چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

فتح یا سقوط: ترکی سازیِ کنستانتینوپُل (قسطنطنیه)



      فتح یا سقوط: ترکی سازیِ کنستانتینوپُل (قسطنطنیه)
اورهان پاموک ترجمه از ترکی استانبولی: کیوان حق نظری

مقدمه ی مترجم:آنچه در پی می آید ترجمه ای است از یکی از فصل های سی و هفت گانه ی کتاب «استانبول، خاطرات و شهر»، که سه سال پس از انتشار، جایزه ی نوبل ادبیات « 2006» را برای پاموک به ارمغان آورد. او در این کتاب به خاطرات  خود و استانبول می پردازد. پاموک استانبول  دوران کودکی اش را  مثل عکس های سیاه و سفید، جایی نیمه تاریک و سربی رنگ  به یاد می آورد. کتاب  عکس های سیاه و سفید زیادی ازاستانبول و خانواده ی پاموک را در بر دارد. عکس هایی در هم تنیده  با متن که چیزهای زیادی برای گفتن دارند.پاموک در این کتاب با انتخاب نمونه هایی از عکس های «آرا گولر» Ara Güler))، « صلاح الدین گیز»((  Selahattin Giz    ، «حلمی شاهنگ»(Hilmi Şahenk) ، «برادران عبداله» (Abdullah Biraderler) ،کارت پوستال های ماکس فروخترمان(Max Fruchtermann) و گراورهای آنتوان ایگناس ملینگ (Antoine-Ignace Melling)  روایت خود را غنای بیشتری بخشیده است. برخی دیدگاه های پاموک که در این کتاب نیز به چشم می خورند، موجب شده اند که کسانی در ترکیه در برابر او قرار گیرند.

فتح یا سقوط: ترکی سازیِ استانبول

-مثل بیشتر ترک های استانبولی، در کودکی خیلی کم به  بیزانس توجه داشتم. وقتی بچه بودم، بیزانس منو به یاد لباس ها و ریش های ترسناکِ کشیش های ارتدوکس روم( Rum )  ، کانال های انتقال آب که در شهر پراکنده بودند، کلیساهای ساخته شده از سفال قرمز و ایاصوفیه می انداخت . همه  ی این ها اونقدر قدیمی  بودند که دیگه لازم نبود بهشون فکر کنم. حتی عثمانی که بیزانس رو فتح و نابود کرده بود برای من  خیلی کهنه به نظرمی رسید. ما  اولین نسل از تمدنی بودیم  که جایگزین اون ها در استانبول شده بود.حداقل  عثمانی هایی که رشاد اکرم کُچو (Reşat ekrem koçu) چیزهای غریبی ازشون روایت کرده اسم هایی شبیه به  ما داشته اند، اما بیزانسی ها  همزمان با فتح شهر نیست و نابود شده بودند. نوه هایِ نوه هایِ نوه هایِ اون ها اما در بِی اوغلو (Beyoğlu ) ، دکان های قماش فروشی، کفش فروشی و شیرینی فروشی خودشون رو اداره می کردند. یکی از تفریحات مهم من در بچگی رفتن به خرید با مادرم در بی اوغلو و رفت و آمد به  دکان های جورواجور روم ها بود.

-در بعضی از دکان های قماش فروشی، پدر-مادر-دخترها، همه ی خانواده با هم کار می کردند. وقتی مادرم برای انتخاب پارچه ی پرده ای یا روبالشی به اونجا می رفت، همه ی خانواده شروع می کردند به تند تند یونانی(Rumca )[i] حرف  زدن بین خودشون. بعدتر این زبان عجیب و حرکات پر هیجان دخترها و پدر دکاندار را در خانه تقلید می کردم. توجهی که به این ادا در آوردن من نشان داده می شد، طرز یاد شدن از آن ها در روزنامه ها و اینکه هر از گاهی به روم ها گفته می شد «ترکی حرف بزنید»، این حس رو می رسوند که روم ها هم مثل فقرای شهر و ساکنین زور آباد ها، آدم های معتبری به حساب نمیان. فکر می کردم لابد اینکه فاتح[ii] استانبول رو فتح کرده و شهر رو از دست اون ها گرفته در این قضیه سهیمه. پانصدمین سالگرد فتح استانبول که گاه «معجزه ی بزرگ» نامیده می شد، یک سال بعد از تولد من در 1953، جشن گرفته شد اما در این میان جز مجموعه  تمبرهایی که به این مناسبت منتشر شد چیز دیگه ای توجه من رو جلب نمی کرد. در این تمبرها، گذراندن کشتی ها از خشکی، پرتره ی بلینی (Gentile Bellini ) از فاتح ،  رومِلی حصار (Rumelihisarı )[iii] و از  این قبیل خیال های مقدّسِ مربوط به  فتح، رژه می رفتند.

-از اینکه بعضی از رویدادها رو چطور می نامیم، می شه فهمید که  اهل کجای دنیا در  شرق یا  غرب هستیم . اتفاقی که در 29 ماه مه 1453 رخ داد برای غربی ها، سقوط کنستانتینوپُل اما برای شرقی ها فتح استانبول به حساب میاد. خلاصه اینکه سقوط یا فتح. سال ها بعد  در نیویورک، وقتی زنم  در دانشگاه کلمبیا،  در متن یک تکلیف دانشگاهی کلمه ی فتح رو به کار برد، از جانب استاد امریکایی به ملی گرایی متهم شد. او که دوره ی دبیرستان را در ترکیه گذرانده بود این واقعه را با اصطلاحات رایج در نظام آموزشی ترکیه  می شناخت، اما  قلب او که ازطرف مادرروس تبار بود کمی هم  جانب ارتدوکس ها  رو می گرفت. شاید هم ماجرا برای او نه فتح بود و نه سقوط، اما مثل اسیران جنگی بخت برگشته ای که چاره ای جز  انتخاب بین مسیحیت یا اسلام  ندارند،  جایی بین این دو دنیا مانده بود.

-استانبولی ها جشن گرفتن این ماجرا به عنوان «فتح» رو در اوایل قرن بیستم  ودر سایه ی غرب گرایی و ملی گرایی ترک یاد گرفتند. اوایل سده ی پیشین نیمی از جمعیت استانبول، غیر مسلمانانِ  اغلب  روم  بودند که تداوم بیزانس به حساب می آمدند. در کودکی و اوایل جوانی من جریان قدرتمند ملی گرای ترکی وجود داشت که مخالف کنستانتینوپُل نامیدن شهر بود. استدلال اون ها این بود که کاربرد این اسم که  عدم تعلق ترک ها به این شهر رو نشون میده باعث خواهد شد  روزی صاحبین اولیه ی  شهر باز گشته وما  اشغالگران پانصد ساله را  رانده یا دست کم  به عنوان شهروند درجه دو بپذیرند. طرفداران این جریان اهمیت زیادی برای ماجرای فتح استانبول قائل بودند.  این در حالیه  که عثمانی ها هم گاهی  به این شهر کنستانتینوپُل می گفته اند.

-ترک های  متمایل به  غرب تاکید روی مسئله ی فتح رو نمی پسندیدند. به رغم اینکه فراهم آوردن مقدمات  پانصدمین سالگرد فتح در 1953، سال ها زمان برده بود، رئیس جمهوری جلال بایار  (Celal Bayar) و نخست وزیر ادنان مِندِرِس (Adnan Menderes  )[iv] ، برای پرهیز از رنجش دوستان غربی و یونانی ها، در آخرین لحظه از شرکت در این مراسم  منصرف شدند. در نخستین سال های جنگ سرد، یاد آوری ماجرای فتح به دنیا، مطابق میل ترکیه ی عضو ناتو نبود. اما سه سال بعد در 1955، وقتی کسی جلوی جمعیت  هایی که پنهانی از سوی دولت  تحریک شده بودند رو نگرفت، اون ها اموال روم ها و دیگر اقلیت های استانبول رو به یغما بردن. تخریب کلیساها و قتل کشیش ها  در این ماجرا، به روایت مورخین غربی از  غارت و  بیرحمی های مربوط به سقوط شهرشباهت داشت.

- در نتیجه ی اشتباهات دولت های ترکیه و یونان که بعد از تشکیل دولت های ملی،  با اقلیت های خود مثل گروگان برخورد می کردند، شمار روم هایی که طی پنجاه سال اخیر استانبول روترک کردند، از اون هایی که در پنجاه سالِ پس از 1453 شهر رو ترک کردند بیشتر است.در سال 1955 که  انگلیسی ها قبرس را ترک کرده بودند و حکومت یونان در حال آماده شدن  برای تحویل گرفتن تمامی جزیره بود، یک مامور اطلاعاتی ترکیه، بمبی را به خانه ی زادگاه آتاترک (Atatürk )[v] در سلانیک (Selanik ) انداخت.  وقتی  روزنامه های استانبول قضیه رو بزرگ کرده وبا چاپ فوق العاده، خبر رو به گوش همه ی اهالی شهر رسوندند، جمعیتی  در ضدیت با اقلیت ها در میدان تقسیم شکل گرفت.  این جماعت اول  همه ی مغازه هایی در بِی اوغلو  که با مادرم به اون ها می رفتیم و بعد تا صبح همه ی استانبول رو آتش زدند، داغون کردند و  به غارت بردند.

- دسته های غارتگردر محله هایی مثل اورتاکوی (Ortaköy )  ، بالیکلی (Balıklı )  ، ساماتیا (Samatya ) و فنر (Fener ) که  روم های زیادی رو  در خودشون جا داده بودند، شدت عمل وحشتناکی به خرج دادن، در جاهایی دکان های بقالی کوچک و فقیرانه ی روم ها  رو داغون و غارت کردن،  گاوداری ها رو به آتش کشیدن و با هجوم به خانه ها، زنان روم و ارمنی رو مورد تجاوز قرار دادن، از این بابت می شه گفت که رفتار  اون ها به اندازه ی رفتار سربازان سلطان محمد فاتح در جریان غارتی که بعد از فتح رخ داد، بیرحمانه بوده.  بعد تر معلوم شد کسانی مرتبط با دولت، برای به راه انداختن این دسته های غارتگر که در طول دو روز شهر رو برای مسیحیان و غربی ها به جهنمی  بدتر از بدترین کابوس هاشون از شرق تبدیل کرده بودن، به اون ها  گفته بودن که غارت آزاده.

 -فردای شبی که هر غیر مسلمانی در معرض لینچ[vi] شدن قرار داشت،   بی اوغلو و خیابان استقلال (İstiklal caddesi ) ،  پر بود از چیزهایی که نتونسته بودن از مغازه هایی که ویترین ها و درهاشون رو شکسته بودن ببرن، اما  سر صبر داغونشون کرده بودن. از همه رنگ و جنس، پارچه ، قالی ، لباس و علاوه بر این ها یخچال ها، رادیو ها و ماشین های رخت شوییِ چپه شده که  اون روزها  در ترکیه در حال باب شدن بودن. خیابان با تکه پاره های سرویس های  چینی، اسباب بازی ها( بهترین اسباب بازی فروشی ها در بی او غلو پیدا می شدن)، لوازم آشپزخانه و خرده شیشه های لوستر ها و آکواریوم ها که اون وقت ها مد بود پوشیده شده بود. این طرف و آن طرف دوچرخه ها، اتوموبیل های چپه شده و یا سوخته،  یک پیانوی تکه تکه شده  یا مانکن های شکسته ای که از ویترین مغازه ای بزرگ به کف خیابان پوشیده  از پارچه پرت شده بودن  وبه آسمون نگاه می کردن و بالاخره تانک ها  برای خواباندن غائله به چشم می خوردن.

- از آنجایی که سال ها  همه ی این وقایع  در خانه نقل می شدن، انگار  که خودم دیده باشم با تمام جزئیات در ذهن من زنده اند. در حالی که خانواده های مسیحی در حال تمیز کردن مغازه ها و خانه هاشون بودن، در خانه ی ما صحبت از این بود که وقتی مهاجمین غارتگر  از مقابل ساختمان ما به پایین و بالای خیابان می دویدن، ویترین مغازه ها را خرد می کردن و شعارهایی بر ضد  روم ها، مسیحی ها و پولدارها سر می دادن، عمو ی  من در حالی که  از این پنجره به سوی دیگر پنجره ی منزل مادر بزرگم می دوید، جریان رو با نگرانی دنبال می کرد. در آن روزها که ملی گرایی ترک رو به اوج بود،  برادرمن هم هوس کرده بود یک پرچم کوچک ترکیه که اون روزها دیگه  حتی تو  مغازه ی  علا الدین[vii]هم فروخته می شد رو بخره.  اتوموبیل دُج عمو رو  به خاطر این پرچم که برادرم داخلش آویزون کرده بود  نه چپه کردن نه شیشه هاش رو شکستن.

 

. ترک ها زبان نوادگان اتباع بیزانس که یونانی است را به این اعتبار که استانبول روزگاری پایتخت روم شرقی بوده، «رومجا» می نامند.[i]

. سلطان محمد دوم ملقب به فاتح(1432-1481) میلادی. او هفتمین پادشاه عثمانی بوده است.[ii]

. قلعه ای که در جریان محاصره ی استانبول به دستور سلطان محمد فاتح ساخته شد.[iii]

. در پی کودتای 1960 رئیس جمهوری جلال بایار به زندان افتاده و نخست وزیراو ادنان مندرس به اعدام محکوم شد.[iv]

. بنیانگذار جمهوری ترکیه و اولین رئیس جمهور این کشور.[v]

. قتل یا آزار بدون محاکمه از سوی جماعت خشمگین در ملاء عام.[vi]

. مغازه ای کوچک  در محله ی «نشان تاشی» در استانبول.[vii]

 

آماده سازی این متن برای انتشار به وسیله امیر عشقی مسئول گروه زبان ترکی استانبولی در انسان شناسی و فرهنگ انجام گرفته است.