چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

مقالات قدیمی: یاد آر ز شمع مرده یاد آر! (آبان ۱۳۵۰)



      مقالات قدیمی: یاد آر ز شمع مرده یاد آر! (آبان ۱۳۵۰)

روز یکشنبه سیزدهم تیر ماه 1350 دکتر معین دانش مند و محقق نام دار و استاد برجسته فارسی در دانشگاه تهران، پس از چند سال بی هوشی چشم از جهان فروبست و روان پاکش به بهشت جاویدان خرامید و به پاکان و نیکان پیوست.

 

یقین گردمی مرگ اگر نیستی است

از این ورطه خود را رهانیدمی

بدان عرصه پهن بی ازدحام

خرد بار خود را، کشانیدمی

بر این قلعه شوم ذات الصور

به تحقیر دامن فشاندیمی

مر این معدن خار و خس را به جای

بدین خوش علف گله مانیدمی

(علامه دهخدا)

 

روز یکشنبه سیزدهم تیر ماه 1350 دکتر معین دانش مند و محقق نام دار و استاد برجسته فارسی در دانشگاه تهران، پس از چند سال بی هوشی چشم از جهان فروبست و روان پاکش به بهشت جاویدان خرامید و به پاکان و نیکان پیوست.

استاد محمد معین در روزچهاردهم آذرماه سال 1345 گرفتار عارضه شد  و در بی هوشی فرو رفت و چهار سال و نیم در حالتی بین مرگ و زندگی زیست و در این مدت دوستان و یاران و هم کاران و شاگردان و خویشاوندان و پیوستگان و پزشکان ایرانی و خارجی، برای نجات او آن چه می دانستند و می توانستند کردند، لیکن قضا کار خود را کرده بود و دیگر نه عزیمت اثر داشت و نه علاج.

استاد روز پیش از حادثه از سفر ترکیه به ایران بازگشته بود، و بی آنکه لحظه ای به آسایش خود بیندیشد روز بعد کارهای جاری تعلیم و تحقیق را از سر گرفت و برای گفتن درس به دانشگاه رفت و پس از ساعتی تدریس، در وقت آسایش هنگامی که قلم بر گرفته بود و می خواست موافقت خود را با تقاضای یکی از دانشجویان دوره دکتری اعلام دارد، بر زمین افتاد و ... دیگر برنخاست.

بحث در باب این که این فاجعه چگونه اتفاق افتاد، و چه عواملی از نظر پزشکی و فنی این مصیبت را به بار آورد، دست کم برای خوانندگانی که وی را معلمی شایسته و ادیبی توانا و دانش مندی معروف و گران مایه میشناختند، بیهوده است. در هر حال این حادثه دردناک، هر چه بود اتفاق افتاد و امروز که تمام کوشش ها به ناکامی انجامیده، و امیدها به نومیدی منجر شده است، میتوان گفت که جامعه فضل و ادب ایران از همان چهاردهم آذرماه 1345 دکتر معین را از دست داد، و اگر زندگانی محمد معین را زندگانی معنوی و حیات علمی و ادبی او بدانیم، امروز نیز میتوان گفت محمد معین زنده است  و تا روزی که آثار گران بهای وی مورد مراجعه و مطالعه طالب علمان است زنده خواهد بود و مرگ ناتوان تر از آن است که بتواند در حیات جاویدان مردان بزرگ خللی ایجاد کند. به قول مولانا جلا الدین:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او عمری ستانم جاودان

او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

بنابراین اگر دوباره دکتر معین و زندگانی وی سخنی بتوان گفت بهتر آن است که دوباره کارنامه تابناک و درخشان زندگانی علمی و معنوی وی ، آن زندگانی که دوام وی را بر جریده عالم ثبت کرده  و زنده جاویدش ساخته است گفت و گو شود.

بنده دکتر محمد معین را سال ها پیش از آن که به عنوان دانشجو در دانشکده ادبیات و علوم انسانی اسم بنویسم دورادور میشناختم: به عنوان اولین دکتر ادب فارسی از دانشگاه تهران، به عنوان مولف حافظ شیرین سخن، به عنوان نویسنده کتاب تحقیقی و پر ارج مزدینا و ادب پارسی ( وی این عنوان را برای چاپ دوم رساله دکتری خویش برگزید. عنوان چاپ آن قدری درازتر است). به نام مصحح دقیق و امین برهان قاطع و نویسنده مقاله های تحقیقی و ادبی و مولف رساله ها تحقیقی در دستور زبان فارسی و برگزیده نظم و نثر فارسی و مصحح چهار مقاله نظامی عروضی ( برای تدریس در رشته زبان و ادب فارسی) و مهم تر از همه دکتر معین ره به عنوان نزدیک ترین همکار و مشاور علامه فقید علی اکبر دهخدا میشناخت، زیرا بنده عضو اداری مجلس شورای ملی بود و شاهد آن که مجلس چهاردهم با همه تشتت و اختلافی که بین نمایندگان چپ و راست آن وجود داشت، در واپسین روزهای حیات خویش طرحی را به اتفاق آراء به تصویب رسانید که به موجب ان مجلس شورای ملی هر ساله مخارج چاپ و نتشار لغت نامه دهخدا را در بدجه خویش منظور میکرد و میپرداهت. از سال بعد که سازمان لغت نامه کار خویش را آغاز کرد، دکتر محمد معین نیز در آن سازمان مشغول کار شد و مجالست شبانه روزی با مردی پر تجربه و خرد پرور چون دهخدا، پیدا بود که اگر جوانی فعال و با معلومات و مستعد و کارامد چون دکتر محمد معین را روزی شود، چه نتیجه های درخشان از آن عاید خواهد گشت.

آری، دکتر معین که عاشق و شیفته دانش بود، پس از برخورد با مرحوم دهخدا، یک سره به کار لغت روی آورد ، و قسمت اعظم اوقات خود را که صرف تحقیقات ادبی گوناگون میشد، در این کار صرف کرد و دو سه سالی بعد که نویسندگان لغت نامه در مجس دفتری برای خود داشتند، مرحوم دکتر معین سرپرستی این دفتر را بر عهده داشت و از صبح تا ظهر در آن کار میکرد و بنده به عنوان عضو مجلس میدید که نمایندگام دو مجلس (در آن روزگار جلسات سنا هم در کاخ بهارستان تشکیل میشد) و وزیران و رجال دولت، چون با این مرد شرمگین کوچک اندام کم حرف برخورد میکنند، چه احترامی بدو می گذارند و چگونه در گفتار باوی ادب را مراعات می کنند. حق هم داشتند. آن روزها استادان دانشگاه خاصه آنان که به دانش مند بودن و <<سواد داشتن>> معروف بودند، احترامی دیگر داشتند، و دولت ها می کوشیدند آنان را زیب و زینت دستگاهها و وزارت خانه های خود سازند، و بسیاری از استادان نیز به همین ترتیب به دستگاه دولت جذب شدند و کارهای اداری و اجرایی و مسئولیت های بزرگ دولتی تاسطح وزارت یافتند، و معدودی از آنان بودند (مانند مرحومان بهمنیار و عباس اقبال و دکتر محمد معین) که جز به کار علمی خویش به هیچ کار دیگر نپرداختند و مقام عالی علمی و احترام معنوی آن را به مقام دیگر ترجیح دادند.

آنچه در آن روزگار در باره وی می شنیدم این بود که وی رنجور و بیمار است و از بیماری معده و دستگاه گوارش رنج میبرد ، و با این حال از کار کردن نمی آساید و از اول وقت بامداد تا واپسین ساعت عای شب (و غالبا تا نیم شب) به کار اشتغال دارد.

 

از سال 1330 آشنایی بنده به عنوان دانش جوی دانشکده ادبیات با دکتر معین آغاز شد و نخست روز به صورت معلمی خشک و جدی و عصبی به کلاس آمد و اولین بار که ترک اولایی از دانش جویی سر زد بدو پرخاش کرد و عصبانی شد وکلاس را سکوتی ناراحت کننده فراگرفت. دکتر معین درس خود را که خواندن متن فارسی بود آغاز کرد؛ و از همان دقیقه های اول دانش جویان دریافتند که خواندن متن های فارسی کاری است دقیق و دشوار، و در آن مشکلات فراوان وجود دارد که تاکنون بدان بر نخورده اند و این استاد<<خشک>>  و عصبانی نخستین کسی است که آنان را با این دشواری های روبه رو میکند!

هنوز چند جلسه از روزگار تدریس استاد نگذشته بود که همه دانش جویان دانستند وی مردی مهربان و صمیمی و دوس دار دانش و دانش جوست، و اگر نقابی از خشکی و عصبانیت بر رخسار کشیده، برای آن است که شاگردان وی دیرتر بفهمند صاحب این چهره عبوس دارای چه دل گرم و مهربانی است. اما همه شاگردان زود این نکته را دریافتند و با او صمیمی و یک دل شدند. با این حال حرمت و حشمت وی همچنان در دل ها باقی ماند، چه همه دیدند که اگر سخت گیری و شدت عملی نیزدر کار است (که هرگز نبود) جز برای دادن توشه عملی شان نیست. و اکنون که سالیان دراز از آن روزگار خوش و روشن میگذرد، من از دوستان خویش، از استادادن و دبیران ادب فارسی، از همه کسانی که چند ساعتی از محضر درس دکتر معین بهره مند شده و اینک به تدریس قراعت متون اشتغال دارند، این جمله را- تقریبا همیشه به یک صورت و با یک آهنگ- شنیده ام که گفته اند: در تدریس متن و نگارش ما هر چه داریم از دکتر معین داریم، و این نکته را دوست دوران تحصیلش، استاد عزیز بنده دکتر صفا با این تعبیر بیان کرد:

اولین کسی که تدریس متن های فارسی را از صورت مبتذل سابق بیرون آورد، و به معنی کردن لغت های مشکل متن و شرح مفهوم جمله قانع نشد، بلکه آن را با اصول زبان شناسی و لغت شناسی و دستور زبان، و اصول علمی امروزی همراه کرد، دکتر معین بود، و این کار یکی از ابتکارات اوست که شیوه تدریس متن، و تحقیق در متون ادبی فارسی را یک سره و به کلی عوض کرد!

شاگردان مرحوم دکتر معین، هرچه با او بیش تر انس می گرفتند، بیش تر متوجه  می شدند که با چه استاد بزرگوار و مهربان و خوش نیت، بلکه با چه یار یک دل و دوست صمیم و رفیق عزیزی سرو کار دارند، به طوری که پس از پایان یافتن تحصیل ایشان در دانشکده، تازه دورانی جدید از دوستی بین استاد و شاگرد آغاز میشد.

با آن که دکتر معین، از جهت داشتنن صلاحیت استادی؛ و دارا بودن فضل و کمال و <<سواد>> جزء استادان طراز اول بود، و هر روز که از عمر پر برکت  و زندگانی پر افتخار وی می گذشت، علاوه بر تربیت شاگردان و نشر آثار تحقیقی تازه، اطلاعات وسیع و معلومات بی کران وی نیز افزایش می یافت، با این حال این فقط یک جنبه از اخلاق و رفتار، و یک قسمت از روش و منش او بود. البته این خصوصیت ها کافی بود که هر استادی را که دارای آن باشد مورد احترام و ستایش شاگردانش قرار دهد. اما تقریبا بی هیچ تردیدی بر بنده روشن است که شاگردان دکتر معین احترامی بیش از آن چه در خور استادی دانش مند و <<با سواد>> است برای او قائل بودند و در دل او را از استادی مطلع، که تنها مزیت وی وسعت اطلاعاتش باشد به مراتب عزیزتر می شمردند، زیرا بیش از آن که به علم او وقوف یابند، مجذوب انسانیت، پاک دلی، بزرگواری و خوش باطنی وی می شدند.

وقتی رساله دکتری بنده در اردی بهشت 1342 گذشت (و مرحوم دکتر معین هم عضو هیات رسیدگی بدان رساله بود و در مجلس دفاع لطف و محبت را از حد گذرانید) پس از اندک مدتی از طرف دانش سرای عالی از بنده سوال شد که آیا حاضر به پذیرفتن دانش یاری دانش سرای عالی هستم یا خیر؟ این کار چند حسن و چند عیب داشت؛ حسن اول آن این بود که دوران خدمت استادیاری از میان می رفت و بنده مستقیم دانش یار میشدم. حسن دیگر این بود که تشریفات آگهی کردن داستان دادن و نظایر آن نیز نداشت. لیکن عیب های بزرگ آن یکی این بود که می بایست از کار قبلی خود استعفا دهم و دوم این که خدمت تمام وقت در دانش سرای عالی را بپذیرم. در این باب با یکی از دوستانم که آن روز استاد دانشکده ادبیات بود (و امروز بازنشسته است) مشورت کردم. در جواب من گفت برو یا دکتر معین مشورت کن، چون من هیچکس را بیش از او مورد اعتماد نمی دانم. او مردی است که اگر در این مشورت نفع شخصی خودش هم در میان باشد آن را زیر پا میگذراد و صلاح کار تو را باز میگوید!

از آن پس نیز همکاری و دوستی من با این استاد دانش مند صمیم و بزرگوار ادامه یافت و هرگر کلمه ای بدگویی از دیگران، از رئیسان و همکاران و شاگردانش از او نشنیدم، و در این مدت صداقت و امانتی از او دیدم که به راستی حیرت انگیز و وسواس آمیز بود: اگر مثلا در کلاس درس مطلبی طرح میشد، و دانش جویی معنی لغتی را که در محل سکونت وی در فلان استاد یا شهرستان معنی خاصی داشت باز میگفت، و این معنی به کار استاد می آمد، همان جا، فیشی از جیب در می آورد و آن را یاد داشت میکرد و اسم و مشخصات گوینده را می نوشت تا هر جا بدان استناد می کند، بگوید که این مطلب را چه کسی بدو گفته و از کجا آمده است!

به بسیاری از این گونه نام ها، در تمام تالیفات وی، خاصه در حواشی برهان قاطع و فرهنگ گران بهایش برمی خوریم. خوشبختی دکتر معین آن بود که در آغاز دوران پژوهش و تحقیق خویش به مردی تمام چون دهخدا برخورد که عمری در همان زمینه که دکتر معین بدان دل بستگی داشت کار کرده بود، و این برخورد از اتلاف عمر معین جلوگیری کرد و به مرحوم دهخدا نیز همکاری دقیق و امین و صمیم ، همان گونه که وی از خدا می خواست  ارزانی داشت، و آسمان کم تر این گونه وسیله سازی مکیند، و چنین کسانی که که در سر راه یک دیگر قرار می دهد.

استاد جلال الدین جمالی در مجلس یادبود دکتر معین فرمود:<< از نظر علمی دکتر معین دو صفت بازر داشت، اگر در مجلس سخنی گفته میشد، گاه ممکن بود آدمی تصور کند که این سخن در میان هیاهوی حاضران و غلغله مجلس و کسانی که اهلیت آن را نداشتند، به هدر رفته است. اما دکتر معین آن را میگرفت و پس از چندی دیده میشد که وی با دقت تمام آن را گرفته و به هترین صورتی به کار برده است.

دوم این که وی خوب میدانست هر مطلب را از کجا بیاورد و در کجا به جمع آوری آن پردازد، و به همین سبب در کار تحقیق و جمع آوری مدارک و استاد آن بسیار موفق بود. ئ در حقیقت نیز هیچکس از این لحاظ، از نظر جمع آوری استاد و مدارک و رعایت دقت و امانت در ارائه آن به دکتر معین نمیرسد. شاید نخستبن اسنادی که راه و رسم یادداشن برداشتن و جمع آوری اسناد و مدارک و آیین تحقیق در مسائل ادبی و لغوی را در دانشکده ادبیات به دانش جویان رشته فارسی آموخت، هم او باشد، گو این که وی درسی به نام آیین تحقیق نداشت و دانش جویان عملا راه و رسم این کار را از وی فرا میگرفتند.

**

در طی بیماری دراز جان کاه و دردانگیز دکتر معین، همه کس، تمام مردم ایران، خاصه نزدیکان و دوستان وی و اهل فضل و ادب نگران بودند، اما دو تن بیش از همه در راه نجات وی کوشیدند و هستی خویش را در این راه درباختند، یکی خانم و دیگر برادر گران مایه اش. فداکاری این دو تن مایه اعجاب و تحسین همگان است و بنده نیز با همه شریک، جهدشان منظور و سعیشان مشکور باد (چنان که هست) ، اما آن چه را بر این قول که جملگی بر آنند باید بیفزاییم، این است که محمد معین شایستگی این فداکاری و محبت را به حد اعلا داشت. وی در سراسر عمر جز نیکی نکرده، جر راه دانش نپیموده، سخن جز به حکم ضرورت نگفته و موجب آزار کس بر زبانش نرفته بود. وی مصداق مردی تمام و انسانی کامل بود. آن جامی که به قول خیام چرخ بدو آفرین می زند، و صد بوسه از مهر بر جبین وی می دهد، جام وجود عزیز دکتر محمد معین بود. اما افسوس که:

این کوزه گر دهر، چنین جام لطیف

می سازد و باز بر زمین می زندش؛

بنده نیز مانند تمام شاگردان و همکاران استاد عزیز نجیب دانش مند، دکتر محمد معین، در مرگ وی داغ دار و خواهان تسلیت و سرسلامتی است. لیکن چون خاندان گرامی وی، زن و فرزندان و بستگانش، سنگینی این بار غم را بیش تر از همه تحمل کرده اند و این گوهر گران بها مستقیم از دست ایشان به دریای نیستی در افتاده است، تسلی خاطر ایشان را با بیتی چند از شیخ اجل بدین غم نامه پایان می دهد:

عروس ملک نکو روی دختری است ولیک

وفا نمی کند این سست مهر با داماد

بدان چه می گذرد دل منه، که دجله بی

پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد

جهان نماند و خرم روان آدمی

که باز ماند از او در جهان به نیکی یاد

 

اطلاعات مقاله:

مجله رودکی٬ دوره دوم٬ آبان ۱۳۵۰-ـ ص ۳ و ۱۷

مجموعه: جلال ستاری و لاله تقیان

آماده سازی برای انتشار: مریم آذرنیا

ورود به صفحه مقالات قدیمی
http://anthropology.ir/old_articles