سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

در صمیمیت سیال فضا


در صمیمیت سیال فضا

شعرهای محمد امین جعفری را می توان در حوزه شعر اعتراض به شمار آورد

اگر در دوره‌ای تحت تاثیر واقع‌گرایی سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی، «مردمی‌بودن» در کانون زیبایی‌شناسی و سیاست قرار داشته و معتقد بودند یک اثر هنری متعلق به هر دوره‌ای که باشد، هنگامی به این کیفیت (مردمی‌بودن) می‌رسد که مرتبه بالایی از آگاهی اجتماعی را به نمایش بگذارد و شرایط اجتماعی حقیقی و احساسات یک دوره بخصوص را آشکار سازد، در دوره‌ای دیگر و بهتر بگویم از نظر گاهی دیگر بارت در لذت متن از این سخن می‌گوید که لذت متن یک ایدئولوژی را بر ایدئولوژی دیگر مرجع نمی‌شمارد به عبارت دیگر اینجا قرار نیست یک نظرگاه محور قرار گیرد و هنر حول آن خلق شود.

با این همه، در دهه‌های اخیر در کنار طیف‌های معمول و معهود ادبی، گروهی از شاعران بشدت دنبال تفکری هستند که می‌توان آن را حرکت در جهت گفتمان عدالت و «عدالتخواهی اجتماعی» دانست.

در این مجال نمی‌خواهم وارد این بحث شوم که آیا این تعهد به مفهوم عدالت از نوع توجه کسانی مانند «سارتر» است با نظریه‌پردازی اصل «مسوولیت» یا از نوع نگاه «مارکسیست‌ها» به این مفهوم و مفاهیم مشابه، بلکه با توجه به رویکرد جامعه به «گفتمان عدالتخواهی» می‌خواهم به آثار شاعری بپردازم که با زبانی بی‌نهایت لطیف و بیش از آن ساده، به دنبال مفهومی اینچنین بزرگ است. سیدمحمدامین جعفری حسینی، شاعر مجموعه «چتر، عطر باران را می‌پراند» اینک بیش از هر زمان دیگری در طول سال‌های سرایش تصویر یک شاعر پیگیر و پی‌جو را از خویش به نمایش گذاشته است و شعرهایش را می‌توان در حیطه شعر اعتراض به شمار آورد. شاعری که بر پیشانی تعداد قابل توجهی از شعرهایش عباراتی را نگاشته که معمولا توضیحی در تقدیم شعر است. این عبارات اگرچه خود گاهی زیبایی شاعرانه (به مفهوم رایج و متداول)‌ را در خود دارند و گاهی اوقات بسیار لازم هستند (مثل شعر اول دفتر)‌، گاه نیز فرو کاستن شعر به تنها یک روایت، آن هم روایت مدنظر شاعر است و البته از شاعر متعهد ما به جامعه، جز این انتظار نیست که حتی در قالب عبارات تقدیمیه نیز موضعگیری کند:

«در تاریخی که من خواهم نوشت، هیچ گاه یاد دانش‌آموزان مظلوم روستای سفیلان چهار محال و بختیاری محو نخواهد شد/ چتر عطر باران ... ص ۹»

شاعر در این کتاب، کاملا به نابرابری‌های اجتماعی واکنش نشان می‌دهد و در برابر آن موضعگیری می‌کند:

«یک عده بعد از ما/ نشسته‌اند/ از کمبودها حرف می‌زنند/ و نسبت به محیط و مساحت روستا/ حجم فاجعه را اندازه می‌گیرند/ و گناه را به گردن آتش می‌اندازند»‌

این موضعگیری، حتی در شعرهایی که شاعر برای مسائلی فرامرزی و از زاویه‌ای جهانی نیز سروده است، دیده می‌شود: «کجای دنیایتان بنشینم/ تا ابر مردهای مسلح/ با ژست‌های مصلحانه/ ما را به باد نگاه بگیرند و/ مصالح دنیا را/ در جیب‌هایشان جابه‌جا کنند.» ‌

● نوستالژی

نوستالژی، شاید بتوان در کنار محتوای موضعگیرانه اثر، این کلمه و همین یک کلمه را در توصیف حجم قابل توجهی از شعرهای سیدمحمد امین جعفری حسینی به کار برد.

اوج این نگاه در شعری با عنوان «آش‌/‌ کشک» دیده می‌شود که با خواندن آن می‌توان فضای سال‌های کودکی نسلی را تصویر کرد که کتاب‌های درسی‌شان بنا ، نجار ، نقاش، تصمیم‌کبری و... داشت! این شعر در همان سطرهای نخستین تکلیف خود را با مخاطب روشن می‌کند.

«می‌خواستیم/ قصه مادربزرگ‌ها باشیم/ و لالاهای

پر ‌از گریه مادرها...»

جابه‌جای این شعر پر از ارجاعاتی است که بدون دیدن و خواندن کتاب فارسی دبستان حداقل یک دهه قبل نمی‌توان آن را دریافت: «...آش/ کشک/ ک غیر آخر/ ک آخر»

و فراز پایانی شعر که کاملا عریان به این موضوع اشاره می‌کند: «حتی اگر / بنا/ نقاش/ و نجار/ همکاری کنند/ هیچ خبری از دیوار نیست/ همان بهتر/ که به کتاب کلاس دوم راهمان نمی‌‌دهند»

به نظر می‌رسد شاعر تلاش فراوانی دارد تا هر چه بیشتر متن را با مخاطب صمیمی کند و فاصله احساسی متن با مخاطب را به حداقل برساند. اما در این میان آنچه باید از سوی شاعر جدی گرفته شود، این نکته مهم است که وی زمانی می‌تواند در این راه موفق شود که «من» را از میان متن و مخاطب کنار بکشد یا لااقل به کناری بکشد.

● شخصیت‌ها

بحث دیگری که در ادامه مبحث قبلی می‌توان به آن پرداخت، مبحث شخصیت‌سازی است. شاعر در ساختار کلی شعر، با هدف صمیمی‌سازی و صمیمیت‌پروری در پی استفاده از برخی شخصیت‌ها در فضای روایی اثر است. شاعر هر گاه به سراغ روایت می‌رود، در پی ساختن فضایی ـ که غالبا هم فضایی شبه روستایی یا جنوب شهری ـ است از برخی اسامی استفاده می‌کند. این تمهید کم‌کم به یک مشخصه سبکی شاعر تبدیل شده و به گونه‌ای با مشاهده نام‌هایی از این دست در هر کار سپیدی بی‌تردید نام سیدمحمدامین جعفری حسینی به ذهن مخاطب متبادر می‌شود.

«کدام ماشین آتش‌نشانی/ آتش‌فشان ما را خاموش می‌کند/ این را هم عبدو گفته بود / قبل از آن که چشم‌هایش را / در بیمارستان بسته باشد» ‌

● شاعر جنگ و سلح!

مضمون اغلب شعرهای جعفری جنگ است و مقاومت و پایداری. پایداری حتی در شعرهای مذهبی شاعر نیز دیده می‌شود. جعفری بسیار تلاش دارد جنگ را نفی و صلح را ستایش کند. او حتی در صفحات انتهایی کتاب این موضوع را بسیار صریح می‌نویسد و به آن اشاره می‌کند: «سیب و انار زنگ تفریح که از دست‌هات بیفتد/ می‌فهمی/ که جنگ چیست و/ چه دافعه‌ای دارد؛»

نگاه شاعر به جنگ نیز حتی از منظر مضمونی متاثر از نگاه اغلب جریان‌های عدالت‌گرا در سال‌های اخیر و تفکر اجتماعی آنهاست با این تفاوت که شاعر نازک‌اندیش ما با پوشش لباس مخملین شعر بر تن کلمات، جنگ را و بی‌عدالتی‌ها را تصویر می‌کند: «تو منتظر هستی/ در کاروانی از عود و تابوت/ شهر به شهر بگردی و/ به روستات برگردی/ و من به خیال خودم/ از سر در یک مدرسه/ در محله خودمان/ از بچه‌ها انتظار دارم/ جدول ضرب را/ با ضربان قلب‌های ما از بر کنند»

نگاه جعفری به صلح نیز جالب است. وی که تعمدا «صلح» را دستکاری کرده و «سلح» می‌نویسد همان‌گونه که پیشتر اشاره کردیم، بیش از صلح‌اندیشی درگیر جنگ است و حتی در همین شعر نیز نمی‌تواند از صلح بنویسد چرا که او اصلا صلحی برای این فضا متصور نیست اینجاست که تفنگ به دست صلح می‌دهد: «شلیک کن آقای صلح!/ اسلحه/ یا هر نام برعکسی که داری/ این همه راه را نیامده‌ای/ که به نگاه‌های زلال ما زل زده باشی/ آمده‌ای/ تا خون به خانه‌هایمان بپاشی...».

هاشم کرونی