چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
این یک خداحافظی معمولی نیست
فیلم سینمایی خداحافظ لنین، اثر ولف گنگ بکر، محصول سال ۲۰۰۱ میلادی آلمان است. فیلم با اسلوبی روزآمد، درصدد روایت یکی از بزرگترین حوادث سیاسی جهان است:
فروپاشی کاخ کمونیسم در جهان و اتحاد دو آلمان شرقی و غربی. این روایت در خلال داستانی ساخته و پرداخته ذهن کارگردان و سناریونویسهای فیلم صورت میگیرد که به نحوی عمیق هوشمندانه است و پرداختهای هنری و داستانی، مجاز و تصنعی بودن آن را از حوزه فهم آدمی دور میکند. به دیگر سخن، چینش دقیق قطعات داستان و روایت حساب شده مسئله، آن را چنان مینمایاند که میتوان قبول کرد که: روزی از روزها چنین اتفاقی روی داده است. توفیق عمده یک فیلم سینمایی در قدرت داستان آن نیست، بلکه در قدرت روایت آن است. چه بسا داستانی نیرومند باشد ولی به جهت ضعف روایت هرگز قابل توجه ننماید. برعکس موضوع نیز صادق است: روایت هوشمندانه و دقیق، در اثر بهرهمندی از اصول و قواعد استادانه فن روایت میتواند از کوچکترین داستان و در مواردی شبهداستان اثرگذارترین و شگفتترین داستان را وارد منطقه دید و توجه نماید. بیراه نیست اگر گفته شود، روایت تعیینکنندهترین موضوع هر اثر هنری و خصوصاً دنیای پایانناپذیر تصویر است. به داستاننویسان بزرگی چون میلان کوندرا باید حق داد که هرگز داستانی بزرگ خلق نمیکنند ولی به مدد روایت و بهرهمندی از ظرفیتهای جدید روایت و روایت روایت با تسلط و استادی میتوانند از جرقههایی کوچک و حسهایی گذرا ولی بدیع دروازههای داستانی کاملاً متفاوت را بگشایند.
یکی از بنیادیترین نقاط قوت فیلم «خداحافظ لنین» این است که هم از داستانی بزرگ و جاندار برخوردار است و هم از روایتی سلیس، دقیق و پیشرفته مدد میگیرد. شخصیتهای داستان با محاسبهای هوشمندانه در برابر هم چیده شدهاند و مراحل فیلم دقیقاً نقش مکمل نسبت به همدیگر دارند: مادری حاضر، پدری غایب، برادری بسیار توانا و پرجنبوجوش، خواهری معمولی و در مواردی کند، نوجوانانی مطیع و پیرمردان و پیرزنانی بیآرمان که همگی با خطکشی به نام تحولات سیاسی و اقتصادی تنظیم شدهاند. در اینجا کارگردان به جهت داستان خویش روایت را به گونهای انتخاب کرده است که به پایان داستان منتهی شود ولی خداحافظ لنین در آغاز و پایان داستانی خویش محصور نمیگردد و افقهایی باز را دربر میگیرد که از هر سو میتواند نگریسته شود و با امتداد خویش جنبهای از جنبههای زندگی انسان امروز و بشریت معاصر را عیان کند. از این حیث «خداحافظ لنین» خداحافظی ملتها از دولتها و خداحافظی سیاستی به نفع سیاستی دیگر است. از این رو میتوان این خداحافظی را نماد تحولات شگرفی پنداشت که هر زاویه از آن شایسته تأمل است، در صورتی که روایتی متقن آن را بازگو کرده باشد. از این منظر، فیلم بازگشایندة دریچهای است که میتوانیم از آن به فراسوی جبر زمان و مکان و تابعیت اراده چشم بدوزیم. حقیقت این است که تمام یا بسیاری از ارادههای بشری، در کسوتهایی چون: مادر، پدر، فرزند، خواهر، برادر، معلم، پیر، جوان و در یک کلام «شهروند» تابعی از باران تحولاتی است که بدون مقدمه و نتیجه، روح انسانی خویش را در پیش پای حوادث میریزد و از قطار زندگی پیاده میشود. آنچه اتفاق میافتد حرکت یک قطار است، بدون آنکه فرجامی در کار باشد و بدون این که این سیر ظاهراً هماهنگ به درستی سنجیده شود. اینجاست که مینگریم: اگر این قضایا روایت نگردد، چنان است که گویی اتفاق نیفتاده است و اگر هم چیزی روی داده است، همان است که میباید روی میداد. ولی آیا چنین است؟ آیا زمان و زمانه به مثل و مثابه یک سرنوشت محتوم حق دارد سرشتها را در خود مستحیل کند؟ آیا سرشت هیزم آتشی است که سرنوشت روشن مینماید؟ لنین و لنینها همان نیستند که میگویند و گفته و شنیده میشوند. لنینها همانند که به هنگام خداحافظی عیان میشوند. «فیلم خداحافظ لنین» به زیبایی تمام توانسته است این فرایند را در برابر چشمهای ناظر قرار دهد که چگونه متنهایی که روزگاری انسان و جهان را به حاشیه خود بدل کرده بودند، روزی دیگر به حاشیه کشیده میشوند و از راهی باز به سمت نیستی رهسپار میشوند. آیا از این ماجرا نمیتوان استفاده کرد که متنها همیشه متن نمیمانند؟ آیا جای این سؤال نیست که حاشیههای لنینها، باید شیفته حاشیگی نباشند؟ این که زنی دلداده مارکسیسم و لنینیسم تا این اندازه در عقیدة خود جزم داشته باشد که حتی بعد از مرگ لنین و ایسم او نیز نتوان به او خبر پایان را داد، روایتی تلخ و جانگداز است، اما جانگدازتر از آن عدم روایت این جزمیتهاست که مقرون هر نوع تفکر لنینیستی است.
حق این است که ولف گنگ بکر با علم و آگاهی کامل نسبت به مولفههای دنیای جدید و تأکید بر روی ضربانهای تصویری/رسانهای دنیای داستان، توانسته است اثری ایدئولوژیک را خلق کند که در روبنای آن زیبایی و هنر جریان دارد، اما آنچه در شریانهای زیربنایی «خداحافظ لنین» جاری است تفکری عمیق و اندیشهای نسبتاً تلخ است که حرمانهای اجتماعی جهانی را نشان میدهد که هست ولی میتواند نباشد و روزی نخواهد بود. از این منظر، خداحافظی لنین، یک خداحافظی معمولی نیست بلکه معنایی هشداردهنده و توجهبرانگیز دارد که یک ساحت آن سیاسی و اجتماعی و ساحت دیگر آن معرفتی و انسانشناختی است. چیزی که میتواند مرزهای این ساحتها را از همدیگر جدا کند، منظر نگاه به حادثه است که داستان را میسازد و آنگاه منظر شروع کردن به بیان تلخی و شیرینی مسئله که روایت را بر داستان سوار میکند.
در میان تحلیلهایی که از «خداحافظ لنین» صورت گرفته است، چه بسا عمیقترین گفتار، گفتاری خواهد بود که از کنشها و واکنشها و عقلها و عشقها و راستها و دروغهای این فیلم بگذارد، عرضهای فیلم را ساقط کند و به آن در ساحتی بشری نگاه کند. این نگاه در نخستین موقف خود این حقیقت را نشان میدهد که راه خداحافظی برای همه لنینها باز است، اگر جزمیت جزماندیشان اجازه بدهد.
کریم فیضی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست