چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

داستان دادائیستی


داستان دادائیستی

دادا Dada یا دادائیسم Dadaism , یك جریان فرهنگی, ادبی و هنری به حساب می آید كه در شهر زوریخ كشور سوئیس, آن هم در طی جنگ جهانی اول شكل یافت و بین سالهای ۱۹۱۶ تا ۱۹۲۰ به اوج خود رسید

تریستان تزارا (Tristan Tzara) در شعر خود درباره «دادا»، چنین می‌گوید:

«دادا میكروبی پاك است. دادا بر ضد ارزشهای والای انسانی است. دادا دارای ۳۹۱ گرایش و رنگ است. دادا بر ضد آینده است. دادا مرگ است. دادا پوچی است. زنده باد دادا! دادا یك مكتب ادبی نیست، پس چیست؟»

دادا (Dada) یا دادائیسم (Dadaism)، یك جریان فرهنگی، ادبی و هنری به حساب می‌آید كه در شهر زوریخ كشور سوئیس، آن هم در طی جنگ جهانی اول شكل یافت و بین سالهای ۱۹۱۶ تا ۱۹۲۰ به اوج خود رسید.

این جریان، در بدو امر، در حوزه‌های ادبیات، نمایش، هنرهای تجسمی و گرافیك مطرح شد. در همان دوران، به دلیل شرایط خاص مردم و جنگ خانمان سوز، به تدریج جریان «دادا» با جریانهای نیهلیست و ضد خردگرایی ادغام شد، و در آنها رنگ باخت. در واقع تئوریسینهای اصلی دادا، بر آن شدند تا با الگوها و قوانین گذشته، به مخالفت بپردازند.

فعالیت پیروان دادا، شامل گردهماییهای عمومی، تظاهرات خشونتبار، و درج دیدگاههای افراطی در نشریات ادبی و هنری بود.

در آن دورهٔ بحرانی، فضای حاكم بر جامعه ادبی و هنری كشورهای اروپایی، كاملاً سیاسی بود. در ظاهر، جریان دادائیسم بر ضد تمامی خشونتها و وحشیگیریهایی به راه افتاد كه در جنگ جهانی اول به وقوع پیوسته بود. اما در عمل، جریان یاد شده، به انحراف كشیده شد، و باعث به وجود آمدن ایده‌ها و سبكهای مختلف افراطی گردید. تا آنجا كه، دادا توانست مكتب سوررئالیسم و هنر پاپ را، تحت تأثیر خود قرار دهد.

هواداران و پیشگامان اصلی دادا، بر این باورند، كه دادا، هنر و ادبیات نیست؛ بلكه ضد ادبیات و هنر است. در حقیقت آنها، منكر هر چیزی بودند كه ادبیات و هنر به آن پایبند بود. هواداران دادا، در كمترین زمان پس از انعكاس عقاید و افكار خاص خود، بر آن شدند كه بر خلاف جریان آب شنا كنند و بر ضد تمامی اندوخته‌ها و تجربیات پیشینیان عمل كنند. دادا، حتی زمانی كه ادبیات و هنر با عنصر زیبایی‌شناسی پیوند می‌خورد، بر ضد آن قیام می‌كند، و به طور كامل، منكر حضور زیبایی‌شناسی می‌گردد. حتی اگر زمانی در ادبیات و هنر، مفاهیم پیچیده و پنهان مورد ارزیابی قرار می‌گیرد، دادا بر آن می‌شود كه تا به مسائل بی‌معنا و پوچ روی ‌آورد، و توجه اذهان عمومی را نسبت به مسائل مطروحه، منحرف سازد.

به تعبیری دیگر، دادا در مقاطع مختلف زمانی، واكنشهای متفاوتی نشان می‌داد؛ و واكنش هواداران آن، بستگی كامل به ارائه و مطرح شدن طرحهای جدید در هر دوران بود. یعنی هر گاه مسئله‌ای مطرح می‌شد، دادا بلافاصله دست به كار می‌شد و با آن به مخالفت می‌پرداخت. به طور مثال، وقتی صحبت از جنبه‌های احساسی می‌شد، دادائیستها، بلافاصله علیه آن موضع می‌گرفتند، و هر گاه سخنی از رئالیسم مطلق به میان می‌آمد، آنها جنبه‌های احساسی را مطرح می‌ساختند.

نكتهٔ قابل تعمق، نوع اندیشه و دیدگاه هواداران اصلی دادا بود؛ كه تمامی این افراد، بلا استثنا، دارای دیدگاههای نیهلیستی بودند. آنها معتقد بودند كه انسان هیچ گاه به اصول و مبانی ارزشمندی دست نخواهد یافت.

دادا در واقع، وسیله‌ای برای بیان آراء و آموزه‌های پریشان، مغشوش و هجوگونهٔ مردمی بود كه از جنگ جهانی اول به ستوه آمده و عملاً از جنگ ضربه خورده بودند. آنها تصویری سیاه و وحشتناك از دنیا ترسیم می‌كردند؛ و بر این باور بودند كه دنیا كاملاً كسل‌كننده و بی‌ارزش است؛ و انسان از زنده بودن خود، رنج می‌برد.

هواداران دادا، حتی حاضر نبودند در میان بی‌نظمیهای ظاهری كه به آن اشاره می‌كردند، به دنبال معنا باشند. آنها تنها می‌خواستند به بی‌نظمیها اشاره كنند، و آنها را جزء لاینفكی از طبیعت و جهان هستی بدانند... در واقع آنها با طرح بی‌نظمیهای ظاهری، می‌خواستند ایده‌ها و افكار مغشوش خود را نظام‌مند كنند، و برگفته‌های خود، صحه بگذارند. پیروان دادا، در این حركت عظیمی كه به راه انداختند، به صراحت اعلام داشتند كه قصدشان نابودی تمامی سنن و زیباییهاست.

باید به این مسئله توجه داشت كه، جریان «دادا»، یك حركت خودجوش نبود؛ و در گذر زمان قوام نیافت. در واقع، در سال ۱۹۱۶، عده‌ای از نویسندگان و هنرمندان كه در اثر جنگ جهانی اول به كشور سوئیس فرار كرده بودند، در محافلی گرد هم آمدند، و پس از برگزاری جلسات مختلف، طرح اولیه «دادا» را تدوین و ارائه كردند.

افرادی چون هوگوبال (Hugo Ball)، امی هنینگز (Emmy Hennings)، تریستان تزارا، هانس آرپ (Hans Arp)، ریچارد هیلی سن بك (Richard Huelsenbeck) و سوفی تابر (Sophie tauber)، برای اولین بار گرد هم آمدند؛ و محل دیدارهایشان كافه‌ای به نام ولتایر (Voltaire) بود. جلسات آنها به صورت پیوسته برگزار می‌شد؛ تا اینكه در ۶ اكتبر، این افراد به اتفاق نظر رسیدند، و توانستند به طور آشكار، تولد «دادا» را اعلام كنند.

در تاریخ ۱۴ جولای ۱۹۱۶، در همان مكان، «هوگو بال» اولین مانیفیست دادا را قرائت كرد. دو سال بعد، تزارا، این مانیفیست را مكتوب كرد. این مانیفیست، نسبت به سایر اعلامیه‌ها كه بعدها از سوی داداها مطرح شد، از اهمیت بسزایی برخوردار است، و به عنوان مهم‌ترین منبع طرح دیدگاه دادائیستها شناخته می‌شود.

مارسل جانكو (Marcel Janco) معتقد است: «در آن زمان شرایطی حاكم بود كه تمامی نویسندگان و هنرمندان، اعتقاد خود را دربارهٔ زندگی، فرهنگ، ... از دست داده بودند. در نظر ما، همه چیز نابود شده بود.»

با گذشت زمان، آن كافه كه محل دیدار داداها بود بسته شد، و لاجرم، داداها به یك گالری نقاشی پناه بردند. در طی آن سالها، بال، سوئیس را ترك كرد، و تزارا به افراط روی آورد. او برای مطرح شدن دیدگاههای دادائیستی، به هر كاری روی آورد؛ و در این راستا، از بیان هیچ چیز صرف نظر نكرد. او، در عمل، با نامه‌نگاریهای بسیار، نویسندگان و هنرمندان ایتالیایی و فرانسوی را مورد تهاجم قرار داد، و از آنها خواست كه هر چه سریع‌تر به جریان دادا بپیوندند. پس از مدتی، كافه «ولتایر» باز شد؛ و همچنان باز است.

دادا، با سكانداری تزارا، در جولای ۱۹۱۷ توانست اولین نشریه دادائیستی را منتشر سازد. پنج شماره از مجله دادا، در زوریخ، و دو شمارهٔ آن در پاریس، منتشر گشت.

هنگامی كه جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ به پایان رسید، تمامی هواداران اصلی دادا، زوریخ را ترك كردند و به كشورهای خود بازگشتند. آنها در كشورهای خود، به صورت مستقل دست به كار شدند و به اشاعه دیدگاههای افراطی دادا پرداختند.

در مورد علت انتخاب نام دادا برای این جریان، اطلاعات دقیقی وجود ندارد. در حقیقت، پیروان دادا، كه به طور مستقیم و در طی یك شب، این نام را برای این جریان انتخاب كردند، هیچ‌گاه حاضر نشدند توضیحی در این خصوص بدهند. برخی تحلیل‌گران معتقدند كه واژهٔ دادا بی‌معناست، و ریشه‌ای ندارد. برخی دیگر بر این باورند كه این واژه، ریشه ایتالیایی دارد. آنها می‌گویند: واژهٔ دا به معنی بله است و دادا یعنی «بله بله».

کامران پارسی نژاد


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.