چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

اصلاحات ارضی و شورش عشایری فارس


اصلاحات ارضی و شورش عشایری فارس

عملکرد جوامع ایلی و عشایری از دیر باز تا کنون نقش تعیین کننده و سرنوشت سازی را در تاریخ ایران برعهده داشته است

● چکیده

عملکرد جوامع ایلی و عشایری از دیر باز تا کنون نقش تعیین کننده و سرنوشت سازی را در تاریخ ایران برعهده داشته است. آنچه مایه تاسف است، بسیار اندک و مختصر به بررسی کارکرد و تاثیر گذاری ایلات و عشایر پرداخته شده است.

در این مقاله سعی بر آن است که یکی از شورش های عشایری را مورد بررسی قرار دهیم که در برابر حاکمیت مرکزی به پاخواست و به مثابه حلقه ای از زنجیره حوادث تاریخ معاصر ایران، نشان داد؛ حاکمیت بدون در نظر گرفتن هویت، نقش و همکاری آنها، به راحتی نخواهد توانست سیاستهای مورد نظر خود را به اجرا بگذارد. در زمان حاکمیت پهلوی بدون شک جریان اصلاحات ارضی و اجرای آن در جامعه ایرانی، عکس العمل های متفاوتی را به دنبال داشت و نحوه برخورد با این مسئله به صورت یکسانی نبود. از طرفی هم حکومت از هر ابزاری برای مشروع جلوه دادن این اصلاحات و سرکوبی مخالفت ها بهره می گرفت. همزمان با اجرای این اصلاحات، نارضایتی های از جانب عشایر فارس در برخورد حاکمیت با آنها مشاهده می شود. در نهایت دولت وقت با بهره گیری از این نارضایتی ها و به بهانه همکاری نکردن مالکان جنوب با جریان اصلاحات به سرکوبی عشایر جنوب پرداخت پس از مدتی زد و خورد مانع گسترش این شورش شد.

کلید واژه: اصلاحات ارضی، عشایر جنوب، شورش، فارس، پهلوی

● مقدمه

مفهوم اصلاحات ارضی به معنی اخص اطلاق می شود به تقسیم زمین بین دهقانان و خرده مالکان و به معنی اعم مشتمل است بر استقرار نظام نوین زراعی در مناطقی که نظام سنتی در آنجاها استیلا دارد، و نیز اسکان کشاورزان در اراضی بکر ، تقسیم زمین بین کشاورزان است؛ آنگونه که به الغای رژیم ارباب – رعیتی بینجامد. در بسیاری از کشورها که در مرحله ی تبدیل از زمین داری به سرمایه داری هستند، معمولا سخن از چنین اصلاحات می رود. گاه نیز از آن با اصطلاح «انقلاب سبز» یاد می شود. در کشور ایران که از دیر باز شاهد نظام کامل ارباب – رعیتی بوده است، زمزمه چنین اصلاحات ارضی از دوره رضا خان شنیده می شد و طرفداران این اصلاحات که معمولا از قشر روشنفکر و طبقه ی تحصیلکرده جامعه بودند، در این دوره در پی فراهم کردن شرایطی برای پیاده کردن اصلاحات و لغو نظام ارباب – رعیتی بودند . البته لزوم اصلاحات ارضی، فقط خواست طبقه روشنفکر و تحصیلکرده نبوده، بلکه چنین اقدامی در جمهوری سوسیالیستی گیلان، توسط انقلابیون نهضت جنگل (۱۳۰۰ ش) و بعدها در جمهوری خود مختار آذربایجان (۱۳۲۴- ۱۳۲۵ ش) صورت گرفت. اما تقسیم اراضی نتیجه خواسته ها و تقاضای یک جنبش دهقانی نبود و از طریق نیروهای انقلابی که قدرت را به دست گرفته بودند، انجام شد .

در زمان رضا شاه و «نظم نوین» وی، توجه زیادی به اصلاحات ارضی نشد، در حالی که توجه بیشتر دولت، معطوف به کارآرائی کشاورزی و ایجاد شرایطی بود که بیشتر به سود زمین داران بود تا زارعان. در اواخر پادشاهی رضا شاه در ۲۳ شهریور ۱۳۱۸، مجلس شورای ملی به وزیران دادگستری و کشاورزی اجازه داد که امکان اصلاح سیستم تسهیم محصول و تقسیم آن بین زارع و مالک را مورد بررسی قرار دهند. این حرکت نشانگر این بود که مردم از مشکلات کشاورزان، با خبر هستند. اما این اصلاح، تا پایان عمر نظام نوین رضا شاهی به دلیل وجود مشکلات عملی، از روی کاغذ، فراتر نرفت .

اما در زمان محمد رضا شاه و دولت علی امینی با پشتیبانی آمریکا، مهمترین برنامه دولت مدعی اصلاحات، برنامه اصلاح ارضی عنوان شد. بنابراین قانون واقعی اصلاحات ارضی در کابینه علی امینی به تصویب رسید . اما به دنبال عدم موفقیت امینی در اجرای خواسته های حاکمیت و اختلاف وی با شخص شاه دولت او مجبور به استعفا شد و روز بعد از استعفای امینی، امیر اسد الله علم به نخست وزیری رسید. نخست وزیر جدید در پاسخ به سوال خبرنگاری که پرسیده بود، آیا اجرای اصلاحات ارضی و مبارزه با فساد را با همان شدت دولت سلف خود یعنی دولت امینی ادامه خواهد داد یا نه؟ اظهار کرده بود: «بین وی و دکتر امینی و دولت وی و دولت امینی بهیچوجه اختلاف اساسی وجود ندارد» علم اضافه می کند که نه تنها برنامه های مذکور را ادامه خواهد داد بلکه حتی باشدت بیشتری عمل خواهد کرد .

محمد رضا شاه همزمان با دولت اسد الله علم اصول ششگانه اصلاحات اجتماعی، اقتصادی تحت عنوان «انقلاب شاه و مردم» یا «انقلاب سفید» اعلام نمود. اما با نگاهی مختصر متوجه خواهیم شد، این مواد در واقع از لحاظ اهمیت با یکدیگر قابل مقایسه نبودند. مهمترین آنها برنامه اصلاحات ارضی بود و اصولی که دیگر دارای خصوصیات عمومی چندان نبودند. در واقع باید آنها را نصیحت ها و موعظه های مبهمی در جهت کارآیی اقتصادی و اداری دانست. شریک کردن کارگران در سهام و تقسیم منافع، اقدامات استاندارد همه دولتهای اصلاح طلب بود و اهمیتشان فوق العاده کمتر از آن بود که رژیم وانمود می کرد.

بسیار طبیعی بود که شاه برنامه اصلاحات ارضی را عامل کلیدی برای انقلاب سفید خود بداند: در حدود هشت هزار روستا که تا آن وقت مشمول اصلاحات ارضی نشده بودند برای نوع جنجال تبلیغاتی به قصد برانگیختن علاقه مردم به شاه و اثبات این که انقلاب او عملی نبوغ آمیز است، آماری قابل را ارائه می داد .

اما درباره ایلات و طوایف فارس باید اشاره شود که از زمان رضا خان حادثه ساز بودند. در آن زمان ارتش به جنگهای بزرگی بخصوص در منطقه بویراحمد دست زد و پس از سالها موفق شد عشایر فارس را سرکوب کند. پس از شهریور ۱۳۲۰، ناصر خان و خسرو خان قشقائی در فارس به اقداماتی بر علیه دولت مرکزی دست زدند و بالاخره پس از ۲۸ مرداد با وساطت آمریکایی ها از کشور خارج شدند. بنابراین خیال شاه از تحریکات برادران قشقائی راحت شد و تا انقلاب اسلامی مزاحمتی از ناحیه آنها دیده نشد. لذا محمد رضا پهلوی تصمیم گرفت که سایر ایلات و طوایف فارس را خلع سلاح و منکوب نماید و از سال ۱۳۴۰ در این زمینه به ژاندارمری دستوراتی داد، که در نتیجه منجر به جنبش وسیعی در عشایر جنوب گردید .

شورش عشایر جنوب تقریباً مصادف بود با اجرای برنامه اصلاحی و بویژه اصلاحات ارضی در دولت اسد الله علم؛ در این زمان اکثر خوانین منطقه جنوب با حکومت وقت اختلاف داشتند و از طرفی اصلاحات ارضی نیز را مخالف منافع خود می پنداشتند و علی رغم این که برخی از سران از وضعیت موجود احساس رضایت می کردند، نهایتاً رژیم نتوانست خوانین را قانع سازد و مانع بروز درگیری با آنان گردد. بدین ترتیب هنگامی که دولت تصمیم به اجرای برنامه های خود در خصوص خلع سلاح و اصلاحات ارضی گرفت، عشایر حمله ضد دولتی خود را سازمان دادند و در بهار و تابستان ۱۳۴۲ زد و خوردهای شدیدی میان ارتش و دسته های مسلح عشایر در فارس روی داد.

در روز بیست و یکم آبان ۱۳۴۱ اتومبیل عامل ماموران اصلاحات ارضی که از شیراز عازم فیروزآباد در منطقه عشایری بود، در منطقه «تنگ آب» مورد حمله قرار گرفت و یکی از سرنشینان آن به نام مهندس ملک عابدی (مامور تام الاختیار دولت در انجام اصلاحات ارضی) به قتل رسید. در این مورد یکی از شاهدان عینی ماجرا می گوید:

«ما در اتومبیل بودیم و در جاده می رفتیم، ناگاه با سنگ چین مواجه شدیم. عده ای مسلح که با لباس عشایری بودند، از ما خواستند پیاده شویم. بناگاه مهندس ملک عابدی که کمی مشروب خورده و سرش داغ بود، به طرف اتومبیل پرید تا تفنگ شکاری که همراه داشتیم را بردارد که راهزنها شلیک کردند و کشته شد ...» . این رویداد سرآغاز دیگری برای آزار، شکنجه، اجحاف و هتک حرمت عشایر جنوب بویژه عشایر سرخی و قشقایی گردید. در این میان ، البته ایل سرخی و رئیس آن «حبیب شهبازی» بی هیچ مدرک و دلیلی، عرضه هتک، توهین و خشونت واقع و متهم به قتل ملک عابدی شد؛ به دنبال این واقعه ، دولت به کلیه نیروهای نظامی و انتظامی آماده باش داد و اسد الله علم (نخست وزیر) پس از مشورت با محمد رضاشاه، سپهبد ورهرام را به عنوان استاندار فارس منصوب نمود و او را با اختیارات تام و ویژه، مامور سرکوب هر نوع مقاومت کرد .

در این میان مطبوعات و رسانه های رژیم پهلوی، تبلیغات وسیع و پر حجمی را به سود برنامه های اصلاحی شاه آغاز کردند و مهندس ملک عابدی را قربانی مطامع زمینداران و خوانین و نیروهای مخالف اصلاحات ارضی معرفی نمودند. برای نمونه مطالبی از این دست را در زیر می آوریم:

«در سراسر فارس اصلاحات ارضی یکجا به مرحله اجرا گذاشته می شود... به مناسبت قتل ملک عابدی: سراسر کشور عزای عمومی اعلام می شود... شاهنشاه امروز (۲۳ آبان ۱۳۴۱) در مراسم تقسیم املاک کرمانشاه اظهار داشتند: خونبهای (ملک) عابدی را از قاتلین می گیریم ... استاندار و فرماندار لشکر فارس عوض شد..»

سپهبد ورهرام به محض ورود به شیراز، به آزار و اذیت اهالی پرداخت و عده ای را به بهانه های واهی، محاکمه و تیر باران کرد و اعلام داشت که کوچکترین حرکت علیه دولت مرکزی را بشدت سرکوب خواهد ساخت. اما اقدامات تند و شیوه خشن ورهرام سودی نداشت و به جای بازگرداندن آرامش، موجب ناامنی بیشتر و اتحادخوانین و عشایر شد .

ورهرام به همراه ژاندارمری فارس «تیمسار اشکان» از حبیب شهبازی ( رئیس ایل سرخی) خواستند قاتلان را تحویل دهد، اما علی رغم تحویل دادن قاتلان توسط حبیب شهبازی، به نظر می رسید دولتیان در پی روشن نمودن قضیه قتل ملک عابدی نبوده و در خفا مقاصد و منویات دیگری را در سر دارند . بنابراین مجموع این عوامل دست به دست هم داده و باعث شد که عشایر جنوب استان فارس از اوایل دی ماه ۱۳۴۱ سر به عصیان بردارند.

حبیب شهبازی رئیس ایل سرخی در برابر هتاکی و تطاول مقامات دولتی، واکنش نشان می دهد و به میان ایل خود بازگشته و با استقرار در «دارنگون» علنا مخالفت خود با شاه و برنامه دولت را بیان می کند. وی در نامه ای به ساواک انگیزه خود را از این حرکت روشن میکند:

«ریاست محترم سازمان امنیت و اطلاعات ... محترما به عرض می رساند: به قرار اطلاع، آن اداره در صدد برآمده در اطراف صحنه سازیها و خیمه شب بازیهای مسوولین این داستان ...(جمله ناتمام). قبل از وقوع این انقلابات خب بود مقامات مسوول به تیمسار اشکان نصیحت فرموده بودند که مامورین ژاندارم را به جان و مال مردم خودمختار نسازد. معلوم است وقتی که فلان افسر ژاندارم برای پر کردن کیسه خود حاضر است همه کار را مرتکب شود البته مردم هم حس دارند. بالاخره عکس العملی نشان می دهند. پس علل این وقایع همانا اعمال مامورین ژاندارم است ...در اعلامیه شماره یک در باره اینجانب بی لطفیهائی شده است ... خوشوقتم که اینجانب تا چندین قرن از نسب و وضع زندگی خود خوب خبر دارم ... به نظر من می بایستی این قبیل اعلامیه ها درباره فلان فقل ساز یا ملکی دوز که به درجه افسری نائل می شود و در اندکی مدتی میلیاردر می شود، صادر شود؛ والا اینجانب بعد از یک عمر زحمت دارای یک میلیون تومان قرض بوده و حاصل دسترنجم فعلا مورد چپاول و غارت مامورین ژاندارم است. پاکروانها که از کیسه خالی این مملکت و این ملت حقوق می گیرند که حافظ مال مردم باشند، اینک خود غارتگر و دزد از آب بیرون می آیند. ... به جای این اقدامات خوب است سازمانهای اداری مخصوصا تشکیلات ژاندارمری را اصلاح نمایند، زیرا روز به روز با این رفتار مامورین ژاندارم بر نارضایتیهای مملکت افزوده می شود. آیا فلان عشایر بدبخت چه گناه دارد که مامورین ژاندارم آنها را شکنجه و عملیات غیر انسانی با آنها اعمال می شود؟ آن فلان شبان عشایر که آقایان ژامدارمها برایش پاپوش می سازند و بین عائله با آب گرم آنان را تنقیه می نمایند معلوم است اگر دستش برسد چه عکس العملی نشان می دهد. آیا خبر دارید مامورین ژاندارم و چند نفر دلالان آنها وقتی به احشامی می رسند، چه می کنند؟ آری، بدانید که در هر احشام هر نفر ژاندارم اقلا بیست راس گوسفند مردم را ذبح می کند و هزاران اخاذی دیگر. طرز مملکت داری غیر از این است. خوب است به داد مردم برسید؛ والا با صدور اعلامیه و نسبتهای دروغ به یک فرد وطن پرست نتیجه عاید نمی گردد»

بدین ترتیب، عشایر گروه گروه به دارنگون آمدند؛ و حبیب شهبازی با ارسال نامه هائی به افراد مبارز قشقائی و عشایر دیگر، آنها را دعوت به شرکت در قیام خود می کند. عده زیادی از عشایر و روستائیان از نواحی مختلف فارس به کوهمره آمده و در مدت اندکی حداقل ۱۲۰۰ تفنگچی مسلح مستقر می شوند. در این میان حبیب شهبازی اعلامیه هائی علیه رژیم صادر می کند. این اعلامیه ها در شیراز مخفیانه چاپ و توزیع می شود؛ نمونه های از آن در دست است که به روشنی، ماهیت این حرکت ضد حکومتی در آن نمایان است و به نوعی ارزشهای اسلامی و مردمی در آن مشاهده می شود:

«... اینک لازم می داند هموطنان عزیز را به هدف مقدسی که محرک احساسات پاک و بی آلایش عشایر فارس بوده است، واقف سازد. هموطن عزیز! ظلم و جور حکومتهای دیکتاتوری در ده ساله اخیر، تمام ملت ایران را به زانو در آورده است. فشار هیات حاکمه، تعطیل مشروطیت، نقض قانون اساسی، اختناق مطبوعات و افکار عمومی، حبس و شکنجه و تبعید آزادیخواهان، ورشکستگی اقتصادی و فقر و فاقه عمومی، فشار مامورین ژاندارم به تمام دهات و قصبات، بی اعتنائی و بی احترامی به مقررات قرآن و دین میبن اسلام، حمله بی رحمانه به ساحت مقدسه دانشکده های دینی و تربیتی، شتم و جرح طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه، هتک حرمت علمای اعلام و پیشوایان دین و صدها مظالم و قانون شکنی دیگر از مظاهر حکومتهای دیکتاتوری و دست نشانده ده ساله اخیر است. عشایر فارس که در ده ساله اخیر پیوسته از دور و نزدیک ناظر مبارزات شرافتمندانه و قانونی جوانان و آزادیخواهان تهران و شهرستانها بوده و تلاش و کوشش آنها را مواجه با قدرت سرنیزه و توپ و تانک و حبس و شکنجه حکومت دیکتاتوری می دید، از دو سه سال پیش خود را برای دفاع از حق و آزادی آماده نمود و هر چند مبارزات دلیرانه و شرافتمندانه مردم شهرها خصوصا جوانان دانشگاه، در خور تعظیم و ستایش بود، معهذا چون حکومتی که با سرمایه ملت همه گونه وسیله سرکوبی و اعمال زور و ظلم در اختیار دارد مادام که با عکس العمل شدیدتری مواجه نشود نمی تواند ملت را در سرنوشت خود آزاد بگذارد و از طرفی هم عشایر و دهات و قصبات پیش از پیش تحت فشار مامورین دولت قرار گرفته بودند، ناچار به پشتیبانی مردم قهرمان تهران بپاخاسته تا سهمی در مبارزات ملی داشته باشد.

عشایر جنوب بارها امتحان رشادت و وطن پرستی را داده اند. تهمتهای ناروای حکومت- که البته با تمام آزادیخواهان در این چند ساله نسبتهائی نیز داده اند- نمی توان دامن پاک ملت و افراد را لکه دار کند. ما خواهان آزادی و اصلاحات دقیق اجتماعی هستیم . ملت ایران و نسل آینده باید بداند که عشایر فارس با اتکا به نیروی عظیم ملی برای نجات وطن برخاسته و ساعتی که پیروزی نهائی حاصل شود و به فرمان ملت اسلحه خود را زمین گذارده به شغل کشاورزی و دامپروری می پردازد. عشایر فارس نه تنها مخالف اصلاحات ارضی و اجتماعی و آزادی دهقانان نیست بلکه هر گونه اصلاح اساسی و مترقیانه را که با تصویب نمایندگان واقعی و به دست دولت برگزیده ملت و در حدود قانون اساسی و رعایت اعلامیه حقوق بشر صورت گیرد، صمیمانه پشتیبانی خواهد کرد....» .

با تشکیل هسته های مسلح عشایر استان فارس در روستاها، آنها پاسگاههای ژاندارمری فارس را مورد تهدید و حمله قرار می دهد. خبر این شورش و تشکیل ارودی ۱۲۰۰ نفر آنان به سرعت در سراسر ایران منتشر می شود. سپهبد اسماعیل ریاحی که پس از برکناری حسن ارسنجانی به عنوان وزیر کشاورزی به کابینه راه یافته بود، به همراه سرگرد ولیان - که بعدها با عنوان دکتر ولیان، وارد کابینه هویدا می شود- به شیراز آمد و گزارشی از وخامت اوضاع را برای اسد الله علم می فرستد .

امیر اسد الله علم که در این هنگام درگیر مشکلات تهران و اغتشاشات شهرستانها بود، پیشنهاد کرد که چهار هزار نفر از بلوچ های مسلح برای سرکوبی عشایر فارس اعزام شوند. اما این پیشنهاد مورد قبول شورای هماهنگی ارتش قرار نگرفت، زیرا حضور بلوچ ها سبب می گردید که عشایر فارس به هم نزدیک شوند و با تمام قوا از خود مقاومت نشان دهند. سرانجام علم با دلخوری و ناراحتی پذیرفت که حل این مشکل به دست ارتش ممکن خواهد شد. از این روی با ارسال گزارش سپهبد ریاحی برای شاه، رسما خواستار دخالت نیروهای نظامی در امر ساماندهی این استان گردید .

به هرحال، محمد رضا پهلوی برای سرکوبی عشایر، سپهبد آریانا را به عنوان فرمانده «عملیات جنوب» تعیین کرد و واحدهای کافی در اختیار او گذاشت و همزمان با وی مسعود حریری (سرتیپ منتقله ساواک) رئیس ساواک فارس گردید . با ورود آریانا به فارس، بلافاصله عملیات «نیروهای جنوب»، با بمباران وحشیانه مناطق عشایری و روستاهای کوهمره آغاز گردید .

با این اوضاع بحرانی، سال ۱۳۴۱ پایان یافت و فروردین ۱۳۴۲ فرا رسید. مبارزان عشایر به رهبری حبیب شهبازی در اوایل فروردین، در نزدیکی شیراز و در روستای «پیر بناب» ضمن تحکیم مواضع خود، مترصد ضربه ای دیگر بر رژیم بودند. به محض اطلاع نظامیان:

«دهها تانک و خودرو با صدها نظامی «پیر بناب» را محاصره کردند و با بسیج کلیه امکانات نظامی مانده در شیراز، جاده شیراز- عادل آباد را برای جلوگیری از حمله عشایر به شهر مسدود ساختند. هواپیماها به شدت به بمباران این منطقه پرداخته و نیروهای کماندو با چتر فرود آمدند. صدای بمباران و تیر اندازی شهر شیراز را به هم ریخته بود. سرانجام، عشایر با رشادت نیروهای نظامی را عقب رانده و حلقه محاصره را شکافته و به ارتفاعات کوه سبزپوشان پناه بردند و نظامیان نیز دیگر به تعقیب آنها نپرداختند» . هر چند این نبرد آخرین درگیری سنگین عشایر کوهمره سرخی با نظامیان رژیم به شمار می رفت؛ اما حبیب شهبازی و دیگر یارانش، به شیوه جنگ و گریز تا اردیبهشت ماه مقاومت کردند. عاقبت با افزایش فشارها بر ایل و تبار وی از یک سو و قول مساعدی که درباره حفظ جان او داده شد؛ وی را مجبور کرد تا در ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۲ خود را به نیروهای دولتی معرفی و در ساواک فارس زندانی گردد . همزمان با ایل سرخی، در ایل بویر احمد دشمنی با رژیم در بهمن ماه ۱۳۴۱ آشکار شد. دو خان معروف این ایل، به نامهای «عبدالله خان ضرغامپور» و «ناصر خان طاهری» پس از سفر ناموفق به تهران، که ظاهراً به درخواست شاه و به منظور اینکه در آنجا مورد محبت دستگاههای دولتی قرار گیرند و در ضمن اصلاحات ارضی دور از نظر آنها نیز انجام گردد ؛ بنای نارضایتی و ناسازگاری را گذاشتند.

سران ایل بویر احمد، پس از بازگشت از تهران، با حضور در خانه بزرگان و کدخدایان بویر احمد، اطلاعات و اخبار تحریک کننده و حساسیت برانگیز، از جو عمومی کشور- بویژه پایتخت- و همراهی روحانیت و امرای ارتش با مخالفان شاه، در اختیار اهالی گذاشتند. با موافقت بسیاری از بزرگان قوم، اتحادیه بویر احمد شکل گرفت و جلسه سران در روستای «دروهان» بویر احمد – در خانه عبدالله خان- تشکیل شد. در این جلسه با قید قسم، بزرگان ایل موظف به اقدام عملی و مسلحانه علیه حکومت گردیدند .

افراد بویر احمد سفلی، با خان خویش- عبدالله خان- به سوی «دولوب»، مقر پادگان نظامی، حرکت کردند؛ و افراد بویر احمد علیا با «ناصر خان»به سمت ممسنی و پشتکوه جلیل روان شدند. جنگجویان بویر احمد سفلی پس از محاصره پادگان دولوب، با بمباران های متوالی مجبور به ترک منطقه شدند. به رغم این، جنگجویا ن بویر احمد علیا، در تنگه «بریم – برین» - حد فاصل ممسنی و گچساران- با یک ستون نظامی درگیر شدند و آنها را عقب راندند. اما هواپیماها، با بمباران شدید تنگه، با زخمی کردن عشایر، آنان را فراری دادند و از گذرگاه فارس- خوزستان دور کردند. از آن پس، رعب و وحشت عمومی، تمام منطقه را فرا گرفت و هر دو خان عصیانگر، برای حفظ خویش، به تنگه نسبتا امن «تامرادی»و «پیچاپ و آبشور»پناه بردند .

سرانجام، عدم هماهنگی بین ایلات و عشایر و اختلافاتی که توسط نیروهای نفوذی انجام گرفت، دستیابی دولت به اهدافش را تسریع می نمود، بدین ترتیب هر روز تعدادی از سران ایلات از جریان مبارزات جدا شده و به نیروهای دولتی می پیوستند، و ضمن تقویت قوای دولتی موجب شکست غائله می شدند. بنابراین دستگیری، اعدام و از بین بردن سران عشایر بخش پایانی اقدامات دولتی جهت ختم این شورش بود .

طرح ترور عبدالله ضرغامپور، بدست «علی قائد گیوی» محافظ شخصی وی تحقق یافت و از طرف دیگر در جریان برخورد های نظامی فیمابین نیروهای دولتی و عشایر برخی از سران از جمله ناصر طاهری مرعوب شده بود و وضعیت را مناسب نمی دید مترصد بود تا با نیروهای دولتی مرتبط شود و زمینه نجات خود را فراهم آورد. عاقبت بعد از مدتی که به طور مخفیانه و به دور از چشم نیروهای دولتی و جاسوسان بسر می برد، در اواخر تیر ماه ۱۳۴۲ تصمیم قطعی خود را گرفته و تسلیم شد، و پس از بازجویی های لازم در یاسوج و شیراز روانه تهران شد، و مدتی در زندان تهران بسر برد و سپس به زندان شیراز منتقل گردید، و در دادگاه نظامی به همراه تنی چند از عشایر به اعدام محکوم شد .

یکی از ویژگیهای بارز شورش عشایری فارس، ارتباطی بود که سران ایلات و عشایر با روحانیت و سادات منطقه و بویژه نهضت اسلامی امام خمینی برقرار کرده بودند. این ارتباط و هماهنگی با روحانیون در میان جنگجویان جنوب سابقه ای دیر پا داشت، دست کم از عهد قاجار به بعد، نمونه های بارزی را در تاریخ شاهد هستیم. درباره همین موضوع اسنادی در دست است که در زیر به عنوان مثال آورده ایم:

در سند زیر ارتباط حبیب شهبازی با روحانیون منطقه و درخواست وی برای پشتیبانی از حرکت وی به خوبی قابل مشاهده است:

«اطلاع کسب شده از یکی عناصر دستگیر شده جبهه ملی حاکی است که شخص دستگیر شده فوق اظهار داشته در اوایل غائله فارس روزی در منزل جلال آیت آله زاده بودم پیکی از طرف حبیب شهبازی آمد و نامه ای برای آیت آله زاده آورده بود در نامه نوشته بود (ما قیام کردیم شما هم ما را تنها نگذارید بوسیله ایادی محمدضرغامی و جبهه ملی با ما هم آهنگ شوید)» .

در سندی دیگر ساواک ادعا می کند :

«روز ۱۵/۲/۴۲ اعلامیه ای مربوط به عشایر پشتیبانی از روحانیون توسط عباس بزاز اخوی زادگان بدرب رستوران دانشکده کشاورزی الصاق شده که مفاد آن به شرح زیر است/ اینجانب حبیب اله شهبازی با دو هزار نفر مسلح آماده برای همکاری با علمای اعلام هستیم و از آنها جانب داری مینمایم...» .

اما طبق گزارشی از ساواک، مستقیماً حبیب شهبازی پشتیبانی خود را از نهضت امام خمینی اعلام داشته است: «اعلامیه از طرف حبیب شهبازی به پشتیبانی آیت الله خمینی در ساعت ۰۰/۱۷ روز ۱۷/۲/ ۴۲ در خیابان و کوچه های فرعی خواجه نظام الملک پخش گردیده بود».

به هرحال، در مورد تحرکات ایل بویر احمد نیز، که توسط «عبدالله خان ضرغامپور» و «ناصر خان طاهری» صورت گرفته بود؛ خالی از صبغه دینی و مذهبی نبود. هر چند در باب خوانین به سختی می توان منویات ایشان را مذهبی دانست؛ اما جنگجویان هسته اصلی مقاومت و مبارزه محرک عمده شان دین و اعتقاد مذهبی بوده است؛ و آنگونه که شاهدان عینی وقایع بیان می کنند؛ برخی از کدخدایان جنگجو و نیروهایشان زمانی در قیام شرکت جستند، که اعلامیه های علما و روحانیون به دستشان رسیده بود. بنابراین به نظر می رسد توده مردم تحت تاثیر صبغه مذهبی قیام، همراه نهضت شده بودند .

● نتیجه

علی رغم اختلافات موجود بین عشایر جنوب با حکومت پهلوی، جریان اصلاحات ارضی نیز باعث عمیق تر شدن این اختلافات شد. اوضاع به وجود آمده دو طرف را در مقابل همدیگر قرار داد. از این درگیری می توان به عنوان نخستین عکس العمل در مقابل برنامه اصلاحی رژیم پهلوی (انقلاب شاه و مردم) یاد کرد. در حقیقت خوانین و فئودالهای فارس اصلاحات ارضی شاه را یک اصلاح واقعی تصور می کردند و بر این باور بودند که کلیه خوانین، پس از اجرای اصلاحات ارضی، از صحنه اداره و تصمیم گیری حکومت پهلوی خارج خواهند شد. در حالی که هرگز چنین نبود و طراحان این برنامه در چهار چوب لوایح ششگانه به اصطلاح انقلاب سفید راهکارهای بازگشت این خوانین را به قدرت مشخص کرده بود.

برخورد دولت با این شورش منجر به زد و خورد و کشته شدن شماری سرباز و ژاندارم شد و سرانجام پس از دو ماه با کشته شدن یکی از سران شورش و دستگیری بقیه پایان یافت. سرکوب کردن این حرکت، هر چند به بهای ریخته شدن خون گروهی از هر دو طرف انجام یافت، مورد تایید همگان بود و فرصت خوبی به دولت داد تا علیه این واپسین بازماندگان بساط خان خانی تبلیغات گسترده کند و اصلاحات ارضی را چاره پایان دادن خود سری متنفذان محلی معرفی نماید. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که عدم هماهنگی بین ایلات و عشایر و اختلافاتی که توسط نیروهای نفوذی در میان سران عشایر ایجاد شده بود، تا حدود زیادی حکومت را در رسیدن به اهداف خود کمک کرد.

منصور موسوی

منابع

- آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران از تاسیس سلسله پهلوی، تا کودتای ۲۸ مرداد، ترجمه محمد رفیع مهرآبادی، تهران، انتشارات عطائی،چاپ سوم، ۱۳۷۷.

- خدایی، بهمن، همه پرسی های رژیم شاه، تهران، انتشارات مرکز انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱.

- خلجی، عباس، اصلاحات آمریکایی و قیام پانزده خرداد، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱.

- دفتر پژوهشهای موسسه کیهان، نیمه پنهان، جلد ۱۵، تهران، دفتر موسسه پژوهشهای کیهان، چاپ دوم، ۱۳۸۵.

- دورنر، پیتر، اصلاحات ارضی و توسعه اقتصادی، ترجمه احمد کریمی، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ اول، ۲۵۳۵.

- شهبازی، عبدالله، ایل ناشناخته (پژوهشی در کوهنشینان سرخی فارس)، تهران، نشر نی، چاپ اول، ۱۳۶۶.

- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد ۲، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، ۱۳۷۰.

- کاتوزیان، محمد علی، اقتصاد سیاسی، ترجمه محمد رضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸.

- مقصودی، مجتبی، تحولات سیاسی- اجتماعی ۵۷-۱۳۲۰، تهران، انتشارات روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۰.

- منصوری، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، جلد۱، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷.

- سیاه پور، کشواد، نهضت امام خمینی و قیام عشایر جنوب(۴۳-۱۳۴۱)، مجله مطالعات تاریخی، شماره ۱۲، ۱۳۸۵.

- روزنامه اطلاعات، شماره ۱۰۸۶۸، پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۴۱.

- روزنامه کیهان شماره ۵۸۰۲، ۲۳ آبان چهار شنبه ۱۳۴۱.

- آرشیو موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شماره ۳۸-۳۰۷/ن.

- آرشیو موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شماره ۳۶- ۱۲۸/ن.

- آرشیو موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شماره ۲۶-۱۲۸/ن.