پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آیا می توانیم به جای شعار برنامه دهیم


آیا می توانیم به جای شعار برنامه دهیم

آیا جامعه ایران به آن میزان از ثبات و نظم رسیده است که به جای شعار, سخن از راهکارها برانیم چراکه میان این دو دنیایی فاصله است

آیا جامعه ایران به آن میزان از ثبات و نظم رسیده است که به جای شعار، سخن از راهکارها برانیم؟ چراکه میان این دو دنیایی فاصله است. <شعار> زاییده شرایط بی‌ثبات و نامعلوم است و ارائه راهکار و عمل به آن، زاییده شرایطی باثبات. اولی همراه با حرکت‌های انقلا‌بی است و دومی با تامل، تدبر، تفکر و روش‌های اصلا‌ح‌گرایانه ارتباط دارد. اولی میل به تخریب شرایط موجود دارد و دومی میل به سامان دادن امور، آن‌هم با مشارکت دیگران. ‌ به نظر می‌آید آنانی که به جای ساختن جامعه،‌ به حذف رقیب می‌اندیشند و در این راستا سیاست تخریب و نابودی رقیب (نه دشمن) را دنبال می‌کنند، با نزدیک شدن به زمان انتخابات ریاست‌جمهوری، قصد دارند شرایط را بحرانی جلوه دهند تا هزینه عمل اجتماعی و سیاسی ببرند و از این رهگذر دیگران را از ورود به عرصه رقابت دلسرد کنند. به عبارت دیگر، افرادی که می‌توانند ادامه‌دهنده وضعیت مستقر با نگاه اصلا‌حی شوند، به حاشیه رفته و مدعیان بحرانی بودن شرایط با حذف رقیب، بازی را تنها می‌برند. در این صورت ترس، اضطراب، بحرانی جلوه دادن اوضاع، ایجاد حس بی‌اعتمادی و طرح این موضوع که حتی اگر نتیجه انتخابات و مشارکت به گونه‌ای دیگر باشد، یا طرح نمی‌شود یا اینکه به طور ضمنی مورد نقادی قرار گرفته و موجب انزوای اجتماعی بیشتر گروه‌ها و نیروهای اجتماعی اثرگذار می‌شود. در این جهت هزاران شبهه و ابهام دیگر طرح شده و شرایط شکل‌گیری رقابت مشارکتی از بین رفته و کارها مانند گذشته بی‌سامان و بی‌ناظر ادامه می‌یابد. تصور می‌کنم شرایط بحرانی جامعه ایرانی به لحاظ سیاسی ساختگی است.

ایران در دوران نسبتا باثباتی زیست می‌کند و برای مدیریت کشور نیاز به کسی یا کسانی است که توانایی بهتر مدیریت را داشته باشند؛ کسانی که به جای طرح شبهات و مدعیات جدید به تحقق گفته‌شده‌ها بپردازند. بدینلحاظ است که باید این سخن را به میان آوریم که <چگونه عمل کنیم؟> نه اینکه چه کار و سیاستی را دنبال کنیم. در کلیت، جامعه ایرانی حداقل طی سه دهه گذشته در بسیاری از امور دارای تکلیف است؛ سیاست‌های نظام معلوم است، قانون اساسی معلوم و مکتوب و شرح داده شده و شفاف است، تجربه‌های مکرر در طول سه دهه گذشته حاضر و ناظر هستند و قابل ارجاع می‌باشند، گروه‌های سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران به لحاظ جهت‌گیری از یکدیگر متمایز هستند، نمایندگان گروه‌های سیاسی توانایی طرح دیدگاه‌هایشان را دارند، راست‌گرایی و اصلا‌ح‌طلبی صاحب نسق است، تجربه سیاسی مردان سیاسی کشور در تاریخ ایران معاصر ثبت شده است، مرز خادم و خائن معین است و رفته‌ها دیگر امکان بازگشت ندارند؛ اگر هم بخواهند برگردند، جامعه نسبت به آنها اقبالی نخواهد داشت. اصلا‌ جامعه از کسانی که در شرایط سخت رهایش کرده، روی گردان شده است. از آمدن شاه و شاهچه، صدر و صدرچه، رجب و رجب‌زاده و هزاران هرزچه به‌دور شده است.

گوشش به سخن آنها نیست. اگر هم صدایی از آنها را گوش می‌دهد به دلیل بی‌صدایی است. اگر صدایی باشد، این صداچه‌ها شنیده نخواهد شد. از طرف دیگر، نیازهای مردم نیز معین است. شرایط جهانی نیز بسیار شفاف و روشن است. در هیچ زمان و تاریخی جهان به این اندازه شفاف نبوده است. اگر در گذشته مساله اصلی جهان زیر هزاران حادثه و واقعه پنهان شده بود، امروز در سطح جهانی معلوم شده است که اقتصاد و فرهنگ و سیاست و اخلا‌ق و دین باید با هم طراحی شوند. دیگر نمی‌توان تنها شعار عدالتخواهی داد و به ضدیت با توسعه پرداخت، یا اینکه در دفاع از توسعه به ضدیت با عدالت اقدام کرد. شرایط جهانی برای ما ایرانیان بسیار درس‌آموز شده است. یک بار دیگر بگویم که شرایط جامعه جهانی از امروز و این دهه هیچ وقت روشن‌تر نبوده است. ‌

با طرح این سوال که <سهم و نقش ما در جهان جدید چیست؟> نباید به گذشته دور برگردیم. با کمی دقت و فرصت‌شناسی می‌توانیم از شرایط به خوبی استفاده کنیم، البته امروز دیگر نیازی به طرح اصول و مبانی جدید نیست زیرا در موقعیت طراحی نظامی جدید نیستیم. در درون این نظام قرار است کارها بهتر و با آرامش بیشتر صورت بگیرد. در این صورت بهتر است به جای طرح کردن <چه باید کرد؟>، <چگونه باید عمل کرد؟> را مطرح کنیم. اگر اینگونه باشد، آن وقت قانون بر جامعه حاکم خواهد شد و بر اساس قواعد و قوانین که مورد وفاق است، عمل جمعی و مشارکتی محقق خواهد شد. ‌

بهتر است یک بار دیگر به یک اصل عمده برگردیم. ما در دوره تاسیس نیستیم که از <چه باید کرد؟>سخن برانیم. بعضی از تازه به دوران رسیده‌ها به جای توجه به تجربه سی ساله نظام جمهوری اسلا‌می و چالش‌های گذشته‌اش، بهتر دیده‌اند تا یک بار دیگر به طور رادیکالی طراح سوال و پرسش <چه باید کرد؟> شده تا نانی و منفعتی حاصل کنند. این افراد و گروه‌ها در زمان ضرورت سوال <چه باید کرد> مخالف هر نوع اقدام و عملی بنیادی بودند. کسانی که کمی از شرایط قبل از انقلا‌ب اسلا‌می آگاهی دارند این جمعیت را در آن زمان به یاد خواهند آورد؛ کسانی که مخالف هر نوع تغییری بودند و تن به شرایط دادن را اصل می‌انگاشتند و هر نوع شعار و صدای تغییر را ناشی از بی‌دینی تلقی کرده و نماد روشنفکری دینی قبل از انقلا‌ب را ملحد و ناپاک می‌دانستند، امروز مدافع بینادگرایی و شروع از اول شده‌اند. آنها شعار <چه باید کرد> سر می‌دهند و در همه عرصه‌ها هم نظر بنیادگرایانه را اشاعه داده و مخالفان را تهدید می‌کنند. این گروه احتمالا‌ تصور می‌کنند که هر کس در عمرش یک بار می‌تواند تاسیسی شود. چون در زمان مقتضی این عقل و درایت را نداشته‌اند که به عنوان تاسیسی وارد صحنه شوند،‌ امروز هم که دیگر نیازی به تاسیس نداریم و نیازمند به تکمیل هستیم، تاسیسی شده‌اند. من به‌طور دقیق و با مستندات بسیاری مدعی هستم که جامعه ما در مرحله تاسیس نیست؛ از مرحله تاسیس گذشته است و در مرحله عمل و برنامه‌ریزی و در مرحله تکمیل است. همه باید برای تکمیل جامعه تلا‌ش کنیم.

اگر قرار است افرادی تاسیسی باشند، حدود سی و چند سال دیر به دنیا آمده‌اند. سی‌وچند سال دیر تغییر شعار و موضع داده‌‌اند و امروز برای این موضوع خیلی دیر است. بهتر است کمی اخلا‌ق و ادب به خرج داده و همراه تکمیلی حرکت کند. اگر این افراد و گروه‌ها در آن زمان حضوری حداقل ساکت یا همراه با تاسیسی‌های ایران داشتند، حوزه علم و فقه، دین و سیاست و فرهنگ اینقدر دچار زحمت و گرفتاری نمی‌شد. چه باید کرد که بی‌مهری و عدم همراهی به وقوع پیوست و زحمت کنشگران اجتماعی و سیاسی بیش از حد شد و کار به سختی پیش رفت. امروز باید از این افراد خواست که دست از تاسیسی بودن بردارند و همراه تکمیل‌گرایان به صحنه آمده و با بیان آرام و بدون خشونت، بدون تهدید و ارعاب، بدون اتهام و دشمنی، به همراهی با رقیب پرداخته تا شیوه‌هایی جدید برای عمل درست به دست آید.

اگر در شرایط تکمیلی تا تاسیسی‌ای که اشاره کردم، قرار داریم، ‌چرا عده‌ای به نفی برنامه و سازماندهی در سطح ملی و تعامل و گفت‌وگو در سطح جهانی می‌پردازند؟ چرا در پی فروپاشی نهادها و موسسات متعدد اجتماعی هستند؟ چرا عمل سیاسی را خارج از ظرف آن دنبال می‌کنند؟ چرا دینداری جامعه را بنیادگرایانه جلوه می‌دهند؟ چرا صحبت از تاسیس بنیان‌های جدید علمی می‌کنند؟ چرا فرصت‌ها را می‌سوزانند و هزاران چرای دیگر؟ این چراها را بهتر است مدعیان امرزین بنیادگرایی در حوزه علم،‌ سیاست، اقتصاد و برنامه‌ریزی جواب دهند. امید است فرصتی برای پاسخ به این شبهات ارائه شده پیدا کنند.

تقی آزادارمکی