چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
امضا
توی مدرسه گفته بودن که باید پدراتون برگه های امتحان رو امضا کنن و اثر انگشت بزنن. اما اون چی کار باید می کرد؟ اون که پدرش... همین فکرا بود که از سرش می گذشت.
نمی خواست کسی بدونه که باباش... دلش گرفت. توی دلش آروم گفت: خدایا کمکم کن. بابام به خاطر تو اومد جبهه. پس منو تنها نگذار.
برگه ریاضی اش رو گذاشت توی کیفش، زنگ خورد. باید می رفت خونه شون.
اما فردا چی کار باید می کرد؟ برگه امتحانش...
رفت خونه با یک دل پر از درد. مشق هاش رو نوشت. به مادرش چیزی نگفت. تصمیم گرفت برگه اش رو نشون مادرش نده.برنامه فرداش رو حاضر کرد و رفت خوابید.
صبح شد، صبحانه اش رو خورد و رفت مدرسه. سر کلاس نشسته بود که معلم اومد تو. دلش ریخت.
توی دلش از خدا کمک خواست.
معلم گفت: «بچه ها برگه های ریاضی تون روی میز»
دوباره توی دلش گفت: خدایا کمکم کن. خدا کاری نکرد خدا می خواست علی ارزش کار پدرش را بداند و به او افتخار کند. برگه اش رو گذاشت روی میز. معلم اومد جلو: گفت: علی! چرا برگه ات امضا نداره؟
علی سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم! پدر من جانبازه! پدرم هر دو تا دستاشو توی جبهه از دست داده.
هر دو تا شو... بعد از کلاس رفت بیرون با یه دل شاد.
اون هنوزم به پدرش افتخار می کنه...
عارفه صفریان
۱۴ ساله از پاکدشت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست