جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
علی ع و حرمت انسان
مسلمانی در گرو این باور است که شخصیت ممتاز پیامبر اسلام (ص) بیهمانند و از جمله مکانت والای او برتر از مقام امام علی (ع) است و در این نکته، تردیدی نیست. امام علی (ع) برجستهترین و بزرگترین پیرو پیامبر است و برترین و جامعترین سرمشق زندگی برای راهروان راه محمد (ص)، علی پیشوای مومنان با فضیلت است و از این جهت در تاریخ بشری بیهمتاست.
اگر پیامبر (ص) آمده بود تا انسان طراز قرآن در جامعه طراز عدالت بپرورد علی همان انسان در خور پیشوایی همان جامعه است. تنها کین توزان تنگ نظر که تعصب سیاه، چشم دلشان را کور کرده است، این حقیقت را انکار میکنند.
اما علی (ع) با این جلالت قدر و با این که انبوهی از انسانها در سراسر تاریخ خود را پیرو و احیانا فدایی او میدانستهاند، تنهاترین انسان مظلوم تاریخ در میان دشمنان که نزد بسیاری از دوستان نیز بود و البته که این تنهایی خود نشانهای از والایی شخصیت مولا است.
علی تنها است، چون از زمان خود بزرگتر بود، نه تنها در کالبد تنگ زمانهای که در آن میزیست نمیگنجید، بلکه جامه تاریخ با همه پهنا و ژرفایش بر اندام جان علی تنگ است.
علی پیشوای «مدینه فاضله» انسانیت است و نمونه انسان خوب، آن گونه که باید، چنین جامعهای هنوز پدید نیامده است و تک انسانهای والامنش بزرگ، بغایت اندک بوده و زندگی طبیعی علی گر چه در گذشته جریان داشته است، ولی تجلیگاه شخصیت او، آیندهای است که آدمی با آن فاصله زیادی دارد و مگر نه این که به باور شیعیان علی (و بسیاری از غیرشیعیان) جامعه داد بنیاد و فضیلت محور، در «آخر زمان» و با سالاریپور همانند علی (ع) استقرار خواهد یافت؟ و انسان فاضل، در آن جامعه برتر است که بیش از همیشه امکان ساختن شخصیت خود برابر نمونه شخصیت علی (ع) را خواهد یافت، و علی که متعلق به آینده بشریت است، تا برآمدن آفتاب آن روزگاران، همواره مظلوم تنها خواهد ماند.
و میپنداریم که این مظلومیت و تنهایی نه فقط ناشی از کینتوزی دشمنان آن بزرگوار است، بلکه علی نزد دوستداران خود نیز مورد جفا است. چرا که هر کس از ظن خود یار او است و به جای این که خویشتن را با سرمشق شخصیت والای علی (ع) راست کند، نگاه نارسای او علی را نیز کج دیده است و کوشیده است تا اقیانوس موجخیز شخصیت علی را در قطره جان ناتوان خود بنگرد.
البته شخصیت مولا دارای چنان وجوه و شئون متفاوت و احیانا متضاد است که هر کس با هر سلیقه و گرایش و پایبندی ویژهای، علی را پیشوای خود دیده است. مگر نه این که علی، قطب عارفان و متصوفان، حجت متنسکان و متشرعان، سرمشق دادورزان و اصطلاحگران و مراد پهلوانان و جوانمردان است؟ اما اینان همگی به علی از زاویهای تنگ که با شخصیت محدودشان متناسب بوده است نگریستهاند و لاجرم او را به گونهای دیدهاند که میپسندیدهاند.
علی، عارف است، اما عارفی که دغدغه خاطر او نسبت به زندگی انسان در زمین کمتر از اهتمام او به سرنوشت آدمی در جهان دیگر نیست. علی اهل زندگی است اما آن را برای همه انسانها بر پایه عدل میخواهد و برای استقرار جامعه مدنی عادل مبارزه میکند و جان خویش را بر سر آن میبازد.
حال این علی کجا و متصوف دنیاگریزی که درک وجود طبیعی و حقیقی آدمی را در گرو ابطال وجود این جهانی و همه لوازم و نتایج آن از جمله زندگی مدنی میداند و از متن زندگی جمعی به انزوای فردیت مسکین میگریزد کجا؟
علی با دادگری پیوندی استوار دارد و شاید سخن هیچ آفریدهای درباره عدل به زیبایی و شکوهمندی توصیفهای علی از آن نباشد، اما علی حقیقت عدل را نه تنها در مفهومها و گفتارهای زیبا و هیجانانگیز که در عینیت زندگی میجوید و آن را به بشر تشنه دادگری عرضه میدارد.
او داد را در برخورداری برابر همه انسانها از همه امکانهای زندگی میجوید. علی ثروتهای فراوان و گزاف را به حلال و حرام تقسیم نمیکند بلکه هر ثروت انباشته شدهای را مصداقی از بیداد میداند که هر کجا هست، در کنار آن باید از حق تباه شده انسانی محروم سراغ گرفت. و تنها این را نمیگوید بلکه چون بخواست مردم زمام امور را در دست میگیرد مبارزه با گرسنگی ستمدیده (سغب مظلوم) و شکمپارگی ستمگر را (کظه ظالم) هدف بزرگ حکومت خود میداند. و میتوان مهمترین ریشه آشوبها و ستیزها و دشمنکامیهایی را که چون گردبادی ویرانگر دوران کوتاه زمامداری مولا را در برگرفت در پافشاری آن بزرگوار بر عدالت اجتماعی و دفاع از حقوق محرومان و درماندگان جامعه و گرفتن حق پایمال شده آنان از فزون خواهان زورگو دانست.
علی دادگری را در فراهم آوردن زمینههای رشد مادی و معنوی جامعه و برخوردار شدن افراد از سطح زندگی آبرومند و نیز آموزش و پرورش درست برای دستیابی به آگاهی و اختیار آگاهانه به عنوان دو پایه اصلی شخصیت ممتاز آدمی میداند و با توجه دادن جامه به حقی که از این بابت بر حکومت دارد او را برای گرفتن آن حق برمیانگیزد و به صراحت میگوید: «... فاماحقکم علی فالنصیحه لکم و توفیرفیئکم علیکم و تعلیمکم لکیلا تجهلوا و تادبیکم کما تعلموا»
(نهج البلاغه/ خطبه ۳۴ _ ص ۷۹ صبحی صالح)
و جالب این است که حق حاکم بر جامعه را از جمله، نصیحت آشکار و نهان میداند یعنی جامعه در برابر حکومت موظف به خیرخواهی (که انتقاد به معنی امروزی آن از بارزترین مصداقهای آنست) میداند، یعنی آن چه در نظام های پیشرفته مردم سالار، حق مردم به حساب میآید در حکومت عدل علی وظیفه مردم، و طبیعی است که بزرگترین وظیفه حکومت نیز فرآهم آوردن زمینههای انجام این وظیفه اجتماعی و تامین زمینههای آزادی بیان و اندیشه خیرخواهانه نسبت به حکومت است.
امام علی (ع) با این که زندگی این جهان را اینسان جدی میگیرد و جامعه را زنده و پرنشاط میبیند و میخواهد، در مقام پرسش و عبادت خدا از هر زاهد دنیاگریزی جدیتر است.
علی را روحی است بیآرام و پرستنده و دستی گشاده و بخشنده و دلی به مهر سرفرازی انسانها طپنده و بازویی توانا و کوبنده اینها همگی تجلیلات جان بزرگ علی است که در یک کلمه بنده خوب و عزیز خداست و همه انسانها را نیز بندگان سرفراز خداوند و برخوردار از شرافت و عزت میخواهد، و حرمت انسان در نگاه علی درخشش ویژهای دارد. و این حرمتگذاری نه شعاری است بر زبان اندیشمندی تحلیلگر و به انزوا خزیده! که میزانی است برای رفتار علی (ع) آن گاه که زمامدار امت و در راس قدرت سیاسی است.
علی آزاده است و از این رو نمیخواهد و نمیتواند جز بر مردمان آزاده فرمانروا باشد و او که سرافراشتهاش جز در برابر عظمت خداوند فرود نیامده است تنها میتواند سردار سرفرازانی باشد که حق را میشناسند و مختارانه برای دستیابی به آن تلاش میکنند. خدای علی عزیز است و منشا هر عزت حقیقی و انسان علی جانشین چنین خدایی است در زمین و او در اوج قدرت، به رغم سیرت زشت حکمروایان خودکامه نه تنها راه عزت و آزادگی را به روی مردم نمیبندد بلکه بر خلاف بسیاری از مدعیان اصلاحگری، عدالت و آزادی را هدیهای ارزانی شده از حکومت به مردم نمیداند بلکه به صراحت خطاب به انسانها، حس آزادگی و سرافرازی را در متن جان خدایی آنان بیدار میکند تا خود حق را بشناسند و آزادی را به دست آورند و آن را پاس دارند: «لاتکن عبد غیرک قد جعلک الله حرا» بنده دیگری نباش که خدا ترا آزاد آفریده است. (نهجالبلاغه _ وصیت به امام حسن، صفحه ۴۰۱ صبحی صالح.)
امام علی قدرت خویش را متکی بر خواست مردم میداند و بارها بر این امر تاکید میکند و به صراحت اعلام میدارد که اگر رای و خواست و حضور مردم نبود هرگز قدرت را نمیپذیرفت.
«اما والذی خلق الحیه و براألانسمه، لولا حضور الحاضر و قیام الحجه به وجود الناصر و ما اخذالله علی العلماء ان لا تعاروا، علی کظه ظالم و لاسغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس اولها...»
علی عالم خداشناس روشنفکری است که با خدا پیمان بسته است که در برابر بیداد و ستم آرام نگیرد اما حکومت را نیز برای انجام همین رسالت میخواهد، اما این مردمند که باید بخواهند و چون خواستند حجت بر علی و هر آگاه دادخواهی تمام میشود. اگر عدالت برای مردم است مردم خود باید آن را بخواهند و پاسدار آن باشند در غیر این صورت نه عدالتی مستقر میشود نه اگر شد پایدار میماند. حکومت زمینهساز استقرار عدل و انسانیت است نه صاحب اختیار مردم. و امتیاز مهم حکومت علی که به خصوص در روزگار او درخشندگی بیشتری دارد اینست که در آن انسان حکومت شونده زبون نیست، بلکه حاکم، خود پیشتاز مبارزه با خواری و زبونی و سرافکندگی مردم است و دلیر کننده آنان برای سرفرازی و تاکید بر فروتنی حاکم و ایجاد این تلقی در جامعه استبدادزده که حکومت، خدمتگزار مسئول است نه خدایگان بیمسئولیت.
با چنین دیدی است که چون در راه شام به انبار شهر ایرانی تازه به اسلام گراییده میرسد و میبیند که دهگانان و بزرگان قوم که به پیشتاز خلیفه خود آمده بودند از اسبها به زیر آمدند و پیش روی او به دویدن پرداختند فرمود:
«این چه کاری است میکنید؟ گفتند خوی و عادتی است از ما، نشانه بزرگداشت فرمانروایان، فرمود خویش را در دو جهان به زحمت میافکنید بی آن که حکمرانان از این کار سودیبرند و چه دشواری زیانباری است آن که در پی آن کیفر باشد و چه آرامش سودمند که با آن ایمنی از آتش». (کلمات قضار شماره ۳۷ صفحه ۴۷۵ نهجالبلاغه دکتر صبحی السلام).
علی که برتر از زمان خویش است به خوبی متوجه ریشه اصلی بیماری اجتماعی، که تاریخ اقوام را سیاه کرده است میباشد و میکوشد تا در دوران کوتاه حکومت خویش با این بیماری که سبب اصلی زبونی انسانها است مبارزه کند.
در نظر علی، والیانی که رفتارشان چنان است که در نظر مردمان خوب سرگران و فخرفروش و گردن فراز و مستکبر مینمایند، فرومایهاند. «من اسخف حالات ولاه عند صالح الناس ان یطن بهم حب الفخر و یوضع امرهم علی الکبر»( خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه صبحی صالح صفحه ۳۳۵ )و نفرت خویش را از تملق و ستایشهای گزاف ابراز میدارد. و قد کرهت ان یکون جال فی ظنلکم انی احب الاطراء و استماع استثناء» (همان ۳۳۵) و خطاب به مردمی که آنان را عزیز میخواهد میفرماید: «فلاتکلمونی بماتکلم به الجبابره و لاتحفضولنی بما یتحفظ به عنداهل البادره و لا تخالطونی بالمصانعه» (همان ۳۳۵) با من چنان سخن مگویید که با جباران گفته میشود و چونان کسانی که چون با خشمگینان تندخو روبهرو میشوند خود را نگاه میدارند و حقیقت را میپوشانند با من رفتار نکنید و با چاپلوسانه و سازشکارانه با من نیازمیزید.»
«و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل ولاالتماس عظام لنفسی فانه من استشقل الحق آن یقال له اوالعدل ان یعرض علیه، کان العمل بهما الثقل علیه، فلدتکغوا عن مقاله بحق، او مشوره بعدل فانی لست فی نفسی بفوق آن اخطی و لا امن ذلک من فعلی، الا این یکفی الله من نفسی ماهواملک به منی فانما انا و انتم عبید مملکون لرب لارب غیره» همان ۳۳۵.
«مپندارید که من خود را بزرگ میشمرم و اگر سخن حقی گفته شود بر من گران میآید زیرا، آن کس که گفتار حق و نمودن داد بر او گران باشد، عمل به آنها برایش دشوارتر است. مبادا که از گفتن حق به من یا رایزنی درباره عدل خودداری کنند چرا که در جان و کردار خود از خطا مصون نیستیم مگر این که خداوند، با قدرت برتر خود خانم را نگاه دارد. همانا من و شما بندگان هستیم در دست پروردگار که جز او خدایی نیست.»
طبیعی است که نه جامعهای که مردم محروم آن با جاهلیت، فاصله بسیار اندکی دارند و جانشان با زبونی و تبعیض خو گرفته است توان پذیرش چنین بینش و منش والایی را دارد و نه آنان که عزت خود را در زبونی تودههای مردم میبینند و کاخ اشرافیت ننگین و پنداری خود را بر ویرانه شخصیت آزاد مردم استوار میکنند تاب تحمل صاحب این بینش و منش را و علی که در واقع با آینده تاریخ سخن میگوید در زمان خویش تنها میماند. به درستی آینده تلخ امت اسلامی را پیشبینی و علت آن را نیز بیان میکند.
«ای مردم اگر در یاری حق کوتاهی و در پشت کردن به باطل سستی نمیکردید آن کس که چونان شما (درخور شما) نیست در شما طمع نمیکرد و آن کس که امروز بر شما نیرو گرفته است توانمند نمیشد ولی چونان فرزندان اسرائیل سرگردان شدید و سوگند به جانم که پس از من آن سرگردانی چند برابر خواهد شد، چرا که حق را پشت سر افکندید و از نزدیکتر بریدید و به دورتر پیوستید» خطبه ۱۶۶ ص ۳۴۱ نهجالبلاغه صبحی السالم، و در جای دیگر:
«آگاه باشید که در نظر من ترسناکترین فتنه بر شما، آشوب بنیامیه است که فتنهای است کور و تاریک و بلایی خاص که همه جا و همه کس را فرا میگیرد... به خدا سوگند که پس از من بنی امیه را خدایگانی بد (ارباب سوء) خواهید یافت و از شما کسی را به خود رها میکنند که برای (مقاصد) آنان سود داشته باشد یا دست کم زیانی نداشته باشد و بلای انان همچنان دوام خواهد داشت (و کار به آن جا خواهد رسید که دادخواهی شما از آنان چونان دادخواهی بوده از آقای خود و پیرو از صاحب اختیار خواهد بود. «خطبه ۹۳ صص ۱۳۷ و ۱۳۸ نهجالبلاغه صبحی السلام»
آن چه علی (ع) از آن سخن میگفت پدیده شومی بود که پس از دوران کوتاهی که در تاریخ اسلام به دوران خلافت راشد مشهور شده است بر زندگی امت اسلامی مستولی شد و سیاهبختی تاریخی او را رقم زد یعنی خودکامگی اموی و تبدیل حکومت خدمتگزار و مردمداری که به هر حال با رای مردم با نمایندگان طبیعی آنان (اهل حل و عقد) و در جریان بیعتی دو جانبه فرمانروا و مردم و مشروط به تامین مصلحت عمومی روی کار میآمد و همواره حق نظارت و انتقاد مردم مورد احترام بود به حکومت جبارانه یکسویه ای بدل شد که در آن حاکم متکی به شمشیر بر سرور مطلق المعنان و مردم به بندگانی که فقط وظیفه بندگانی و فرمانبرداری و اطاعت بیچون و چرا داشتند.
بعد از امام علی طوفان سیاه سیاست خودکامه که فارابی آن را تغلب نامیده است بر سرنوشت امت مسلمان مستولی شد، تغلبی که شرط اول و آخر استقرار آن زبونی مردم تحت حکومت بود و با کمال تاسف با استقرار چنین وضعی یکسره تجربه تازهای از سیاست که حکومت علی درخشانترین مظهر آن بود و با آن چه در جاهلیت عرب و در میان نظامهای سیاسی دنیای متمدن آن دوران چون ایران و روم میگذشت تفاوت ماهوی داشت از میان برداشته شد بلکه با احیای سنت استبدادی شاهان و امپراطوران پیش از اسلام و به طور خاص شاهنشاهی ساسانی و تطهیر و توجیه آن با اسلام، سیاست در سراسر تاریخ اسلام تنها یک صورت پیدا کرد که عبارت بود از: «تغلب رنگ دین گرفته». و چنین سیاستی نه تنها زندگی را بر مردم عادی تنگ کرد بلکه راه هر گونه خردورزی و تامل در سرنوشت سیاست است که پس از موسس فلسفه اسلامی فارابی که سیاست مدنی، بخش مهمی از فلسفه اوست فلسفه از یکسو به جهان لاانتهای مابعدالطبیعه رانده شد و اجازه ورود به حوزه زندگی این جهانی و اجتماعی انسان مسلمان را نیافت و از سوی دیگر تامل گرانی که وضع ناگوار بر نمیتافتند ولی راه برون رفتن از آن را نمییافتند برای رهایی خود از آن بحران روحی، با نفی موضوع سیاست یعنی «دنیا» و سر فرو بردن به جیب فردیت صوفیانه خویش مردم را در چنگال خونبار حاکمان زورگو رها کردند. و هر جا که اندیشه از صحنه رخت بربندد ظاهربینی و سطحینگری حاکم خواهد شد و در میان امت اسلامی نیز چنین شده یعنی به شومی استیلای تغلب در جهان اسلام برداشتهای ظاهربینان سطحینگر از دین در برابر بینش فلسفی و عرفانی و هر گونه خردورزی در امر دین به عنوان حقیقت دیانت نزد بیشتر حاکمان و متشرعان درآمد.
و نگونساری بزرگتر از واقعیت تغلب مستولی، عبارت بود از ذهنیت بیمار جامعه اسلامی در سراسر تاریخ که در اثر آن سیاست زور بنیاد خودکامگان را به عنوان تقدیری الهی یا طبیعی پذیرفت و در نتیجه جامعه اسلامی، هم در ذهن و هم در واقع محکوم به انحطاط شاد.
و مخالفان حکومت زور بنیاد نیز چون صورتی جز تغلب را نمیشناختند در مقابل حاکمان یا خود بر ابراز زور و تغلب متوسل شدند و تا آن گاه که قدرت کمتری داشتند به قتل و نهب برای برهم زدن امنیت حکومت اسلام اقدام کردند و آن گاه که قدرت بیشتری یافتند حکومت متغلب و زورگوی دیگری را به جای حکومت مستبد پیشین نشاندند و حکمروایی را چون گویی در دستهای بیهنر و پرزور خود گرداند.
و در حوزه نظر نیز به جای اندیشیدن در ماهیت تغلب و جست و جوی راه رهایی از آن فرقههای متعدد اسلامی در حوزه بحثهای کلامی تاریخی غرقه شدند، حوزه ای که معالاسف در بیشتر مواقع به جای حاکمیت ابزار منطق، کینه و نفرت از یکدیگر را میان فرقهای مختلف حاکم کرد.
حکومت اگر ناپسند بود بحث درباره آن به دو قطب تاریخی برمیگشت که از زمان حال و دوران سیاه فعلی امت مسلمان فاصله داشتند یکی در آغاز تاریخ اسلام و بحث کلامی درباره امامت و دیگری در آخرالزمان که حکومت عدل و داد به دست امام معصوم استوار خواهد شد، و آن چه متروک ماند حال و روزگار مردمانی بود که در میان این دو منطقه تاریخی در چنگال خونآلود زورگویانی که بیداد خود را توجیه شرعی و عقلی میکردند گرفتار بودند.
آن چه حاکم شد، خودکامگی دینی بود و آن چه در همه جا و همیشه مظلوم و از صحنه غایب بود مردم بودند. تا هنگامی که جهان اسلام در ذیل تمدن به باد رفته خود و در دوران انحطاط کامل با پدیده ای به نام غرب برخورد پیدا کرد، برخوردی که منشا دو تحول در ذهن و زندگی او بود. از یک سو و واقعیت استبداد تاریخی حاکم بر زندگی مسلمان با پیدایش استعمار غربی دگرگون شد و از آن پس استبداد دیگر نه متکی بر توان و تعصب قوم قبیلهای سلحشور بود که موسس سلسلهای شاهی و امیری میشد بلکه خودکامگان وابستگان به قدرت استعماری جهانی بودند و از سوی دیگر با ورود مفاهیم تازه انسانی و سیاسی که تمدن نوپای غرب آنها را تجربه میکرد به میان مسلمانان بحران تازهای در ذهن انسان مسلمان پدید آمد که منشا حرکتها و تحولهای فراوان شد که انشاءالله باید در جای خود به تفصیل مورد بررسی قرار گیرد.
علی در میان امت مسلمان ناشناخته و تنها ماند و مظلوم واقع شد اما مظلومتر از او همه مسلمانان در سراسر تاریخ بودند که به خاطر محرومیت از بینش و منش علی گرفتار تاریخی سیاه و سخت شدند. اما با این همه علی متعلق به آینده بشر است و شیعیان راستین او با عبرتگیری از گذشته، رو به سوی آیندهای دارند که گوشهای از آن را میتوان در انقلاب اسلامی که به نام خدا و با حضور مردم و اعتبار بخشیدن به رای و تصمیم آنان پیروز شد دید.
انقلاب ما روزانهای است امیدبخش از غار تاریک تغلب و استبداد تاریخی که امت در آن گرفتار بوده است به فضایی روشن که در آن انسان خلیفه خود سرافراز و مطمئن، مسئول سرنوشت خویش باشد و در این لحظه حساس تاریخ حاکمان مردمی و مردمان انقلابی در گشوده شدن هر چه بیشتر آن روزنه و انتقال کامل زندگی اجتماعی به آن فضای روانبخش و روشن وظیفهای دشوار دارند.
سید محمد خاتمی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
غزه ایران روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی دولت سیزدهم روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
سلامت یسنا آتش سوزی قوه قضاییه تهران بارش باران پلیس شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش فضای مجازی
قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار خودرو بازار خودرو دلار سایپا بانک مرکزی ایران خودرو
نمایشگاه کتاب سریال کتاب مسعود اسکویی تلویزیون سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه حماس نوار غزه چین اوکراین ترکیه انگلیس نتانیاهو ایالات متحده آمریکا
فوتبال استقلال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تماس تصویری گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
خواب بیمه فشار خون کبد چرب کاهش وزن دیابت