معبود یا شب بیداری هایش برای بافت قالی، از فیلتر های رنگی تاری استفاده کرده که خبر از درون سیدرضا می دهند. انسان دو دلی که می ماند میان خواندن درس عبادت یا درس زندگی و محبت. فیلمبرداری حسین جعفریان-که با کار درخشان خود در شاهکار بی بدیل اصغر فرهادی، درباره الی،ثابت کرده بود فیلمبردار توانمندی است- در اکثر نماها ثابت و محدود است، اما به همراه دکوپاژ بسیار مناسب تعبیه شده در اکثر سکانس ها، به فضاسازی هرچه بهتر اثر کمک شایانی کرده است.

در "طلا و مس" خبری از رویدادهای شعاری و سفارشی نیست. برخلاف اکثر آثار مذهبی کلیشه ای سالیان اخیر، "طلا و مس" قصد ندارد تا با جا دادن اجباری و وسط کشیدن مبحث مجهول شفا یافتن بیمار لاعلاج، ضعف های داستانی خود را پنهان کند، بلکه در اوج سختی ها، امید را پیشنهاد می کند. زهرا سادات داستان اتفاقا روزبه روز به فلج کامل نزدیکتر می شود، اما از طرف همسر و اطرافیانش حمایت می شود و تشویق می شود به دل بستن به روزنه امیدواری، هرچند کوچک و صعب الوصول، اما ملموس و آرامش بخش. به خداوندی که درد را برای انسان آفریده، اما با این وجود منبع امید و چشمداشت مخلوق است و در همه حال به فکر او.

اما یکی از برگ های برنده فیلم که باعث موفقیت چشمگیر آن شده، بازی بسیار خوب و روان مثلث بازیگران جوانش است. در راس این مثلث، نگار جواهریان قرار دارد که دیگر کم کم دارد تبدیل می شود به یکی از قطب های مهم بازیگری در سینمای ایران. جواهریان در نقش زهرا سادات، به قدری درخشان در قامت زنی مبتلای به ام اس و در عین حال پایبند به وظایف سنتی زن در خانواده، ظاهر شده که می توان آن را قدرتمندترین نقش آفرینی وی تاکنون دانست.

درک صحیح وی از جایگاه و عکس العمل های چنین زنی واقعا جای تحسین دارد و البته این بازی درخشان چندان مهجور واقع نشد و حقش را از جشنواره سال قبل دریافت کرد.بهروز شعیبی، بازیگر نقش سید رضا اما بازیگر جوانی است که پیش از این تنها در چند اثر تلویزیونی نقش آفرینی کرده و چندان شناخته شده نیست. همایون اسعدیان اما ریسک بزرگی کرده و نقش اول فیلمش را به وی سپرده. شعیبی به خوبی از این آزمون بیرون آمده و بی شک "طلا و مس" می تواند برایش سکوی پرتابی باشد. ضلع دیگر متعلق به سحر دولتشاهی،بازیگر با سابقه تئاتر ایران است که در نقش کوتاه اما تاثیر گذار سپیده،بازی روان و شیرینی ارائه می دهد، زنی که پس از اندکی تامل در کردار سید رضایی که از ابتدا او را مورد کنایه قرار می داد، در می یابد که رضا با بقیه تفاوت دارد و مشت نمونه خروار نیست!

"طلا و مس" را باید آغازی دانست بر رویه فیلم هایی که به جای دست مایه قرار دادن کلیشه های فیلم های دینی، حرف خود را بدون هیچگونه جهت گیری و اضافه گویی بیان می کنند و همدلی برمی انگیزند و بی شک می توان آن را از بهترین آثار کارنامه اسعدیان محسوب کرد. فیلمی که موجب می شود از مس وجود دست بکشیم و به طلای وجود حقیقی دست یابیم.

نویسنده : امیررضا تجویدی