سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

نقش والدين و تعيين الگوهاي رفتاري کودک


 روزنامه اطلاعات:در دين مبين اسلام و سيره ائمه اطهار(س)، همواره خانواده به عنوان امن‌ترين و آرام‌ترين مکان براي پرورش نسلي پاک و صالح مورد توجه قرار گرفته است.


به عنوان مثال در صحيفه‌ سجاديه مي‌خوانيم: «پروردگارا مرا ياري کن تا فرزندم را خوب تربيت کنم». (صحيفه سجاديه12،123)‌ از آنجا که خانواده، نزديکترين تماس را با کودک طي سال‌هاي رشد وي دارد، در تعيين الگوهاي رفتاري که يک کودک از خود نشان مي‌دهد، نقش مهمي ايفا مي‌کند به همين دليل در سال‌هاي اخير، قسمت عمده‌اي از تحقيقات جرم‌شناسان درخصوص ريشه‌يابي بزهکاري اطفال متوجه خانه و خانواده و روش‌هاي تربيتي کودک بوده است. اصولاً در علم جرم‌شناسي، عوامل ايجادکننده جرم را به دو دسته تقسيم مي‌کنند: يک دسته عواملي هستند فيزيولوژيکي يا فردي همچون توارث، جنسيت، سن، اختلالات رواني ودسته ديگر عوامل اجتماعي يا غيرفردي هستند که در راس آنها محيط خانوادگي است.

همان طور که خانواده مي‌تواند بستري مناسب براي رشد و شکوفايي استعدادها و توانايي‌هاي اطفال باشد به همان صورت هم مي‌تواند با ايجاد عواملي، زمينه بزهکاري را در اطفال ايجاد کرده و يا حتي اطفال را مجبور به ارتکاب بزه كند.

يکي از عوامل مهم در بزهکاري اطفال، قصور خانواده در فراهم آوردن محيطي عاطفي، آرام و امن براي کودک است.

اگر روابط بين افراد خانواده نفرت‌انگيز باشد و يا والدين در برخورد با کودکان خود تبعيض قائل شوند و با تقسيم ناعادلانه محبت و توجه و پاداش موجب بروز حسادت و يا سرخوردگي در کودکان شوند، کودک ممکن است با کناره‌گيري عاطفي، ‌از والدين خود دور شده و بدين ترتيب خانواده کنترل او را از دست داده و قادر نخواهد بود عضويت وي را در ساير گروه‌هاي نخستين رهبري کند.

وجود روابط عاَطفي ميان والدين و کودک در تلقين ارزش‌هاي جامعه به کودکان اهميت فراواني دارد، البته در محبت ورزيدن به اطفال بايد حدتعادل را رعايت کرد چرا که کم‌محبتي به اطفال و يا افراط و تفريط در ابراز محبت،‌ هر دو از عوامل ايجاد ناهنجاري در الگوهاي رفتاري کودکان شناخته شده است،‌ همچنين نداشتن سرپرست و جدا بودن پدر و مادر از يکديگر، ناهنجاري‌هاي خانوادگي، وجود اختلاف بين پدر و مادر و محيط‌هاي خانوادگي پرجنجال، ناراحتي‌هاي عاطفي و رواني يکي از اعضاي خانواده، مانع از رشد اجتماعي مطلوب طفل شده و کودک را به بزهکاري سوق مي‌دهد. شرايط اقتصادي و طبقه‌ اجتماعي خانواده نيز در بروز بزهکاري نقش عمده‌اي ايفا مي‌کند. در خانواده‌‌هاي کم ‌درآمد، اغلب همه‌ نيازهاي اساسي اطفال به خوبي برآورده نمي‌شود و فرزندان عموماً از داشتن تفريحات سالم محروم هستند ويا توسط والدين خود مجبور به کار يا تکدي‌گري شده که به تبع به عضويت در گروه‌هاي غير همسان در مي‌آيند و همين امر خود موجب ناهنجاري در رشد شخصيت اطفال خواهد بود.

موقعيت جغرافيايي خانواده هم مي‌تواند از عوامل مؤثر در برخورد اطفال با فعاليت‌هاي گروه‌هاي همبازي بزهکار باشد. به طور مثال اگر خانه‌ کودک در منطقه‌اي که ميزان بزهکاري در آن زياد است واقع شده باشد، فعاليت‌هاي گروه‌هاي همبازي او به احتمال بيشتري بزهکارانه خواهد بود تا زماني که محل سکونت طفل در منطقه‌اي است که ميزان بزهکاري در آن کم است.

از عوامل ديگر بزهکاري اطفال که بستر آن در خانواده است مي‌توان به آموزش ندادن درست به اطفال اشاره کرد. خانواده ممکن است درتربيت کامل طفل و آشنا ساختن وي با دنياي خارج يا انواع بزهکاري‌هايي که انتظار مي‌رود در جامعه طفل با آنها برخورد کند، سهل‌انگاري كند که البته بخشي از اين سهل‌انگاري‌ها به کم‌سواد بودن والدين برمي‌گردد. پرجمعيتي در خانواده‌ها نيز خود يکي از عوامل بي‌اعتنايي والدين به فرزندان و نيازهاي عاطفي و تربيتي آنهاست.‌ کنترل جمعيت خانواده مي‌تواند مديريت آن را آسانتر کرده و فرصت بيشتري براي آموزش و استفاده از راهکارهاي صحيح تربيتي در اختيار والدين قرار دهد. قابل ذکر است که آمارها نشان مي‌دهد اکثر کودکان بزهکار در معرض مشاهده‌ الگوهاي بزهکاري در خانواده بوده‌اند و بديهي است کودکي که پدر و مادري مجرم دارد و بزهکاري در خانواده به عنوان يک ارزش شناخته شده است، به احتمال قوي بزهکار خواهد شد. به نظر مي‌رسد در بزهکاري اطفال، پسران بيشتر از دختران در معرض خطر هستند، در تمام جوامعي که از آنها آماري در دست است بزهکاري پسران بيش از دختران است و تفاوت اين نسبت از 4 به 1 تا 10 به1 متغير است و اغلب ديده مي‌شود که نود درصد پسران بين 10تا 18 سال به صورت گروهي و در غالب دسته‌هاي بزهکار يا نيمه بزهکار مرتکب جرم مي‌شوند که اين امر ضرورت بيشتر خانواده به فرزندان پسر به‌خصوص در دوره‌ بلوغ و کنترل رفتارها و عضويت آنها در گروه‌هاي همسال را به اثبات مي‌رساند.