پنجشنبه, ۲۹ شهریور, ۱۴۰۳ / 19 September, 2024
رابطه متقابل فرهنگ و اقتصاد
پیش ازاینكه به موضوع «اقتصاد فرهنگ» پرداخته شود، لازم است برخی از جنبههای اقتصادی مورد بررسی قرار بگیرند.
خاستگاه اقتصاد در بینش الهی بر پایه توسعه اخلاق است؛ یعنی اصل در اقتصاد توسعه اختیار و اخلاق است. در صورتی كه در نظامهای مادی، اقتصاد بر پایه توسعه سود و سرمایه معنا میشود.
در تعریف اقتصاد فرهنگ، سه سطح را میتوان ملاحظه كرد:
سطح محوری، سطح كلان و سطح خرد.
اقتصاد فرهنگ در سطح خرد یعنی تخصیص منابع مالی به مقدورات و فعالیتهای پژوهشی، آموزشی و تبلیغیای كه در جامعه صورت میگیرد. نكته بسیار مهم در اقتصاد فرهنگ این است كه باید برای تخصیص منابع بهاین گروه از فعالیتها از الگوی مناسبی پیروی كرد و برای هر یك از حوزهها به تناسب همان حوزه هزینه صرف كرد. امروزه، شاید یكی از دلایلی كه باعث شده ما در مقوله فرهنگ و برنامهریزی فرهنگی دچار نابسامانی شویم همین مساله تخصیص هزینهها در فرهنگ جامعه باشد، بهاین علت كه فعالیتهای فرهنگی در جامعه ما براساس یك الگوی مناسب اولویتبندی نشدهاند تا براساس آن الگو، امكانات مناسب را در اختیار گیرند.
دراین شرایط، تفاهم موجود در جامعه كه باید از سوی فرهنگ ناشی شود، از بین میرود و به حوزه فرهنگ زیانهای بسیاری وارد میشود. بنابراین، در نگاه ما به اقتصاد فرهنگ، نظامی كه بر آن مبنا اولویتبندی صورت میگیرد، اهمیت بسزایی دارد. در نتیجه، مبنا و خاستگاهی كه برای اولویتها در بخش فرهنگ در نظر گرفته میشود نیز بسیار مهم است. اگر اولویتبندیها بر مبنای نظام سرمایهداری سامان یابد، قطعا ماحصل آن درست عكس آن نتیجهای است كه در ابتدا مدنظر بوده است؛ یعنی اگر در الگوی تخصیصی، نظام ارزشی را اصل قرار ندهیم، فعالیتهای فرهنگی به فعالیتهای ضد ارزشی تبدیل خواهند شد.
برای مثال، ممكن است سفارشهای كالاهای فرهنگی از سوی بخش اقتصادی صورت گیرد؛ یعنی هنر در خدمت اقتصاد شكل بگیرد و ابزاری در دست بنگاههای اقتصادی باشد تا آنها بتوانند سود و سرمایهداری خود را توسعه دهند. ولی میدانیم كهاین اولویتبندی با نظام ارزشی جامعه تناسبی ندارد. در ابتدا، هدف فرهنگی جامعه ما ترویج مصرفگرایی نبود، بلكه بنا بود فرهنگ و امكانات آن در جهت توسعه اختیار انسانها و رشد كرامت آنها مصرف شود، اما اینگونه نشد.
بنابراین، چنانچه جامعه حول محور توسعه سرمایه حركت كند، اقتصاد فرهنگ هم در آن جهت طی طریق خواهد كرد و امكانات فرهنگی به صورت ناهمگون هزینه خواهد شد. دراین صورت، آیا در بخش پژوهشی، هدفگیریها در جهت رفع معضلات فرهنگی جامعه طراحی شده است؟ آیا اقتصاد فرهنگی برای رفع شبهات امروز جوانان جامعه اسلامی هزینه میشود؟ به راستی سمت و سوی تحقیقات فرهنگی جامعه به كدام سمت است؟ آیا تحقیقات میدانی حول شبهاتی كه نسبت به حكومت اسلامی و اعتقادات دینی وارد میشود، صورت میگیرد؟ آیا مقدورات فرهنگی را به صورت بهینه مصرف میكنیم؟ اگر در جامعه اقتصاد اصل شد، به طور مسلم سمت و سوی اقتصاد فرهنگ هم به طرف همان متغیر اصلی - اقتصاد - خواهد بود و پاسخ سوالهای بالا رضایتبخش نخواهد بود.
به یقین،این نحو تخصیص مقدورات فرهنگی موجب میشود اخلاق مادی و سرمایهداری در جامعه توسعه پیدا كند: پول خرج میشود، فیلم ساخته میشود، سمینارها و همایشها برگزار میشوند و كتابها نوشته میشوند، ولی این فعالیتها در جهت حل نیازمندیهای اصیل جامعه صورت نمیگیرد و سمت و سوی دیگری دارد.
در سطح كلان، اقتصاد فرهنگ به عنوان یك وسیله ارتباطی در نظر گرفته میشود و فقط به پول و هزینه كردن آن محدود نمیشود، بلكه تمام ابزارهای رسانهای جامعه امروز ما را دربرمیگیرد؛ ابزارهایی از قبیل تلفن، نمابر و یا وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو، تلویزیون، سینما، مطبوعات و كتاب. ازاین فراتر، اقتصاد فرهنگ در سطح كلانش شامل ادبیات شفاهی حاكم بر جامعه و زبان محاورهای مردم هم میشود. در ادبیات دانشگاهی نیز اصطلاحات نظری، اصطلاحات مربوط به هستی شناسی و یا اصطلاحات ریاضی و اصطلاحات مربوط به حوزههای فیزیك و یا شیمی و حتی علائمی كه در جامعه به كار برده میشوند و نیز علائمی كه در حوزههای مختلف كارشناسی وجود دارند، همه از وسایل ارتباطیاند كه در حوزه كلان اقتصاد فرهنگ میگنجند.
چنانچه جامعه حول محور توسعه سرمایه حركت كند، اقتصاد فرهنگ هم در آن جهت طی طریق خواهد كرد و امكانات فرهنگی به صورت ناهمگون هزینه خواهد شد. هدف هنر چیست؟ هدف هنر تاثیرگذاری عینی بر روابط اجتماعی برای ارتقای جامعه است. پس تجلی كلیه ابزارهای ارتباطی به یك معنا در هنر است. حتی در سیاست هم هنر وجود دارد. به طور كل، هرجا بحث انتقال معنا مطرح میشود، هنر هم وجود دارد. بنابراین، اقتصاد فرهنگ در سطح كلانش روابط مفاهمه و ابزارهای انتقال را در بر میگیرد.
سطح سوم اقتصاد فرهنگ كه سطح عمیقتری است، فراتر از مساله هزینه و مقدورات و ابزارهای ارتباط است و شرایط محیطی را به منزله شرایط مادی تكامل فرهنگ شامل میشود. اقتصاد فرهنگ مجموعه امكاناتی است كه برای جریان پیداكردن جهتگیریهای فرهنگی به كار گرفته میشود.این امكانات نیروی انسانی، ابزار و مقدورات دردسترسی هستند كه باید در خدمت حوزه فرهنگ قرار گیرند. عمدهترین محورها در بخش فرهنگ، تحقیقات، آموزش، تبلیغ یا هنر است.
هزینههای بخش فرهنگ به عهده حوزه اقتصاد فرهنگ است و شامل هزینههایی است كه باید صرف نیروی انسانی، ابزارهای متناسب با مقدورات دیگر فرهنگ شود. آنچه مسلم است این است كه سرمایهگذاری برای تولید ابزارهای فرهنگی متفاوت با سرمایهگذاری برای تولید ابزارها در دیگر بخشهای جامعه است. در شرایط اجتماعی، همانگونه كه اقتصاد بر فرهنگ تاثیر میگذارد، فرهنگ هم بر اقتصاد تاثیر متقابل دارد و فرهنگی هم كه در اقتصاد جاری میشود، در بستر اقتصاد پرورش مییابد. بنابراین، در مرحله سوم میتوان به جای اقتصاد فرهنگ ، فرهنگ اقتصاد را به كار برد، چون فرهنگ در اقتصاد جاری شده و اقتصاد بستر فرهنگ واقع شده و همه بخشهای اقتصاد تحت تاثیر فرهنگ شده است.
نظام توزیع قدرت، توزیع اطلاعات و توزیع ثروت و همه سختافزارهایی كه به عنوان بستر مادی جریان فرهنگ به كار میروند، دراین مرحله، بخشی از جامعه محسوب میشوند؛ یعنی بستری برای توسعه فرهنگ میشوند. حال اگر اقتصاد جامعه بر پایه توسعه سود و سرمایه حركت كند، بستری را كه برای رشدونمو فرهنگ ایجاد میكند، بستری مادی خواهد بود؛ یعنی فرهنگ جامعه به سوی اهداف مادی حركت خواهد كرد، اما ابزارهای فرهنگی باید دارای چه خصوصیاتی باشند و در چه بستری حدود و ثغور حوزه اقتصاد فرهنگ تعیین میشود؟ حد و مرز اقتصاد فرهنگ از سه بستر میگذرد:
تحقیقات، آموزش و تبلیغ. نظام پژوهش و تحقیق جهتگیریهای پذیرش،اینكه مردم چه كالای فرهنگیای را بپذیرند و یا نپذیرند را تعیین میكند و به مردم راهكار میدهد. سپس آن كالای فرهنگی باید به جامعه منتقل شود تا پذیرفته و یا رد شود.
نیازهای آدمی شامل نیازهای روحی، فكری و جسمیاست. فرهنگ نیازهای فكری را تامین میكند و چنانچه نظام تحقیقات صحیحی در جامعه وجود نداشته باشد، نظام آموزش و بخش تبلیغ هم دچار مشكل خواهد شد. بنابراین، بالاترین ضریب حساسیت مربوط به تحقیقات است كه سهم بیشتری از منابع مالی را به خود اختصاص میدهد. امروز در جامعه ما این سوال مطرح است كه چرا با اینكه هنر در فرهنگ ما در قالب موضوعهای ارزشی مانند مبارزه مردم برای انقلاب و جنگ با مخالفان ارائه میشود، ولی دارای نقصها و ضعفهای زیادی است؟ چون بستر رشداین هنر، بستر پاكیزهای نیست.
تا زمانی كه نتوانیم این بستر را اصلاح كنیم، به طور مسلم فرهنگ در جامعه ما دچار این كاستیها و ضعفها خواهد بود. هدف هنر تاثیرگذاری عینی بر روابط اجتماعی برای ارتقای جامعه است. پس تجلی كلیه ابزارهای ارتباطی به یك معنا در هنر است...
به طور كل، هرجا بحث انتقال معنا مطرح میشود، هنر هم وجود دارد. بنابراین، اقتصاد فرهنگ در سطح كلانش روابط مفاهمه و ابزارهای انتقال را در برمیگیرد. بنابراین، چنانچه اصالت سرمایه بر جریان فرهنگ حاكم شد، مسلم است فرهنگ رنگ و بوی سرمایه را به خود میگیرد؛ اگر گرایش به یكتاپرستی و گرایش به تعبد و بندگی خدا اصل حاكم بر جریان فرهنگ شد، فرهنگ رنگ و بوی الهی خواهد گرفت.
اگر اقتصاد فرهنگ براساس توسعه سرمایه طراحی شود و فرهنگ جامعه، فرهنگ ارزشی و ضدمادی باشد، دو حوزه اقتصادی و فرهنگ دچار تعارض و تضاد میشوند و طبیعی است با همدیگر نمیتوانند پیوند برقرار كنند و اگر هم پیوند برقرار كنند، باید یكی به نفع دیگری كنار رود. دراین صورت، مسلم است كه حوزه اقتصاد بر حوزه فرهنگ چیره خواهد شد.
سوابق الگوهای موفق در دنیای غرب وجود دارد؛ سابقهای ۳۰۰ ساله كه بعد از رنسانس تا امروز امتداد دارد، اما در نظامهای غربی و سرمایهداری از پایه تعاریف گرفته تا كارآمدی عینی، فضای متفاوتی نسبت به آنچه ما به دنبالش هستیم، ترسیم شده است كه البته با توجه به تعاریف و اهداف خودشان، كارآمدی داشته است.
الگوهای آنها اغلب بر پایه سرمایه محوری بنا شده است؛ همانگونه كه خود فرهنگ را هم بر پایه سرمایه تعریف كردهاند. یعنی فرهنگ در آنجا یك هویت مستقل از سرمایه ندارد و متغیر اصلی در حوزه اقتصاد است كه همان افزایش سود سرمایه است. در این وضعیت، فرهنگ، تولید فرهنگی، محصولهای فرهنگی و یا سفارشهای فرهنگی حول محور افزایش سرمایه معنا پیدا میكنند. در غرب، جهتگیریهای اجتماعی، فرهنگی و ارزشی توسط شركتهای بزرگ اقتصادی برای حوزه فرهنگ معنا میشوند و بایدها و نبایدها بر پایه محاسبههای اقتصادی تعریف شدهاند.
همچنان كه امروز میبینید، در نظامهای غربی مثل فرانسه و بسیاری از كشورهای اروپایی دیگر كه خود را مهد آزادی میدانند به صورت علنی با حجاب زنان مسلمان مقابله میكنند و اسم آن را هم آزادی فرهنگی میگذارند؛ آزادی فرهنگیای كه به افزایش سود و سرمایه مقید شده است. شركتهای اقتصادی آنجا به تحرك دنیایی انسانها احتیاج دارند تا توسعه سود سرمایه را بر آن اساس صورت دهند، چرا كه به نسبتی كه تحرك و انگیزش مادی در جامعه پیدا شود، سرمایه افزایش پیدا میكند و به آن میزان كه تحرك مادی كمتر شود، توسعه سود سرمایه هم كمتر میشود و سود شركتهای بزرگ اقتصادی كاهش مییابد.
بنابراین، مشاهده میكنیم در آنجا، حوزه فرهنگ متغیر اصلی نیست، بلكه حوزه اقتصاد متغیر اصلی است و فرهنگ به تبع اقتصاد معنا میشود. بااین مقدمات، اقتصاد فرهنگ متكفل سفارشهایی است كه از حوزه اقتصاد درخواست شده است. بااین حال، اقتصاد فرهنگ در غرب رشد چشمگیری پیدا كرده است. برای نمونه مجموعه رسانههای غربی وابسته به شركتهای بزرگ اقتصادی هستند كه به صورت خصوصی اداره میشوند. پس حوزه فرهنگ وابستگی محض به حوزه اقتصاد دارد. هنر در غرب به شدت متكثر و متنوع شده است و حول محور تنوعطلبی است و در اقتصاد معنا پیدا میكند؛ یعنی فرهنگ توجیهگر اقتصاد است؛ این اقتصاد هم براساس فلسفه اقتصادی است كه بر محور لذتطلبی و توسعه رفاه مادی تعریف شده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست