شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
خدا نور آسمانها و زمین
![خدا نور آسمانها و زمین](/web/imgs/16/152/2n4c21.jpeg)
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[النور : ۳۵]
سوره مبارکه نور را به دلیل همین آیه «سوره نور» میگویند، چون آیه نور در این سوره آمده است اسم آن «سوره نور» شده است.
این آیه کریمه از نظر تفسیر، یکی از آیات مشکله قرآن مجید است و مخصوصا قرآن کریم در آخر همین آیه جملهای ذکر میکند که نشان میدهد این آیه بسیار بسیار قابل تدبر و تامل است و هر کسی به اندازه ظرفیتخود چیزی از این آیه کریمه میفهمد، چون در آخر آیه بعد از ذکر مثل میفرماید: «و یضرب الله الامثال للناس» خدا مثلها را برای مردم ذکر میکند.در بعضی آیات دیگر میفرماید «خدا مثلها را برای مردم ذکر میکند ولی به عمق این مثلها نمیرسند مگر عالمان» .این نشان میدهد که مثلهای قرآن عمقهایی دارد که هر کس نمیتواند ادعا کند که من به عمق آنها رسیدهام.حال ما به کمک آنچه مفسرین بزرگ گفتهاند و در روایات آمده است، یک سلسله مطالبی درباره این آیه عرض میکنیم.تعبیر آیه این است: « الله نور السموات و الارض» خدا نور آسمانها و زمین است.
با توجه به اینکه آسمانها و زمین که در قرآن ذکر میشود نه به عنوان قسمتی از مخلوقات عالم استبلکه به عنوان همه این مخلوقات و همه مخلوقات علوی و سفلی و غیب و شهادت است، معنای آیه این میشود که خدا نور تمام جهان است.پس در ابتدای این آیه به خداوند متعال کلمه «نور» اطلاق شده است.
آنچه بشر ابتدائا از کلمه «نور» میفهمد همین نورهای محسوس است که هنوز هم صد در صد حقیقت آن از نظر فیزیکدانان کشف نشده است، قدر مسلم این است که در جهان ماده یک چیزی به نام «نور» وجود دارد اگر چه از نظر علمی شناخت آن دشوار باشد.
بعضی از اجسام نیرند و نور میپراکنند مثل خورشید، ستارگان، چراغها و لامپهایی که خودمان داریم که اگر این نورها نمیبود جهان سراسر تاریک بود و به اصطلاح «چشم، چشم را نمیدید» ولی این نور که هست فضا روشن است.این را میگویند نور حسی و مادی.
آنچه مسلم است این است که مقصود از اینکه خدا نور آسمانها و زمین است این نور نیست، این نور یکی از مخلوقات خداوند است.در اول سوره مبارکه انعام میخوانیم: «الحمد لله الذی خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور ثم الذین کفروا بربهم یعدلون» : «سپاس خدای آفریننده آسمانها و زمین و قرار دهنده نور و ظلمت را...» . خدا خالق این نور است[نه خود این نور].این یک مطلبی است که دیگر از نظر قرآن جای بحث نیست، چون نه تنها خود این نور مخلوق خداستبلکه قرآن دائما درباره منبع این نور یعنی خورشید و ستارگان بحث میکند که اینها خودشان مخلوقات ذات اقدس الهی هستند.اگر کسی درباره خدا چنین تصوری کند که معروف استبه تصور «پیر زنی» -که خیال میکنند خداوند یک قلمبه نور است در بالای عرش و نور را هم چیزی نظیر نور برق و خورشید و غیره تصور میکنند-و واقعا چنین اعتقادی داشته باشد، در توحید و در ایمانش خلل است.این نور چیزی است که ما به چشم میبینیم[در حالی که]قرآن درباره خدا میگوید: «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» [الأنعام : ۱۰۳]خدا به چشم دیده نمیشود.اگر کسی خدا را-العیاذ بالله-موجودی از جنس این نور بداند مسلم در توحیدش خلل است چون مجسم است و خدا را جسم و قابل ابصار و دیدن فرض کرده است (۱) .
ولی کلمه نور مصداقش منحصر به نور حسی نیست.لفظ «نور» وضع شده استبرای هر چیزی که روشن و روشن کننده باشد یعنی پیدا و پیدا کننده باشد.ما به نور حسی از آن جهت «نور» میگوییم که خودش برای چشم ما، هم پیداست و هم پیدا کننده، هر چیزی که پیدا و پیدا کننده باشد میتوانیم به آن «نور» بگوییم -و میگوییم-و لو اینکه جسم نباشد، حسی نباشد. مثلا درباره علم میگوییم «علم نور است» و در حدیث است: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» حرف درستی هم هست، واقعا علم نور است، چون علم روشن و روشن کننده است، علم خودش در ذات خودش روشنایی است و جهان را بر انسان روشن میکند.اما مسلم است که علم از نوع نور برق و نور خورشید و غیره نیست، اصلا علم از نوع جسم و جسمانی نیست ولی در عین حال ما به علم «نور» میگوییم، به عقل «نور» میگوییم.عقل خودش یک نور است.قرآن کریم به ایمان، «نور» اطلاق کرده است: «او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها» [الأنعام : ۱۲۲]«آیا آنکه مرده بود و ما زندهاش کردیم و برای او نوری قرار دادیم که با آن نور در میان مردم راه میرود...» آن نور همان نور ایمان و روشنایی قلب است، ولی ایمان که دیگر از قبیل نور چراغ موشی و چراغ رکابی و چراغ برق و یا نور خورشید و امثال اینها نیست، ایمان خودش یک حقیقت غیر جسمانی است که خاصیتش روشن کردن است، چون انسان را در باطنش نوعی آگاهی میدهد، هدف و مقصد را به انسان نشان میدهد، چون به انسان مقصد میدهد و انسان را به سوی مقصد سعادت بخش میکشاند، به ایمان هم «نور» میگوییم.عرفا به خود عشق «نور» میگویند.مولوی میگوید:
عشق قهار است و من مقهور عشق چون قمر روشن شدم از نور عشق وقتی که ما نور را به این معنی گرفتیم، یعنی حقیقت پیدا و پیدا کننده، حقیقت روشن و روشن کننده، و دیگر بیش از این در آن نگنجاندیم که پیدا برای چشم یا برای عقل یا برای دل، و به این جهت کاری نداشتیم که چگونه پیداست و پیدا کننده، به این معنی درست است که ما خدای متعال را هم «نور» بدانیم. «خدا نور است» یعنی حقیقتی است در ذات خود پیدا و پیدا کننده.
به این معنا دیگر هیچ چیزی در مقابل خدا نور نیست، یعنی همه نورها در مقابل خدا ظلمتاند چون آن چیزی که در ذات خودش پیدا و پیدا کننده است فقط خداست، سایر اشیاء اگر پیدا و پیدا کننده هستند در ذات خودشان تاریک هستند، خدا آنها را «پیدا» و «پیدا کننده» کرده است.در آیه قرآن میخوانیم: «هو الاول و الاخر و الظاهر...» [الحدید : ۳]خدا ظاهر است، «ظاهر است» یعنی پیداست.خدا خالق اشیاء استیعنی پدید آورنده و پیدا کننده اشیاء است، و لهذا میبینیم که کلمه «نور» را در دعاها و در روایات به عنوان اسمی از اسماء الهی ذکر کردهاند، نور از اسماء خداست.
عرفا و شعرا از «محبوب» تعبیر به «شاهد» میکنند(و این اختصاص به زبان فارسی ندارد، در زبان عربی هم هست).شاهد یعنی آن کسی که در آن محفل بزم حاضر است.این تعبیر را میآورند که ای محبوب!تو که بیایی چهره تو محفل ما را روشن میکند، اگر چهره تو نباشد محفل ما تاریک تاریک است.حافظ میگوید:
اینهمه عکس می و نقش مخالف که نمود×یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد امیر المؤمنین علی(کرم الله وجه)هم میفرماید: «و بنور وجهک الذی اضاء له کل شیء» تو را سوگند به نور چهرهات که همه چیز به آن روشن است، اگر نور چهره تو و نور ذات تو نباشد همه چیز تاریک است (یعنی همه چیز به تو روشن است). «همه چیز تاریک است»
معنایش این است که هیچ چیز نیست، همه چیز در تاریکی عدم است نه اینکه اشیاء در یک تاریکی هستند نظیر تاریکیای که ما در شب در آن هستیم، اگر نور ذات تو نباشد همه اشیاء در تاریکی «نیستی» هستند.
همه عالم به نور اوست پیدا کجا او گردد از عالم هویدا روایتی است در توحید صدوق که شخصی غیر مسلمان آمد خدمت امیر المؤمنین حضرت علی(کرم الله وجه)و عرض کرد:یا علی!خدا کجاست؟
علی(کرم الله وجه)فرمود:هیزم بیاورید.هیزم آوردند(گویا شب هم بوده است).فرمود آتش بزنید. تا آتش زدند همه جا روشن شد.فرمود این نور کجاست؟در کجای اینجاست؟گفت:همه جا.فرمود:این نور، مخلوقی از مخلوقهای خداست، تو نمیتوانی بگویی کجاست، میگویی تا هر جا که روشن کرده همه جا هست، خدا هم همه جا هست و تا هر جا که روشن کرده، [هست]و هر جا که هست او روشن کرده و جا هم جایی است که او روشن کرده و ماوراء ندارد، و بنور وجهک الذی اضاء له کل شیء» .
● آیا ما میتوانیم به خدا کلمه «نور» را اطلاق کنیم
پس یک بحث این است که آیا ما میتوانیم به خداوند متعال کلمه «نور» را اطلاق کنیم یا نه؟بله، میتوانیم، به دلیل اینکه هم ائمه دین اطلاق کردهاند، هم ظاهر آیه قرآن در اینجا همین است و هم از نظر به اصطلاح دلیل عقلی مانعی ندارد.ولی باید بدانیم که اگر میگوییم خدا نور است، نه مقصود این است که-العیاذ باللهاز نوع نورهای حسی است[چرا]که اینها از مخلوقات خدا هستند، بلکه فقط به معنی این است که ذات الهی ذات پیدا و پیدا کننده است، پیداترین پیداها و روشنترین روشنها اوست و هر چیزی که روشن است، از پرتو او روشن است، هر چیزی که پیداست از پرتو او پیداست.به این معنا خدا نور است.خداست آنچه که پیداستبه خود و به ذات خود، چیزی او را پیدا نکرده است، چیزی است که هر چیز دیگر به او پیداست و به نور او پیداست و از فروغ او پیداست.به این معنا خداوند متعال نور است و میتوانیم به خداوند کلمه «نور» را اطلاق کنیم.
بعلاوه، یک خصوصیات دیگر در نور است و آن مساله هدایت و راهنمایی است که لازمه روشنی است، و یک مساله دیگر که بعد عرض میکنم.
یک نکتهای در اینجا عرض کنم و آن این است که ما به خداوند «نور» میگوییم ولی هرگز «نور اعظم» نمیگوییم که معنایش این است که نورهایی داریم که یکی بزرگتر است و دیگری کوچکتر و خدا نور بزرگتر است، نه، در آنجا که میگوییم خدا نور است[یعنی]همه چیز[غیر او]ظلمت است.بله، به خدا که کاری نداشته باشیم و اشیاء را نسبتبه یکدیگر بسنجیم، یکی نور است و یکی نور نیست، مثلا علم نور است، ایمان نور است، همین قوه باصره نور است، قوه عاقله نور است.خدا به این معنی «نور النور» است. خدا نه نور بزرگتر است، بلکه نور همه نورها است، یعنی همه نورها نسبتبه خداوند، ظلمت است و خداوند نور بودن را به آنها داده است.از اینکه بگذریم اشیاء دیگر هر کدام به سهم خودشان سهمی از نور دارند، ایمان خودش نور است، علم نور است، و از این قبیل.
عرض کردیم که خود قرآن مجید به یک چیزهایی اطلاق «نور» کرده است، از جمله به قرآن اطلاق «نور» کرده که قرآن نور خداست، یعنی نوری است که مخلوق خداست: «قد جائکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم» [المائدة : ۱۶]قرآن نور است و به سوی نور که معرفتخداوند است هدایت میکند، پس معرفة الله، نور است.
اگر از افرادی که فهمشان یک مقدار سطح پایین استبپرسند معنی «الله نور السموات» چیست، خیال میکنند نور حسی [مقصود]است، اما اگر کسی بتواند مطلب را خوب بفهمد به او میگوییم خدا نه تنها نور دهنده است، بلکه خودش هم واقعا نور است و نور از اسماء خداوند است و معنای نور آن نیست که انسان خیال کند محصور و منحصر به نور حسی است.این جمله اول آیه.
● مثلی برای نور خدا
جمله دوم مثلی است برای نور خدا نه برای خود خدا.اول میفرماید: «الله نور السموات و الارض» خدا خودش نور آسمانها و زمین است:ولی خداوند در مخلوقات خودش نورهایی برای هدایت آنان فرستاده است.
در اینجا مثلی برای «نور خدا» ذکر شده است، آن نوری که به وسیله آن مردم را هدایت میکند، که در این مثل خیلی سخنان گفته شده است، مثل میزند به یکی از آن ابزارهای قدیمی برای نور:
خداوند خانه یا خانههای بزرگ و بلند مرتبه و معابد و مشاهدی را مثال میآورد که در آنجا مشکاتی هست. «مشکات» یعنی چراغدان.مقصود از چراغدان آن جایی است که در داخل دیوار تهیه میدیدند برای اینکه چراغ را در آنجا بگذارند.چراغی را قرآن مثل میآورد که خود این چراغ در داخل یک جسم شفاف[مثل]یک قندیل و یا در داخل یک شیشهای قرار گرفته باشد.میدانیم وقتی نور در داخل یک شیشه قرار میگیرد، یا به علت اینکه نورها متعاکس میشوند و یا از جهت اینکه احتراق کاملتر میشود-حال از هر جهت که باشد-نور بیشتر میشود.
آن چراغ با شیشه و قندیلش در یک مشکاتی در اتاقی هست و این چراغ از روغن زیتون که بهترین روغن برای احتراق بوده است، آن هم بهترین زیتون[استفاده میکند]، زیتونی که خودش آنچنان آماده برای احتراق است که گویی قبل از آنکه آتشی با آن تماس بگیرد خودش میخواهد لمعان داشته باشد و نور بدهد.
در آن زمان در میان مصنوعات بشر چیزی که از هر چیز دیگر روشنتر و نورانیتر و بهترین وسیله باشد همین وسیله بوده است.
خدا برای نور خودش مثل چنین چراغی را که در آنچنان وضعی که از این روغن استفاده میکند و در چنین خانهای باشد آورده است.
بعد میفرماید ما مثلی ذکر میکنیم و تدبرش را به عهده مردم میگذاریم.و ما مکرر عرض کردهایم که داب قرآن دعوت کردن مردم به تفکر است نه تنها از راه اینکه بگوید بروید فکر کنید، بلکه خود قرآن گاهی از یک طرف دعوت به تدبر میکند و از طرف دیگر موضوع را به شکلی ذکر میکند که افکار برانگیخته شوند و درباره آن زیاد فکر کنند تا بهتر به عمق مطلب برسند، بلا تشبیه مثل اینکه شما برای اینکه بخواهید ذهن فرزندتان[ورزیدگی]پیدا کند بعضی از مسائل را به صورت معما برایش طرح میکنید تا او برانگیخته شود و فکرش را به کار بیندازد و بیشتر تامل کند.
● نظر غزالی و ابن سینا
با این مثل، همین هدفی که قرآن در نظر داشته در واقع عملی شده، یعنی نه تنها مفسرین وادار شدهاند که درباره این مثل بیندیشند، غیر مفسرین هم درباره این مثل قرآن به فکر فرو رفتهاند که منظور قرآن از این چراغ و شیشه و چراغدان و آن روغن و درخت پر برکت و آن روغنی که خود به خود و بدون آتش میخواهد برافروخته شود و نور بدهد، چیست؟مثلا ابو علی سینا که مفسر نیست و فنش تفسیر نبوده، درباره این آیه فکر کرده و یک چیزی به نظرش رسیده و گفته است.غزالی مفسر نیست ولی یک کتاب درباره این آیه نوشته است.هم غزالی و هم ابن سینا معتقدند که این مثل، مثل انسان است، این نوری که قرآن میگوید: «مثل نور خدا مثل چراغدانی است که در آن چراغی باشد و چراغ در قندیلی قرار گرفته باشد الی آخر» مثل برای انسان است، البته با اختلاف فی الجملهای که بین تقریر بو علی سینا و تقریر غزالی هست.
یکی از کارهای فلسفه، انسان شناسی و روانشناسی است و فیلسوف در مسائل روانی بیشتر از هر چیزی تکیهاش روی قوه عاقله است و معتقد است جوهر انسان قوه عاقله اوست و کمال انسان هم فقط کمال قوه عاقله است و سعادت انسان هم در کمال قوه عاقله است، حال چه عقل عملی باشد و چه عقل نظری و در درجه اول عقل نظری.لهذا وقتی قائل شدند که این مثل درباره انسان است، آن را راجع به جوهر اصلی انسان که قوه عاقله است دانستند، آنگاه آن را بر مراحل و مراتبی که خودشان در باب قوه عاقله تشخیص میدادند تطبیق کردند که مثلا مقصود از «مشکات» به قول آنها «عقل هیولانی» است، یعنی عقل در مرحله قوه و استعداد محض، منظور از زجاجه و شیشه و آنچه که نور را مضاعف و زیاد میکند مرحله «عقل بالملکه» است، مقصود از مصباح مرحله «عقل بالفعل» است و مقصود از آن درخت، درخت فکر است، تا آخر.حال کار ندارم به اینکه حرف آنها چقدر میتواند درستباشد، میخواهد درستباشد یا نباشد، البته اندکی بعید است.بو علی سینا نمیگوید من تفسیر میکنم، آنچه که خودش در باب مراتب عقل انسان گفته، تعبیرات قرآن را آنجا پیاده کرده بدون اینکه بگوید من میخواهم آیه قرآن را تفسیر کرده باشم، ولی غزالی جوری بیان کرده که خواسته آیه قرآن را تفسیر کرده باشد.
بعضی دیگر گفتهاند خداوند از مثال به مشکات و مصباح و زجاجه، در مجموع یک منظور بیشتر ندارد، یعنی یک نور بسیار بسیار روشن.اگر در شب در یک فضایی مثل این مسجد باشیم که نورانیترین چراغ در آن باشد چه حالتی دارد؟دیگر هیچ شک و ابهام و تردیدی نیست.گفتهاند مقصود آیه این است:نور الهی، هدایت الهی در این حد روشن و واضح و هویداست که چنان چراغی در شب تاریکی در یک فضای در بسته وجود داشته باشد.
در روایات ما این آیه دو جور تفسیر شده است و این خود نشان میدهد که این آیه قابل تطبیق بر انحائی از تفسیرهاست.در بعضی از روایات این مثل را مثل انسان دانستهاند ولی در روایات این را در عقل انسان پیاده نمیکنند، در ایمان انسان پیاده میکنند.این مشکات و زجاجه و مصباح را در روایات تشبیه کردهاند به تن انسان، سینه انسان، قلب انسان و نور ایمان انسان، که نور ایمان در قلب انسان چگونه قرار میگیرد و روح انسان در کالبد او چگونه قرار میگیرد.این مثل را برای انسان ذکر کردهاند ولی از نظر ایمان.
● تفسیر این آیه در روایات
در بعضی روایات دیگر، این مثل برای انسان است ولی نه برای هر فرد انسان مؤمن، بلکه برای کانون هدایت انسانها، یعنی دستگاه نبوت، آن هم نبوت ختمیه، به دلیل اینکه در آخر آیه میفرماید: «یهدی الله لنوره من یشاء» معلوم است که سخن از نوری است که خدا به وسیله آن مردم را هدایت میکند.در روایت اینطور تطبیق شده است که آن چراغدان، سینه و کالبد وجود مقدس خاتم الانبیاء(علیهم السلام)است و آن چراغ(مصباح)نور ایمان و نور وحیی است که در قلب مقدس اوست، و بعد این که دارد «المصباح فی زجاجة» ، چون چراغ را به یک قندیل منتقل میکنند، نظر به جنبه انتقالش دارد .
پس این هم به اصطلاح نوع دیگری تفسیر برای این آیه کریمه و برای این مثل است و همان طور که عرض کردم این آیه، آیهای نیست که من بتوانم ادعا کنم که صد در صد مقصود از مثل این است که من میگویم.خدا مثلی ذکر کرده برای اینکه تامل و تدبر کنیم و این مثل هم آنچنان مثل جامعی است که هم میتواند مثلی باشد برای هدایتخدا تمام جهان را، یعنی تمام جهان تشبیه شده استبه یک خانهای که آن خانه، تاریک مطلق نیستبلکه در آن خانه یک چراغ نورانی نورانی وجود دارد و آن نور خداست، و این همان مطلبی است که[قرآن کریم در آیات دیگر ذکر کرده و]نکته بسیار حساسی هم هست و آن این است که تمام ذرات عالم تسبیح گوی خدا هستند، یعنی تمام ذرات عالم، آگاه از وجود خالقشان هستند.
...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم الله نور السموات و الارض مثل نوره...
تفسیر این آیه کریمه در دو قسمتبحثشد:یک قسمت در اطلاق نور بر ذات مقدس الهی که فرمود «الله نور السموات و الارض»
و قسمت دوم درباره تمثیلی که آیه کریمه ذکر فرموده است، در واقع خانهای یا خانههایی را در نظر میگیرد که با چراغی-با همان ترتیبی که جلسه پیش عرض کردم-روشن است و این را مثلی نه برای ذات خدا بلکه برای نور خدا در خلق ذکر میکند.راجع به مفاد این مثل مطالبی عرض کردم و وعده دادم که نتیجه آن را در این جلسه بیان کنم.
● هر چیزی به خدا شناخته میشود و خدا به ذات خودش
همان طوری که قبلا عرض کردم، این آیه کریمه از آیاتی است که نظر بیشتر مفسرین و غیر مفسرین را جلب کرده است.
مطلبی را که شاید تا اندازهای مفاد این آیه را روشن کند برایتان عرض میکنم و آن اینکه در روایات ما یک مطلبی در باب «معرفة الله» یعنی در باب خداشناسی آمده است که در ابتدا به نظر بسیار سخت و دشوار میرسد و آن این است که هر چیزی به خدا شناخته میشود و خدا به ذات خودش شناخته میشود، و بلکه در روایات ما تعبیر عجیبی آمده است، ظاهرا عبارت این است: «کل معروف بغیره مصنوع» یعنی هر چیزی که او را فقط و فقط به وسیله شیء دیگر باید شناخت او مخلوق است و خدا نیست، و این، جمله عجیبی است که «خدا به ذات خودش شناخته میشود و غیر خدا به خدا شناخته میشود» در صورتی که ما این طور فکر میکنیم-و خیال میکنیم که راه منحصر هم این است-میگوئیم ما عالم را به خود عالم میشناسیم یعنی مخلوق را به خود مخلوق میشناسیم و خدا را به وسیله مخلوق میشناسیم.حتی بعضی از نویسندگان اسلامی -که ابتدا از مصریها شروع شد و بعد هم به غیر مصریها سرایت کرد-گفتند اساسا راه شناختن خدا منحصرا مخلوقات هستند و خدا را فقط از راه مخلوق یعنی پس از شناختن مخلوق باید شناخت، و حتی این انحصار را به گردن قرآن گذاشتند.این مطلب به این صورت یعنی به صورت «فقط و انحصار» مسلم حرف غلطی است، [البته]برای مردم مبتدی این طور است، یعنی برای متذکر کردن مبتدیها به خدا، راه ابتدایی و کلاس اول همین است، که خود قرآن هم این کار را کرده است و مخلوقات را آیات و نشانههای خدا میداند، ولی از این راه، انسان فقط یک نشان اجمالی و مبهمی از خدا پیدا میکند بدون آنکه به آنچه که نامش معرفتخدا و شناسایی خداست [دستیابد].
مطلب دیگر این است که در قرآن کریم به یک اصلی برخورد میکنیم-که در جلسه قبل هم اشاره کردم-و آن اصل هدایت است، یعنی قرآن هیچ موجودی را کور و گمراه نمیداند، همه موجودات را بینا و راه یافته میداند.بگذریم از انسان به حکم اینکه مکلف است راهی را خودش پیدا کند و یک گمراهی نسبی در سطح تکلیف پیدا میکند، در نظام تکوین عرض میکنم .
● اصل هدایت در قرآن
در آیات قرآن به مساله هدایت همه موجودات، تصریح میکند، از زبان موسی(علیه السلام )نقل میکند که وقتی فرعون گفتخدای تو کیست، خدایت را به ما معرفی کن، گفت:
«ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» [طه : ۵۰]در این جمله به دو برهان اشاره شده است:یکی برهان نظم که خدا به هر مخلوقی آنچه را که برایش امکان داشت و شایستگی داشت داد، یعنی نظام موجود، «ثم هدی» مطلب دیگری است، یعنی بعد هم هر موجودی را نسبتبه آینده خودش و هدف خودش و کمال خودش روشن کرد و راهنمایی نمود.
در سوره اعلی میخوانیم:«الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی» [الأعلی : ۳].و من در بین مفسرین تنها «امام فخر رازی» را دیدم که متوجه این نکته شده است-و ظاهرا این تعبیر از او باشد-که:برای اولین بار قرآن این نکته را برای مردم بیان کرد که اصل نظام مخلوقات یک مطلب است و یک شاهد بر وجود حق است و اصل هدایت موجودات مطلب دیگر و شاهد دیگری بر وجود حق است.جهان از آن جهت که یک ماشین استیک حساب دارد، [به عبارت دیگر نظام مخلوقات یک اصل است]و اینکه یک نیروی مرموز ناشناختهای «غریزه مانند» هر موجودی را به جلو میکشاند اصل دیگری است.حال هدایت موجودات و اینکه خداوند هر موجودی را به مقصدی از مقصدها هدایت کرده چگونه است؟این هم درست مثل مساله معرفت است، یعنی هر موجودی اول به سوی خدا هدایت میشود، بعد به سوی مقصد دیگر، یعنی خداوند «غایة الغایات» است و هر مقصدی مقصد بودن خودش را از خدا دارد.
اینکه خدا نور آسمانها و زمین است و هر چیزی نورانیتخودش را از خدا دارد همان مطلب است که هر چیزی به خدا شناخته میشود و خدا به خود، هر چیزی به خدا ظاهر است و خدا به خود ظاهر است، و هر چیزی به وسیله خدا «مهتدی الیه» است، یعنی به سوی او راه یافته میشود و مقصد واقع میشود، جز خدا که به ذات خودش مقصد و مقصود همه کائنات و همه موجودات است، و به همین دلیل است که قرآن همه موجودات و همه ذرات را دارای نوعی حیات و زندگی و شعور میداند.در دو سه آیه بعد تصدیق میکند: «الم تر ان الله یسبح له من فی السموات و الارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه» این دیگر نتیجه منطقی همین مطلب است.نتیجه منطقی «الله نور السموات و الارض» همین است که: «ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم» [الإسراء : ۴۴] .
همان طوری که موجودات درجات و مراتب دارند، به تناسب درجاتشان هدایتها هم فرق میکند.جماد در حد خودش هدایت دارد، نبات در حد خودش، حیوان در حد خودش، و انسان از نظر فردی و اجتماعی درجات هدایتی دارد در حد خودش.
در جلسه پیش عرض کردم که چه در روایات و چه در غیر روایات، یعنی کلمات مفسرین و علما، راجع به این مثل-که این مثل ناظر به چیست-بیانات مختلفی شده است.بعضی این مثل را برای کل جهان دانستهاند یعنی به اصطلاح مجموع این استعاره را یک چیز در نظر گرفتهاند که این دار وجود و دار هستی یک خانه تاریک نیست، خانهای است که پرنورترین چراغها در آن وجود دارد(آن مثال چراغ را به عنوان مصداق پر نورترین چراغهای عصر ذکر کرده است)پس جهان هستی تاریک و کور نیست، و بعضی این مثل را در مورد انسان پیاده کردهاند.راجع به انسان هم در جلسه پیش مطالبی عرض کردیم، حالا یک بیان مختصری که جامع همه اینها باشد عرض میکنیم.
منبع: برگرفته شده از کتاب " آشنایی با قرآن ،نوشته متفکر اسلامی شهید مرتضی مطهری" جلد۴/۹۷ الی ۱۰۹. این مبحث در کتاب آشنایی با قران مفصلا موجود می باشد
هوامش
۱- به «مانویه» نسبت میدهند که مانویان خدا را نور-از همین نوع نور-میدانستند و او را «نور اعظم» (نور بزرگتر)مینامیدند.به هر حال هر کس این عقیده را داشته باشد عقیده خلاف و باطلی است.
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان ایران نماز جمعه دولت چهاردهم دولت پزشکیان محمدجواد ظریف انتخابات ریاست جمهوری انتخابات رئیس جمهور ظریف مجلس شورای اسلامی
تهران گرمای هوا هواشناسی سازمان هواشناسی اربعین زلزله عزاداری پلیس وزارت بهداشت قتل شهرداری تهران پشه آئدس
مایکروسافت برق خودرو واردات خودرو قیمت خودرو دولت سیزدهم حقوق بازنشستگان قیمت طلا بازنشستگان قیمت دلار بازار خودرو دلار
سینما کربلا امام حسین اوشین تلویزیون سینمای ایران خسرو شکیبایی امام حسین (ع) فیلم بازیگر
دانشگاه تهران پرنده فضا
یمن اسرائیل رژیم صهیونیستی تل آویو دونالد ترامپ فلسطین آمریکا جو بایدن غزه ترامپ روسیه جنگ غزه
پرسپولیس فوتبال استقلال نقل و انتقالات لیگ برتر نقل و انتقالات تراکتور علی علیپور باشگاه پرسپولیس لیگ برتر لیگ برتر ایران سپاهان علیرضا بیرانوند
اختلال جهانی مرکز ملی فضای مجازی ویندوز ناسا کامپیوتر اینترنت سامسونگ عیسی زارع پور موبایل سرعت اینترنت فناوری
رژیم غذایی گرمازدگی چاقی سرطان کاهش وزن افسردگی گیاهان دارویی