دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

ایماژ‌های گردش‌گرانه‌ی «سرزمینِ من» با گوشه‌نگاهی به کتابِ «شهرهای مصرفی»



      ایماژ‌های گردش‌گرانه‌ی «سرزمینِ من» با گوشه‌نگاهی به کتابِ «شهرهای مصرفی»
آرش اخوت

چندسال پیش، با توری از دوستان، به روستایی ییلاقی در حوالی یزد رفته‌بودیم. در گشت‌-و-گذارمان در کوچه-پس-کوچه‌های آن روستا، به پیرمردی برخوردیم که کمرش تقریبا 90درجه خمیده بود. سرپرستِ تور، به پیرمرد سلامی کرد و احوالش را پرسید. پیرمرد، که معلوم شد به‌تازگی همسرش را از دست داده و هیچ‌کس را ندارد، پس از شرحی از احوال و گلایه‌ای از روزگار، شعری خواند با این مضمون که یارانِ موافق همه از دست شدند و... و در میانه‌ی خواندن شعر بود که بغض گلویش را چسبید و باقیِ شعر را با هق‌هقی ملایم خواند. خانمِ سرپرستِ تور، که از اواسط خواندنِ شعر، داشت دوربینش را از غلاف بیرون می‌کشید، نتوانست به‌موقع دوربین را به‌کار اندازد. برای همین از پیرمرد، که شعر را در میان هق‌هقی خفیف دیگر تمام کرده‌بود، خواست که دوباره شعر را بخواند تا دوست ما از او فیلم بگیرد! پیرمرد البته دوباره شعر را خواند اما...
این اتفاق، به‌نظرم، تصویری تمام‌نماست از گردش‌گری و مشخصن گردشگریِ روستایی، به‌خصوص در کشوری مثلِ کشور ما؛ و به‌خوبی توانِ گردش‌گردی را در مسخِ مصادیقِ اصالتِ یک ناحیه یا یک مکان، و تبدیل این مصادیق را به پوسته‌ای خالی،ماسک‌گونه، بازنمایانه و شکننده نشان می‌دهد.

 

شهرها، کم یا زیاد، دو «تصوّر» یا «ایماژ» (Image)ِ متفاوت دارند:  تصورِ گردش‌گرانه و تصورِ غیرگردش‌گرانه یا ناگردش‌گرانه.

تصورِ ناگردش‌گرانه، به‌نظرِ من تصورِ «واقعی»‌ترِ شهر است که به روزمرگی، آشوب، زندگیِ بومی، بی‌نظمی، ویرانی و به همه آن‌ چیزها «آلوده» است که «هویتِ واقعی»ِ یک شهر را می‌سازد.

تصورِ گردش‌گرانه، تصوری بیش‌تر رویه‌نگر و غیربومی و (به آن اصطلاحِ عوامانه) «جهانی» از شهر است که به‌شدت بازنمایانه و خودنماست؛ همواره در بوق-و-کرنا می‌زند و دل از آدمیان می‌برد.

ساز-و-کارِ نظامِ گردش‌گری یا گردش‌گرانه، از آن‌رو که به‌شدت مصرفی‌ست، تمایلِ غریبی دارد به تفکیکِ این دو ایماژ یا تصور از شهر. نظامِ گردش‌گری، معمولنایماژِ ناگردش‌گرانه را به‌نفعِ ایماژِ گردش‌گرانه، پنهان، یا حتا تاحدی که بتواند آن را سرکوب و بی‌اعتبار می‌کند و «نگاه خیره‌ی گردشگر» (به‌قولِ جی. اری (J. Urry)) را، از ایماژِ ناگردش‌گرانه‌ی یک شهر یا بوم، به تصاویر و منظرهای بازنمایانه و شبیه‌سازانه و گردش‌گرانه و «پاستورال» می‌چرخاند. روی‌کردِ گردش‌گرانه به شهر، با میلِ «مردم» (عوام) به لذت از تصوراتِ کارت‌پستالی و پاستورال از شهر و روستا و طبیعت، و تمایلِ اکثریتِ این مردم (در مقامِ گردش‌گر) به پرهیز از «شهر به‌مثابه‌ی امری روزمره»، ارتباطی متقابل دارد که در چرخه‌ای نامیمون، یکی دیگری را دامن می‌زند و تقویت می‌کند تا چرخِ نظامِ گردش‌گری، به‌مصرفِ روزافزونِ این همه منظرهای پاستورال، همواره بچرخد.

نظامِ گردش‌گری البته به واقعیتِ زندگیِ شهری و بومی، و به لایه‌های بومی‌ترِ یک شهر، بی‌اعتنا هم نیست؛ اما اعتنای این نظام به مولفه‌های هویتی و اصیلِ یک بوم، اعتنایی مصرفی‌ست. نظامِ گردش‌گری، سنت‌ها، آیین‌ها و به‌طورِ کلی، تجلی‌های بومی و به‌اصطلاح «اصیل»ِ یک بوم را، به صحنه‌ی نمایشِ بازنمایانه‌ی خود می‌کشاند؛ غبارِ زمان را از آن‌ها می‌زداید (گاهی هم این غبار را، تحتِ عنوانِ «زیرخاکی»، حفظ می‌کند چون مصرف دارد.)؛ رنگ-و-روغن‌شان می‌مالد و برّاق و نوستالژیک و سانتی‌مانتال، آن‌ها را در «ویترین»‌های مجلل و پرزرق-و-برق، در معرضِ مصرفِ گردش‌گران و چشم‌های دیجیتال‌شان قرار می‌دهد. (و این همان چیزی‌ست که کتابِ «شهرهای مصرفی» آن را «ابژه شدنِ مکان در اقداماتِ گردشگری به‌عنوان نقطه مقابل واقعیات زندگی» می‌خوانَد.) کمی عمیق‌تر اگر بنگریم؛ اگر از صحنه‌ی نمایشِ گردش‌گرانه به پشت‌صحنه‌ی آن نظری کنیم، بالاخره درمی‌یابیم که از این مولفه‌های بومی و «اصیل»، در نمایش‌های گردش‌گرانه، معمولن جز پوسته‌ای رویین و نااصل، چیزِ چندانی نمانده است.3

تصوری رایج و کلیشه‌ای و گویا کاملن پذیرفته‌شده وجود دارد که گردش‌گری را از موثرترین تاکتیک‌ها در احیای تجلی‌های بومیِ مضمحل‌شده یا روبه‌اضمحلال قلمداد می‌کند. اگرچه گردش‌گری، البته اگر به‌ظرافت و دقت برنامه‌ریزی شود، در احیای بخش‌های خاصی از بوم و سنت و فرهنگ (مثلن صنایعِ دستیِ بومی یا غذاهای بومی) می‌تواند موثر باشد، اما به‌همان اندازه نیز می‌تواند آسیب‌رسان و حتا مضرّ باشد. این‌جا فقط به یکی از دلایل یا مصداق‌های این آسیب‌رسانی می‌پردازم:

گردش‌گری، از هر نوع، حتا از نوعِ گردش‌گریِ به‌اصطلاح «فرهنگی»، معمولن وقتِ زیادی برای ماندن و دیدن ندارد. ساختارِ تورهای گردش‌گری و برنامه‌های آن‌ها، تعجیل و سرعت در «بازدید» را گریز‌ناپذیر می‌کند: تورهای گردش‌گری، مملو از تعدادِ قابل‌توجهی گردش‌گر است؛ همه مجهز به دوربین‌های دیجیتالی و عجول در ثبت و ضبطِ سریعِ همه چیز؛ آن‌ها باید از وقتِ محدودِ خود، برای «بازدید»های هرچه بیش‌تر، بهترین استفاده را بکنند. این وضعیت، چون معمولن میل به مصرف و لذتِ سریع و موقت را دامن می‌زند،پروسه‌های زمان‌بَر و تدریجیِ تولیدِ سنتیِ اصیل را تاب ندارد. پس بخشِ مهمی از هویتِ اصیلِ بوم و فرهنگِ بومی و مصادیقِ آن، که همانا کُند و آهسته و تدریجی بودن است،به‌نفعِ دست‌یابیِ هرچه سریع‌تر به محصولاتِ آماده‌ی مصرف برای گردش‌گرانِ پرمشغله، فدا می‌شود.

 

هربار کیش که می‌روم، آن تصورِ گردش‌گرانه و پاستورال، همواره بر من غالب است. با این که هردو باری که به کیش رفته‌ام برای کار بوده است، به‌نظرم انگار همه چیز و همه کس در این شهر/جزیره، به تفریح و تفرّج مشغول‌اند و این که در کیش هم بسیاری کار می‌کنند یا زندگی‌ای روزمره و بومی دارند، به‌نظرم دور از ذهن می‌آید! گویا نظامِ گردش‌گرانه، به‌خصوص درموردِ کیش، در غالب/قالب کردنِ آن ایماژ یا تصوّرِ گردش‌گرانه و کارت‌پستالی از این شهر/جزیره، حداقل برای من، خیلی موفق بوده است! این البته در موردِ شخصِ من، به جزیره بودن و گرم بودنِ این شهر و حضورِ غالبِ افقِ دریا در بیش‌ترِ منظرهای شهریِ آن، بسیار وابسته است. جالب این که به‌نظرم نبودِ بافت و بناهای «تاریخی»ِ دندان‌گیر در این جزیره (یعنی از اصلی‌ترین مولفه‌های تصورِ گردش‌گرانه‌ی شهر)، به‌گونه‌ای پارادوکسیکال، در شکل‌گیریِ تصورِ کارت‌پستالی و گردش‌گرانه از این شهر/جزیره، برای من خیلی موثر بوده است.

«مسافر» در مواجهه با یک شهرِ جدید، به‌جای اکتفا و اقتدا به «بسته‌های گردش‌گری» که نظامِ گردش‌گری، با زرق-و-برقِ تمام ارایه می‌کند، می‌تواند یا حتا باید آن تصورِ ناگردش‌گرانه از شهر را جست-و-جو کند. پرسه‌زنی‌های بی‌برنامه در فضاهای عمومی، پرهیز از بناهای «تاریخی»ِ رسمی، به‌خصوص به‌صورتِ منفک از بافتِ شهری، و رفتن به حیطه‌های ناگردش‌گرانه‌ی شهری، ازجمله بافت‌های جدید، زون‌ها اداری، مترو و... و کارهایی که احتمالن هیچ‌وقت در بسته‌های گردش‌گری نمی‌گنجد، چون اقامت‌های طولانی در یک شهر به‌جای از این شهر به آن شهر رفتن، ازجمله شیوه‌های پس‌زدن یا زدودنِ آن تصورِ گردش‌گرانه، و نفوذ به تصورِ ناگردش‌گرانه‌ی شهر است. و البته ناگفته نماند که این‌ها، جز شیوه‌های شخصیِ هر «مسافر» برای «دیدن»ِ یک شهر است.

                                                                                                                        اصفهان. زمستان 93

پی‌نوشت‌ها:

  1. این مطلب، البته با تفاوت‌هایی، پیش از این در شماره‌ی نوروزِ 94 مجله‌ی «سرزمین من» منتشر شده و برای بازنشر توسط نویسنده در اختیار انسان‌شناسی و فرهنگ قرار گرفته است.
  2. استیون مایلز و مالکوم مایلز/ شهرهای مصرفی/ ترجمه‌ی مرتضی قلیچ و محمدحسن خطیبی‌بایگی/ انتشاراتِ تیسا/ چاپ اول 1392
  3. برای مطالعه‌ی بیش‌تر درباره‌ی «صحنه و پشت‌صحنه»ی گردش‌گری، ازجمله نگاه کنید به: جاناتان کالر/ مقاله‌ی نشانه‌شناسی گردشگری/ ترجمه‌ی حمید سمیع عادل و بهناز اسدسلیمانی/ فصل‌نامه‌ی مهرآوه/ شماره 10 و 11 و 12/ پاییز 1389
  4.        http://damoon-e-kish.com/projects_24_529جزیره‌ی کیش. (منبع تصویر: