یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

در انتظار تصویر جهانی سرشار از مفاهیم


در انتظار تصویر جهانی سرشار از مفاهیم

ایجاد بینش و بصیرت و وسعت نگاه تماشاگر به امور ماورایی و معنوی و مینوی

در سالهای اخیر، سینمای ایران به بحران خاصی رسیده است و این بحران، زنگ خطری محسوب می شود که ظاهرا هنوز قصد نداریم به آن گوش فرا دهیم. اما به راستی این بحران از کجا آغاز شده و چرا فکر می کنیم سینمای ایران به بحران رسیده است؟

بحران تماشاگر، بحران فیلمنامه یا بحران در امکانات؟ به نظر می رسد اگر فیلم خوبی ساخته شود و تبلیغ خوبی هم برای آن شود و بخصوص آنکه اگر هم مربوط به مسائل زندگی طبقه متوسط شود، تماشاگران از آن فیلم استقبال خواهند کرد و آن را خواهند پذیرفت. در شرایطی که اغلب سینماگران از کمبود بودجه لازم و کافی برای ساخت فیلم خود حرف می زنند و همه شرایط ساخت فیلم را به کمبود نقدینگی و بودجه و هزینه و پول نسبت می دهند اما تعدادی از سینماگران هستند که با همان کمبودها ساخت فیلم آبرومند و تماشاگرپسند را در دستور کار خود قرار می دهند و همه توش و توان خود را به کار می گیرند تا فیلمشان نزد تماشاگران و مخاطبانشان باورپذیر باشد. در چنین شرایطی که سینماگرانی که از آن کمبود حرف می زنند، اما همچنان دلخوش به سینمای تجاری و بدنه هستند و می کوشند فیلمهایی بسازند که تنها وجه سرگرم کنندگی! بر همه وجوه دیگر غلبه یابد. گیریم این وجه با حضور چند بازیگر سوپر استار یا فیلمنامه هایی بی مایه یا کم مایه که اساسا در سطح حرکت می کنند، باشد یا با چند حرکت اسل‘ استیک بازیگران می خواهد دل تماشاگران را به دست آورد یا داستانهایشان تنها در یک فضای شاد و فانتزی گونه یا فضای شیک اتفاق بیفتد، برایشان کفایت می کند.

بخصوص آنکه آنان با استفاده از تجربه کارگردانان سریالهای نود شبی، همه چیز را حاضر و آماده برای تماشاگرانشان لقمه می کنند و سعی دارند مثل آن سریالها توضیح دهند و می بینند که تلویزیون بدون آنکه بخواهد تفکر و اندیشه مخاطب را نشانه برود یا بخواهد قوای ذهنی او را تحریک کند، پس چرا آنان از این انبوه مخاطب بی بهره باشند و هیچ نصیبی نبرند؟ وقتی فلان فیلم با فروش میلیاردی خود دل میلیونها تماشاگر را با چند بازی و دیالوگ کم مایه و سطحی می تواند به راحتی تسخیر کند، پس چرا آنان به ساخت فیلمهایی نظیر خروس جنگی، نیش و زنبور و... روی نیاورند؟ در این زمانه، خنده و شوخی لازمه هر هنر سرگرم ساز است و این تعداد سینماگران وطنی برای اینکه از قافله تلویزیون عقب نمانند هر بنجلی را به نام فیلمنامه و فیلم طنز به خورد تماشاگران می دهند تا شاید روحیه شان اندکی شاد و سرحال شود و بتوانند فردایی را بهتر آغاز کنند اما دریغ از یک ذره اندیشه و معنویت!

به راستی از این انبوه فیلمهایی که در طول سال ساخته می شود و هر سال تعدادشان بالا و بالاتر می رود چرا تنها به تعداد انگشتان یک دست هم نمی توان فیلم خوب پیدا کرد و سراغی از معنویت در آنها گرفت؟ رویکرد به زندگی و کشف معناهای عمیق جاری در آن، دیگر محدود به چند فیلمنامه نویس و فیلمساز شده است و نسل جدید سینماگران ما اگر بخواهند چنین فیلمهایی را بسازند فورا به آن برچسب مخاطب خاص می زنند یا آنها را تنها وابسته به سینمای هنری می دانند.

طبیعی است که دیگر نتوان پیشنهاد های نویی را در سینمای ایران سراغ گرفت و در چنین شرایطی کمتر می توان عشق و ایمان یا ستایش زندگی را در این سینما جستجو کرد. آن تعداد محدود فیلمها هم که دلبسته سینمای اجتماعی هستند آن قدر تعدادشان کم است که به راحتی در انبوه چنین فیلمهایی فراموش می شوند، یا اگر فراموش نشوند در کم تبلیغی و یا بی تبلیغی جای خود را در این سینما نمی توانند باز کنند. به همین دلیل دیگر کمتر می توان فیلمهای خوبی را که در دهه۶۰ و دهه۷۰ ساخته می شدند بر روی پرده دید و آن تعداد محدود فیلمهای خوب ساخته شده که قرار است پس از جشنواره فیلم فجر حضور یابند، گاه آن قدر دیر به اکران عمومی می رسند که دیگر هر تماشاگری فرصت دیدن آن را پیدا نمی کند.

در چنین وضعیتی سخن گفتن از فیلمسازان و فیلمنامه نویسان نوگرا از ساختارشکنی، کوشش برای دستیابی به فرم بدیع در روایت یا شیوه روایت پردازی و زاویه دیدهای غیرمتعارف و... و از این قبیل یا از منظرهای معناگرایانه و معنویت گرایی، شاعرانه و شهودی و دینی و ماورایی و استعلایی و... نگاه کردن به مضمون و محتوای داستانی فیلمنامه ها، خود کمی شوخی یا حتی غیرعقلانی به نظر می رسد. اما با این همه، آن تعداد فیلمسازان صاحب سبک ،اندیشمند و یا فیلمسازان نوپای نوگرا تلاش می کنند هرچند به سختی در فضای سینمای کنونی روش خود را ادامه دهند یا روش نوینی را آغاز کنند تا بتواند حد اقل تماشاگران حرفه ای را متوجه خود سازند و احیانا در تاریخ سینمای ایران ماندگار شوند.

پس چه کنیم تا بار دیگر معنویت در سینمای ایران رنگ و بوی خود را پیدا کند و جهانی سرشار از مفاهیم و معانی ای که مربوط به دنیای غیرمادی است در آن هویدا شود؟ جهانی که امور ماورایی و متافیزیکی حد اقلی را در خود داشته باشد و بتواند ذهن و روح تماشاگر را تسخیر کند و رابطه دیگری فراتر از لذت بخشی ناشی از سرگرمی به او دست یابد. شاید دست اندرکاران و سیاست گذاران سینمای ایران اگر شاخه ها و ژانرهای مختلف سینما را در تولید سالانه به صورت درصد مشخص در نظر بگیرند و حتی از فیلمسازانی که برآنند یا علاقه مندند معنویت گرایی را در فیلم خود لحاظ کنند، حمایتهای مادی و معنوی ویژه ای نمایند، می توان امید بست به آینده ای نه چندان دور که فیلمهایی نظیر پری، طعم گیلاس، رنگ خدا، تولد یک پروانه و... یا حتی فیلمهایی که جور دیگری به زندگی و جهان ماوراء و معنویت نگاه می کنند، تولید شود.

به وجود آوردن یک برنامه یا برنامه ریزی و سیاستگذاری های بلند مدت و کوتاه مدت و فراهم آوردن فضایی که تعدادی از فیلمسازان نسل جدید با علاقه مندیهای تام و تمام بتوانند فیلمهایی را بسازند که در باره تصویر کردن معنویت و معناگرایی می خواهند حرفهایی برای گفتن داشته باشند، بایستی از اعمال سلیقه های خاص بر ساخت فیلمها پرهیز شود و فیلمساز با رضایتمندی نسبی در این عرصه گام بردارد و فعالیت کند. نگاه کنیم حتی به آن صف طولانی فیلمهایی که در طول دهه اخیر ساخته شده اند و در ارائه مضامین معنوی چیزی از فیلمسازان پیشین خود در این عرصه کم ندارند. معلوم نیست چرا فیلمساز نمی تواند با مخاطبان خود ارتباط لازم را برقرار کند و همچنان بایستی تاوان بی برنامگی مشکلات اکران را پس دهد. فیلمهای وی فیلمهایی هستند که معناگرایی را به صورت کلیشه ای یا سرراست و صریح فریاد نمی کنند بلکه در لابه لای داستان فیلم و در زیر متن روایت، معنویت را در خود بازتاب می دهند یا مثلا فیلمسازی همچون محسن امیریوسفی فیلم خوبی مثل خواب تلخ را می سازد و موفقیت جهانی هم پیدا می کند اما معلوم نیست چرا فیلمساز نمی تواند فیلمش را برای عموم تماشاگران وطنی اش به نمایش بگذارد.

فیلمی که در حیطه سینمای معناگرا قرار می گیرد و در پرداخت سینمایی آن قدر خوب و درست عمل می کند که کمتر کسی گمان می برد این ساخته و پرداخته یک فیلمسازی است که نخستین تجربه فیلمسازی اش را پشت سر می گذارد. سبک غیرمتعارف فیلمساز و زبان طنز آمیز او این اثر را به یکی از خاص ترین فیلمهای معناگرا در سینمای ایران کرده است. همچنانکه این فیلم در طول دهه۸۰ در حیطه سینمای معناگرا یکی از متفاوت ترین فیلمها به شمار می رود و به نوعی غیرمتعارف بودنش یادآور «نار و نی» ساخته سعید ابراهیمی فر در اواخر دهه۶۰ است.

معنویت گرایی در فیلمهای ابوالفضل جلیلی همچون فیلمهای رقص خاک، حافظ و ابجد و یک داستان واقعی، نیز از ارزشهای ممتازی برخوردار است که علی رغم دیدگاه های خاص برای به اکران درنیامدن این فیلمها و فیلمهای دیگر این فیلمساز، همچنان مخاطبان از دیدن و همراه شدن با جهان معنوی این فیلمها و کارگردان آن محروم مانده اند. به راستی چه کسی پاسخگوی به نمایش درنیامدن چنین فیلمهایی است و مسئولیت دیده نشدن آنها را می پذیرد؟ از آنجا که کسی مسئولیت به نمایش درنیامدن فیلمها را دوست ندارد به عهده بگیرد، به همین دلیل برخی از این فیلمها که بهترین فیلمهای زندگی ما می توانند باشند و سبک استعلایی را در خود دارند و در نتیجه معناگرایی در لایه زیرین آنها نهفته است، هنوز از دیده شدن عمومی محروم مانده اند. هرچند باید گفت که در طول سالهای اخیر مصادیق موضوعی در فیلمها یا سینمای معناگرا کمتر نمود یافته یا اصلا امکان بروز و یافتن و آشکار شدن را پیدا نکرده اند.

مصادیقی همچون توجه به آخرت و جهان پس از مرگ (خواب تلخ را استثناء می کنیم)، شفابخشی و معجزات الهی برای شفابخشی، معجزه امدادهای غیبی، توجه به شاعرانگی شهود همچون فیلم خانه دوست کجاست ساخته عباس کیارستمی یا مسائل هستی شناسانه همچون فیلم زندگی و دیگر هیچ یا طعم گیلاس، هر دو از آثار کیارستمی و از این قبیل، امکان ساخت پیدا نکرده اند. به جز فیلمسازی همچون مجید مجیدی که مصرانه در ساخت فیلمهای استعلایی اش تلاش می کند (که البته فیلم اخیرش از آن مفاهیم معنوی فاصله گرفته) یا فیلمسازی مثل رضا میرکریمی، فیلم خوبی مثل خیلی دور خیلی نزدیک را می سازد و یکی از مصادیق سینمای معناگرایانه را به ارمغان می آورد. آن تعداد دیگر فیلمسازانی که آثار ارزشمندی را در این حیطه خلق کرده اند، نتوانسته اند در این عرصه همچون گذشته آثاری را در سینمای ایران عرضه کنند و گاه اگر هم عرضه کرده اند همچون ابوالفضل جلیلی، همچنان در گرفت و گیر مشکلات اکران هستند و با مشکلات اکران عمومی دست و پنجه نرم می کنند. در شرایط کنونی به نظر می رسد اگر همان فیلمهای ساخته شده اما به نمایش درنیامده را به اکران عمومی بگذاریم، می توانیم به نیازهای تماشاگران و علاقه مندان این سینما پاسخ بگوییم و راه ارتباط آنها را با این فیلمها هموار کنیم و همان برنامه ریزیها و حمایتهایی که در سطور پیشین به آن اشاره کردیم به منظور ادامه حیات این سینما به انجام برسانیم، همچنان می توان دلخوش به تولد و بروز یافتن فیلمهای جدیدی در سینمای معنوی و معناگرایی بود که می خواهد حقیقت زندگی و حیات بشری را تصویر کند و لایه زیرین و عمیقتری از باطن زندگی انسانی را به نمایش بگذارد.

پس بیاییم در بخشی از تهیه و تولیدات سینمایی، راه را برای ساخت تعدادی از این فیلمها فراهم کنیم و بگذاریم قرائتها و خوانشها و تصاویر جدید دیگری از معنویت در فیلمهای معاصر هویدا شود. شاید که بتوان به خانه دوست نزدیک شد. خانه دوستی که تنها عرفان را جستجو نمی کند بلکه به دنبال دستیابی به معنویت مدرن در قرن تکنولوژی و عصر سایبرنتیک نیز هست و البته وظیفه شرایط و در این عصر پسامدرن بسیار دشوارتر از همیشه است زیرا او باید بتواند در چنین فضای مادی گرایانه ای با فیلم خود بینش و بصیرت و نگاه و دیدگاه تماشاگر را نسبت به امور غیر مادی و ماورایی و معنوی و مینوی وسعت ببخشد و بر غنای دیدگاه تماشاگرانش بیفزاید. تماشاگر حرفه ای فیلم امروز می خواهد در جریان تماشای فیلم، ناظر فعالی باشد و در یک عملیات ذهنی به دنبال تاویل خود از کلیت فیلم است و می خواهد به راز و رمزهای مسائل هستی شناختی و تفسیر زندگی پی ببرد و به کشف و شهود مفاهیم و معانی فیلم بپردازد. دستکم او - مخاطب فعال - چگونه دیدن را از این فیلمها می آموزد تا به درک دیگری از زندگی، جهان هستی و روابط خود با آدمهای پیرامونی و حوادث پیش روی خود برسد و یا شاید به اخلاق گرایی نزدیک شود. شاید از منظر و بعد اخلاقی، چنین فیلمهایی داستانهایی را به مخاطبان عرضه می کنند که از امر فراواقعی به امر واقعی پی ببرند و بتوانند پاسخی برای نیازهای روحی خود پیدا کنند. چنین فیلمهایی داستانهایی را برای تماشاگران تفسیر می کنند که در حقیقت تفسیر بخشی از زندگی یا کلیت زندگی است. فیلمهای این چنینی از طریق فناوری های سینما همچون تدوین و قاب بندی، صدا و جلوه های ویژه، تجربه های منحصر به فردی را به نمایش می گذارند تا بدین وسیله مخاطب بیشتر پی به حقیقت وجودی خود و مسائل هستی شناسانه ببرد. در حقیقت این فیلمها به زندگی مخاطبان معنایی تازه می بخشند و واقعیتی را ترسیم می کنند که کمتر در فیلمهای دیگر امکان مطرح شدن می یابند. به این ترتیب شاید و برای نزدیک شدن به چنین تفسیری از زندگی در فیلمهایی که داعیه معناگرایی دارند بایستی ابتدا داستانی را خلق کرد که یک ویژگی مقدس داشته باشد و به قول مارتین بوبر؛ «این داستان چیزی بیش از یک تامل است. جوهر مقدسی که داستان بر آن گواهی می دهد همچنان به زیستن در درون آن ادامه می دهد...» بنابر این بر اساس همین رویکرد، رابرت کی جانستن معتقد است؛ «داستانها به رخدادهای زندگی معنا می بخشند حتی اگر این داستانها در قالب خیال پردازی عرضه شوند.

داستانهای فیلم یک الگو ارائه می کنند. آنها در صدد ایجاد تغییری در تماشاگرانشان هستند.» از همین روی بایستی راهی را باز کرد تا فیلمهای سینمایی که در طول سال ساخته می شوند به این وجه از زندگی ما معنایی تازه ببخشند و تغییری در زندگی معنوی ما به وجود بیاورند.

شراره گل محمدی



همچنین مشاهده کنید