شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

خدایا صدایت می‌زنم


خدایا صدایت می‌زنم

الهی چگونه صفای دل از تو می‌خواهم حال آنکه اعمالم صاف و زلال نیست و هرچه دست و پا می‌زنم و برای کارهای زشتم توجیه عقلانی و غیرعقلانی می‌کنم، بیشتر در منجلاب چرکین گناهان فرومی‌روم. …

الهی چگونه صفای دل از تو می‌خواهم حال آنکه اعمالم صاف و زلال نیست و هرچه دست و پا می‌زنم و برای کارهای زشتم توجیه عقلانی و غیرعقلانی می‌کنم، بیشتر در منجلاب چرکین گناهان فرومی‌روم. اگر عقلم می‌خواهد برای نافرمانی تو که بی‌عیبی، راه‌حل و وجدانی آسوده بیابد چه بهتر که مجنونی بی‌عقل باشم.

یا رب تو خود فرموده‌ای که هرگاه صدایم زنی جوابت را می‌دهم «أدعونی أستجب لکم»، گاه صدایت کردم و تو از سر حکمت جوابم ندادی و یا گاهی از سر اینکه خواستی در آخرت بهترین پاداش‌ها را به من بدهی آنطور که بگویم ای کاش حاجات دیگرم نیز برآورده نمی‌شد و در عوض در دنیای آخرت که نیازمند و محتاج ترینم جواب صدایم را می‌دادی. گاهی نیز برآورده نکردن حاجتم از سر آن بوده که می‌خواستی صدایم را بیشتر بشنوی و یا خواسته بودی با تمرین مناجات، ادب راز و نیاز با تو را بیاموزم. هرچه بوده چون تو خواستی و یا نخواستی از تو ممنونم چون اگر بخواهی بهترین‌ها را می‌خواهی و آن زمان که نخواستی بد و بدترین‌ها را برایم نخواستی. و ممنونم بابت آن اوقات که تو را خواندم و مرا پاسخ گفتی. چه زیباست معامله بنده و خدا، چه شیرین است حاجتی که تو به بنده‌ات می‌دهی.

«أمّن یجیبُ المضطرَّ إذا دعاهُ و یکشف السوء»؛ ای خدایی که حاجت بنده دلشکسته و مضطرّت را از سر علم و به حکمت می‌دهی و بدی‌ها را از او دور می‌سازی. از تو ممنونم لیکن اگر برآورده شدن حاجاتم بر گستاخی‌های من می‌افزاید و مرا از یاد تو غافل می‌سازد، اگر پاسخ دادن تو به نیازم و غنی ساختن من دیگر بهانه‌ای برای روبه سوی تو آوردن باقی نمی‌گذارد و ادب را از من زایل می‌سازد، اگر توجه تو بی‌توجهی مرا به دنبال دارد و اگر مهربانی تو سبب نامهربانی من می‌شود، اگر ملاطفت و ترحم تو گستاخی مرا به دنبال دارد و اگر خدای ناکرده الطاف تو سبب عجب و غرورم می‌شود و باعث می‌شود که من چه با صدای بلند و چه پنهانی در درونم بگویم که چون بنده خوبی بودم حاجتم را روا ساختی، هرگز مرا غنی نساز و هرگز مرا بی‌ادب و گستاخ و مغرور و ناتوان بر عبادت نساز. هرگز بر من مباد که خوبی تو باعث بدی من شود.

الهی مبادا که خوردن نمک، به من نیروی نمکدان شکستن بدهد. پروردگارا چاره‌ای ساز تا من و ادب جدا ناشدنی باشیم. چرا باید که خوبی خدای مهربان سبب فراموش شدنش باشد و تنها به وقت گرفتاری رو به سوی تو آورم و آنگاه که از سختی رها شدم دیگر مرا با تو کاری نباشد. چگونه می‌شود در زمین تو و در حضور تو با نفس تو و با بدن تو (بدنی که تو به من هدیه کرده‌ای) و با حیات و روحی که تو در من دمیده‌ای «و نفختُ فیه من روحی»، قدم گذاشت و از لذات دنیا بهره برد ولی بدون یاد تو روز را به شب برسانم. آیا نافرمانی تو را می‌توان با یاد تو بودن جمع کرد؟ الهی ادب شکرگزاری را بر من بیاموز که هر چه دارم از تو و از شکر توست. از تو می‌خواهم در این ماه عزیزی که بیشتر از هر موقع دیگر آغوشت را برای بندگان باز کرده‌ای من، این بنده با حال توبه و خطاکارت را بپذیری و مرا آنچنان تربیت کنی که تو می‌خواهی. بنده‌ای شوم که بندگی می‌کند؛ سرکشی نباشم که نام بنده را به دوش می‌کشد. الهی آمین!