دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مطالعات اجتماعی دین در ایران



      مطالعات اجتماعی دین در ایران
جبار رحمانی

"نگاهی به چند کتاب جامعه‏شناختی پیرامون حادثه کربلا و عزاداری محرم"
یکی از مهمترین ارکان فرهنگ و جامعه شیعی ایران، هم از لحاظ دینی و هم از لحاظ فرهنگی، مقوله عزاداری ماه محرم و به تعبیر دقیق‏تر فرهنگ عاشورا یا گفتمان کربلاست. گفتمان کربلا برای عامه مردم شیعی، کانون مرکزی دینداری و تجربه دینی بوده و مهمترین مجرای جامعه‏پذیری دینی برای نسل جدید و بستر با تولید جهان اجتماعی ـ دینی مردم است. اشکال مختلف این گفتمان و صورت‏های گوناگون مناسک عزاداری (دسته‏های زنجیرزنی، سفره‏های نذری، تعزیه و مراسم‏های زیارت عاشورا و فضاهای مختلفی مثل حسینه‏ها و سقاخانه‏ها و ...) نظام منسجم و گسترده‏ای از مناسک مذهبی را حول این گفتمان ایجاد کرده که سرتاسر (یا حداقل بخش اعظم) عرصه‏های حیات دینی مردم را در برمی‏گیرد.  
از منظر فرهنگی و انسان‏شناختی می‏توان گفت روایت عاشورا به مثابه یک روایت حماسی و اسطوره‏ای، رکن مرکزی فرهنگی ـ شیعی است. هر فرهنگی برای انتقال باورها و معانی بنیادی خودش، نیازمند نظام اسطوره‏شناختی خاصی است که این معانی را در بستری از تقدس به ذهن مخاطبان و کنش‏های آنها انتقال بدهد، و این انتقال در بستر مناسک و نظام منسکی آن فرهنگ انجام می‏گیرد. همان طور که گفته شد فرهنگ تشیع در ایران و سایر نقاط شیعه‏نشین، حول محوریت مناسک و گفتمان کربلا و روایت‏های تاریخ‏مند این گفتمان شکل گرفته است.
با توجه به این مقدمات می‏توان گفت که برای شناخت فرهنگ شیعی ایران، یکی از مهمترین و کلیدی‏ترین موضوعات، شناخت حادثه عاشورا و روایت‏های تاریخی مربوط به آن و در نهایت سنت‏های فرهنگی ـ دینی شکل گرفته پیرامون این حادثه است.
موضوع تحقیق و بازخوانی حادثه عاشورا همیشه مورد توجه اندیشمندان و علمای جامعه شیعی بوده است، که یکی از مهمترین بازنمودهای این تلاش‏ها، سنت مقتل نویسی است که به نوعی برای تنقید و پیرایش روایت‏های این حادثه بوده است. اما در حیطه علوم جدید نیز علوم متعددی به این موضوع توجه داشته اند. در شرایط معاصر و در تقسیم‏بندی علوم انسانی جدید، علوم اجتماعی وظیفه‏دار مطالعات اجتماعی دین شده است، به همین سبب هم بسیاری از روشنفکران و منتقدان اجتماعی در جوامع شیعی، خواسته یا ناخواسته با این موضوع مواجه بوده‏اند و بدان پرداخته‏اند.
آن چیزی که در مقابل گستردگی و وسعت تاثیر گفتمان کربلا و در جهان اجتماعی تشیع بسیار جالب توجه و شاید تلخ است، قلت آثار و مطالعات اجتماعی مربوط به این واقعه، بالاخص در داخل اجتماعی شیعی است. هر چند محققان غربی در حد امکان، بسیار به این موضوع پرداخته‏اند و آثار بسیاری را منتشر کرده‏اند، اما مساله اصلی این است که مطالعات اجتماعی و بالاخص مطالعات جامعه‏شناسی انتقادی قبل از هر چیز نیازمند مجموعه‏ای از داده‏های عمیق و مستند و تحلیل‏های علمی است که بتوان بر این مبنا دست به انتقاد و در صورت امکان ارائه روایت جدیدی زد.
در حوزه دینداری عامه مردم، یکی از مهمترین عرصه ها و موضوعات انتقادی، مساله مراسم عزاداری است که هم از جانب نخبگان سنتی و هم نخبگان مدرن مورد توجه بوده و عموماً به نقد ان پرداخته اند. شیرینی انتقاد از مردم تحت عنوان «عوام»، در ایام ماه محرم بطور وسیعی خودش را نشان می‏دهد. سیل گسترده انتقادات از سوی نخبگان سنتی و مدرن متوجه مردم و سنت‏های عزاداری آنها می‏شود، و در سال‏های اخیر الزام و اجبار دولتی نیز همراه با جریان انتقادی از جانب نخبگان سنتی بوده و مردم را الزاماَ به سمت خاصی می‏خواهند هدایت کنند. اما مساله اینجاست که اگر مردم 355 روز از سال را مقلد نخبگان باشند، دهه محرم را مقلد خودشان هستند. البته موضوع نفی اهمیت انتقاد نیست، چرا که توسعه فرهنگی ضرورتاَ نیازمند انتقاد است. اما مسله اصلی عدم رعایت مبادی انتقاد است که سبب کم تاثیری و در مواردی بی‏تاثیری این انتقادات است. از آنجایی که سنت‏های عزاداری، بیش از همه سنت‏های فرهنگی و اجتماعی هستند، لذا هرگونه نقدی در این حوزه، به نوعی نقد فرهنگی و اجتماعی محسوب می‏شود. در گفتمان‏های انتقادی عموماً انتقادها برخاسته از اندیشه فردی و تجارب فردی منتقد است، بگونه‏ای که در این فضاهای گفتمان‏های نقد، ادبیات تحلیلی خاصی وجود ندارد. فضای فصلی و موسمی این انتقادها که عموماً در ایام محرم و گاهی هم صفر، شکوفا می‏شود، در سایر ایام سال به محاق فراموشی سپرده می‏شود. به همین سبب هم نقد گفتمان کربلا و بازخوانی انتقادی این حادثه در حوزه عمومی و حتی بخشی از نخبگان سنتی، اثری ندارد.
این بی اثری به گونه ای است که حتی در درون نخبگان هم مواردی را می توان دید که هنوز روایت های غیر عقلانی از این حادثه مهم جریان دارد. به عنوان مثال کتابی به عنوان «از مدینه تا مدینه» که نوعی مقتل عاشورا است. توسط محمد مهدی تاج لنگرودی در (1382) چاپ شده که به سفارش دبیر نخستین یا دواره ستایشگران عشق نوشته شده و خود نویسنده مسئولیت دفتر سازمان تبلیغات اسلامی در هواپیمایی جمهوری اسلامی را نیز برعهده داشته است. این کتاب به خوبی به تداوم نگاه‏های غیرعقلانی در روایت‏ عاشوراست که نه توسط مردم، که توسط یک روحانی در سال 1382 نوشته شده، گویی این روحانی از جریان‏های انتقادی علمایی مثل شهید مطهری و سایرین اطلاعی ندارد و همچنان همان چیزهایی را روایت می‏کند که امثال او آن را تحت عوام‏زدگی و روایت‏های عامیانه دانسته، برای مثال این مساله را می توان آنجایی که فقط یکی از شهدا در روز عاشورا، 200 نفر را می‏کشد یا امام حسین وقتی به میدان می‏رود، «مردم برای جنگیدن به سوی او رفتند، یکبار دیگر نبرد بین امام علیه‏السلام و آنها آغاز شد، در حالیکه امام علیه‏السلام آب می‏طلبید» (لنگرودی، 1386: (چاپ دوم)، 175). وقتی این انتقادات بر یک مسئول سازمان تبلیغات تاثیری ندارد، خوب از مردم، چه انتظاری می‏توان داشت.
بخشی از این مسئله ناشی از ضعف گفتمانی نخبگان سنتی در مواجهه با فهم و نقد دینداری عامه است، و بخشی هم ناشی از نقص‏های بنیادی خود این گفتمان که در موارد فوق نمونه‏ای از آن را می‏بینیم. به هر حال سازمان‏های دولتی، بواسطه بودجه‏های کلانی که دارند، در چاپ و انتشار آثار اینگونه مراقبتی به خرج نمی‏دهند، و نشر اینگونه آثار، همه آنچه را که منتقدان بسازند، باز بر باد خواهد داد، حتی اگر این انتشارات بواسطه نهادهای دولتی باشد.
به همین سبب نیز لازم است مساله نقد گفتمان کربلا، قبل از هر چیزی ابزارهای لازم را جهت گسترش نگاه عقلانی به این مساله و تاثیرگذاری خود فراهم کند. یکی از مهمترین این مسائل نشر آثار تحلیلی از منظر علوم اجتماعی درباره حادثه کربلا و گفتمان کربلاست. که متاسفانه این آثار در مقابل اهمیت و گستردگی موضوع در جامعه ایرانی، بسیار اندک و ناچیز است و شاید نیز به یک مفهوم هنوز اثر جالب توجهی در این رابطه وجود ندارد. در این نوشتار به بررسی چند کتاب در اینباره و مرور اجمال آنها خواهیم پرداخت.
کتاب اول، «جامعه‏شناسی قیام امام حسین و مردم گونه» اثر عمادالدین باقی (1379) است که به اذعان نویسنده «شاید بتوان گفت از این منظر ]جامعه‏شناختی[ نخستین اثر بود و ... (مقدمه کتاب) سعی کرده نگاهی جامعه‏شناختی به حادثه کربلا داشته باشد و نیروهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دخیل در شکل‏گیری این حادثه را شناسایی کند و تبیینی از آن دوران ارائه دهد. از آنجا که یکی از مهمترین ارکان تبیین جامعه‏شناختی، تبیین امر اجتماعی، بواسطه امر اجتماعی است، این کتاب تلاش داشته ابعاد اجتماعی این حادثه را مورد کاوش قرار دهد. این کتاب حاوی چهار نوشتار است که در فصل اول به جامعه‏شناسی قیام امام حسین و مردم کوفه پرداخته و سعی کرده «جنبش امام حسین را در ساختار سیاسی و اجتماعی آن دوره بررسی کند و تحلیلی عقلانی از این رخداد ارائه بدهد. در فصل دوم، در مورد کارکردهای عاشورا نویسنده سعی کرده با رویکرد کارکردگرایانه، به کارکردهای مثبت که در روایتی کلیشه‏ای از این نظریه (حفظ همبستگی، حفظ ارزش‏ها و تداوم و ...) وجود دارد، اشاره کند. در فصل بعدی به «اربعین فلسفه تکرار و فصل رویش» و در فصل آخر «مدل تحقیقی عاشورا با الهام از والعصر» را بیان کرده است.
هر چند نمی‏توان عملا این کتاب را اولین کتاب جامعه‏شناختی که دارای تحلیل‏های جامعه‏شناختی از این واقعه است دانست، زیرا آثار کسانی مثل شریعتی، مطهری هر چند با عنوان صریح جامعه‏شناسی عاشورا نیستند، اما نکات بسیاری، بالاخص رویکرد جامعه‏شناسانه شریعتی داشته و دارند. به هر حال این کتاب به ادعای نویسنده می‏تواند آغازی در این راستا باشد. اما همچنان دغدغه‏ سیاسی نویسنده در تحلیل و انتشار این کتاب اهمیت اصلی را دارد. البته رابطه گفتمان کربلا و امر سیاسی رابطه‏ای پیچیده و چندبعدی است که مجال دیگری را می‏طلبد.
کتاب بعدی با عنوان «جامعه‏شناسی تحریفات عاشورا» نوشته دکتر سیدعبدالحمید ضیائی (1384) است که نویسنده تلاش کرده نگرش انتقادی ـ آسیب‏شناختی به روایت‏های کربلا داشته باشد. به نظر می‏رسد تلاش نویسنده در اصل تاکید بر نگاه عقلانی به عاشورا و عقلانیت در آن است. این کتاب با رویکرد انتقادی ـ عقلانی خودش، بخوبی حواشی و اضافات تاریخی روایت کربلا را نشان داده و نقاط عاطفی که این افزوده‏های تاریخی را بدین گفتمان افزوده، نشان داده است، اما نکته اصلی در اینجاست که این کتاب را شاید در اصل نتوان کتابی جامعه‏شناختی، در معنای دقیق کلمه دانست، زیرا نویسنده، بی‏آنکه رویکرد و نظریه جامعه‏شناختی صریح خاصی داشته باشد، سعی نکرده مساله عاشورا یا آنچه که بدون بیان معیار جامعه‏شناختی، تحریف نامیده، را با ارجاع به امر اجتماعی تبیین و تحلیل کند، بلکه با ارجاع به معیارهای عقلانی در ذهن نویسنده به نقد آنها پرداخته است. و الیته در این کار بسیار هم موفق بوده است. همانطور که گفته شد، این کتاب نکات ارزشمند بسیاری در باب تحولات تاریخی گفتمان کربلا در بردارد، اما دغدغه عقلانیت در ذهن نویسنده او را بیشتر معطوف به بازخوانی عقلانی و پیرایش عقلانی روایت‏های این گفتمان و متون ادبی مربوط به آن کرده است. به هر حال همچنان رویکرد نخبگان برای نقد عقلانی داشته‏ها و باورهای دینی مردم در این کتاب سیطره دارد. اما پاسخی به این سوال جامعه‏شناختی داده نشده که چرا مردم چنین باورهایی را می‏سازند و این باورهای چه نقشی در زندگی آنها دارد. به نظر می‏رسد این سوال مبنای بازخوانی انتقادی گفتمان کربلا باشد، سوالی که عموماَ مغفول می‏ماند.
کتاب سوم، با عنوان «تبیین جامعه‏شناختی واقعه کربلا» نوشته شمس‏الله مریجی است که در سال (1386) توسط موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی منتشر شده است. این کتاب با تاکید بر مفهوم تغییر اجتماعی، سعی کرده که تبیین با رویکرد تغییرات اجتماعی برای چرایی رخداد عاشورا فراهم کند. اما نکته اصلی در این کتاب این است که این کتاب بیش از آنکه یک کتاب جامعه‏شناختی و تحلیلی باشد، یک کتاب کلامی ـ اعتقادی است که نویسنده سعی کرده مفاهیم علوم مدرن را چاشنی کار کرده تا پیش فرض اعتقادی خودش را در زبان علوم اجتماعی بیان کند، این کتاب که لحن خطابه و منبر در آن وجود دارد، به صراحت خود نویسنده نقطه آغازین خاصی دارد که مبدا و منتهای کتاب و غایت نوشتن آن را صریحاَ بیان کرده است. «ما ]نویسنده[ جریان سقیفه را به عنوان نخستین گام و اصحاب سقیفه را مهمترین عامل و کارگزار در جهت تغییر ارزش‏ها می‏دانیم... دگرگونی، جامعه نبوی را تا آنجا در نوردید که پس از نیم قرن، مردمی که خود را امت محمد (ص) می‏نامیدند، در سرزمین کربلا جنایتی انجام دادند که زمین و آسمان در عزای مصیبت آن تا قیامت مویه کنان‏اند و به اعتقاد ما ریشه این دگرگونی و تحول را باید در سقیفه جستجو کرد...» (2ـ21 همان کتاب)
این کتاب برای بسط این پیش فرض اعتقادی بوده و با تاکید بر نوعی تئوری توطئه ارادی توسط عده‏ای برای انحرف جامعه نبوی و کسب قدرت، سعی کرده در لفافه‏ای از علم مدرن، اعتقادات خویش را بازجوید. به همین دلیل هم رویکرد خطابه و منبر در جهت بازگویی حقیقت محض تشیع و خطاکاری دیگران، محتوای اصلی کتاب را پر کرده است. عملاَ این کتاب خارج از مبادی بینش جامعه‏شناختی است که حداقل در مرحله‏های اول تحقیق فارغ از پیش فرض باید بود، در حالیکه نویسنده از آغاز تا انتها مشخص است که چه پیش فرضی و چه نتیحه ای را می‏خواهد بازگویی کند.
کتاب چهارم با عنوان «روان‏شناسی اجتماعی نهضت عاشورا» نوشته حسن احمدی (1383) است که عملاَ مشابه کتاب قبلی است. نویسنده سعی کرده در جستجوی نظریه اجتماعی اسلام درباره امور مختلف، بالاخص انقلاب باشد، که عموماَ رویکرد امر بین‏الامرین را انتخاب کرده است. این کتاب نیز با لحن خطابه و منبر نوشته شده و فقط مقداری گفتارهای روان‏شناسی اجتماعی و جامعه‏شناسی را به حاشیه کار جهت زیبایی افزوده است.
وجه اشتراک کتاب‏های احمدی و مریجی، در زبان دینی و کلامی آنهاست. مولفین در مواقع توصیف و تحلیل نخواسته‏اند یا نتوانسته‏اند احساسات دینی خود را کنار گذشته و عموماَ با منطق حق/ باطل، ایمان/ کفر، حقیقت/ دروغ به بیان مساله و تحلیل آن پرداخته‏اند و دلایل نهایی در تحلیل که دلایل کلامی و اعتقادی هستند ، نه دلایل جامعه‏شناختی، صریحاَ هم در این فضا بیان شده‏اند.
در این نوشتار مختصر بنا بر این بود که به این چند اثر نگاه مختصری داشته باشم، البته مقالات و کتاب های 1راکنده دیگری وجود دارند که می توان انها را ذیل حوزه مطالعات اجتماعی دین قرار داد، به عنوان مثال کتاب هایی که در حوزه تعزیه و ...نوشته شده است، که به آنها در جای خود خواهیم پرداخت. در انتها باید گفت سنت مطالعات اجتماعی حادثه کربلا و سنت‏های عزاداری در داخل ایران بسیار ضعیف و نحیف بوده و هست، هر چند در خارج از کشور ما، محققان غربی ابعاد بسیاری از این موضوع را مورد کاوش قرار داده‏اند، اما یک تفاوت عمده در کارهای داخل کشور و تحقیقات خارج کشور در این است که در داخل ایران، تمام تحلیل‏گران از شریعتی به این سو، عموماَ تلاش داشته‏اند در صورت استفاده از علوم اجتماعی مدرن، به بازخوانی اصل واقعه تاریخی عاشورا در سال 61 هجری بپردازند، در نهایت روایت ایدئولوژیک خاصی از آن را ارائه بدهند. در حالیکه محققان خارجی سعی کرده‏اند سنت‏های عزادارای و گفتمان‏های فرهنگی ـ اجتماعی و سیاسی که حول این حادثه تاریخی، در طی تاریخ حیات تشیع وجود داشت، را مورد بررسی قرار بدهند. نکته مهم در اینست که در داخل ایران هم در شناخت خود حادثه از نظر علوم اجتماعی و هم در شناخت سنت‏های فرهنگی ـ اجتماعی‏ای که حول آن شکل گرفته، هنوز در آغاز راه هستیم. در این راه بیش از همه نیازمند مطالعات مردم شناختی و مردم نگارانه برای فهم این گفتمان هستیم، فهم اینکه مردم شیعی در حیات فرهنگی ـ اجتماعی‏شان چه روایت‏ها و گفتمان‏هایی را حول این حادثه تاریخی ساخته‏اند، این روایت‏ها و گفتمان چرا و چگونه شکل گرفته‏اند، و چه نقشی در حیات اجتماعی آنها دارند. تا زمانی که ما این مباحث را دقیق و عمیق و بواسطه یک سنت مطالعاتی غنی مورد بحث قرار ندهیم، نمی‏توان آنچه را که نخبگان سنتی «تحریف» و نخبگان مدرن «غیرعقلانیت یا خرافه» می‏نامند، درست شناخت و در راه اصلاح آن گام برداشت. این مساله اهمیت دو چندانی خواهد داشت اگر دقت کنیم در جامعه مذهبی ایران هرگونه «اصلاح‏گری» (سنتی یا مدرن) باید از مسیر «اصلاح دینی» بگذرد، و فرهنگ و جامعه شیعی را وقتی می‏توان «اصلاح» کرد، که دین این مردم مورد نقد و باز اندیشی و اصلاح‏گری قرار گیرد، در غیراینصورت، همه یافته‏های نیافته نخبگان سنتی و مدرن، با آمدن نسیم محرم به سمت مردم، بی‏اثر خواهند شد. لذا لازم است قبل از هر چیزی این سنت مطالعاتی را شکل داده و به جای کلی گویی‏های مبتنی بر تجربه و داده‏های فردی، در جامعه علمی و حوزه عمومی این مساله را به شیوه علمی مورد بحث قرار دهیم، تا قابل استناد و استدلال هم برای ما و هم برای دیگران باشد. نکته مهم دیگری که سبب کم تاثیر و گاهی بی‏تاثیری این انتقادات می‏شود این است که از یکسو نخبگان سنتی و مدرن نقدهای خودشان را دقیقا در زمانی که مردم به اوج غلیان احساس جمعی دینی‏شان رسیده‏اند، بیان می‏کنند، نقدهایی که بیش از همه طالب رویکرد عقلانی به موضوع‏اند، لذا در احساسی‏ترین زمان، عقلانی‏ترین مبحث طرح می‏شود، که لزوماَ اثرگذاری نخواهد داشت، بهتر است نخبگان، قبل یا بعد موسم محرم، به این مساله بپردازند و اینکه آمدن ماه محرم با سرازیر شدن نقدهای متعددی که به دنبال عقلانی کردن یا رفع خرافه و تحریف هستند، به سوی مردم همراه باشد. از سوی دیگر در سال‏های اخیر نیز استفاده از زور، یعنی نیروی انتظامی توسط نخبگان سنتی برای هدایت مردم در ایام محرم و ممانعت از "تحریفات"، بیانگر عدم شناخت درست از سنت‏های عزاداری و مکانیسم‏های شکل‏گیری و کارکردهای آن است. لذا نخواهند توانست با رویکرد نفی و منع، این مساله را حل کنند، بلکه در نهایت به فاصله‏گیری هر چند بیشتر میان مردم و نخبگان خواهد انجامید. لذا بهتر است قبل از هر چیز، میان نخبگان و مردم همدلی بیشتری وجود داشته باشد، تا نخبگان از داشته‏های مردم، از دیده‏های بهتر و بیشتر آشنا باشند تا بتوانند اصلاح‏گری کنند. بواسطه این همدلی و فهم داشته‏های مردم، می‏توان به ایضاح دقیق داشته‏های مردم و سنت‏های فرهنگی مربوط به گفتمان کربلا پرداخت. به هر حال همین اشکال به ظاهر «غیرعقلانی» یا «تحریف شده» بخشی از رکن اصلی دینداری مردم را تشکیل می‏دهند، و دست کاری در آن کار ساده‏ای نیست آن هم در شرایطی که در این مساله، مردم مقلد خودشان هستند، نه نخبگان. شاید بتوان گفت که امروزه از یکسو واقعه عاشورا در روایتهایی که مردم حول آن ساخته اند، تحریف یافته؛ و از سوی دیگر تحریف ثانویه ای هم در فهم نخبگان از داشته های مردم وجود دارد، که نخبگان در محموع هنوز نتوانسته اند درک دقیقی از داشته های مردم داشته باشند. به هر حال گفتمان کربلا، گفتمان دینی اصلی و مرکزی عامه مردم شیعی است، به سادگی نیز نمی‏توان در بنیان‏های اعتقادی مردم دستکاری کرد، لذا نیازمند عملکردی دقیق، سنجیده، ظریف و مبتنی بر همدلی انتقادی با مردم بوده، تا نقدهای موسمی و اجبار پلیسی.

 
منابع:
1.    تاج لنگرودی (1386) از مدینه تا مدینه، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر
2.    باقی، عماد‏الدین (1384) جامعه‏شناسی قیام امام حسین و مردم کوفه، تهران: نی.
3.    ضیائی، عبدالحمید (1384) جامعه‏شناسی تحریفات عاشورا، تهران: هزاره ققنوس.
4.    احمدی، حسن (1383) روان‏شناسی اجتماعی نهضت عاشورا، قم: مشهور.
5.    مریجی، شمس‏الله (1386) تبیین جامعه‏شناختی واقعه کرب‏وبلا، قم: انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).