دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
معناداری زبان دینی
در زبان ما گزارههای متنوع و متفاوتی وجود دارد که همه آنها را با نام «دینی» میشناسیم؛ گزارههای تاریخی، اخلاقی، گزارههایی درباب اعتقادات دینی و گزارههای دیگری از این دست. اما آنچه در بحث از زبان دینی عموما مورد توجه فیلسوفان دین قرار گرفته، گزارههایی است که درباره خدا هستند.
این گزارهها عموما ویژگیهای خاص و منحصر به فردی دارند که باعث تمایز آنها از دیگر گزارههایی که میتوان آنها را «دینی» دانست میشود و البته همین تمایزات باعث بحثها و اختلاف نظرهایی بین فیلسوفان در باب این گزارهها گردیده است. از جمله این ویژگیها میتوان به «ابهام معناشناختی» این گزارهها اشاره کرد. در واقع پرسش اصلی این است که چگونه میتوان با زبان بشری که محدودیتهای غیرقابل انکاری دارد درباره خدا، که طبق تعریف موجودی نامحدود و متعالی است سخن گفت؟ در واقع چگونه بشر که موجودی است محدود و متناهی، میتواند در باب موجودی نامتناهی و غیرقابل ادراک سخن بگوید؟
عموما فیلسوفان این پرسش را به دو پرسش دیگر تحلیل میکنند: اولا، آیا سخن گفتن از خدا با زبان طبیعی و مفاهیم رایج در آن معنادار است؟ و ثانیا، اگر میتوانیم در این باب به طرز معناداری سخن بگوییم، این معنا چه ربط و نسبتی با معنای عادی در زبان طبیعی دارد، یا اگر بخواهیم پرسش را به نحو دیگری صورتبندی کنیم باید بپرسیم چگونه میتوانیم از طریق معنای طبیعی به این معنای کلامی منتقل شویم؟
در طول تاریخ عموما متکلمان و فلاسفه پاسخ پرسش اول را مثبت فرض کردهاند و معتقدند که میتوان به طرز معناداری با استفاده از همین زبان طبیعی و واژگان و مفاهیم آن در باب خدا سخن گفت. اختلاف نظر آنان تنها در باب چگونگی این سخن گفتن بود و نظریات مختلفی نیز که در این باب به وجود آمده بود در واقع پاسخهای مختلفی بود که به پرسش دوم داده میشد، اما در قرن بیستم و عموما تحت تاثیر نظریات ویتگنشتاین متقدم و آموزههای حلقه وین بود که معناداری زبان دینی انکار شد و بسیاری به این نتیجه رسیدند که نمیتوان در باب خدا سخن معنادار گفت.
فیلسوفان حلقه وین که به پوزیتیویستهای منطقی مشهور شدهاند گروهی از فیلسوفان و دانشمندان بودند که در اوایل قرن بیستم گردهم میآمدند و رساله منطقی ـ فلسفی ویتگنشتاین که بازنمای دوران اول فلسفهورزی اوست را فقره به فقره میخواندند و در باب آن به بحث میپرداختند.
آنان رساله را اینگونه میفهمیدند که طبق آن معناداری زبان در گرو آزمونپذیری تجربی آن است. درواقع اگر بخواهیم دقیقتر سخن بگوییم، باید به این نکته اشاره کنیم که یک گزاره از نظر آنان یا همانگویی بود یا گزارهای تجربی و در نتیجه به واسطه تجربه آزمونپذیر یا بیمعنا. البته برخی معتقدند میتوان به این خوانش از رساله انتقاداتی وارد ساخت و خود ویتگنشتاین نیز با این تفسیر از رساله همدلی نداشت. به هر حال با این خوانش گزارههای متافیزیکی، اخلاقی و دینی از قلمرو معنادار زبان اخراج میشوند و در نتیجه نمیتوان به طرز معناداری در باب خدا سخن گفت.
پوزیتیویسم منطقی بعدها به علت مشکلات منطقی و فلسفی که دامنگیرش بود طرفداران خود را از دست داد، حتی برخی از بزرگترین مدافعان آن، کسانی مانند ای. جی. ایر نیز بعدا از اصول آن دست شستند. علاوه بر این، خود همین فیلسوفان که معتقد به بیمعنایی زبان دینی بودند به لوازم منطقی حرف خود پایبند نماندند و در باب دین و گزارههای دینی و خصوصا در باب خدا سخن گفتند. در واقع این دسته از فلاسفه اگر میخواستند کاملا به لوازم منطقی بحث خود پایبند بمانند باید از هرگونه سخن گفتن در باب خدا، نفیا یا اثباتا خودداری میکردند، در حالی که در برخی موارد خود بر این لوازم پایبند نماندند.
در کل میتوان گفت اگر کسی امروز بخواهد از نظریه بیمعنایی دفاع کند باید قرائت جدید و مستدلی از آن ارائه دهد و به ایرادات اساسی که به اصل تحقیقپذیری حلقه وین وارد شده است، پاسخ دهد.
اما بسیاری از فلاسفه و متکلمان، چه در قرون پیشین و چه در روزگار ما و در قرون بیستم و بیستویکم مدافع نظر سنتی معناداری زبان دینی و گزارههایی که در باب خدا سخن میگویند هستند و تنها اختلاف آنها در باب پاسخ به پرسش دوم است. یعنی آنها در این باب اختلاف دارند که ربط و نسبت گزارههای دینی با دیگر گزارههای زبان طبیعی چیست و ما چگونه میتوانیم با استفاده از همین زبان در باب خدا سخن معنادار بگوییم.
در این زمینه از زمانهای قدیم تا به امروز چه در سنت اسلامی و چه در سنت مسیحی و یهودی نظریات مختلفی بیان شده است که البته در اینجا مجال پرداختن به همه آنها به تفصیل نیست و به همین خاطر تنها به چند نظریه مهم در این زمینه اشارهای گذرا خواهیم کرد.
یک نظریه بسیار مشهور و تاثیرگذار در این باب نظریه سلبی است که عموما به عنوان الهیات سلبی شناخته میشود و از میان مدافعان بزرگ آن میتوان به ابن میمون، ملا رجبعلی تبریزی و قاضی سعید قمی اشاره کرد و همچنین ریشههای این نظریه را میتوان تا افلاطون و سنت افلاطونی، خصوصا فلوطین پیگیری کرد.
خلاصه سخن و وجه مشترک همه مدافعان الهیات سلبی این است که ما نمیتوانیم به طور ایجابی در باب خدا سخن بگوییم و تنها راه ما، سخن گفتن سلبی از خداست، در واقع ما نمیتوانیم بگوییم خدا چه هست، تنها میتوانیم بگوییم خدا چه نیست. مشکل اساسی نظریه این است که مدافعان آن خود به این اصل پایبند نماندهاند و بسیار در باب خدا سخن گفتهاند.
توماس آکویناس، فیلسوف بزرگ مسیحی، مدافع نظریه تمثیل است. این نظریه به این معناست؛ الفاظی که ما در مورد خدا به کار میبریم نه مشترک لفظی هستند و نه مشترک معنوی، بلکه به نوعی اشتراک در عین اختلاف و اختلاف در عین اشتراک قائل است.
نظریه سومی هم میتوان مطرح کرد که توسط ملاصدرای شیرازی بسط داده شده و به نام نظریه اشتراک معنوی و تشکیک وجودی مشهور است و منظور این است که تفاوت زبانی که ما در مورد خدا و دیگر موجودات به کار میبریم تنها اختلاف در مراتب وجود است و نه چیز دیگر و این مبتنی است بر نظریه مشهور ملاصدرا مبتنی بر اینکه خدا و مخلوقات تنها در شدت وجود با یکدیگر تفاوت دارند و نه در اصل وجود و معنای وجود.
مهدی رعنایی
* برگرفته از کتاب سخن گفتن از خدا،؛ تالیف امیر عباس علیزمانی.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست