شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

سپیده نظری پور و دو نمایش همراه الکترا و رومئو و ژولیت


سپیده نظری پور و دو نمایش همراه الکترا و رومئو و ژولیت

نمایش نخستینی که تماشاگر در تجربه نظری پور در تجربه بازخوانی از دو متن کلاسیک پیش روی تماشاگرش به تصویر در می آورد, داستان الکترا سوفوکل است یکی از تراژدی های مطرح تاریخ

سپیده نظری پور متولد سال ۱۳۵۰ دارای مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه تربیت مدرس؛ در چندین نمایش به عنوان ‏نویسنده، بازیگر، کارگردان و طراح صحنه حضور داشته و توانسته جوایزی نیز در این زمینه ها از آن خود کند. ‏نگاهی انداخته ایم به آخرین کار وی- دو نمایش همراه الکترا و رومئو و ژولیت- که این روزها در تالار مولوی تهران ‏به روی صحنه برده است....‏

‎‎بازخوانی دو متن کلاسیک‎‎

الکترا و رومئو و ژولیت ‏

ـ کارگردان سپیده نظری پور.

ـ نویسندگان: سوفوکل و ویلیام شکسپیر.

ـ بازنویسی:مهرداد رایانی مخصوص.

ـ بازیگران: ‏فرزانه سهیلی، حسین امیدی، حافظ قهرمان زاده‏

دو نمایش مجزا بر اساس دو متونی کلاسیک، اما با برداشت و نگاهی نو...‏

نمایش نخستینی که تماشاگر در تجربه نظری پور در تجربه بازخوانی از دو متن کلاسیک پیش روی تماشاگرش به ‏تصویر در می آورد، داستان الکترا سوفوکل است. یکی از تراژدی های مطرح تاریخ. الکترا حکایت دختری است که ‏شعله های انتقام تمام وجود او را احاطه کرده است. او قصد دارد تا با کمک و همراهی تنها برادرش، قاتل پدر را که ‏مادرش است را به سزای عمل خود برساند. سرانجام برادر با طرح نقشه ای دقیق انتقام خون پدر را از مادر و شوهر ‏تازه او می گیرد. داستان نمایشنامه رومئو و ژولیت نیز که زبانزد همگان است. دو جوان از دو طایفه متخاصم که به ‏شکلی آتشین دل در گرو یکدیگر دارند و در این راه جان خود بر سر عشق می گذارند.‏

برای این به داستان دو نمایش اشاره کردم که به مولفه مشترک آنها یعنی تقابل عشق و نفرت بپردازم. عشقی که در ‏نهایت به مرگ منتهی می شود. سپیده نظری پور در دو اجرای نیم ساعته قصد دارد به تجربه تصویری جدیدی از این ‏دو متن دست یابد. نمایش نخست که الکتراست سرشار از نماد پردازی های بصری و پیچیدگی های نمایشی است. اما در ‏نمایش دوم کارگردان داستان شکسپیر را به یک نمایش تخت حوضی ایرانی بدل کرده است. ‏

ما در الکترا هیچ گفت و گویی را بین بازیگران نمی شنویم. بازیگر زن و مرد داستان تنها روی صحنه از یک ‏عروسک بهره می برند و سعی دارند به مدد این عروسک و برخی نشانه های تصویری به القای مفهوم بپردازند. از ‏همین روی تماشاگر در برخی لحظات دچار گنگی می شود. عروسک را می توان در این نمایش از دومنظر مورد توجه ‏قرار داد. اول اینکه این عروسک الکترا است که توسط مادر و شوهر او قربانی می شود و یا اینکه مرد و زن روی ‏صحنه الکترا و برادرش هستند و عروسک مادر آنهاست که کمر به قتل او می بندند. هر یک از این دو منظور را که ‏دنبال کنیم به دو رهیافت متضاد می رسیم. البته نگاه دوم محتمل تر به نظر می آید چون نشانه ها بیشتر با آن همراه ‏است. ما در صحنه یکسره تیره با پارچه ای قرمز رنگ مواجه هستیم که همچون خون سیاهی را می شکند. بازیگران ‏یکسره با آن دست به گریبانند. آنها خود گویی در این خون دائم غوطه خورده و در نهایت در آن غرق می شوند. در این ‏ساختار تراژدی سوفوکل تبدیل به یک بازی نشانه شناسانه می شود که دو عنصر خون و مرگ در آن به دو رکن اساسی ‏تبدیل می شود. و این هماتن تجانس معنایی دو نمایشنامه است که درباره آن صحبت کردیم.‏

نمایشنامه دوم بر پایه تخت حوضی اجرا می شود و از تکنیک های آن بهره می گیرد و یکسره با نمایش ابتدایی ‏تفاوت دارد. در اینجا رومئو یک سیاه است که دل به ژولیت دختر حاجی بسته و در نهایت به وصال او می رسد. اما در ‏این میان آنها با خوردن دارویی خواب آور به هجو اتفاقات نمایشنامه شکسپیر می پردازند. در این اجرا هم رهیافتی ‏متفاوت از اثر شکسپیر به تماشاگر ارائه می شود. نمایشی تراژدی جای خود را به شوخی های تخت حوضی ایرانی می ‏دهد. انتخاب این شیوه اجرایی برای نمایش مطرح شکسپیر نسبت به کاری که کارگردان با نمایش سوفوکل می کند ‏محدود تر به نظر می رسد. تجربه اول نظری پور فضایی دیگر داشت و تماشاگر جدی تئاتر را بیشتر با خود درگیر می ‏کرد. در صورتی که نمایش دوم کاملاً براساس معیار های گیشه تنظیم شده است. البته این به این معنا نیست که بازخوانی ‏نظری پور اشتباه بوده است بلکه بهتر می بود این دو نمایش از پس یکدیگر اجرا نمی شدند. در شکل فعلی گویا ‏کارگردان قصد داشته تا بگوید من اجرای نمادین از نمایشنامه ای کلاسیک را بلد هستم اما بخاطر گیشه مجبورم به سطح ‏سلیقه مخاطب عام نیز تن دهم.‏

اگرچه بر پایه همان مولفه مضمونی اینجا نیز همنشینی رنگ ها همان پیام را برای مخاطب به ارمغان می آورد. اینجا ‏هم قرمزی رنگ لباس سیاه در تقابل با سیاهی صحنه گویی همان سرخی رنگ خون است. ‏

در هرحال تجربه هایی چنین بسیار می تواند سودمند تر از جنس تئاتر های تجربی باشد که تماشاگر هیچگونه ارتباطی ‏را با آن برقرار نمی کند. تجربه بر اساس متون کلاسیک که مدتی است در تئاتر ایران باب شده می تواند به جریانی بدل ‏شود که نمایشنامه نویسی را نیز در ایران به منزل های تازه باز کشاند. افق های تازه ای که تئاتر ایران بسیار به آن نیاز ‏دارد.‏