جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نیمه پر لیوان دلپذیرتر است


نیمه پر لیوان دلپذیرتر است

در ستایش امید

در افسانه‌های یونانی آمده است که «پاندورا»، نخستین زنی بود که آفریده شد و خدایان صندوقچه‌ای به او سپردند که در آن همه بلایا، غم‌ها، شومی‌ها و مصیبت‌ها محبوس بود. می‌گویند «پاندورا» یک روز از سر کنجکاوی جعبه را باز کرد و مصیبت‌ها و غم‌ها از آن بیرون آمدند که تا ابدیت دامنگیر انسان‌ها شوند. «پاندورا» وقتی به اشتباه خود پی برد، صندوقچه را بست، اما دیگر دیر شده بود و تنها «امید‏» در جعبه باقی ماند که مایه آرامش و تسلای نوع بشر باشد. امید، یک احساس است، احساسی در مقابل ناامیدی و یأس که باور دستیابی به نتایج مثبت در پس رویدادها و حوادث زندگی را در ما برمی‌انگیزد. امید، احساسی است که به ما می‌گوید به هر چیز که بخواهیم، می‌توانیم دست پیدا کنیم و شرایط و رویدادها به سود ما تغییر پیدا می‌کنند. امید را نگاهی رو به جلو با اشتیاق و اطمینانی منطقی هم تعریف کرده‌اند. امید، الهام‌بخش، بشارت‌دهنده و نیروی پیش‏برنده ماست.در مقاله‌ای که پیش روی شماست، اصطلاح امید و همچنین امید از دید دانش اعصاب مورد بررسی قرار گرفته است.

امید در شرایط نامناسب یا وقتی که در مورد نتایج کار یا تصمیمی دچار تردید هستیم، به میدان می‌آید و با ارایه تصویری خوشایند، عملکردمان را بهبود می‌بخشد. امید، عنصری کلیدی در بسیاری از آثار ادبی کلاسیک و تخیلی است. در مذاهب مختلف امید به رستگاری و فردایی پر از عدالت و خوشبختی، یک اصل پذیرفته‌شده است، در دنیای سینما هم امید به صورت پایان‌ خوش فیلم‌ها، نمود پیدا می‌کند. امید و خوش‏بینی هر دو جزیی از حالات ادراکی، احساسی و انگیزشی ما هستند و البته باید آن را از امید کاذب که فانتزی و خیالبافی رسیدن به چیزهای غیرمحتمل است، متمایز کرد. در مورد امید، کتاب‌های علمی‌ بسیاری نوشته شده‌است. یک محقق و روان‌شناس به نام «اشنایدر»، نویسنده یکی از این کتاب‌هاست. او در کتاب «روان‌شناسی امید»، تعریفی جامع‌تر از امید به دست داده است و آن را به صورت باور رسیدن به اهداف، تصور راه‌های مختلف برای دستیابی به آن و انگیزشی برای طی طریق و دستیابی به هدف تعریف کرده است. اما آیا دانش اعصاب یا نوروساینس هم در مورد امید حرفی برای گفتن دارد؟! در وادی دانش اعصاب، در هنگام بررسی پدیده‌های مختلف، بلافاصله صحبت از میانجی‌های عصبی و بررسی میزان فعالیت‌های قسمت‌های مختلف مغز می‌شود. یکی از جلوه‌های امید در پزشکی، «دارونماها» هستند.

دارونماها موادی بدون اثر بر بیماری‌ها هستند که به شکل دارو به بیماران عرضه می‌شود. جالب است که امید به بهبود یافتن منجر می‌شود، مثلا در یک بیمار پارکینسونی با دادن دارونما، میزان فعالیت هسته‌های مخطط بیشتر می‌شود و میزان درد بیماری، باز با دارونما کم می‌شود. از این لحاظ، دارونما با افزایش امید، باعث بهتر شدن بیمار می‌شود، اما مسلما امید بدون نیاز دارونما هم در زندگی همه ما موثر است. آیا میزان ترشح یا فعالیت میانجی عصبی خاصی در مغزهای آدم‌های امیدوار با مغزهای آدم‌های ناامید متفاوت است؟ در این مورد آزمایشی جالب روی میمون‌ها‌ انجام شد، محققان ۲۰ میمون را که در قفس‌های جدا از هم زندگی می‌کردند، آزاد کردند تا در کنار هم زندگی کنند. طبیعی است که این زندگی گروهی بلافاصله سلسله مراتب قدرت ایجاد می‌کند، میمون‌هایی بر دیگران چیره می‌شوند و میمون‌هایی هم در زیر هرم قدرت جا خوش می‌کنند. محققان با اسکن مغزی، میزان فعالیت گیرنده‌های دوپامینی را پیش و بعد از آزادسازی میمون‌ها بررسی کردند. معلوم شد میزان فعالیت گیرنده‌های دوپامینی آن دسته از میمون‌هایی که در رأس هرم قدرت قرار گرفته بودند، ۲۰درصد افزایش یافته بود. اینجا بود که محققان شک کردند دوپامین که تاثیرش در انبوهی از بیماری‌های عصبی و اختلالات روان‌شناسی، مانند جامعه‌هراسی، سندروم تورت، پارکینسون، شیزوفرنی، بیش‏فعالی/نقصان توجه و وابستگی به داروها و مواد ثابت شده است، در امید و تلاش برای موفقیت هم نقش داشته باشد. اما مکانیسم‌های عصبی و روان‌شناسی بسیار پیچیده‌تر از آن هستند که تنها با یک میانجی عصبی خاص یا افزایش فعالیت گیرنده آن، بتوانیم آنها را توضیح دهیم. اگر این پدیده‌ها اینقدر ساده بودند، ما می‌توانستیم با خوردن یک قرص، سطح دوپامین مغز آدم‌های بدبین را افزایش دهیم و به یک‌باره آنها را به آدم‌های امیدوار تبدیل کنیم. از دید دانش اعصاب و جامعه‌شناسی، انسان‌ها بیش از آنکه واقع‌بین باشند، خوش‌بین هستند و عادت دارند که به آینده امیدوار باشند.

معمولا توقع ما این است که روند رویدادها در آینده بهتر از امروز باشد و چرخ روزگار بهتر از امروز برایمان بچرخد. ما عادت نداریم که وقتی به آینده فکر کنیم، احتمال مبتلا شدن به سرطان، جدا شدن از یار یا از دست دادن کار را در نظر بگیریم، در عوض دوست داریم عمری طولانی توأم با سلامتی و شغلی پردرآمدتر برای خود تصور کنیم. امید به آینده و خوش‏بینی در همه نژادها و مذاهب و کشورهایی با سطوح متفاوت اجتماعی- اقتصادی، عمومیت دارد. از این لحاظ همان‌طور که بچه‌مدرسه‌ای‌ها، به صورت مرتب جملات بیش از حد خوش‏بینانه با شروع «وقتی بزرگ شدم» می‌گویند، پا به سن گذاشته‌ها هم عموما دوست دارند که نیمه پر لیوان را ببینند. ما موجوداتی هستیم در کشاکش جنگ‌های خشونت‌آمیز، رکود اقتصادی و بلایای طبیعی هم عادت به خوش‏بینی را از دست نمی‌دهیم. امید بیش از حد به آینده در عین حال که می‌تواند باعث غفلت کردن ما از چکاپ‌های دوره‌ای، پس‌انداز یا استفاده از کرم‌های ضدآفتاب شود، نقشی محافظتی و الهام‌بخش هم دارد، «امید» باعث حرکت ما رو به جلو و پرهیز از ایستایی می‌شود. اگر امیدی نبود، پیشینیان ما هیچ وقت خطر ترک کردن غارها و ایجاد شهرهای بزرگ را به جان نمی‌خریدند و هنوز هم ما در آرزوی نور و گرما بودیم.

ما برای پیشرفت، به تصور واقعیت‌های جایگزین نیاز داریم، واقعیت‌هایی که نیکوتر از واقعیت حاضر باشد. ما نیاز داریم که باور کنیم این تصورات قابل دسترسی هستند. این ایمان انگیزه‌ای برای دستیابی به اهداف‌مان می‌شود. حتی اگر فردای بهتر، چیزی بیش از توهم صرف نباشد، امید و خوش‏بینی، فواید آشکاری برای اکنون ما دارد. امید باعث آسودگی ذهن‌های ما می‌شود، تنش را کم می‌کند و حتی سلامت فیزیکی ما را بهتر می‌کند. پژوهشگرانی که روی بیماران مبتلا به ناراحتی قلبی کار می‌کنند، دریافته‌اند آن دسته از بیمارانی که خوش‏بین‌تر از بقیه هستند، با ورزش بیشتر، رژیم غذایی کم‏چربی و رعایت بهتر دستورات پزشکی، احتمال مرگ ناشی از بیماری عروق کرونری را در خود کمتر می‌کنند. حتی آن دسته از بیماران مبتلا به سرطان که امیدوارتر از بقیه هستند، بیش از بقیه با بیماری‌شان مبارزه می‌کنند و بیشتر تاب می‌آورند. همه چیزهایی که گفته شد، ما را به این فکر می‌اندازد که شاید در روند تکامل، امید در مغزهای ما نقش بسته باشد. در حقیقت، مغز ما طوری ساخته شده که کارکردی رو به جلو داشته باشد و اسیر گذشته نباشد.

● سیم‌پیچی‌های امید

دانشمندانی که روی حافظه کار می‌کنند، دریافته‌اند که کارکرد حافظه ما ضبط ساده گذشته و پخش دوباره آن همانند یک نوار یا فیلم ویدیویی نیست. بخشی از کارکرد حافظه ما این است که سناریوهای آینده را در ذهن بسازد. این کارکرد، بر یادآوری گذشته هم اثر می‌گذارد و حافظه ما را مستعد بازسازی و تحریف گذشته می‌کند و سبب می‌شود که جزییاتی را حذف کنیم و حتی چیزهایی را به رویدادهای گذشته اضافه کنیم. یکی از مهارت‌ها و استعدادهایی که نوع بشر دارد، توانایی سفرهای زمانی ذهنی است. اشتباه نکنید، تنها نویسندگان داستان‌های علمی-تخیلی نیستند که می‌توانند با موفقیت سفر زمانی ذهنی کنند، همه ما این مهارت را داریم. ما بدون توانایی سفر زمانی ذهنی، شانس بقا نداشتیم. این توانایی به ما امکان برنامه‌ریزی و ذخیره کردن غذا و منابع برای مواقع ضروری را می‌دهد، همچنان که به ما انگیزه کار دشوار به امید دریافت پاداش آتی را می‌دهد. همین توانایی تصور و سفر زمانی است که به ما امکان پیش‏بینی تاثیر فعالیت‌های کنونی‌‌مان را بر نسل‌های آینده می‌دهد. بدون این توانایی ما نه نگران روند گرم شدن جهانی آب و هوا بودیم و نه برای دستیابی به زندگی سالم تلاشی می‌کردیم.

قسمتی از توانایی دیدن آینده در مغز، بر عهده هیپوکامپ است. هیپوکامپ در روند حافظه، نقشی اساسی دارد. بیمارانی که این قسمت از مغزشان آسیب دیده باشد، نمی‌توانند گذشته را به خاطر بیاورند و در عین حال قادر به تصویرسازی جزییات سناریوهای آینده هم نیستند. اما چرا مایی که قادر به دیدن آینده هستیم، تصویر مرگ را نمی‌بینیم و علم به اینکه مرگ سرنوشت همه ماست، بر فعالیت‌های کنونی‌مان سایه نمی‌اندازد؟ باید گفت که ما در آینده‌بینی، خوش‏بین هستیم و حتی هنگامی که به رویدادهای ناگوار محتمل هم فکر می‌کنیم، مغزمان بر راه‌های پرهیز از آنها متمرکز می‌شود. یک دانشمند علوم اعصاب به نام «الیزابت فلپس» این نظریه را ارایه کرده که امید ذاتی ما از ارتباطات عصبی بین کورتکس پیشانی مغزمان با نواحی خاصی از مغز که در زیر کورتکس واقع هستند، ناشی می‌شود. قشر پیشانی مغز، قسمتی از مغز است که در انسان‌ها بیش از پستانداران دیگر، تکامل پیدا کرده است و بسیاری از کارهای پیچیده مانند مهارت‌های زبانی و برنامه‌ریزی برای رسیدن اهداف در همین قسمت انجام می‌شود. در یک آزمایش جالب، تعدادی داوطلب انتخاب شد و از آنها خواسته شد که به چیزهایی که ممکن است در آینده برای آنها اتفاق بیفتد، فکر کنند، در همین حین فعالیت مغز آنها را با ‌ام.آر.آی عملکردی (fMRI) بررسی کردند. از گروهی از سوژه‌های آزمایش خواسته شد که به چیزهای خوشایند فکر کنند و از گروه دیگر تقاضا شد که به چیزهای ناگوار محتمل فکر کنند. نتیجه آزمایش نشان داد که دو قسمت از مغز در هنگام تصور آینده، بیش از بقیه فعال می‌شود: آمیگدال و قسمتی از قشر مغز به نام

rostral anterior cingulate cortex که ما به اختصار به آن rACC می‌گوییم. آمیگدال، قسمت کوچکی از مغز است که در عمق مغز قرار گرفته و وظیفه پردازش احساسات را برعهده دارد و rACC قسمتی از قشر پیشانی مغز است که احساسات و انگیزه را تعدیل می‌کند. rACC به صورت انتخابی، جریان احساسات مثبت را تسهیل می‌کند. هر چه فردی خوش‏بین‌تر باشد، فعالیت آمیگدال و rACC و میزان ارتباط آنها با هم بیشتر است. جالب است که در افرادی که مبتلا به افسردگی هستند، فعالیت همین دو قسمت کمتر می‌شود.

کسانی که افسردگی شدید دارند، بدبین هستند و آینده را بدتر از حال تصور می‌کنند. سلول‌های عصبی ما در کد کردن اطلاعات خوشایند و ناخوشایند، به صورت تبعیض‌آمیزی تمایل به اطلاعات خوشایند دارند، مثلا وقتی شما خبر موفقیت بزرگ کسی مثل «مارک زاکربرگ» موسس فیس‌بوک را می‌شنوید، ناخودآگاه مغزتان به شما می‌گوید که شاید روزی به ابتکاری، به موفقیتی مشابه دست پیدا کنید، اما زمانی که خبر زمین خوردن و از هم پاشیدن زندگی دوستی را می‌شنوید، مغز شما آینده‌ای مشابه او را برایتان شبیه‌سازی نمی‌کند. این تفاوت شگرف، ریشه در روند تکامل دارد. خوش‏بین‌ها در طبیعت در طول زمان شانش بقای بیشتری داشتند و این انتخاب طبیعی باعث شده است که مغزهای ما به خودی خود، امیدوار و خوش‏بین باشند.

دکتر علیرضا مجیدی