شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


علوم‌انسانی: الزامات معرفتی و ظرفیت‌های کاربردی


علوم‌انسانی: الزامات معرفتی و ظرفیت‌های کاربردی
اساساً علوم‌انسانی است که باید حلال مسأله‌ی اشتغال باشد، در حالی‌که اکنون خود علوم‌انسانی دچار این مشکل شده است. به عبارت دیگر، در حالی‌که اشتغال باید موضوع علوم‌انسانی باشد، اکنون علوم‌انسانی است که به یک معنا موضوع اشتغال شده است. این مسأله فقط جنبه‌ی صوری ندارد و مسأله اساسی و بنیادینی است که باید به طور جدی با آن پرداخت.
دکتر منوچهری به ابعاد مختلف مسأله‌ی اشتغال اشاره کرد، و افزود: آنچه در این جا به نظر می‌آید این است که رابطه‌ی علوم‌انسانی با اشتغال، رابطه‌ای خطی نیست. همچنین یک رابطه‌ی دو سویه که رابطه‌ی علت و معلولی یا نیاز و پاسخگویی باشد هم نیست؛ بلکه به یک معنا رابطه‌ای سه ضلعی یا حلقوی است و آن حلقه یا ضلع سوم، ساختار است. به گمان من، آن‌چه که به عنوان یک متغیر یا مؤلفه‌ی ثابت، هم در مورد اشتغال و هم در مورد علوم‌انسانی تعیین کننده است و هم در رابطه‌ای که بین این دو مطرح می‌شود، بحث «ساختار» به بنیادی‌ترین و کلان‌ترین معنا و وجهش است. این مسأله در جوامع و فرهنگ‌های مختلف تاریخی به شکل خاص خودش وجود دارد، اما در حال حاضر ما در شرایطی درباره‌ی این دو مقوله و رابطه‌شان بحث می‌کنیم که هر دو در یک ساختار معین و از پیش تعیین شده قرار دارند و هر چند ساختارها و شرایط تحول پذیرند، اما با توجه به این‌که تحول تاریخی چیزی نیست که به آسانی و به سرعت حاصل شود، بنابراین هم اکنون ما در شرایط تاریخی‌ای قرار داریم که دوره‌ای نسبتاً طولانی را در بر می‌گیرد. شاید بتوان گفت که اکنون ما در شرایط سرمایه‌داری پسااستعماری، به مسأله‌ی علوم‌انسانی و اشتغال و رابطه‌ی این دو می‌پردازیم. پس پیش از هر چیز ما در مقابل علوم‌انسانی، در وضعیت پسااستعماری و مشخصاً در وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خاص قرار داریم. بنابراین، منظورم از آن رابطه‌ی سه ضلعی یا حلقوی این است که این عوامل را باید به صورت دایره‌ای ببینیم. یعنی در شرایطی که طرفین به نحوی با هم مرتبط می‌شوند و وجه ساختاری آن‌ها مدنظر قرار می‌گیرد. اگر چیزی تحت عنوان راه‌حل قابل طرح باشد، شایددید ساختمندی (structuration) باشد که اشتغال یک وجه آن است و یکی از متغیرهایی است که در دل ساختار و وضعیت پسااستعماری، ویژگی‌های خاص خودش را دارد.
در این‌جا ما باز می‌گردیم به خود علوم‌انسانی، یعنی اگر مسأله‌ی اشتغال را به عنوان یک وجه یا یکی از ابعاد ساختار، یا در دل ساختار ببینیم، اگرچه در دل همان ساختار است، اما خصوصیت کارگزاری یا عاملی ندارد. اما برای علوم‌انسانی که در همان متن و زمینه است، می‌توان خصلت کارگزاری لحاظ کرد. بنابراین برقراری رابطه‌ بین این عامل با این ساختار، شاید بتواند به عنوان یک چشم‌انداز یا رهیافت در پرداختن به مسأله‌ی رابطه‌ی اشتغال با علوم‌انسانی دنبال شود. بنابراین به نظر می‌آید که ما باز باید برای حل همین مسأله هم به علوم‌انسانی باز گردیم؛ اما این امر ایجاب می‌کند که ببینیم به خود علوم‌انسانی چگونه می‌پردازیم.
برای پرداختن به این مسأله می‌توان چهار رویکرد را که با یکدیگر مرتبط نیز هستند، برشمرد. بنابراین در نهایت به نظر می‌آید که در چارچوب روش یا رهیافت ساختمندی، پرداختن به علوم‌انسانی و مسأله‌ی اشتغال، ایجاب می‌کند که برای پرداختن به مسأله‌ی اشتغال، وضعیت علوم‌انسانی و نسبت این دو را با یکدیگر بررسی کنیم.
یکی از رویکردها در این رابطه رویکرد معرفت‌شناسانه است؛ یعنی از نظر معرفتیِ حوزه‌ی علوم‌انسانی، یعنی آنچه که تحت عنوان فلسفه علوم‌انسانی هم از آن یاد می‌شود. البته همین جا ما با مسأله‌ی علوم و رابطه‌ی آن با بخش دوم، یعنی انسان مسأله داریم. به گفته‌ی دیگر ما از همین حالا گرفتار مسأله‌ای از پیش تعریف شده هستیم و با ساختارهای مفهومی و زبانی‌ای مواجهیم که از پیش تکلیف را برای ما مشخص کرده‌اند و این پرسش را به میان کشیده‌اند که آیا اساساً از چیزی تحت عنوان علوم‌انسانی می‌توان سخن گفت یا نه؟ که به این بحث در رویکرد آسیب ‌شناسی، که رویکرد چهارم است بیشتر می‌توان پرداخت. اما سه رویکردِ چیستی علوم‌انسانی، معرفت‌شناسی (به این معنا که آن‌چه تحت عنوان دانش و معرفت علوم‌انسانی مطرح است چگونه کسب شود) و تبار شناسی، در مجموع ما را به دو موضوع یا وضعیت رهنمون می‌کنند. نخست جدال‌هایی که علوم‌انسانی با آن مواجه است. به نظر می‌رسد که این جدال‌ها را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد؛ یک دسته جدال‌های بیرونی و یک دسته جدال‌های درونی. بخش عمده جدال‌های بیرونی با علوم طبیعی بوده است، به این‌ معنا که گفته‌اند یا علوم‌انسانی مثل علوم طبیعی است، و یا اصلاً دانش و علم نیست؛ و اگر هم دانش و علم نیست، پس اصلاً موجودیت آن موضوعیت ندارد. هرچند تحولاتی که در یکی دو دهه اخیر در دنیا اتفاق افتاده این مسأله را کمرنگ کرده و حتی ما شاهد چرخشی هرمنوتیکی در علوم طبیعی نیز هستیم. با این همه اما، این جدال، جدالی جدی است.
جدال‌های درونی، مربوط به خود اصحاب علوم‌انسانی یا اساساً به خاطر خصوصیاتی است که در حوزه‌ی مطالعات یا دانش‌های انسانی وجود دارد که در آن‌ها رسیدن به یک اتفاق‌نظر فوق‌العاده سخت است. این جدال‌ها نیز مشکلاتی برای علوم‌انسانی ایجاد کرده‌اند که پرداختن به آن ضرورتی جدی است و ما هم البته با مشکلات و گرفتاری‌های خاص خودمان با این مسأله مواجهیم.
در حوزه‌ی علوم طبیعی به یک معنا وفاق پارادایمی داریم. در این‌جا پارادایم‌ها زمانی‌اند، اما در حوزه علوم‌انسانی پارادایم‌ها موازی‌اند. ما در علوم‌انسانی «توازی پارادایمی» داریم، اما در علوم طبیعی «توافق پارادایمی» وجود دارد. این توازی پارادایمی مشکلاتی جدی ایجاد کرده است و دوستان به برخی از مصادیق آن نیز اشاره کردند. اختلاف نظرها در حوزه علوم‌انسانی صرفاً مسایل خصلتی و شخصی نیستند؛ در واقع مسأله عدم اشتراک معرفتی، این اختلاف‌ نظرها را در علوم‌انسانی بسیار جدی کرده‌ است. هرچند این مسأله می‌تواند در علوم‌انسانی ظرفیت‌ساز باشد؛ اما با این وجود اکنون به نظر می‌رسد که بیشتر مانع، یا تقلیل‌دهنده بوده است. از دل این جدال‌ها در علوم‌انسانی رهیافت‌های گوناگونی حاصل می‌شود که به برخی از آن‌ها می‌توان اشاره کرد. این رهیافت‌ها عبارتند از رهیافت پوزیتیویستی، که تا حد زیادی از علوم طبیعی تبعیت می‌کند، رهیافت تفصیلی، رهیافت ساختمندی، رهیافت‌ انتقادی و رهیافت پساساختارگرایانه. البته باید گفت این توازی پارادایمی، در شرایط پسااستعماری مسایل مضاعفی برای ما ایجاد کرده است. این توازی پارادایمی، علوم‌انسانی را به یک معنا به جزایر پراکنده‌ای که به هر دلیلی در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند و دیگر میان آن‌ها ارتباطی نیست، تبدیل کرده و سبب شده است که ظرفیت‌ها نتوانند به نیرو تبدیل شوند. بنابراین طبیعی است که علیرغم آن‌که علوم‌انسانی قرار است ملجأ و پناهگاه و نیز مرجع برای مسأله اشتغال باشد، اما خود علوم‌انسانی هم گرفتار این مسایل شده است که پرداختن به آن‌ها می‌تواند زمینه را برای پرداختن به خود مسأله اشتغال فراهم کند.
منوچهری در پایان سخنان خود به چند عامل ساختاری دیگر اشاره کرد و آن‌ها را نیز از خصوصیات همان وضعیت پسااستعماری برشمرد: عوامل ساختاری وجوه دیگری هم دارد، مثل سیاستگذاری‌ها، فهمی که از مسایل در رابطه با علوم‌انسانی وجود دارد و فرصت‌هایی که قاعدتاً باید در حوزه علوم‌انسانی وجود داشته باشد؛ اما این گونه نیست. در مجموع می‌توان گفت که بحث‌ها در این جا بحث‌های انتزاعی نخواهند بود و ظرفیت‌های کاربردی در علوم‌انسانی به وضعیت این علوم، با توجه به مؤلفه‌ها و ابعادی که عرض شد، وابسته است.
دکتر عباس منوچهری
منبع : همایش علوم انسانی و چالش اشتغال


همچنین مشاهده کنید