چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
به مناسبت هشتادو نهمین سال تولد نلسون ماندلا
● مبارزه زندگی من است
"برای ما مردم کوبا، به راستی مایه سرافرازی است که از نلسون ماندلا در کشور خود استفبال کنیم و مایه بسی شادمانی است که او را امروز در میان خود میبینیم. من نمیدانم که آیا ما به راستی جایگاه مردی را که اکنون در میان ماست و به سمبل مبارزان جهان تبدیل شده، میشناسیم یا خیر، به ویژه آیا از ارزشهای این سمبل مقاومت، آن هم در این دوران در دوران شرمآوری که بسیاری، پرچمهای پرافتخار کشورشان را به زیر میکشند و آنقدر از گذشته خویش پشیمانند که دیگر یادی از سوسیالیستها، کمونیستها و دوستان کمونیست خود نمیکنند آگاهیم یا نه؟. . . اما، ما با افتخار فریاد برمیآوریم که اگر امروز بخواهیم از سمبلی برای مقاومت و پایداری مردم جهان نام ببریم، او ماندلاست، اگر بخواهیم از نمادی برای شرف، شهامت، قهرمانی، فروتنی، هوشمندی و توانایی انسانی نام ببریم، او نلسون ماندلا است. . . "
"فیدل کاسترو، ۲۶ ژوئیه۱۹۹۱"
۱۸ ژوئیه (۲۷ تیرماه)، مردم آزاده جهان هشتاد و نهمین سال تولد نلسون رولیهلاهلاماندلا،[۱] قهرمان ملی آفریقا و یکی از تابناکترین سیماهای تاریخ مبارزات بشری را جشن میگیرند. او و همرزمانش ۲۷ سال در زندانهای مخوف آپارتاید،پرچم مقاومت و مبارزه مردم آفریقای جنوبی را برافراشته نگه داشتند. بزرگداشت ماندلا، در واقع بزرگداشت تمام آن مردان و زنانی است که در سراسر گیتی، برای کسب آزادی،عدالت اجتماعی، استقلال، صلح و محو هر گونه تبعیض، علیه خونخوارترین رژیمهای دست نشانده امپریالیستها، به پا خاستند، رزمیدند، در خون خویش غلطیدند و یا چون ماندلا، تقریبا" تمام عمر پرارزش و یگانه خود را در سیاهچالهای این رژیمهای منفور گذراندند. بیایید با بزرگداشت تولد او، احترام خود را به همه این سپیدمویان از آتش و خون گذشته، نثار کنیم.
نلسون ماندلا، در روز هجدهم ژوئیه ۱۹۱۸ در روستای "موزو"[۲] در کنار رودخانه "مباشه"[۳] در ناحیه "اومتاتا"[۴] مرکز "ترانسکی"[۵] متولد شد. وسعت ترانسکی معادل خاک سوئیس است و اکنون ۵/۳ میلیون نفر از اقوام "خوسا"[۶] و اقلیت کوچکی از "باسوتو"ها[۷] و سفیدپوستان در آن ساکنند. این منطقه ناحیهای است زیبا، با تپههای هموار و درههای حاصلخیز که یک هزار رودخانه و نهر در آن جاری است.
"تنها چیزی که پدرم در بدو تولد به من بخشید- سوای زندگی؛ بنیهای نیرومند و رابطهای پایا با سران قبیله "تمبو" نام "رولیهلاهلا" بود. این واژه در زبان خوسایی "هرس کردن شاخههای درخت" معنا میدهد. اما در زبان تودههای مردم، معنای "شورشی" را نیز تداعی میکند."
پدر رولیهلاهلا چهار همسر و سیزده فرزند داشت- چهار پسر و نه دختر. رولیهلاهلا، کوچکترین پسر خانواده و اولین عضو از خانواده بزرگ خویش بود که به مدرسه رفت.
"روز اول مدرسه، معلم من، خانم مدینگین،[۸] برای هر یک از ما یک نام انگلیسی برگزید و خطاب به ما گفت: "از این پس در مدرسه، شما به این نام خوانده میشوید." آن روزها، این رسم در میان آفریقاییها، معمول بود. تحصیلات ما انگلیسی بود و در آن ایدههای انگلیسی، فرهنگ انگلیسی، سازمانها و تشکلهای انگلیسی، برتر از همه شمرده میشدند. چیزی به نام فرهنگ آفریقایی وجود نداشت- سفیدپوستان قادر به تلفظ نامهای آفریقایی نبودند. یا تمایل به این کار نداشتند- و داشتن نام آفریقایی را دور از تمدن میدانستند. آن روز خانم مدینگین نام مرا نلسون گذاشت."
نلسون در ۹ سالگی پدر خود را از دست داد و چون در محل تولدش امکان تحصیل نبود، راهی مکهکزونی[۹] شد. مادر هنگامی که او را در آنجا برای ادامه تحصیل تنها میگذاشت. گویی با شناخت آینده او، در گوشش گفت: "پسرم تحمل داشته باش!"
در کشور آپارتایدزده آفریقای جنوبی، نلسون جوان به زودی درک کرد که ملت او یعنی مردم خوسا و همه سیاهپوستان کشورش مردمی شکست خورده، اسیر و بردهاند. آنان زمین نداشتند و در سرزمین خود اجارهنشین بودند. در این کشور آفریقایی، سیاهان حاکمیتی بر سرزمین آبا و اجدادی خود نداشتند و از کوچکترین حقوق انسانی محروم بودند. جوانان که برای یافتن کار به شهرها میرفتند، در حلبیآبادهای اطراف شهرهای بزرگ زندگی میکردند. این جوانان که زمینی برای کشت نداشتند، در اعماق معادن سفیدپوستان، ریهها و در نتیجه سلامت خود را از دست میدادند. آنان محکوم بودند تا برای آنکه سفیدپوستان در زندگی اشرافی خود غوطه زنند، روی خورشید را نبینند.
نلسون تحصیلات متوسطه را به پایان برد و سپس برای ادامه تحصیل در رشته حقوق و نیز برای گریز از ازدواج اجباری که رییس قبیله خوسا میخواست به او تحمیل کند، مکهکزونی را ترک گفت و راهی ژوهانسبورگ شد. نلسون جوان که مجبور بود زندگی خود را تأمین کند، در یکی از معادن استخراج طلا، استخدام شد.
"استخراج طلا در "ویت واترز زاند"[۱۰] پرهزینه بود، زیرا هم عیار طلایش پائین بود و هم رگههای آن در اعماق زمین قرار داشتند. تنها نیروی کار ارزان هزاران هزار سیاهپوست آفریقایی، که در مقابل دستمزدی ناچیز و بدون برخورداری از کوچکترین حق و امتیاز، ساعتهای طولانی، به کار میپرداختند، استخراج طلا را برای معدنداران با صرفه میکرد. سفیدپوستان صاحب معادن با سواری بر پشت مردم آفریقا، به ثروتی عظیم دست یافته بودند. من به عمر خویش هرگز چنین دستگاههای عظیمی، چنین سازمانهای پیشرفتهای، و چنین کار طاقتسوز آدمی را ندیده بودم. این نخستین برخورد من با سیستم سرمایهداری آفریقای جنوبی بود و میدانستم که باید حقایق بیشتر و تازهتری را بیاموزم."
در ابتدای استخدام، کار او دفترداری و پیامرسانی بود. مدیر بخش او مردی سفیدپوست به نام سیدلسکی[۱۱] در همان آغاز به او هشدار داد که از مسایل سیاسی بپرهیزد و گفت که سیاست دشوارترین و پررنجترین آینده را برای او رقم خواهد زد. او به ویژه به نلسون توصیه کرد که از نزدیکی با افراد آشوبگری چون "گائور رادبه"[۱۲] خودداری کند.
"اما من به زودی فهمیدم که "گائور" عضو کنگره ملی آفریقا و "حزب کمونیست آفریقای جنوبی است. یک روز پس از آن که کاری را انجام داده بودم؛برای ارایه گزارش وارد اتاق سیدلسکی شدم. گائور آنجا بود. او در حالی که برافروخته بود و اطاق را ترک میکرد، خطاب به سیدلسکی گفت: "آری، تو امروز اینجا مثل لردها نشستهای،. . . اما یکروز همه چیز باید عوض شود، یک روز همه چیز عوض خواهد شد. . . ."
ماندلا گر چه دوستانی داشت که عضو یا هوادار حزب کمونیست بودند و گاه حتی همراه آنها در جلسات شرکت میکرد، اما تمایلی به عضویت در حزب کمونیست نداشت. مهم ترین مسئله او نژادپرستی و تحقیر کشنده سیاهان بود. گر چه به آن نصف کردن ساندویچ هم ارج می نهاد:
"یک روز وقت ناهار در دفتر نشسته بودیم که "نات"[۱۳] ساندویچی از کیف خود درآورد و گفت: "نلسون طرف دیگر این ساندویچ را محکم بگیر." من نمیدانستم که منظور او چیست، اما چون گرسنه بودم تصمیم گرفتم طبق گفته او عمل کنم. او گفت: "حالا آن را به طرف خودت بکش." من هم همین کار را کردم و ساندویچ تقریبا" به دو نیم تقسیم شد. سپس گفت: "حالا بخور." در حالی که مشغول خوردن بودم، نات گفت: "نلسون، کاری که ما کردیم، نمادی از فلسفه حزب کمونیست بود: قسمت کردن هر چه که داریم. . ."
ماندلا در سال ۱۹۴۳ لیسانس خود را در رشته حقوق دریافت کرد. در ماه اوت همان سال برای اولین بار در یک اعتراض عمومی همراه دهها هزار تن از مردم شرکت جست. تودههای مردم در اعتراض به افزایش بهای اتوبوس، مدت ۹ روز از سوار شدن به اتوبوسها خودداری کردند و سرانجام دولت را وادار کردند که بهای اتوبوس را از ۵ پنی به همان ۴ پنی سابق بازگرداند.
"در دانشگاه استادان ما از بحث حول محورهایی چون ظلم و ستم نژادپرستانه، محرومیت آفریقا از امکانات و فرصتها و نیز قوانین و مقرراتی که سیاهان را منکوب و مقهور میکرد، خودداری میکردند، اما در جریان زندگی روزمره، من هر روز با این حقایق تلخ روبرو میشدم. هیچ کس به من یاد نداده بود، چگونه علیه دیو پلید نژادپرستی مبارزه کنم. من باید خودم، از راه آزمون و خطا، راه را پیدا میکردم."
در آفریقای جنوبی کسی نمیتواند لحظهای را در عمرش مشخص کند و بگوید از این لحظه به بعد من به سیاست روی آوردم و زندگی خود را صرف مبارزه در راه آزادی کردم. آفریقایی بودن در آفریقای جنوبی به این معنی است که آدمی از همان لحظهای که چشم به جهان میگشاید، یک مبارز سیاسی است، خواه این حقیقت را تصدیق کند و خواه از پذیرش آن سر زند. کودک آفریقایی در بیمارستان ویژه سیاهان متولد میشود، اتوبوس ویژه سیاهان را سوار میشود، در مناطق ویژه سیاهان زندگی میکند و اگر اصلا" به مدرسه برود، در مدارس ویژه سیاهان درس میخواند. این کودک وقتی بزرگ شد حرفه ویژه سیاهان را بر عهده میگیرد، خانهای در شهرکهای ویژه سیاهان اجاره میکند،سوار ترنهای ویژه سیاهان میشود و هر سفید پوستی در هر لحظهای در روز یا شب حق دارد جلوی او را بگیرد و به او دستور دهد که برگه عبور و پاسپورت مخصوص را به او نشان دهد و خودداری از این کار به معنی دستگیر شدن و به زندان افتادن است. در این جا قوانین و مقررات نژاد پرستانه، زندگی او را محدود میکند، روند رشد و ترقی او را سد میکنند، انرژی جوشانش را خفه و نابود میکنند و زندگیش را به مخاطره میاندازد. ماندلا میگوید:
"برای من لحظه مشخصی برای کشف حقیقت نبوده و هیچ چیز به خصوصی، ناگهان الهام بخش من نشده، بلکه مجموعهای منظم از هزاران مورد بیحرمتی، هزاران مورد تحقیر شدن شخصیت و هزاران مورد که به کلی از یاد رفتم و به هیچ شمرده شدم، مرا به خشم میآورد، به عصیان وا داشت و مرا بر آن داشت تا علیه نظامی که مردم همرنگ مرا اسیر خود ساخته، مبارزه کنم. هیچ روز به خصوصی وجود نداشته که در آن روز گفته باشم از امروز به بعد زندگی خود را نثار آرمان آزادی مردم خواهم کرد، بلکه تنها پی بردم که در حال مبارزهام و جز این، از من کار دیگری برنمیآید."
ماندلا در سال ۱۹۴۲ به عضویت کنگره ملی آفریقا (ANC)[۱۴] پذیرفته شد. کنگره ملی آفریقا به همراه متحد بزرگش حزب کمونیست آفریقای جنوبی، مبارزه مردم را علیه نژاد پرستی و برای بنای یک جامعه مترقی رهبری میکرد. ماندلا با تمام وجود به مبارزه گسترده مردم پیوست و با برخورداری از ویژگیهای یک انقلابی تمام عیار، مسئولیتهای بزرگتری را پذیرا شد. شرایط دشوار مبارزه طلب میکرد که ماندلا تقریبا" مخفیانه فعالیت کند. او شبها دیر وقت و مدتها پس از خوابیدن اعضای خانواده خود به خانه باز میگشت و صبح خیلی زود و پیش از بیدار شدن آنها خانه را ترک میگفت.
"یک روز همسرم به من گفت پسر بزرگم، تمبی،[۱۵] از او پرسیده: "پدر کجا زندگی میکند؟". . . نمیخواستم از بچههایم دور باشم، اما تقریبا" آنها را نمیدیدم و همواره از آنها دور بودم، در حالی که، این سالها قبل از آن بود که برای دهها سال از دیدن آنها محروم شوم، در آن روزها حتی تصور این که نزدیک به سی سال از آنها دور خواهم بود، به ذهنم خطور نمیکرد."
دهه ۱۹۴۰، دهه شروع تحولات بزرگ بود: منشور آتلانتیک که در سال ۱۹۴۱ به امضای سران متفقین رسید، بر منزلت و حقوق انسانی تأکید میکرد. بعضی از نیروهای سیاسی جامعه بر آن بودند که این منشور چیزی جز وعدههای پوچ و فریبکارانه نیست، اما کنگره ملی آفریقا، بر عکس، با الهام از منشور آتلانتیک و مبارزه متفقین علیه جنایتها و وحشیگریهای فاشیستها، منشور خاص خود را تدوین کرد و در آن ضرورت لغو قوانین نژادپرستانه را گنجاند.
مبارزات مردم آفریقای جنوبی هردم دامنه وسیعتری مییافت و به ویژه اعتصاب ۷۰ هزار نفر از معدنچیان در سال ۱۹۴۶، در اوجگیری مردمی این مبارزه نقش بسزایی داشت. جی.بی.مارکس[۱۶] از اعضای قدیمی کنگره ملی آفریقا و حزب کمونیست، در آن زمان رییس اتحادیه معدنچیان آفریقای جنوبی بود، ماندلا میگوید:
"در طول اعتصاب، گاهی اوقات من همراه او از معدنی به معدن دیگر میرفتم. او با کارگران حرف میزد و سازماندهی لازم را صورت میداد. مارکس از صبح تا شب با خونسردی تمام، وظایف رهبری اعتصاب را انجام میداد و به کمک طبع شوخ خود، دشوارترین مراحل مبارزه را پشت سر میگذاشت. سازماندهی اتحادیه و توانایی او در حفظ کنترل اعضای آن، حتی در شرایط بسیار دشوار و هجوم وحشیانه پلیس، مرا به شدت تحت تأثیر قرار میداد."
رژیم نژاد پرست آفریقای جنوبی در پاسخ به موج فزاینده اعتصابات و مبارزات تودهای، در سال ۱۹۵۰ [۱۷] حزب کمونیست آفریقای جنوبی را غیر قانونی اعلام کرد. بر پایه این قانون کسانی که به عضویت حزب کمونیست درمیآمدند و یا به تبلیغ اندیشههای آن میپرداختند، به ۱۰ سال زندان محکوم میشدند. اما این ماده قانونی چنان وسیع و فراگیر تدوین شده بود که کوچکترین اعتراض به دولت را غیر قانونی اعلام میکرد. در واقع این قانون به دولت اجازه میداد تا فعالیت هر سازمان و حزبی را غیر قانونی اعلام کند و هر فردی را که با سیاستهای آن مخالفت ورزد،تحت سرکوب و پیگرد قرار دهد.
"قانون سرکوب کمونیسم"، "قانون ثبت احوال" و "قانون اسکان گروهی"، سه ستون اصلی آپارتاید را تشکیل میدادند. "قانون ثبت احوال" اجازه میداد تا مردم آفریقای جنوبی را بر حسب نژاد طبقهبندی کنند. آزمایشهایی که برای تصمیمگیری در مورد این که شخص سیاهپوست یا رنگینپوست است، انجام میگرفت، اغلب به نتایج عجیبی میرسید. گاهی حتی اعضای یک خانواده در طبقات مختلف این آزمایشها جای میگرفتند و تمام این جریان بستگی به این تشخیص داشت که رنگ پوست بچه تیرهتر و یا روشنتر است، محل زندگی و کار شخص به این بستگی مییافت که موهایش چقدر مجعد است یا لبهایش چقدر کلفت است. "قانون اسکان گروهی" بنیان اندیشه آپارتاید در زمینه سکونت افراد کشور بود. یعنی هندیها در منطقه هندیها، آفریقاییها در منطقه آفریقاییها و رنگین پوستان در منطقه رنگین پوستان و اگر سفیدپوستان زمین یا خانه دیگر گروهها را میخواستند، تنها کافی بود آن زمین یا خانه را جزو منطقه سفیدپوستان اعلام کنند.
کنگره ملی آفریقا، روز ۲۶ ژوئن سال ۱۹۵۰ را روز اعتراض ملی علیه اقدام دولت در کشتار ۱۸ آفریقایی در روز اول ماه مه و تصویب "قانون سرکوب کمونیستها" اعلام کرد. در پی آن ماندلا که در سال ۱۹۵۰ به عضویت کمیته اجرایی کنگره ملی آفریقا درآمده بود تحت پیگرد قرار گرفت و سرانجام در ۳۰ ژوئن ۱۹۵۲ به اتهام نقض "قانون سرکوب کمونیسم" بازداشت و به ۹ ماه زندان با اعمال شاقه محکوم شد.
"درسی که من گرفتم این بود که ما چارهای جز مقاومت مسلحانه نداریم. بارها و بارها، راههای مبارزه مسالمت آمیز سخنرانی، معرفی نماینده برای مذاکره، تهدید، راهپیمایی، اعتصاب، بیرون نیامدن از خانه، داوطلبانه زندان رفتن را آزمایش کردیم ولی فایدهای نداشت، زیرا هر اقدم ما با مشت آهنین دولت پاسخ داده میشد. هر مبارز آزادی خواهی این درس تلخ را فرا میگیرد که همیشه این ستمگر است که شکل مبارزه را تعیین میکند. چارهای نبود. آتش را میبایست با آتش پاسخ داد."
ماندلا مجددا" در ۵ دسامبر۱۹۵۶ بازداشت شد و پس از آزادی به مبارزه مخفیانه روی آورد. اکنون دشواریها و ضرورتهای اجتنابناپذیر مبارزه، آگاهی و شناختهای نوین و عمیق را میطلبید. برای ماندلا زمان آن فرا رسیده بود که به عنوان یک مبارز جدی، صمیمی و هوشمند، نه تنها دشمن که دوست را نیز به خوبی بشناسد. ماندلا که در جوانی علیرغم عضویت در کنگره ملی آفریقا که در مبارزه با رژیم نژادپرست با حزب کمونیست آفریقای جنوبی همکاری میکرد- به علت حضور سفیدپوستان در صفوف کمونیستها و یک چند عوامل دیگر، تمایلی به همکاری با آنها نداشت، اینک که با قانونمندیهای مبارزه آشنا میشد، در اندیشههای گذشته خویش تأمل میکرد و به شناختهای جدیدتری دست مییافت.
در آن روزها در مورد این که دشمن ما کیست بیشتر اطمینان داشتم تا این که چه راهی را، راه آینده و چه کسانی را دوست خود میدانم. مخالفت دیرینه من با کمونیستها، کمکم رنگ میباخت. موزس کوتان،[۱۸] دبیر کل حزب کمونیست و از اعضای کمیته اجرایی کنگره ملی آفریقا، اغلب اواخر شب به مخفی گاه من میآمد و ما ساعتها با یکدیگر بحث و گفتگو میکردیم. او میگفت: "نلسون چرا با ما مخالفت میکنی؟ ما علیه یک دشمن مشترک مبارزه میکنیم و در پی تسلط بر کنگره ملی آفریقا نیز نیستیم. . . "
▪ سرچشمهها:
۱) راه دشوار آزادی، نلسون ماندلا، ترجمه مهوش غلامی، انتشارات اطلاعات،چاپ اول، تهران،۱۳۷۴
۲) The Struggle is my Life, Nelson Mandela, path Finder, Second Edition, New York, ۱۹۹۰.
۳) How Far we Slaves Have Come!, Nelson Mandela / Fidel Castro, Path Finder, First Edition, ۱۹۹۱.
۴) Long Walk to Freedom, Nelson Mandela, Little, Brown and Company (UK), First Edition, London, ۱۹۹۴.
[۱] Nelson Rolihlahla Mandela
[۲] Mozshe
[۳] Mvezo
[۴] Umtata
[۵] Transki
[۶] Xhosa
[۷] Basothos
[۸] Mdingane
[۹] Mxhekezweni
[۱۰] Witwatersrand
[۱۱] Sidelsky
[۱۲] Gaur radebe
[۱۳] Nat
[۱۴] African National Congress
[۱۵] Thembi
[۱۶] Marks,J.B.
[۱۷] در ایران نیز در سال ۱۳۱۰ (۱۹۳۱) قانونی وضع شد که به موجب آن هر کس به فعالیت اشتراکی دست میزد به ۳ الی ۱۰ سال زندان محکوم میشد.
[۱۸] Kotane Moses
[۱۹] Meer, Iamail
[۲۰] First, Ruth
[۲۱] Mofutsanyana Edwin
[۲۲] Tloome, Dan
[۲۳] Bopepe, David
[۲۴] Robben Island
[۲۵] Tembo, oliver
[۲۶] Slove, Joe
[۲۷] Botha, P.W
[۲۸] Soweto
[۲۹] De Klerk, F.W.
[۳۰] پس از استعفای جواسلوو رهبر سالخورده، کریس هانی در ماه دسامبر ۱۹۹۲، به رهبری حزب کمونیست آفریقای جنوبی برگزیده شد.
خسرو باقری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست