یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
کوچه به کوچه تا ملاقات
به مصداق «سالی که نکوست از بهارش پیداست» اکران سینمای ایران در سال ۹۰، نوید دههای پربار و متفاوت به علاقهمندان پیگیر این سینما میدهد. از ابتدای سال ۹۰ تا به امروز که در نیمههای سال به سر میبریم، اغلب فیلمهای به نمایش درآمده را آثار بحثانگیزی تشکیل دادهاند که فارغ از ارزشهای سینمایی یا محتواییشان، توانایی بدل شدن به پدیدههای فرهنگی را داشتهاند. شاید این حرکت ناشی از ناخودآگاه سینماگران و واکنشی غریزی نسبت به خطر فروپاشی تدریجی کلیت سینمای کشور در غرقاب ابتذال و روزمرگی بود که وجه غالب تولیدات به نمایش درآمده در سالهای اخیر را تشکیل میداد.
به هرحال قطار فیلمهای مفهومی و باارزش اکران امسال با نمایش «آلزایمر» جدیدترین ساخته احمدرضا معتمدی ادامه یافته است که بدون تردید از آثار قابل بحث سینمایی و نقطه عطفی در کارنامه کارگردانش به شمار میرود. معتمدی از فیلمسازانی است که سینما را محملی مناسب برای طرح نقطه نظرات فلسفی در باب هویت تاریخی و جایگاه جامعه ایرانی در جهان معاصر یافته است و البته از منظری دینی به این مقوله میپردازد. لازمه این نگاه به سینما طبعاً دقت نظر و جامعیتی در فیلمسازی است که مجال پرکاری به سینماگر نمیدهد و معتمدی هم از این شرط مستثنا نیست. او که از اوایل دهه ۷۰ با ساخت فیلم به نمایش درنیامده «هبوط» آغاز به کار کرد تا به امروز فواصلی چهار تا پنج ساله بین فیلمهایش رعایت کرده و به نظر میرسد که قدم به قدم به لحاظ کردن الزامات سینمای پرمخاطب نزدیکتر میشود.
عموم نویسندگان سینمایی در زمان نمایش «آلزایمر» در جشنواره فجر اتفاق نظر داشتند که معتمدی در آخرین ساختهاش به تعادل مطلوبی میان طرح دیدگاههای فکری و قصهگویی با زبان سینما دست یافته است.
در حقیقت غلبه وزن تفکرات و لایههای متعدد مستتر در داستانکها و حتی دیالوگهای او در فیلم قبلی چنان بود که بهرغم پروداکشن سنگین و کستینگ چشمگیر بازیگران و ساخت استاندارد، معمولاً بینندگان از نتیجه غایی فیلم سردرنمیآوردند و یا در دریافت مضامین موردنظر فیلمساز راه به خطا میبردند. نگارنده به خاطر دارد که در زمان نمایش عمومی «قاعده بازی» شاهد گفتوگوهای پرشوری میان تعدادی از تماشاگران نخبه بود که فیلم را دعوت از اقشار فرودست جامعه به طغیان علیه ساز و کارهای نظام حاکم تعبیر میکردند!!
«آلزایمر» اما فارغ از این پیچیدگیها و عوارض جانبی آن، برای طرح مضمون باطنیاش بستری سرراست و جذاب انتخاب کرده که فینفسه سنگ بنای اثری جذاب برای مخاطب شرقی و ایرانی است. داستان پایمردی بیست ساله زنی بر ایمان به وجود و حضور همسرش که بر اساس قراین و شواهد در یک تصادف جادهای از دنیا رفته است و این ایمان چنان راسخ و قویم است که سرانجام اطرافیان او را به انفعال میکشد و به پذیرش موضع او وامیدارد.
معتمدی جمع خانواده و اطرافیان زن و حاشیههای قصه را به گونهای انتخاب کرده که علاوه بر حکایت روان قصه و پیشبرد آن در بزنگاههای درام، قابلیت انتقال مفاهیم چندگانه در لایههای زیرین را هم داشته باشد. یک سر داستان «آسیه» است که مهتاب کرامتی با رعایت نشانههای مورد نظر کارگردان، شمایلی حماسی از او در قبال تلاطم جامعه کوچک پیرامونش ترسیم کرده است و سوی دیگر «حاج نعیم» که گذشتهای غمبار را در بازی ساکت ولی پر از ناگفتههای فرامرز قریبیان به نمایش میگذارد. نعیم پس از درگذشت برادرش «امیرقاسم» که همسر «آسیه» بوده، بزرگی کرده و نام خود را روی آسیه گذاشته ولی به دلیل بیمهری ناشی از عدم باور او به مرگ شوهرش، سالهای رفته را در فراق از او و غرق شدن در خود گذرانده. نعیم با مجموعه نشانههایی احاطه شده که او را نماینده تام و تمام سنت نشان میدهند. از شغلش به عنوان مدیر یک صنعت ملی (شیشهگری و بلورسازی) گرفته تا جایگاه او در محله و نحوه تعاملش با زیردستان، ضابطان قانون و کانون شرع (مسجد و پیشنماز محل) در واقع معتمدی برای طرح زیر لایه اصلی فکریاش در بستر داستان فیلم، هوشمندانه از دراماتیزه کردن سطحی سنت و تجدد که حالا عملاً تبدیل به یکی از کلیشههای جاری در آثار نمایشی شده میپرهیزد و سنت را در برابر زیرساخت فراموش شدهای میگذارد که بنیان اصلی و ساختار ماهویاش متکی بر آن است: یعنی مسئله ایمان (باور به امر غیب) و فلسفه انتظار در ساحت تفکر شیعه- معمولاً در آثار نمایشی شاهد آن بودیم که مقوله سنت تحت تأثیر فرهنگ اقتباسی یا ترجمهای غالب بر جامعه روشنفکری کشور در مجموعهای
یک کاسه عرضه میشود و بررسی ماهوی آن در تجزیه به زیرساختها و کنشهای متأثر از تحمیلات خردهفرهنگها به فراموشی سپرده شده است، در نتیجه در تقابلی که طی پروسه دراماتیزه شدن این آثار رخ میدهد، سنت معمولاً با چهرهای حق به جانب رل قهرمان را بازی میکند و پیروزی فرمایشیاش بر زندگی قهرمانان داستان نیز برای احتراز از آشکار شدن میزان فرمایشی بودن، جلوهای تقدیری و اسطورهای مییابد اما معتمدی که ظاهراً سالهاست دغدغه تحلیل مؤلفههای تشکیلدهنده هویت ایرانی را در آثارش حمل میکند، به دلیل احاطه بر محتوای گفتمانهای فکری رایج در محافل آکادمیک در دام این شیوه نمیافتد و اساس کارش را بر نفی جلوههای عرفی «سنت» قرار میدهد. تا حدی که دست به انتقادی صریح و تا حدی بیباکانه از نمونههای معمول و پذیرفته شده در فرهنگ رایج و غالب جامعه امروز ایران میزند. دریدن صورتک تزویر و ریا از چهره حاملان نشانههای «سنت» از طریق برابر نهادن آنها با تمثیل بیواسطه و سودازدهای از «ایمان و انتظار» در شرایط امروز جامعه ما و علیالخصوص با توجه به بحران هویت رو به رشد و سیاستزدگی نهادهای فرهنگی مسئول - که عملاً فرصت اقدام عاجل و مؤثر را منتفی ساخته است - کار شجاعانهای است که البته بیش از جسارت، محتاج بصیرت و توانایی تمییز و تعیین سره از ناسره است. معتمدی با مسلم انگاشتن سیطره مؤلفه «دین» در اجتماع بازتولید شده در فیلمش، شخصیتهای اصلی اثرش یعنی نهادهای وابسته و حافظ سنت (محمود، رئیس کلانتری، روحانی محل) را در برابر شاخص ایمان (آسیه) میگذارد و واکنش آنان را به تماشا مینشیند. در این میان محمود به عنوان طفیلی وابستهای که از تقابل با آسیه و باور او به زنده بودن شوهرش هدفی جز تثبیت موقعیت مادیاش نزد نعیم ندارد، حتی وابستگی خونیاش با آسیه را فدای منفعتطلبی میکند. اساساً او به عنوان ریزهخوار سفره «سنت» درکی از دغدغههای درونی آسیه و دوراهی پیش روی نعیم ندارد و صرفاً براساس غریزه بقا عمل میکند و مهران احمدی بخوبی توانسته با تلفیق نشانههای نوکرمابی و لمپنی به صورت توأمان، به خلق ابعاد این کاراکتر بپردازد. حمید ابراهیمی در نقش سروان رئیس کلانتری، ضمن آنکه یکی از اصیلترین و قابل باورترین تصاویر از پلیس ایرانی را ارائه میدهد، حامل نشانههای آشکار سردرگمی قانون - و جزمیت بطور عام - در برابر تعارضات درونی جوامع سنتی و برابر نهادهای غیرمادی مقابل آن است و روحانی مسجد محل، نماد تام و تمام نهاد شریعت نیز در قبال موضع آسیه، یعنی ایمان او به امر غیب ناچار است از پوسته ظاهری اوامر و نواهی گذر کند و در نهایت هم تنها اوست که با رجعت به ریشههای وحیانی شرع میتواند بر حقانیت باور آسیه مهر تأیید بزند و زمینهساز تحول نهایی نعیم شود.
سوی دیگر درام فیلم، مهدی هاشمی در نقش مرد میانسال «کلهخرابی» است که با ادعای نه چندان معقولش وارد دنیای اثر شده و محمل بروز ایمان آسیه به وفاداریاش میشود.
«کله خراب»- در چشم همگان- و «امیر قاسم» به تعبیر آسیه، فاقد کمترین نشانههای هویت معرفی میشود. مردی بدون گذشته که شوخ و شنگیاش هم بیش از آنکه بخشی از کاراکتر شخصیاش باشد، پردهای برای پوشاندن نقاط ضعفش در اجتماع بیرحم است و تنها مؤلفه قابل توجهی که معتمدی برای رمزگشایی از جایگاه او فراهم کرده، دلبستگی او به شعبدهبازیهای کودکانهای است که نشانه ارتباطش با عالم غیب تلقی شود. شعبدههای معصومانهای که هر چقدر با فطرتهای پاک (کودکان) ارتباط برقرار میکند، ولی صاحبان عقل معاش را پس میزند و در نهایت هم این آسیه است که با استحاله در او، خویشتن خویش را فدای ایمان و اعتقادش میسازد و کنج دیوانهخانه را مأوای امنتری از جمع عاقلان بیباور و نشسته مییابد.
احمدرضا معتمدی در «آلزایمر» ادعانامهای علیه اجتماع متشرع اما فراموشکار پیرامونش ارائه میدهد و با ارجاع به نام اثرش، بیماری گریبانگیر این اجتماع را ناشی از کهولت و قدمت «سنت»های تحمیل شده بر آن میشمارد که درمانی جز انداختن طرحی نو بر آن نمیتوان شناخت. روایت سینمایی او از این وضعیت، روایتی سنجیده و مبتنی بر احاطه بر تکنیکهای بیانی است، دیالکتیک معنوی او را بخوبی در آینه میزانسنهای سنجیده و ریتم حساب شده نمایش میدهد. کارگردانی درامهای محتوا محور از جنس «آلزایمر» مستلزم هوشیاری فراوانی است که لایههای پنهان در پس نشیب و فرازهای قصه، فدای غلیان احساسات و این همانی میان بیننده و شخصیتها نشود.
معتمدی با احتراز از مؤلفههای رایج در سینمای تجاری کوشیده است تا سیمای ستارگان فیلم بیشتر به شمایلهایی از نمادهای مورد نظرش شبیه باشد. بازیهای سرد و ساکن بازیگری مثل مهتاب کرامتی در نقش آسیه یا بازی سکوت فرامرز قریبیان بیش از آنکه تکرار تکنیکی نقشهایی از پیش نوشته باشد در راستای نیازهای فیلم شکل گرفته و پرهیز کارگردان از کلوزآپ چهره آنان نیز به دوری هر چه بیشترشان از سیماچههای رایج کمک کرده است.
ریتم سنگین و در عین حال سیال اثر، وامدار همداستانی تدوینگر فیلم با فضای ذهنی است و در دومین همکاریاش با معتمدی کاملاً در اختیار خلق دنیای او عمل میکند. لقمانی کماکان حضوری مسلط و بیادعا در مدیریت فیلمبرداری دارد و رنگآمیزی چشمگیر تصاویر فیلم در کنار حرکات سنجیده دوربین، مددکار خلق جهانی ساکن با التهابی درونی است.
دور نیست که «آلزایمر» را اولین اثر معتمدی تلقی کنیم و آثار بعدی او را به انتظار بنشینیم.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست