سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

سرایت اندیشه جبهه به اصطلاح ملی در سینما


سرایت اندیشه جبهه به اصطلاح ملی در سینما

نگاهی به فیلم انتهای خیابان هشتم

اگر تاریخ انقلاب اسلامی را ورق بزنیم پی خواهیم برد که جبهه ضدملی به عنوان یکی از نیروهای قدرت طلب همواره در جهت سکولاریته کردن انقلاب گام برمی داشت و از همان ابتدای انقلاب سودای عبور از تشرع را در سر داشت. این جبهه در بیست و پنجم خرداد ۱۳۶۰ در میدان فردوسی گرد هم آمدند و در اعتراض به تصویب لایحه قصاص به موجودیت اسلامی انقلاب اعتراض کردند و بنیانگذار کبیر انقلاب هم ارتداد این جبهه را اعلام کرد و عملا هویت مدعیان سکولاریسم زیر سؤال رفت. امروز سی و یک سال از آن تاریخ می گذرد، اما ماحصل اندیشه این جبهه در حوزه سینما متبلور شده است و عجبا که مدیران سینمایی و مسئولان از این مهم غافل اند. «انتهای خیابان هشتم» آخرین ساخته علیرضا امینی عملا اثری ضدقصاص است، امروز به جای آنکه تفکر جبهه ضدملی در اعتراض به قصاص که حکمی الهی در شرع اسلام است به جامعه سرایت کند، اندیشه آنها بر پرده سینما نقش بسته است. جالب اینجاست که آقای علیرضا امینی در تلویزیون نظام جمهوری اسلامی حاضر می شود و پایان سیاه فیلم خود را به نمایش می گذارند. و دوستانی که به اروتیک نمایی دو فیلم «گشت ارشاد» و «خصوصی» معترض بودند فراموش کردند که این فیلم از منظر استراتژیک، آسیب ها و خسرانی ضدانقلابی به بار خواهد آورد و چطور ممکن است فیلمی که چالش با حکمی الهی و اجرای این حکم را عامل فسق و فجور در جامعه معرفی می کند با حمایت مدیران سینمایی بروی پرده آمده است؟ اما دلیل حمایت از سازندگان به هیچ وجه مشخص نیست.

فارغ از این پرسش ها، سال گذشته نیز در سینمای ایران فیلمی با همین تم و مضمون تولید شد که مستقیما مسئله قصاص را به چالش می کشید. «سوت پایان» ساخته نیکی کریمی که اخیرا وارد شبکه نمایش خانگی شده است نیز دارای مضمونی مشابه بود. البته در این مورد نیز قطعا کسی پاسخگو نخواهد بود که چرا این بازیگر ظاهرا مترجم و احیانا کارگردان، دستگاه قضایی کشور که به رغم برخی نقاط ضعف اما عصاره احکام اسلامی در آن جاری است را هدف تخریب قرار می دهد و مسئولین طبق گفته سازنده از این دو فیلم از تولید تا نمایش عمومی آن به صورت خاصی حمایت کرده اند، پرسشی جدی تر را باید با مسئولان سینمایی مطرح کرد چرا از ساخت و نمایش این فیلم ها حمایت می کنند؟

شرع مقدس اسلام به صورت آنچه هست بدون هیچ کم و کاستی باید اجرا شود، این اجرا یک حکم الهی است، حتی «ویل دورانت» که سخنانش برای حامیان اندیشه لیبرال- سکولار حجت بوده در مورد قصاص می گوید: «اسلام نگفت که: بدی را به نیکی پاداش دهد.» و در همین رابطه اشاره ای به آیات قرآنی دارد، «هر که به شما تعدی کند مانند آن تعدی ای که بشما می کند به او تعدی کنید» (سوره بقره آیه ۱۹۴)[۱] «و هر که از پی ستم دیدن انتقام گیرد، راه تعرضی بر علیه آنها نیست» (سوره شوری آیه ۴۱).

تولیدات ضدقصاص در سینما و سیما از سال ها قبل آغاز شده و مدیران سینمایی و رسانه ملی در مقابل چنین واکنش های شبه هنری هیچ واکنش مدیریتی نشان نمی دهند. دهن کجی به نظام قضایی و خصوصا قصاص برای شبه روشنفکران نوعی ژست «اپوزیسیون بودن» به شمار می رود و جالب اینجاست که مسئولین در برابر چنین حرکت های خزنده ای کوتاهی می کنند و به جای بایکوت کردن چنین آثاری که با رویکردی کاملا سکولار به جدال با دیانت و تشرع می روند حمایت های آنچنانی می نمایند. در این میان دو فیلم «انتهای خیابان هشتم» و «سوت پایان» را اگر هدف ارزیابی عمیق تری قرار دهیم به نتایج قابل توجهی دست خواهیم یافت.

داستان فیلم «انتهای خیابان هشتم» درباره فردی به نام سعید است که در یک مواجهه خیابانی فرد دیگری را به قتل رسانده است و قرار است اعدام شود. اولیای دم سه روز مانده به زمان اعدام به نیلوفر خواهر سعید فرصت می دهند تا یکصد میلیون تومان تهیه کند تا رضایت دهند و سعید را اعدام نکنند. نیلوفر به همراه بهرام که ظاهرا نامزد وی به شمار می رود تلاش می کنند تا از اعدام سعید جلوگیری نمایند. اصل قصه و اینکه اولیای دم خارج از مجاری قانونی سه روز مانده تا اعدام دیه را مطالبه می کنند امری غیرقانونی است و اگر قرار است دیه را مطالبه نمایند می توانند از طریق قانون اقدام کنند، اگر ولی دم از مجازات اعدام منصرف شده باشد فرصتی را به بستگان مجرم می دهد تا پول را فراهم آورند. پس از بررسی همین ایده اولیه که موتور محرک درام را به چرخش در می آورد متوجه دروغ پردازی سازندگان می شویم که به علت عدم آشنایی با قوانین قضایی از یک ایده تخیلی استفاده کرده اند تا قصاص را هدف هجمه قرار دهند، چرا که در عالم واقع اگر اولیای دم به صورت فردی درخواست دیه نمایند، و این امر از کانال قانون عبور نکرده باشد ممکن است ولی دم در روز مجازات از ادعای خود سرباز زنند و در نهایت قاتل به مجازات خود برسد، چنین مسئله ای را نمی توان تضمین نمود که وی روز مجازات اقدام به بخشش متهم نماید. پس به کاربردن واژه سیاه نمایی درباره حکم قصاص برای کسانی که با ناآگاهی کافی نسبت به قوانین شرعی و عرفی این فیلم را ساخته اند واژه مناسبی است. دیگر نمی شود با فیلمساز تعارف کرد، چرا که ایده اولیه داستانی اش بر مبنای تخیل و دروغ است و البته دامنه این تخیل همچنان ادامه دارد و آقای کارگردان بر مبنای دروغ اولیه دروغ های دیگری را با ظرفیت سیاه نمایی فوق العاده ای در فیلمش طرح می کند.

در ادامه فیلم، با کاراکتر موسی آشنا می شویم که از دوستان بهرام (شوهر ظاهری نیلوفر) به شمار می رود، موسی در یک اصطبل کار می کند و گاهی در مسابقات بوکس غیرمجاز نیز شرکت می نماید، به دلایل نامعلومی از همسرش جدا شده و به صورت نامشروعی با زن دیگری زندگی می کند (کارگردان در برنامه هفت بر این نکته صحه گذاشت) این زن پولدار است، خواهان دختر موسی است و می خواهد او را از موسی جدا کند. تا اینجا که داستان توضیح داده شد، بررسی چند نکته در حاشیه قصه ضرورت دارد. کاراکتر یاغی موسی دارای جذابیت های کاذبی است، در حکم یک قهرمان غیرمجاز وعاصی دلبسته خشونت و روابط نامشروع است و تنها خواسته مشروعش فرزند اوست. جالب اینجاست که این قهرمان با بهرام رفاقت دارد و از سر رفاقت قرار است در مسابقه ای که در آن برگشتی وجود ندارد شرکت کند و اگر بتواند برنده مسابقه باشد، پول حاصل از این مسابقه را به بهرام دهد تا بتواند از مجازات اعدام برادر همسر ظاهری اش (نیلوفر) جلوگیری کند. درباره کاراکتر ناقص موسی ابهامات فراوانی وجود دارد. اصلا موسی چه تناسبی با بهرام دارد؟ این دوستی اگر عمیق است چرا نشان داده نمی شود؟ و هزاران سؤال دیگر. اما در جمع بندی فیلم با سقوط موسی و جداشدن از دخترش به دلیل مبارزه در مسابقه بوکس پی خواهیم برد که او هم به دلیل قصاص، یک شخص مرتبط به این جریان است (بدون پرداخت دراماتیک) که قربانی می شود. کارگردان با تلاش فراوان سعی می کند موسی را در قالب شمایل آزاده ای با پس زمینه جوانمردی تصویر کند، که حکم قصاص سعید سبب خشونت گرایی این کاراکتر شده است.

درجایی از فیلم هم متوجه می شویم سعید برادرنیلوفر که قرار است اعدام شود، یک مزاحم خیابانی را به قتل رسانده است. اما تمام مسئله این فیلم این است که فردی که نمی تواند خشونت شهری خودش را کنترل کند، نباید اعدام شود. اصلا تاکید نگارنده بر انجام قصاص به این دلیل است که بودن حکمی همچون قصاص موجب عدم پیدایش جنایت در اجتماع می شود. از همه این ها مهمتر و بالاتر، موجب ترک جنایت می شود و درپی آن دیگر قصاصی صورت نمی گیرد.

یعنی طبق مفروضات غلط داستانی سعید (شخصیتی که قرار است اعدام شود) برای حفظ ناموسش می تواند به مراجع قانونی مراجعه کند و با دسترس بودن همیشگی پلیس در قالب سامان دهنده اجتماع راه دیگری را برگزیند. اما به جای مبادرت به این کار شخص سومی را به قتل رسانده و حالا باید اعدام شود تا جزای دنیوی کارش را ببیند. پس طبق مثالی که عنوان شد اگر قتلی نباشد قصاصی اتفاق نخواهد افتاد، اما کارگردان سیاه نما درباره خانواده قاتل و قصاصش به معنای واقعی سیاه نمایی می کند.

نکته بعدی به شخصیت بیات باز می گردد که یک بنگاه فساد را اداره می کند. امیر دوست بهرام در پمپ بنزینی که متعلق به بیات است کار می کند. بیات کارناوال جنسی شبانه به راه می اندازد و از طریق امیر به نیلوفر پیام می دهد که اگر دراین باشگاه شبانه شرکت کند و در کلوپ جنسی او تن فروشی کند خواسته مالی اش را برآورده می سازد. نیلوفر در نهایت نمی تواند پنجاه میلیون تومان مورد نیازش را تهیه نماید و به خواست بیات تن می دهد و در این شوء جنسی شرکت می کند. قبل از هر تحلیلی می خواستم به یک فیلم آمریکایی- فرانسوی به نام ربوده شده (TAKEN)اشاره کنم؛ داستان این فیلم درباره یک مرد آمریکایی است که دخترش را در فرانسه یک گروه فروش زنان و دختران می ربایند و این پدر، زمین و زمان را درمی نوردد تا دخترش را از بند این گروه بین المللی رها کند. طبیعی است که بیننده با این قهرمان همذات پنداری می کند و درکلیت قصه، تن فروشی اجباری و حتی اختیاری تقییح می شود.

ضمن اینکه وجوه پروتاگونیستی روایت در نوعی تعصب و غیرت متجلی می شود. حالا دراین سه سال چه شده و چه گذشته که فیلمسازی تربیت شده در سینمای ایران با حیات هنری دولتی، در اثرش تن فروش اختیاری را به صورت قهرمانانه نشان می دهد؟ این موضوع جای هزاران پرسش سؤال برای هر مسلمان آزاده ای بوجود می آورد. اصلا چه بلایی بر سرسینمای نظام انقلابی و شهیدپرور جمهوری اسلامی آمده است که عده ای به اسم فیلم ساز پیدا می شوند و به جای اینکه با ابزار سینما مصائب و مشکلات جامعه را با نگرشی اسلامی حل کنند در برابر مصائب دنیوی نسخه تن فروشی برای زنان و دختران این سرزمین می پیچند؟ چنین فیلم هایی، خواسته یا ناخواسته، مستقیم و غیرمستقیم ترویج فحشا می کنند.

درپایان هم برای اینکه حملات به موضوع قصاص عیان شود، آدم های مرتبط با این داستان یکی تن به خود فروشی می دهد، دیگر در بساط قمار می نشیند تا برنده پولی باشد که حلال نیست و دیگری از راه خشونت غیر قانونی با معاوضه دخترش درمقابل اندکی پول تلاش می کند تا یک قاتلی را که فعل حرام انجام داده است را نجات دهند.

یعنی یک حرامی به نام قتل اتفاق افتاده و دیگرانی از سه راه حرام سعی می کنند تاوان فعل حرام او را بدهند و جای سؤال است که چنین فیلمی چگونه مجوز تولید و امکان نمایش می یابد؟

رضا طریقت