سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مکانیک سیاه و سفید
چندسالی پیشتر از این ها به طریقی گذرمان افتاده بود به رشت. موقع نماز مغرب و عشا بود و ما هم نگهداشتیم تا نمازمان را درمسجد بخوانیم. ماشین مان را درجایی پارک کریم که خیلی پیدا نباشد. یکی از بچه ها هم ماند توی ماشین برای مراقبت. وضوخانه و نمازخانه مسجد به هم وصل بود. وقتی به وضوخانه رسیدیم من یکهو احساس خستگی شدیدی کردم. به زور و التماس و پا زمین کوبیدن از دست خواهرم که محکم مرا گرفته بود فرار کردم و گفتم من خوابم می آید، می خواهم بروم توی ماشین بخوابم.
جانم برایتان بگوید که ما رفتیم و رفتیم و رفتیم؛ ولی هرچه چشم انداختیم ماشین خودمان را ندیدیم. کم کم گریه ام گرفته بود. جلوتر که رفتم، چشمم به یک تلفن عمومی افتاد. خوشحال شدم و از کسی که همان اطراف بود ۱۰ تومانی گرفتم. همین که صفر اول شماره موبایل پدرم را گرفتم صدای خانمی را شنیدم و یادم آمد که بابا! تلفن عمومی که موبایل نمی گیرد. بدتر از آن این که تلفن عمومی جلوی قهوه خانه مانندی بود که تویش تعداد زیادی معتاد درحال سیگار و قلیان کشیدن بودند. به نظر می آمد که جنابی که از او ۱۰ تومانی گرفته بودم هم جزء همین ها بوده. از ترس داشتم می مردم. جلوتر رفتم و دیگر جلوی اشکم را را هم نمی توانستم بگیرم. چند تا مغازه دیدم. یکهو ذوق کردم و گفتم از تلفن آن ها حتما می توانم با گوشی بابا تماس بگیرم. راستش بازهم می ترسیدم از این که صاحبان مغازه ها آدم های بدی باشند و مرا بگیرند و... توی همین فکرها بودم که فهمیدم جلوی یک مکانیکی ام و جناب مکانیک هم با مهربانی زیادی نگاهم می کرد و می گفت: بیا؛ بیا ببینم چی شده؟ دیگر نمی شد که در بروم. دل به دریا زدم و جلو رفتم و برایش تعریف کردم که چه شده. او هم گوشی را برداشت و برای بابا زنگ زد. از آن طرف بابا که گوشی را برداشته بود نتوانسته بود لهجه رشتی مکانیک را بفهمد. گوشی را داده بود دست یکی از رشتی ها و او هم حرف های همشهری مکانیکش را ترجمه کرده بود و الخ...
یادم هست در تمام مدتی که توی مکانیکی بودم دست های سیاه مکانیک مرا می ترساند و حرف های سفیدش امیدم می داد.
همه اش روی سرم دست می کشید و می گفت: ناراحت نباش. گریه نکن. الان می آیند دنبالت.
از این باوفاها درشهرها کم نیستند. کسانی که با تمام مشکلات خودشان همیشه در پی حل مشکلات بقیه اند. هیچ گاه نسبت به ناراحتی بقیه بی تفاوت نیستند و کمک به دیگران سرلوحه تمام کارهایشان است. شاید که این چند خط تشکری باشد صمیمانه از همه آدم های خوب و با وفا.
نجمه پرنیان/ جهرم
(عضو تیم ادبی و هنری مدرسه)
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور شهدای خدمت ابراهیم رئیسی سقوط بالگرد رئیسی رئیسی سیدابراهیم رئیسی شهادت ایران بالگرد حسین امیرعبداللهیان تبریز
تهران هواشناسی امتحانات نهایی کنکور شهرداری تهران شورای شهر تهران هلال احمر سانحه بالگرد رئیسی بارش باران مشهد سیل قوه قضاییه
قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا بورس خودرو بازار خودرو یارانه دلار یارانه نقدی حقوق بازنشستگان سایپا بازنشستگان
سینمای ایران سینما جشنواره کن تلویزیون داریوش ارجمند سریال پایتخت آیت الله سید ابراهیم رئیسی هنرمندان شعر لیلا حاتمی رسانه ملی سریال
کنکور ۱۴۰۳ دانش بنیان
رژیم صهیونیستی روسیه غزه اسرائیل امیرعبداللهیان فلسطین ترکیه جنگ غزه آمریکا چین ولادیمیر پوتین اوکراین
فوتبال پرسپولیس رئال مادرید لیگ برتر والیبال باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران فدراسیون فوتبال لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال منچسترسیتی لیورپول
هوش مصنوعی مایکروسافت اپل گوگل سامسونگ ناسا انسان تبلیغات موبایل آیفون
سلامت سرطان نوشیدن آب مغز کاهش وزن خواب رژیم غذایی طول عمر آلزایمر مغز انسان افسردگی سلامت روان