چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مطالعات اجتماعی دین در ایران
"نگاهی به چند کتاب جامعهشناختی پیرامون حادثه کربلا و عزاداری محرم"
یکی از مهمترین ارکان فرهنگ و جامعه شیعی ایران، هم از لحاظ دینی و هم از لحاظ فرهنگی، مقوله عزاداری ماه محرم و به تعبیر دقیقتر فرهنگ عاشورا یا گفتمان کربلاست. گفتمان کربلا برای عامه مردم شیعی، کانون مرکزی دینداری و تجربه دینی بوده و مهمترین مجرای جامعهپذیری دینی برای نسل جدید و بستر با تولید جهان اجتماعی ـ دینی مردم است. اشکال مختلف این گفتمان و صورتهای گوناگون مناسک عزاداری (دستههای زنجیرزنی، سفرههای نذری، تعزیه و مراسمهای زیارت عاشورا و فضاهای مختلفی مثل حسینهها و سقاخانهها و ...) نظام منسجم و گستردهای از مناسک مذهبی را حول این گفتمان ایجاد کرده که سرتاسر (یا حداقل بخش اعظم) عرصههای حیات دینی مردم را در برمیگیرد.
از منظر فرهنگی و انسانشناختی میتوان گفت روایت عاشورا به مثابه یک روایت حماسی و اسطورهای، رکن مرکزی فرهنگی ـ شیعی است. هر فرهنگی برای انتقال باورها و معانی بنیادی خودش، نیازمند نظام اسطورهشناختی خاصی است که این معانی را در بستری از تقدس به ذهن مخاطبان و کنشهای آنها انتقال بدهد، و این انتقال در بستر مناسک و نظام منسکی آن فرهنگ انجام میگیرد. همان طور که گفته شد فرهنگ تشیع در ایران و سایر نقاط شیعهنشین، حول محوریت مناسک و گفتمان کربلا و روایتهای تاریخمند این گفتمان شکل گرفته است.
با توجه به این مقدمات میتوان گفت که برای شناخت فرهنگ شیعی ایران، یکی از مهمترین و کلیدیترین موضوعات، شناخت حادثه عاشورا و روایتهای تاریخی مربوط به آن و در نهایت سنتهای فرهنگی ـ دینی شکل گرفته پیرامون این حادثه است.
موضوع تحقیق و بازخوانی حادثه عاشورا همیشه مورد توجه اندیشمندان و علمای جامعه شیعی بوده است، که یکی از مهمترین بازنمودهای این تلاشها، سنت مقتل نویسی است که به نوعی برای تنقید و پیرایش روایتهای این حادثه بوده است. اما در حیطه علوم جدید نیز علوم متعددی به این موضوع توجه داشته اند. در شرایط معاصر و در تقسیمبندی علوم انسانی جدید، علوم اجتماعی وظیفهدار مطالعات اجتماعی دین شده است، به همین سبب هم بسیاری از روشنفکران و منتقدان اجتماعی در جوامع شیعی، خواسته یا ناخواسته با این موضوع مواجه بودهاند و بدان پرداختهاند.
آن چیزی که در مقابل گستردگی و وسعت تاثیر گفتمان کربلا و در جهان اجتماعی تشیع بسیار جالب توجه و شاید تلخ است، قلت آثار و مطالعات اجتماعی مربوط به این واقعه، بالاخص در داخل اجتماعی شیعی است. هر چند محققان غربی در حد امکان، بسیار به این موضوع پرداختهاند و آثار بسیاری را منتشر کردهاند، اما مساله اصلی این است که مطالعات اجتماعی و بالاخص مطالعات جامعهشناسی انتقادی قبل از هر چیز نیازمند مجموعهای از دادههای عمیق و مستند و تحلیلهای علمی است که بتوان بر این مبنا دست به انتقاد و در صورت امکان ارائه روایت جدیدی زد.
در حوزه دینداری عامه مردم، یکی از مهمترین عرصه ها و موضوعات انتقادی، مساله مراسم عزاداری است که هم از جانب نخبگان سنتی و هم نخبگان مدرن مورد توجه بوده و عموماً به نقد ان پرداخته اند. شیرینی انتقاد از مردم تحت عنوان «عوام»، در ایام ماه محرم بطور وسیعی خودش را نشان میدهد. سیل گسترده انتقادات از سوی نخبگان سنتی و مدرن متوجه مردم و سنتهای عزاداری آنها میشود، و در سالهای اخیر الزام و اجبار دولتی نیز همراه با جریان انتقادی از جانب نخبگان سنتی بوده و مردم را الزاماَ به سمت خاصی میخواهند هدایت کنند. اما مساله اینجاست که اگر مردم 355 روز از سال را مقلد نخبگان باشند، دهه محرم را مقلد خودشان هستند. البته موضوع نفی اهمیت انتقاد نیست، چرا که توسعه فرهنگی ضرورتاَ نیازمند انتقاد است. اما مسله اصلی عدم رعایت مبادی انتقاد است که سبب کم تاثیری و در مواردی بیتاثیری این انتقادات است. از آنجایی که سنتهای عزاداری، بیش از همه سنتهای فرهنگی و اجتماعی هستند، لذا هرگونه نقدی در این حوزه، به نوعی نقد فرهنگی و اجتماعی محسوب میشود. در گفتمانهای انتقادی عموماً انتقادها برخاسته از اندیشه فردی و تجارب فردی منتقد است، بگونهای که در این فضاهای گفتمانهای نقد، ادبیات تحلیلی خاصی وجود ندارد. فضای فصلی و موسمی این انتقادها که عموماً در ایام محرم و گاهی هم صفر، شکوفا میشود، در سایر ایام سال به محاق فراموشی سپرده میشود. به همین سبب هم نقد گفتمان کربلا و بازخوانی انتقادی این حادثه در حوزه عمومی و حتی بخشی از نخبگان سنتی، اثری ندارد.
این بی اثری به گونه ای است که حتی در درون نخبگان هم مواردی را می توان دید که هنوز روایت های غیر عقلانی از این حادثه مهم جریان دارد. به عنوان مثال کتابی به عنوان «از مدینه تا مدینه» که نوعی مقتل عاشورا است. توسط محمد مهدی تاج لنگرودی در (1382) چاپ شده که به سفارش دبیر نخستین یا دواره ستایشگران عشق نوشته شده و خود نویسنده مسئولیت دفتر سازمان تبلیغات اسلامی در هواپیمایی جمهوری اسلامی را نیز برعهده داشته است. این کتاب به خوبی به تداوم نگاههای غیرعقلانی در روایت عاشوراست که نه توسط مردم، که توسط یک روحانی در سال 1382 نوشته شده، گویی این روحانی از جریانهای انتقادی علمایی مثل شهید مطهری و سایرین اطلاعی ندارد و همچنان همان چیزهایی را روایت میکند که امثال او آن را تحت عوامزدگی و روایتهای عامیانه دانسته، برای مثال این مساله را می توان آنجایی که فقط یکی از شهدا در روز عاشورا، 200 نفر را میکشد یا امام حسین وقتی به میدان میرود، «مردم برای جنگیدن به سوی او رفتند، یکبار دیگر نبرد بین امام علیهالسلام و آنها آغاز شد، در حالیکه امام علیهالسلام آب میطلبید» (لنگرودی، 1386: (چاپ دوم)، 175). وقتی این انتقادات بر یک مسئول سازمان تبلیغات تاثیری ندارد، خوب از مردم، چه انتظاری میتوان داشت.
بخشی از این مسئله ناشی از ضعف گفتمانی نخبگان سنتی در مواجهه با فهم و نقد دینداری عامه است، و بخشی هم ناشی از نقصهای بنیادی خود این گفتمان که در موارد فوق نمونهای از آن را میبینیم. به هر حال سازمانهای دولتی، بواسطه بودجههای کلانی که دارند، در چاپ و انتشار آثار اینگونه مراقبتی به خرج نمیدهند، و نشر اینگونه آثار، همه آنچه را که منتقدان بسازند، باز بر باد خواهد داد، حتی اگر این انتشارات بواسطه نهادهای دولتی باشد.
به همین سبب نیز لازم است مساله نقد گفتمان کربلا، قبل از هر چیزی ابزارهای لازم را جهت گسترش نگاه عقلانی به این مساله و تاثیرگذاری خود فراهم کند. یکی از مهمترین این مسائل نشر آثار تحلیلی از منظر علوم اجتماعی درباره حادثه کربلا و گفتمان کربلاست. که متاسفانه این آثار در مقابل اهمیت و گستردگی موضوع در جامعه ایرانی، بسیار اندک و ناچیز است و شاید نیز به یک مفهوم هنوز اثر جالب توجهی در این رابطه وجود ندارد. در این نوشتار به بررسی چند کتاب در اینباره و مرور اجمال آنها خواهیم پرداخت.
کتاب اول، «جامعهشناسی قیام امام حسین و مردم گونه» اثر عمادالدین باقی (1379) است که به اذعان نویسنده «شاید بتوان گفت از این منظر ]جامعهشناختی[ نخستین اثر بود و ... (مقدمه کتاب) سعی کرده نگاهی جامعهشناختی به حادثه کربلا داشته باشد و نیروهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دخیل در شکلگیری این حادثه را شناسایی کند و تبیینی از آن دوران ارائه دهد. از آنجا که یکی از مهمترین ارکان تبیین جامعهشناختی، تبیین امر اجتماعی، بواسطه امر اجتماعی است، این کتاب تلاش داشته ابعاد اجتماعی این حادثه را مورد کاوش قرار دهد. این کتاب حاوی چهار نوشتار است که در فصل اول به جامعهشناسی قیام امام حسین و مردم کوفه پرداخته و سعی کرده «جنبش امام حسین را در ساختار سیاسی و اجتماعی آن دوره بررسی کند و تحلیلی عقلانی از این رخداد ارائه بدهد. در فصل دوم، در مورد کارکردهای عاشورا نویسنده سعی کرده با رویکرد کارکردگرایانه، به کارکردهای مثبت که در روایتی کلیشهای از این نظریه (حفظ همبستگی، حفظ ارزشها و تداوم و ...) وجود دارد، اشاره کند. در فصل بعدی به «اربعین فلسفه تکرار و فصل رویش» و در فصل آخر «مدل تحقیقی عاشورا با الهام از والعصر» را بیان کرده است.
هر چند نمیتوان عملا این کتاب را اولین کتاب جامعهشناختی که دارای تحلیلهای جامعهشناختی از این واقعه است دانست، زیرا آثار کسانی مثل شریعتی، مطهری هر چند با عنوان صریح جامعهشناسی عاشورا نیستند، اما نکات بسیاری، بالاخص رویکرد جامعهشناسانه شریعتی داشته و دارند. به هر حال این کتاب به ادعای نویسنده میتواند آغازی در این راستا باشد. اما همچنان دغدغه سیاسی نویسنده در تحلیل و انتشار این کتاب اهمیت اصلی را دارد. البته رابطه گفتمان کربلا و امر سیاسی رابطهای پیچیده و چندبعدی است که مجال دیگری را میطلبد.
کتاب بعدی با عنوان «جامعهشناسی تحریفات عاشورا» نوشته دکتر سیدعبدالحمید ضیائی (1384) است که نویسنده تلاش کرده نگرش انتقادی ـ آسیبشناختی به روایتهای کربلا داشته باشد. به نظر میرسد تلاش نویسنده در اصل تاکید بر نگاه عقلانی به عاشورا و عقلانیت در آن است. این کتاب با رویکرد انتقادی ـ عقلانی خودش، بخوبی حواشی و اضافات تاریخی روایت کربلا را نشان داده و نقاط عاطفی که این افزودههای تاریخی را بدین گفتمان افزوده، نشان داده است، اما نکته اصلی در اینجاست که این کتاب را شاید در اصل نتوان کتابی جامعهشناختی، در معنای دقیق کلمه دانست، زیرا نویسنده، بیآنکه رویکرد و نظریه جامعهشناختی صریح خاصی داشته باشد، سعی نکرده مساله عاشورا یا آنچه که بدون بیان معیار جامعهشناختی، تحریف نامیده، را با ارجاع به امر اجتماعی تبیین و تحلیل کند، بلکه با ارجاع به معیارهای عقلانی در ذهن نویسنده به نقد آنها پرداخته است. و الیته در این کار بسیار هم موفق بوده است. همانطور که گفته شد، این کتاب نکات ارزشمند بسیاری در باب تحولات تاریخی گفتمان کربلا در بردارد، اما دغدغه عقلانیت در ذهن نویسنده او را بیشتر معطوف به بازخوانی عقلانی و پیرایش عقلانی روایتهای این گفتمان و متون ادبی مربوط به آن کرده است. به هر حال همچنان رویکرد نخبگان برای نقد عقلانی داشتهها و باورهای دینی مردم در این کتاب سیطره دارد. اما پاسخی به این سوال جامعهشناختی داده نشده که چرا مردم چنین باورهایی را میسازند و این باورهای چه نقشی در زندگی آنها دارد. به نظر میرسد این سوال مبنای بازخوانی انتقادی گفتمان کربلا باشد، سوالی که عموماَ مغفول میماند.
کتاب سوم، با عنوان «تبیین جامعهشناختی واقعه کربلا» نوشته شمسالله مریجی است که در سال (1386) توسط موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی منتشر شده است. این کتاب با تاکید بر مفهوم تغییر اجتماعی، سعی کرده که تبیین با رویکرد تغییرات اجتماعی برای چرایی رخداد عاشورا فراهم کند. اما نکته اصلی در این کتاب این است که این کتاب بیش از آنکه یک کتاب جامعهشناختی و تحلیلی باشد، یک کتاب کلامی ـ اعتقادی است که نویسنده سعی کرده مفاهیم علوم مدرن را چاشنی کار کرده تا پیش فرض اعتقادی خودش را در زبان علوم اجتماعی بیان کند، این کتاب که لحن خطابه و منبر در آن وجود دارد، به صراحت خود نویسنده نقطه آغازین خاصی دارد که مبدا و منتهای کتاب و غایت نوشتن آن را صریحاَ بیان کرده است. «ما ]نویسنده[ جریان سقیفه را به عنوان نخستین گام و اصحاب سقیفه را مهمترین عامل و کارگزار در جهت تغییر ارزشها میدانیم... دگرگونی، جامعه نبوی را تا آنجا در نوردید که پس از نیم قرن، مردمی که خود را امت محمد (ص) مینامیدند، در سرزمین کربلا جنایتی انجام دادند که زمین و آسمان در عزای مصیبت آن تا قیامت مویه کناناند و به اعتقاد ما ریشه این دگرگونی و تحول را باید در سقیفه جستجو کرد...» (2ـ21 همان کتاب)
این کتاب برای بسط این پیش فرض اعتقادی بوده و با تاکید بر نوعی تئوری توطئه ارادی توسط عدهای برای انحرف جامعه نبوی و کسب قدرت، سعی کرده در لفافهای از علم مدرن، اعتقادات خویش را بازجوید. به همین دلیل هم رویکرد خطابه و منبر در جهت بازگویی حقیقت محض تشیع و خطاکاری دیگران، محتوای اصلی کتاب را پر کرده است. عملاَ این کتاب خارج از مبادی بینش جامعهشناختی است که حداقل در مرحلههای اول تحقیق فارغ از پیش فرض باید بود، در حالیکه نویسنده از آغاز تا انتها مشخص است که چه پیش فرضی و چه نتیحه ای را میخواهد بازگویی کند.
کتاب چهارم با عنوان «روانشناسی اجتماعی نهضت عاشورا» نوشته حسن احمدی (1383) است که عملاَ مشابه کتاب قبلی است. نویسنده سعی کرده در جستجوی نظریه اجتماعی اسلام درباره امور مختلف، بالاخص انقلاب باشد، که عموماَ رویکرد امر بینالامرین را انتخاب کرده است. این کتاب نیز با لحن خطابه و منبر نوشته شده و فقط مقداری گفتارهای روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی را به حاشیه کار جهت زیبایی افزوده است.
وجه اشتراک کتابهای احمدی و مریجی، در زبان دینی و کلامی آنهاست. مولفین در مواقع توصیف و تحلیل نخواستهاند یا نتوانستهاند احساسات دینی خود را کنار گذشته و عموماَ با منطق حق/ باطل، ایمان/ کفر، حقیقت/ دروغ به بیان مساله و تحلیل آن پرداختهاند و دلایل نهایی در تحلیل که دلایل کلامی و اعتقادی هستند ، نه دلایل جامعهشناختی، صریحاَ هم در این فضا بیان شدهاند.
در این نوشتار مختصر بنا بر این بود که به این چند اثر نگاه مختصری داشته باشم، البته مقالات و کتاب های 1راکنده دیگری وجود دارند که می توان انها را ذیل حوزه مطالعات اجتماعی دین قرار داد، به عنوان مثال کتاب هایی که در حوزه تعزیه و ...نوشته شده است، که به آنها در جای خود خواهیم پرداخت. در انتها باید گفت سنت مطالعات اجتماعی حادثه کربلا و سنتهای عزاداری در داخل ایران بسیار ضعیف و نحیف بوده و هست، هر چند در خارج از کشور ما، محققان غربی ابعاد بسیاری از این موضوع را مورد کاوش قرار دادهاند، اما یک تفاوت عمده در کارهای داخل کشور و تحقیقات خارج کشور در این است که در داخل ایران، تمام تحلیلگران از شریعتی به این سو، عموماَ تلاش داشتهاند در صورت استفاده از علوم اجتماعی مدرن، به بازخوانی اصل واقعه تاریخی عاشورا در سال 61 هجری بپردازند، در نهایت روایت ایدئولوژیک خاصی از آن را ارائه بدهند. در حالیکه محققان خارجی سعی کردهاند سنتهای عزادارای و گفتمانهای فرهنگی ـ اجتماعی و سیاسی که حول این حادثه تاریخی، در طی تاریخ حیات تشیع وجود داشت، را مورد بررسی قرار بدهند. نکته مهم در اینست که در داخل ایران هم در شناخت خود حادثه از نظر علوم اجتماعی و هم در شناخت سنتهای فرهنگی ـ اجتماعیای که حول آن شکل گرفته، هنوز در آغاز راه هستیم. در این راه بیش از همه نیازمند مطالعات مردم شناختی و مردم نگارانه برای فهم این گفتمان هستیم، فهم اینکه مردم شیعی در حیات فرهنگی ـ اجتماعیشان چه روایتها و گفتمانهایی را حول این حادثه تاریخی ساختهاند، این روایتها و گفتمان چرا و چگونه شکل گرفتهاند، و چه نقشی در حیات اجتماعی آنها دارند. تا زمانی که ما این مباحث را دقیق و عمیق و بواسطه یک سنت مطالعاتی غنی مورد بحث قرار ندهیم، نمیتوان آنچه را که نخبگان سنتی «تحریف» و نخبگان مدرن «غیرعقلانیت یا خرافه» مینامند، درست شناخت و در راه اصلاح آن گام برداشت. این مساله اهمیت دو چندانی خواهد داشت اگر دقت کنیم در جامعه مذهبی ایران هرگونه «اصلاحگری» (سنتی یا مدرن) باید از مسیر «اصلاح دینی» بگذرد، و فرهنگ و جامعه شیعی را وقتی میتوان «اصلاح» کرد، که دین این مردم مورد نقد و باز اندیشی و اصلاحگری قرار گیرد، در غیراینصورت، همه یافتههای نیافته نخبگان سنتی و مدرن، با آمدن نسیم محرم به سمت مردم، بیاثر خواهند شد. لذا لازم است قبل از هر چیزی این سنت مطالعاتی را شکل داده و به جای کلی گوییهای مبتنی بر تجربه و دادههای فردی، در جامعه علمی و حوزه عمومی این مساله را به شیوه علمی مورد بحث قرار دهیم، تا قابل استناد و استدلال هم برای ما و هم برای دیگران باشد. نکته مهم دیگری که سبب کم تاثیر و گاهی بیتاثیری این انتقادات میشود این است که از یکسو نخبگان سنتی و مدرن نقدهای خودشان را دقیقا در زمانی که مردم به اوج غلیان احساس جمعی دینیشان رسیدهاند، بیان میکنند، نقدهایی که بیش از همه طالب رویکرد عقلانی به موضوعاند، لذا در احساسیترین زمان، عقلانیترین مبحث طرح میشود، که لزوماَ اثرگذاری نخواهد داشت، بهتر است نخبگان، قبل یا بعد موسم محرم، به این مساله بپردازند و اینکه آمدن ماه محرم با سرازیر شدن نقدهای متعددی که به دنبال عقلانی کردن یا رفع خرافه و تحریف هستند، به سوی مردم همراه باشد. از سوی دیگر در سالهای اخیر نیز استفاده از زور، یعنی نیروی انتظامی توسط نخبگان سنتی برای هدایت مردم در ایام محرم و ممانعت از "تحریفات"، بیانگر عدم شناخت درست از سنتهای عزاداری و مکانیسمهای شکلگیری و کارکردهای آن است. لذا نخواهند توانست با رویکرد نفی و منع، این مساله را حل کنند، بلکه در نهایت به فاصلهگیری هر چند بیشتر میان مردم و نخبگان خواهد انجامید. لذا بهتر است قبل از هر چیز، میان نخبگان و مردم همدلی بیشتری وجود داشته باشد، تا نخبگان از داشتههای مردم، از دیدههای بهتر و بیشتر آشنا باشند تا بتوانند اصلاحگری کنند. بواسطه این همدلی و فهم داشتههای مردم، میتوان به ایضاح دقیق داشتههای مردم و سنتهای فرهنگی مربوط به گفتمان کربلا پرداخت. به هر حال همین اشکال به ظاهر «غیرعقلانی» یا «تحریف شده» بخشی از رکن اصلی دینداری مردم را تشکیل میدهند، و دست کاری در آن کار سادهای نیست آن هم در شرایطی که در این مساله، مردم مقلد خودشان هستند، نه نخبگان. شاید بتوان گفت که امروزه از یکسو واقعه عاشورا در روایتهایی که مردم حول آن ساخته اند، تحریف یافته؛ و از سوی دیگر تحریف ثانویه ای هم در فهم نخبگان از داشته های مردم وجود دارد، که نخبگان در محموع هنوز نتوانسته اند درک دقیقی از داشته های مردم داشته باشند. به هر حال گفتمان کربلا، گفتمان دینی اصلی و مرکزی عامه مردم شیعی است، به سادگی نیز نمیتوان در بنیانهای اعتقادی مردم دستکاری کرد، لذا نیازمند عملکردی دقیق، سنجیده، ظریف و مبتنی بر همدلی انتقادی با مردم بوده، تا نقدهای موسمی و اجبار پلیسی.
منابع:
1. تاج لنگرودی (1386) از مدینه تا مدینه، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر
2. باقی، عمادالدین (1384) جامعهشناسی قیام امام حسین و مردم کوفه، تهران: نی.
3. ضیائی، عبدالحمید (1384) جامعهشناسی تحریفات عاشورا، تهران: هزاره ققنوس.
4. احمدی، حسن (1383) روانشناسی اجتماعی نهضت عاشورا، قم: مشهور.
5. مریجی، شمسالله (1386) تبیین جامعهشناختی واقعه کربوبلا، قم: انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست