جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

من می گم حالا بسوزم, یا که با غصه بسازم


من می گم حالا بسوزم, یا که با غصه بسازم

آمار طلاق بالا رفته است کارشناس زندگی مثبت از دلایل این افزایش می گوید و به نکاتی اشاره می کند که شما را برای مواجهه با این پدید کمک خواهد کرد

اگر همین امروز سری به دادگاه‌های خانواده بزنید، با تعدادی از زوج‌های جوان مواجه می‌شوید که به دلیل مسائل ریز و درشت، پای میز محاکمه آمده‌اند و هرکدام برای راضی کردن قاضی پرونده برای صدور حکم طلاق، دیگری را به بهانه‌های مختلف، متهم می‌کند...

آمارهای سازمان ثبت احوال نشان می‌دهند متاسفانه نرخ طلاق در دهه گذشته، با رشد چشمگیری مواجه بوده است و این یعنی،‌ آغاز یک بحران اجتماعی، اما به‌راستی دلیل افزایش طلاق در ایران چیست؟ چرا زوج‌های جوان، مانند نسل گذشته تمایلی به حفظ کانون خانواده ندارند؟ آیا افزایش رفاه اجتماعی باعث بالا رفتن نرخ طلاق شده یا راز زندگی‌های طولانی‌تر نسل گذشته، چیز دیگری بوده است؟ آیا عشق و علاقه افراد نسبت به هم کمتر شده یا داشتن استقلال مالی و اجتماعی تعداد زیادی از دختران امروزی، صرف واژه طلاق را برای آنها، ساده کرده است؟ دکتر سلیمی به این سوال‌ها و چند سوال دیگر درباره دلایل کوتاه‌تر شدن عمر ازدواج‌های امروزی پاسخ داده است.

● مفهوم عشق چیست؟

برای اینکه بتوانیم دلایل طلاق و کوتاه‌تر شدن عمر ازدواج‌های این دوره و زمانه را بررسی کنیم، لازم است ابتدا، کمی با مفهوم عشق آشنا شویم. احترام،‌ بخش مهمی از عشق و به معنای این است که ما به طرف مقابل خودمان نشان دهیم و بگوییم من تو را همین‌گونه که هستی، دوست دارم و می‌خواهم. تعهد، بخش مهم دیگری از عشق است. تعهد یعنی طرف مقابل ما بداند حواسمان به او هست و مراقب هستیم اعمال و رفتارمان، موجبات رنجش خاطر او را فراهم نکند. تعهد یعنی شریک زندگی ما مطمئن باشد در شرایط خوشی و ناخوشی یا سلامت و بیماری، کنارش هستیم و از او حمایت می‌کنیم. صمیمیت و ابراز عشق، بخش دیگری از عشق است که به‌واسطه آن، ما به همسرمان از راه‌های مختلف می‌گوییم کنار او، به ما خوش می‌گذرد. بخش مهم دیگری که در سال‌های اخیر به مثلث احترام، تعهد و صمیمیت عشق اضافه شده، بخش قدردانی است. ما با کمک قدردانی، از همسرمان به خاطر دوست‌داشتن‌هایش و عشقی که به ما می‌ورزد، تشکر می‌کنیم. به‌طور حتم، زمانی که ‌هر کدام از این ۴ بخش اصلی و اساسی عشق در زندگی‌های زناشویی آسیب ببیند، احتمال طلاق عاطفی و قانونی هم میان زوج‌ها، افزایش پیدا می‌کند.

● پدرها! مادرها‍! بگذارید فرزندانتان زندگی کنند

در حال حاضر و برخلاف تصور خیلی از ما ایرانی‌ها، اولین و شایع‌ترین عامل جدایی زوج‌های جوان امروزی براساس اعلام سازمان ثبت اسناد، دخالت خانواده‌های طرفین در زندگی شخصی فرزندانشان است. متاسفانه، آمارهای سازمان ثبت اسناد نشان می‌دهند این مداخله خانواده‌ها و مشکلات ناشی از آنها،‌ علت حدود ۵۴ درصد از طلاق‌های سراسر کشور را به خود اختصاص داده که این مساله بسیار تاسف‌انگیز و نگران‌کننده است. شاید شما هم پیش از دیدن این آمار، فکر می‌کردید اعتیاد و فقر، عامل اصلی طلاق در ایران است و عاملی مانند مداخله خانواده‌ها، نمی‌تواند نقش پررنگی در کوتاه‌تر شدن زندگی زوج‌های جوان در دنیای مدرن امروزی داشته باشد. هرچند اعتیاد و فقر هم جزو عوامل طلاق محسوب می‌شوند اما قدرت آنها به قدرت مداخله خانواده‌ها نمی‌رسد تاجایی که براساس آمارها، تنها ۹ درصد از طلاق‌ها در ایران، به‌دلیل اعتیاد یکی از طرفین، اتفاق می‌افتد. از همین آمارها می‌توان به قدرت خانواده‌ها در بر هم زدن کانون خانواده فرزندانشان پی برد.

● مداخلات خانواده‌های امروزی در زندگی فرزندانشان، بیشتر از گذشته شده است؟

شاید این سوال به ذهنتان برسد که مگر مداخله خانواده‌ها در زندگی فرزندانشان، در نسل‌های قدیم هم وجود نداشته است، پس چرا این مداخلات در آن دوره و زمانه منجر به طلاق نمی‌شده و حالا می‌شود؟ برای دانستن پاسخ این سوال باید بدانید نوع نگرش دختر و پسرها نسبت به خانواده طرف مقابلشان طی ۴-۳ دهه اخیر،‌ تغییر کرده اما خود رفتارهای مداخله‌گرایانه،‌ عوض نشده است. یعنی برخلاف سال‌های گذشته، نسل جوان امروز متوجه شده‌اند که باید با هر روشی می‌توانند از دخالت خانواده‌ها در زندگی شخصی خود جلوگیری بکنند. متاسفانه، نسل جوان فقط این موضوع را فهمیده‌اند و به‌درستی نمی‌دانند چطور باید روابط خود را با خانواده‌هایشان، مدیریت کنند تا به بن‌بست و بحران در رابطه و در نهایت هم مشاجره با همسر و طلاق عاطفی یا قانونی، نرسند. به‌عبارت ساده‌تر، خانواده‌های قدیمی‌تر نقش پررنگ‌تری در دخالت در زندگی فرزندان خود داشتند اما جوان‌های دیروزی و نسل گذشته، حضور و نقش خانواده‌ها را پذیرفته بودند و به‌دلیل همین پذیرش هم شکایت زیادی از نوع زندگی‌شان و مداخلات دیگران در آن نمی‌کردند. ضمن اینکه جوان دیروزی به هر ترتیبی که بود، توانسته بود کدهای ارتباط با خانواده خود و طرف مقابلش را پیدا کند تا زندگی‌اش به بن‌بست نرسد. این در حالی است که نسل امروز، حضور خانواده‌ها و دخالت آنها را نمی‌پذیرند و در عین حال، کدهای این نپذیرفتن و مدیریت رابطه را هم بلد نیستند. یعنی نمی‌دانند چطور با خانواده‌هایی که در نهایت هم شیطان و ابلیس نیستند و بد فرزندشان را هم نمی‌خواهند، برخورد کنند تا به آنها نشان دهند خودشان می‌توانند از پس زندگی‌شان بربیایند. در زندگی‌های امروزی، هرکدام از زوج‌ها، قوانین خودشان را رعایت می‌کنند که این قوانین، ترکیبی از احساس خشم، گناه و عشق نسبت به خانواده خود و همسرشان برای کوتاه‌تر کردن سایه آنها از زندگی‌ شخصی‌شان است. به دلیل همین ترکیب احساسات است که گاهی زوج‌های جوان در ارتباط با خانواده‌هایشان فلج می‌شوند و نمی‌دانند چکار کنند.

● برای حفظ کانون خانواده باید بسوزیم و بسازیم؟

بعضی‌ها معتقدند قدیمی‌ها به معنای واقعی کلمه، برای حفظ زندگی و کانون خانواده‌شان، می‌سوختند و می‌ساختند اما نسل امروز، بی‌مسوولیت و بی‌کفایت شده و سوختن و ساختنی هم در کارش نیست. این حرف، چندان صحیح و باپشتوانه نیست. چرا؟ چون هیچ آدم عاقلی به قصد طلاق گرفتن، ازدواج نمی‌کند و همان‌طور هم که در زندگی نسل جدید مشاهده می‌شود، حتی جوان‌های امروزی هم دوست دارند کانون خانواده را به هر ترتیبی که می‌توانند و با هر ترفندی که می‌شناسند، حفظ کنند و این حفظ خانواده هم به‌نوعی سوختن و ساختن محسوب می‌شود. وقتی چند سال از یک ازدواج می‌گذرد، پیوندی بین زن و مرد برقرار می‌شود که آنها را به حفظ خانواده، متمایل می‌کند. البته مساله مهم اینجاست که دیدگاه نسل امروز نسبت به عواملی که می‌خواهند برای آن بسوزند و بسازند و زندگی‌شان را حفظ کنند، ‌نسبت به دیدگاه نسل گذشته درباره این عوامل، عوض شده است.

● باید جای خالی آموزش‌ها را پر کنیم

با توجه به تعریف و تعبیری که از سوختن و ساختن و کم یا زیاد شدن آن در زندگی‌های امروزی شد، می‌توان این‌طور نتیجه گرفت میزان سوختن و ساختن و ماندن پای یک زندگی در میان زوج‌های نسل امروز، به ۳ گروه مختلف، تقسیم‌ می‌شود. گروه اول، مربوط به زندگی‌هایی است که کمتر از ۲ سال ادامه پیدا می‌کنند. زندگی کردن کمتر از ۲ سال و رسیدن به بن‌بست و طلاق در این مدت کوتاه، به ما نشان می‌دهد جرات برهم زدن زندگی در برخی از افراد جامعه امروزی، بالاتر رفته است. یعنی برخی از زوج‌های جوان امروز ظرف مدت کوتاهی به این نتیجه می‌رسند که اگر زندگی آنها باب میلشان نیست، پس می‌توان با طلاق و جدایی به آن خاتمه داد و دلیلی برای سوخت و ساز و کنار آمدن با این شرایط نامناسب از نظر آنها وجود ندارد. این در حالی است که گروه دوم یا همان زوج‌هایی که بیش از ۲ سال از زندگی مشترکشان می‌گذرد، تمایل به تطابق با شرایط موجود و ماندن در این زندگی مشترک را دارند. البته متاسفانه، گاهی این زوج‌ها راه‌های کنار آمدن با زندگی مشترک را بلد نیستند، چون اصلا آموزش مناسبی در این زمینه از طریق والدین یا رسانه‌ها به آنها داده نشده است. بیشتر آموزش‌هایی هم که از طریق تریبون‌های مختلف داده می‌شوند، محدود به ارائه راهکارهای تئوریک توسط افراد وابسته به سبک‌های مختلف ایدئولوژیک است. به‌نظر می‌رسد جای آموزش‌های کاربردی و عملی به‌جای آموزش‌های تئوری و علمی در بهتر شدن روابط زوج‌ها با یکدیگر، در کشور ما خالی است و باید افراد باتجربه مانند جامعه‌شناسان و روان‌شناسان بی‌طرف، دور از سوگیری‌های رایج به آموزش زوج‌های جوان بپردازند تا آنها بتوانند راه‌هایی برای افزایش طول عمر زندگی‌های مشترکشان پیدا کنند. گروه سوم هم افرادی هستند که به‌دلیل برخی از مشکلات همسرشان، واقعا قادر به سوختن و ساختن یا حفظ زندگی‌شان نیستند. مثلا کسانی که همسرشان به شیشه اعتیاد پیدا می‌کند، دیگر از نظر جانی در امان نخواهند بود و تحمل کردن ادامه زندگی برای چنین افرادی، عملا غیرممکن و غیرعاقلانه است. تبعات مصرف شیشه، بزرگ‌تر از توان افراد است و ورود آن به‌تنهایی برای از هم پاشیدن بنیان یک خانواده، کافی است.

● نقش رسانه‌ها در ناپایداری خانواده‌ها

باید این مساله را بپذیریم که جامعه امروز، بخشی از سازوکارهای سنتی حفظ ازدواج را به دلایل مختلفی مانند روند جهانی شدن، مشکلات اقتصادی، حضور تریبون‌های مختلف و برنامه‌های رسانه‌ای متفاوت، از دست داده‌ است. گروهی از مردم گمان می‌کنند فقط رواج استفاده از ماهواره در کشور و تماشای فیلم و سریال‌های غربی عاملی برای سست شدن بنیان برخی از خانواده‌ها و تاثیرگذار بر مدرن‌تر شدن آنهاست. این در حالی است که خود تریبون‌های رسمی هم که هزار صدا و نظر مختلف، متفاوت و حتی متضاد دارند، باعث سردرگمی مردم در رسیدن به یک جمع‌بندی واحد می‌شوند. با این حساب،‌ می‌توان گفت جوان ایرانی امروزی، از ساختارهای سنتی‌اش جدا شده و به دلیل هزاران مساله سیاسی، جامعه‌شناختی، فرهنگی، تابو و خط قرمزی هم که در جامعه‌اش وجود دارد و نمی‌تواند در موارد زیادی آموزش‌های لازم را برای چگونگی شروع یک زندگی مشترک و حفظ آن ببیند، قادر به ورود به ساختارهای مدرن هم نخواهد بود. در این میان،‌ تلاش دستگاه‌های فرهنگی و اجتماعی برای بازگرداندن مردم به ساختار سنتی هم به شدت ناموفق بوده است. تلاش این دستگاه‌ها برای تعریف نظامی که میان نظام سنتی و مدرن خانواده در جامعه امروز ما باشد هم با ناکامی روبرو شده است. چرا؟ چون این دستگاه‌ها برای ورود به بخش‌های مختلف، به تابوهای فراوان موجود در جامعه یا خط‌قرمزهای سلیقه ای و ساختگی برمی‌خورند و مجبور به سکوت می‌شوند. بنابراین رسانه‌ها و تریبون‌های مختلف در موارد زیادی نه‌تنها کمکی به خانواده‌ها در حفظ کانون آنها نمی‌کنند، بلکه باعث سردرگمی مردم در تصمیم‌گیری هم می‌شوند. یعنی در غیاب یک تعریف واحد از زندگی مدرن و سنتی، طبیعی است هر فرهنگ بی‌نام و نشانی از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای و اینترنت وارد سیستم خانواده‌ها شود و هر خانواده‌ای هم براساس اولویت‌ها و نگرش‌های خود، از این فرهنگ‌ها الگوبرداری و با آنها همانندسازی کند.

● طلاق میان خانم‌های خانه‌دار، بیشتر است

متاسفانه برخی از افراد جامعه ادعا می‌کنند شاغل شدن خانم‌ها و دسترسی آنها به استقلال مالی و اجتماعی بیشتر نسبت به خانم‌های چند نسل گذشته، یکی از عوامل مهم طلاق در جامعه امروز ایران محسوب می‌شود. بد نیست بدانید این ادعا، کاملا نادرست و عامیانه است. براساس اعلام سازمان ثبت اسناد، بیشترین آمار طلاق مربوط به خانم‌های خانه‌داری است که استقلال مالی و اجتماعی هم ندارند. برخی خانم‌های خانه‌دار به‌دلیل قدرت مالی و دانش کمتری که دارند و تعامل کمتری که با جامعه برقرار می‌کنند،‌ بیشتر به طلاق دچار می‌شوند.

● یک نتیجه‌گیری کلی....

باتوجه به تمام مسائلی که مطرح شد می‌توان گفت موضوع کوتاه‌تر شدن عمر ازدواج‌های امروزی،‌ کمی پیچیده‌تر از آن است که بخواهیم تنها جوانان را متهم به بی‌کفایتی و بی‌مسوولیتی کنیم. جوان امروز تنها در برابر حجم زیادی از متغیرهایی که می‌توانند یک زندگی را به‌سادگی برهم بزنند، ناتوان شده ‌است. یعنی نسل گذشته برای حفظ کانون خانواده خود،‌ تنها با چند متغیر ساده مانند خانواده‌ها، خشونت فیزیکی و چندهمسری مرد روبرو بود. در حالی که خشونت مردها و چندهمسری در زندگی‌های امروزی، بسیار کمرنگ‌تر شده و حتی می‌توان گفت در مواردی، روابط پنهانی هم جای چندهمسری قانونی را گرفته‌اند. ضمن اینکه الگوی ارتباطی زوجین با خانواده‌های طرف مقابلشان بدون ارائه راهکاری جدید، تغییر کرده است.

دکتر سامرند سلیمی

روان‌پزشک، عضو هیات علمی دانشگاه تهران

مشاور خانواده و ازدواج و عضو کمیته رسانه و کمیته آموزش انجمن روان‌پزشکان ایران