سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

طوطی پلیس


طوطی پلیس

طوطی زبر و زرنگی داشتیم
حرف می زد مثل آدم ها قشنگ
شعر می خواند و صدایش خوب بود
مادرم می گفت: نامش را زرنگ

یک شب از شبهای سرد پارسال
ما همه در خواب، دزدی سررسید
دید طوطی دزد را و داد …

طوطی زبر و زرنگی داشتیم

حرف می زد مثل آدم ها قشنگ

شعر می خواند و صدایش خوب بود

مادرم می گفت: نامش را زرنگ

یک شب از شبهای سرد پارسال

ما همه در خواب، دزدی سررسید

دید طوطی دزد را و داد زد

گفت: هی دزد آمده بیدار شید

ما ولی در خواب ناز خود همه

خرّ و پف کردیم و طوطی داد زد

دزد ناکس کیسه را پر کرده بود

طوطی ما دائماً فریاد زد

دید دزده کار خود را می کند

هیچ ترسی هم ندارد از کسی

طوطی ما فکر بکری زد سرش

با تمام دلهره ، دلواپسی

دیده بود اینکه پلیسی توی فیلم

می کشید آژیر هنگام خطر

کم کمک منقار خود را غنچه کرد

طوطی زبر و زرنگ و پرهنر

از ته دل با صدایی بس بلند

داد زد، یعنی که آژیری کشید

دزد هم مثل فنر از جای خود

با صدای طوطی زیرک پرید

بعد طوطی با صدای تق و تق

دزد را انگار که با تیر زد

ما شدیم از این صدا از جا بلند

حال طوطی بود از آن دزد بد

بعد حالش خوب شد، کم کم پرید

آن پلیس خوب، طوطی روی چوب

قصه را از اولش تعریف کرد

با زبان طوطیانه خوب، خوب

گفت: باید شب غذا کمتر خورید

تا نباشد خوابتان سنگین و سخت

مثل من هر روز و شب ورزش کنید

می پرم من از زمین روی درخت

می کنم بازی نمی خوابم زیاد

شام هم یک مختصر کم می خورم

هر که ورزش کرد و کمتر شام خورد

می شود شاداب و خوش ، خالی زغم

مادرم می گفت: این طوطی زرنگ

هم پلیس خانه و هم دکتر است

ما همه با هم برای شادی اش

می زنیم از جان و دل یک دست دست

امیر عاملی