جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اسب سركش و سنتورش


اسب سركش و سنتورش

موسیقی پدرام درخشانی تلفیقی از موسیقی سنتی, جز و گاهی راك است كه حال و هوای كلی آن پاپ به نظر می آید اگر نفهمیدید چه گفتم, سازبندی گروه رومی را بخوانید سنتور, شش تار, درامز, نی, كمانچه, دف, تنبك, تار, طبلا, گیتارباس, گیتار الكتریك

● گفت وگویی با پدرام درخشانی نوازنده و آهنگساز

پیش خودم گفتم: «این یكی را دیگر خواننده های من باور نمی كنند.»

باوركردنی هم نیست كه یك نوازنده و آهنگساز خوب، همین دو هفته پیش با یك كوسه دعوا كرده باشد و با مشت بر فرق سرش كوبیده باشد. اما ساعت ده و نیم شب كه جای زخم مشت دستش را جلوی ساختمان اسكان به من نشان داد، باور كردم.

پدرام درخشانی آهنگساز و نوازنده ای است كه زندگی در تهران را رها كرده و به جزیره كیش پناه برده و آنجا به كار آموزش غواصی مشغول است. دو هفته پیش هم با یكی از این تفنگ های تیركمانی كه برای شكار ماهی است، از ساحل دور شده و یك ماهی شیر بزرگ شكار كرده. كوسه ماهی معروف هم از راه رسیده و خواسته كه ماهی شیر را از چنگال پدرام درآورد. خلاصه این بكش و آن بكش بالاخره با كمك دوستانی كه از ساحل آمده بودند، ماهی شیر را در می برد و برای آنكه از شر كوسه ای كه كفش غواصی او را هم گاز گرفته بود، دربرود، مشتی حواله ملاج كوسه می كند. كوسه بیچاره هم كه خبر نداشته این آقا روحش به لطافت گوشه های موسیقی ایرانی و ظرافت مضراب های سنتور است و خبر نداشته كه ایشان با شعر مولانا و حافظ گویا به جهان دیگری می شوند، باله اش را روی كولش می اندازد و درمی رود. (عجب كوسه عاقلی بوده، با هركسی كه نباید شوخی كرد.) هرچه كه غواصی كردن های پدرام و هیكل ورزشكاری اش برای من و عكاس روزنامه عجیب است، گویا برای خودش چندان چیز عجیبی نیست. با حسرت از زندگی در كیش حرف می زند و از شلوغی های تهران ناخوش است. می گوید كه با زور به تهران آمده. با اصرار هم می گوید كه زندگی در آن حال و هوای كیش و سكوت آن جزیره بهترین فرصت برای او است تا به موسیقی بیندیشد، موسیقی گوش كند و بنوازد.

پدرام درخشانی را از خیلی وقت پیش می شناختیم. از زمانی كه با رامین بهنا، رضا آبایی و بابك ریاحی پور گروهی تشكیل داده بودند به نام آویژه. سازهایشان عبارت بودند از پیانو، كمانچه، گیتار بیس و سنتور. هركسی مشتری موسیقی آنها نبود و بیشتر كسانی كه آویژه را می شناختند و از موسیقی آن لذت می بردند، موسیقی دان ها و موسیقی گوش كن های حرفه ای بودند كه هنوز هم یاد و خاطره آن روزها را به یاد دارند. یكی از آنها علی بوستان است كه روز مصاحبه من و پدرام در همان كافه ای بود كه ما قرار داشتیم و چند دقیقه ای كنار ما نشست. حرف هایش را جلوتر می خوانید. بعد از آویژه، پدرام گروه رومی را بنیان گذاشت كه با یازده ساز و دو خواننده كار می كرد. با این گروه چند سالی كنسرت اجرا كرد و در آخرین ماه های سال گذشته دو كار منتشر كردند: «آخرین غزل رومی» و «رومی». این دومی شامل همان كارهایی بود كه پیش از این در كنسرت ها اجرا كرده بودند و گفت وگوی ما هم درباره همین دومی بود.

موسیقی پدرام درخشانی تلفیقی از موسیقی سنتی، جز و گاهی راك است كه حال و هوای كلی آن پاپ به نظر می آید. اگر نفهمیدید چه گفتم، سازبندی گروه رومی را بخوانید: سنتور، شش تار، درامز، نی، كمانچه، دف، تنبك، تار، طبلا، گیتارباس، گیتار الكتریك.

هرچند كه درخشانی به خاطر سابقه ای كه در موسیقی ایرانی دارد، بیشتر كارهایش حال و هوای موسیقی ایرانی دارد اما شما نمی توانید تم های انواع موسیقی را در این كار نشنوید. شعرهایش را از كارهای مولانا و حافظ انتخاب كرده و یك شعر از فریدون مشیری و یكی هم محلی در این آلبوم دارد. برای آنهایی كه در چندین و چند كنسرت گروه رومی شركت كرده بودند و كارها را پیش از آن هم شنیده بودند، اجرای كارها خیلی آشنا بود، انگار كه همان اجراهای روی صحنه را ضبط كرده بودند. اما این طور نبود. پدرام درخشانی توضیح می دهد: «آلبوم در زمان كنسرت هایمان ضبط نشده بود. ما قصد داشتیم كه یك سال، یك سال و نیم كنسرت بدهیم و گروهمان كه جا افتاد و موسیقی ما را كه شناختند، آن وقت یك سری از آهنگ هایمان را كه بهتر جواب داده انتخاب كنیم و آنها را منتشر كنیم. تا اینجای كار را درست رفتیم اما از آنجایی كه بخش خصوصی این آلبوم را پیش می برد و به خاطر برنامه كنسرت ها و مجوزهایی كه باید می گرفت، حساب و كتاب درستی نداشتیم. این كار هم كار پرهزینه ای بود. (برای اینكه نوازنده های زیادی دارد.) تهیه كننده تا جایی آمد و چندتایی كار ضبط كردیم، اما بعد از آن متوقف شدیم.»

به هم ریختن برنامه های آقای تهیه كننده برای این بود كه سه بار در این سال ها كنسرت هایشان از سوی مراجع دولتی و انتظامی متوقف شده است. یك بار زمانی بود كه زلزله بم آمده بود. یك بار زمانی بود كه فردی به نام «هخا» ادعا كرده بود می خواهد با هواپیمایی به ایران بیاید و چه و چه بكند. یك بار هم امسال نزدیك های سالروز تولد مولانا بود كه این یكی چهل و هشت ساعت پیش از آغاز كنسرت تعطیل شده بود: «اگر كنسرت می گذاشتیم كه مسائل مالی ما حل می شد. اما نشد.» بعد هم كه با هر جان كندنی بود، گروه كارهایش را آماده می كند، اما وزارت ارشاد به برخی از شعرها ایراد می گیرد: «یكی شعر حافظ بود كه ما از نسخه ای استفاده كرده بودیم كه گویا معتبر نبود و از ما خواستند كه آن را تصحیح كنیم. یكی هم شعر الله مدد بود كه از تربت جام بود و وزن و قافیه درستی نداشت. بعد كه آنها تحقیق كردند و دیدند كه شعر محلی است و وزن و قافیه نیاز ندارد، رضایت دادند كه شعر مثل حافظ و سعدی نباشد.» خلاصه اینكه این قدر این روند به طول انجامید كه گروه موسیقی ها را از بر شدند و همان ها را به همان شكلی كه بود، ضبط كردند: «هر آهنگ ما با این همه سازی كه دارد، یك روز بیشتر برای ضبط زمان نمی برد. برای همین است كه همه چیز آن مانند اجرای زنده ما بود.»

● علی بوستان وارد می شود؛ مفتعلن مفتعلن كشت مرا

اینجای مصاحبه بودیم كه علی بوستان نوازنده، عكاس، گرافیست (و غیره) هم سر میز ما آمد و بعد از آنكه از پدرام قول گرفت كه از دست او نرنجد این طور حرف هایش را آغاز كرد: «پدرام یكی از اولین كسانی بود كه این سبك از موسیقی را آغاز كرد و ما هنوز اجراهای موفق آویژه را به یاد داریم. شاید آن تجربه برای پدرام موقعیت مناسبی بود كه افق های جدیدی برای آهنگسازی و سازبندی های مختلف به رویش باز شود. به نظر من كار رومی ادامه همان تجربه آویژه است اما اینجا خیلی مدون تر است. درحالی كه در گروه آویژه خیلی فضاهای بازتری برای بداهه داشت.» پدرام درخشانی درباره حرف های دوستش این طور اظهارنظر می كند: «درست و طبیعی است. برای اینكه زمانی كه خواننده وارد كار می شود، جا و فضای سازها تنگ می شود. در یكی دو تا از كارهای بی كلام ما همان رنگ و بوی آویژه شنیده می شود. مثلاً در قطعه چهارم و هفتم.»

امان از این مفتعلن مفتعلن. هرچه می كشیم از این وزن و قافیه است. از من قبول ندارید از زبان پدرام خان درخشانی بخوانید: «وقتی كلام وارد می شود، آهنگساز ناخودآگاه به سمت و سوی خواننده و شعر و وزن شعر می رود و مجبور است كه سازها را از یاد ببرد.» پدرام می گوید كه اهل موسیقی آن كارهای آویژه را بیشتر می پسندیدند. اما وقتی كه خواننده به كار اضافه می شود مردم پسندتر می شود: «قبول دارم، حالا دیگر جایی برای حرف زدن سازها نمانده است.»

در این بخش از مصاحبه من نظریه ای ارائه دادم كه از طرف علی بوستان رد شد. این را برای این می نویسم كه شما اصلاً چنین چیزی را به زبان نیاورید. خیط می شوید: «شاید كسانی كه در آویژه می نواختند از نظر سطح نوازندگی با هم هماهنگ بودند و همین باعث می شد كه كارشان یك نواخت به نظر آید و پر از جا برای بداهه نوازی.» علی بوستان در رد نظر من گفت: «من خیلی این حرف را قبول ندارم. اگر آن زمان هم می خواستیم بررسی كنیم، می توانستیم برتری برخی را به دیگری تشخیص دهیم.»

● تجربه و عمل

علی بوستان كه خودش در كارهای تجربی خوبی مشاركت داشته است (مثل آلبا) كارهای تجربی را خیلی دوست دارد. برای همین مدام در طول مصاحبه پدرام درخشانی را ترغیب می كند كه به همان كارهای تجربی بپردازد.

پدرام درخشانی هم می گوید كه در گروه آویژه تجربه گرایی بیشتری داشتند و حالا در این گروه خواسته كه از این تجربه استفاده بهتری داشته باشد و می گوید كه شیوه آهنگسازی و تمرین گروه رومی همان است كه در گروه آویژه استفاده می شده است. درخشانی البته تجربه های دیگری هم داشته است: كار روی ملودی های افغانی، بوشهری (به همراه سعید شنبه زاده) و ملودی های محلی ایران. با سبك خواندن سنتی یا غیرسنتی. «شاید در كنسرت های اولمان كمی دست و پا شكسته كار می كردیم اما در كنسرت های بعدی بهتر عمل كردیم. اما در آویژه اول كارمان بود و شور و حال دیگری داشتیم. در رومی فقط اضافه شدن دو خواننده و چند نوازنده بود كه كار را با تجربه آویژه متفاوت كرده بود.» بوستان از درخشانی می پرسد كه آیا دلش برای آن فضاهای تجربی تنگ نشده است. پدرام: «در جشنواره ای كه در هند بودیم از این مدل گروه ها بود و من كاملاً دلم برای آن موسیقی تنگ شده است.»

● خبر خوش؛ گروه جدید

همان جا تصمیم گرفته كه گروه كوچكی را تشكیل بدهد و چند كار بدون خواننده بسازند و چند اجرای كوچك داشته باشند. علی بوستان از این خبر به عنوان خبر خوش نام می برد. گروه بزرگ رومی و هماهنگ كردن آن همه آدم در كنار هم برایش آنقدر سخت بوده كه دیگر نمی خواهد خودش را درگیر آن دست كارها بكند.

علی بوستان: «به نظر من باید ببینیم كه پدرام از كجا كارش را شروع كرده و چطور به اینجا رسیده است. برای اینكه پدرام اصلاً با معیارهای موسیقی سنتی همساز نیست. موسیقی نو كار می كند اما مانند بسیاری از كسانی كه در این نوع از موسیقی كار می كنند، ضعف موسیقایی ندارد. آویژه به موسیقی جز نزدیك تر بود اما رومی حال و هوای پاپ دارد.»

درخشانی: «من فكر می كنم كه در رومی هم سعی كردم این جور كارها را انجام دهم. اما تنوع كارها و تك نوازی های آویژه را ندارد. من چون می خواستم كه كار بهتر و محكم تر باشد به سمت فضایی رفتم كه به پاپ نزدیك تر است.»

بوستان: «شاید برای موزیسین جذاب تر باشد كه برای مردم عادی كار كند و شهرت داشته باشد. اما توانایی پدرام در این است كه می تواند برای عده ای خاص بنوازد. به نظر من پدرام درخشانی اسب سركشی است كه اگر روی كار سنتور تمركز كند كارهای عجیبی از او خواهید شنید. تجربه خوبی است و آلبوم تر و تمیزی است البته به صدابرداری كمی نقد دارم اما به نظرم رنگ آمیزی آویژه چیز دیگری است.» درخشانی نوازنده های گروهش را خیلی خوب می داند. كسانی كه در ساخت آثار تاثیرگذار هم بودند.

● از كجا آمده ام

چند خطی بالاتر بوستان گفته بود كه بهتر است ببینیم پدرام از كجا آمده كه چنین روحیه ای در موسیقی دارد. من هم از او خواستم كه این قضیه را برای ما تعریف كند.

پدرام درخشانی: «در دانشگاه بود كه این صداهای جدید را می شنیدم. در اركسترهایی كه كار می كردم. از تلویزیون گرفته تا گروه دستان و آقای كیانی نژاد. اولین جرقه را آقای كیانی نژاد برای من زد. كار در استودیو را از ایشان یاد گرفتم. ایشان با سازهای سنتی، صداهای جدیدی درست می كرد. بعد به تلویزیون رفتم و كاری با ده سنتور و یك تارباس ضبط كردم. اصلاً وقتی آویژه را می خواستیم آغاز كنیم یكی از جرقه ها همین قطعه بود.» آمدن بابك ریاحی پور به گروه هم از آن اتفاق های خوبی بود كه پدرام را با موسیقی متفاوتی از نزدیك آشنا كرده بود.

● خواننده مثل ساز

پدرام می گوید: «خواننده در كارهای ما مثل ساز كار می كند و به دلیل داستانی كه شعر دارد، دست و پای سازها را می بندد.» درباره خواننده های گروه هم چنین می گوید: «مهرداد هویدا برای خودش كار می كرد و آواز می خواند و من از چندتا از كارهایش خیلی خوشم می آمد و در این كارها با هم آن را بازسازی كردیم. بعد می خواستم كه كار را چندصدایی كنم. برای همین حامد نیك پی را آوردم كه اصلاً كارش را با رومی آغاز كرد. اما متاسفانه از ایران رفت.»

‌● حال و هوای مولانا

به غیر از ابتهاج و مشیری و چند نفری دیگر از شاعران جدید، ترجیح می دهد كه از كار شاعران قدیمی تر برای موسیقی اش استفاده كند. برای همین سراغ حافظ و مولانا رفته و از سر همین عشق است كه نام گروهش را رومی نهاده است. «حال و هوای حافظ و مولانا دیگر تكرار نمی شود. من مدل آنها را دوست دارم. شعر امروز را نمی توانم قبول كنم ولی با شعر مولانا می توانم به واقعیت آن زمان بروم. الان دیگر كسی نمی تواند آن طور غزل بگوید. من اصلاً شعر سنتی را با شعرهای جدید عوض نمی كنم. دوست دارم برداشت های خودم را از روی همان شعرها انجام دهم.»

سام فرزانه