پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فطرت قرآنی


فطرت قرآنی

فطرتی که در قرآن مطرح است چه تفاوت هایی با فطریات و امور فطری که در منطق و فلسفه از آن بحث می شود، دارد؟ لطفاً به نحو اجمال توضیح دهید.
فطرتی که در قرآن مطرح است غیر از فطریات و امور …

فطرتی که در قرآن مطرح است چه تفاوت هایی با فطریات و امور فطری که در منطق و فلسفه از آن بحث می شود، دارد؟ لطفاً به نحو اجمال توضیح دهید.

فطرتی که در قرآن مطرح است غیر از فطریات و امور فطری است که در منطق و فلسفه از آن بحث می شود. و نیز «فطرت» که سرشتی ویژه و آفرینشی خاص است، غیر از طبیعت است که در همه موجودهای جامد یا نامی و بدون روح حیوانی یافت می شود، و غیر از غریزه است که در حیوانات و در انسان در بعد حیوانیش موجود است. این ویژگی فطرت از آن جهت است که با بینش شهودی نسبت به هستی محض و کمال نامحدود همراه است و با کشش و گرایش حضوری نسبت به مدبری، که جهل و عجز و بخل را به حریم کبریایی او راه نیست، آمیخته و هماهنگ است. فطرت انسانی مطلق بینی علمی و مطلق خواهی عملی است.

«فطرت» که همان بینش شهودی انسان به هستی محض و گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به حضرت اوست، نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سرشته شده و جان انسانی به آن شیوه خلق شده است. فصل اخیر انسان را همان هستی ویژه مطلق بینی و مطلق خواهی او تشکیل می دهد.

همه این عناوین یادشده مفهوماً از یکدیگر جدا و مصداقاً عین یکدیگرند؛ به طوری که اگر انسانیت انسان محفوظ بماند، هم آن بینش شهودی به حضرت حق تعالی محفوظ است و هم این انجذاب و پرستش خاضعانه. و اگر این خضوع عملی و آن شهود علمی نبود، فصل اخیر انسان هم نخواهد بود؛ زیرا هویت انسانی انسان به سیرت انسانی اوست نه به صورت انسانی او، و لذا علی (ع) فرمود: «فالصوره صوره انسان و القلب قلب حیوان، لایعرف باب الهدی فیتبعه، و لاباب العمی فیصد عنه، فذلک میت الاحیاء»(۱).

یعنی چهره او چهره انسان است و قلبش قلب حیوان! راه هدایت را نمی شناسد که از آن پیروی کند و به طریق خطا پی نبرده تا آن را مسدود سازد و از آن منصرف شود و دیگران را مصروف دارد، پس او مرده ای است در بین زندگان.

منظور از قلب همان روح ملکوتی است که موجود زنده با آن ادراک می کند؛ زیرا فطرت به معنای بینش شهودی و انجذاب و بندگی، سرشت ویژه انسانی است نه صفتی از صفات او تا با زوال وصف، بقای موصوف ممکن باشد، بلکه این شهود و گرایش نحوه خاص وجودی اوست که با آن آفریده شده است.

گفتنی است که فطرت زوال پذیر نیست، لیکن ضعیف، وهن، و در نتیجه سترپذیر است و اگر فطرت کسی مستور و محجوب شد، آن شخص مصداق کلام علی(ع) خواهد شد که: «فالصوره صوره انسان و...»

(۱) نهایه ابن اثیر، ج۳، ص۷۵۴ «فطر».