پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مارکت منو کشته


مارکت منو کشته

این روزها علاقه جوان ها به مارک های معروف روز به روز بیشتر می شود و دیگر کمتر کسی حاضر است از لباس ها وکفش و کیف بدون مارک خارجی استفاده کند

این روزها علاقه جوان‌ها به مارک‌های معروف روز‌به‌روز بیشتر می‌شود و دیگر کمتر کسی حاضر است از لباس‌ها وکفش و کیف بدون مارک خارجی استفاده کند! حتی واقعیش نشد پول قلابی‌اش را که می‌شود داد. خریدن کالاهای مارک‌دار به بعضی از افراد احساس برتری وافتخار می‌دهد .البته مارک‌ها با کیفیت هم در ارتباط هستند و به همین دلیل طبیعی است که این جور وسایل مشتری زیادی بین افراد پولدار داشته باشند ولی جالب این است که طبقات پایین‌تر که توانایی خرید مارک‌های واقعی را ندارند، سراغ مارک‌های تقلبی می‌روند وسعی می‌کنند به این ترتیب خودشان را پولدار و به روز نشان بدهند. این رفتارها نشان می‌دهد که معیارهای ارزش و نشانه‌های منزلت در جامعه ما تغییر کرده است.

زمانی درون‌گرایی، ساده‌زیستی و بی‌اعتنایی به دنیا، افتخار به حساب می‌آمد ولی در الان خیلی از مردم برون‌گرایی و مصرف هر چه بیشتر را با ارزش می‌دانند‌. البته این فرهنگی است که مخصوص جامعه ما نبوده و جزء محصولات وارداتی است که از غرب برای ما ارسال شده، در حال حاضرمصرف گرایی در غرب هم رایج شده و به‌نظر می‌رسد که فرهنگ عمومی دنیا به این سمت پیش می‌رود.

از طرف دیگر جوان‌ها دغدغه‌ها و مشکلات و خلاء‌هایی دارند که بعضی‌های‌شان هویتی است و بعضی‌های‌شان هم از جنس دیگری ولی به هر حال این جوان برای پر کردن خلاء‌ها و نیازهایش سعی می‌کند به یک تیپ وابسته شود، حالا این تیپ می-تواند یک تیپ ظاهری باشد یا یک تیپ فکری.

ظاهریش می‌شود مارک‌باز شدن، البته در صورتی که پول و پله‌ای هم در دسترسش باشد تا بتواند با آن پول هزینه ظاهرش را بپردازد. در این میان، چه چیزی بهتر است از جریانی که بتواند جوان را به نام خاصی هم گره بزند؟ شاید همین احساس نیاز به وصل بودن به جایی است که باعث می‌شود، خیلی از کسانی که مارک باز باشند، جوان هستند.

یادمان نرود هر نوجوان و جوانی دوست دارد که دیده شود و توسط جریان‌های جامعه، مهم به حساب بیاید. برای همین است که خیلی از نوجوان‌ها وجوان‌ها درانتخاب پوشش خود به سمت مارک بازی می‌روند، تا هم به خود، هم با دیگران و هم به جامعه ثابت کنند که آدم دیگری هستند. اما در همین بین یکی از اتفاقاتی که با مارک‌پوش شدن جوان‌ها می‌افتد پرتگاه مدگرایی است.

● مارک وطنی

« استادهای دانشگاه اسپانیا، ایتالیا، فیلسوف‌ها و دانشمندهای اروپا، وقتی می‌خواستند درس بدهند، قبا و لباده ملاهای ما را به تن خود می‌کردند، خود را به شکل بوعلی سینا و رازی و غزالی در می‌آوردند، همان که باز استادهای دانشگاه‌های ما امروز، تو جشن‌ها می‌پوشند، لباس‌های خودشان را هم از فرنگی‌ها می‌گیرند! می‌خواهند ادای کانت و دکارت را شهرآورداورند، خود را به شکل استادهای اسپانیا، ایتالیا، فرانسه و انگلیس بیارایند! صنعتگرهای مسیحی در اروپا، تقلب می‌کردند، مارک «الله» را روی جنس‌های خودشان می‌زدند، یعنی که این ساخت اروپایی نیست، کار بلخ و بخارا و طوس و ری و بغداد و شام و مصر و اسلامبول و قرناطه و اندلس است، حتی روی صلیب، مارک «الله» می‌زدند!» این جملات را از کتاب «یک جلوش تا بینهایت صفرها» دکتر علی شریعتی انتخاب کردیم، حال و هوایش عجیب به ماجرای امروز ما و دل پر دردمان از نداشتن «برند» وطنی، می‌خورد. اصلش همین است که چرا ما خودمان نمی‌آییم برای تولیداتمان ارزش آفرینی کنیم، کاری که می‌شود نه با نگاه صرف مادی، که با نگاه معنوی انجامش داد و بزرگش کرد.

ایجاد برند ایرانی هدفی است که خواسته‌اش عرضه محصولات با یک برند واحد و کیفیت یکسان در فروشگاه‌های زنجیره‌ای متحدالشکل در ایران و خارج از مرزهای ایران برای مشتریانی است که خواستار کالای با کیفیت مناسب، قیمت یکسان و طراحی مد روز هستند. در دنیای امروز که برند به عنوان یک شاخص مهم در تصمیم‌گیری و هدایت مشتری در بازار و به عنوان یکی از قوی‌ترین ابزارهای بازاریابی در حوزه‌های مختلف قابل استفاده می‌باشد، ایجاد یک برند ایرانی با خصوصیات منحصر به فرد ضروری به نظر می‌رسد و البته که این امر نیازمند مبانی بسیار قوی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خواهد بود. اما نتایج خوبی هم دارد:

▪ ساماندهی تولیدی‌های کوچک و بزرگ در راستای هدفمند کردن تولیدات آن‌ها

▪ بالابردن کیفیت در تولیدی‌ها با اعمال نظرهای کارشناسانه شرکت

▪ بالابردن سطوح تخصصی تولیدی‌ها

▪ عرضه صحیح کالا تحت یک نام (برند) و جلوگیری از هرگونه تقلب در نام

▪ طراحی منحصر به فرد با تکیه بر الگوهای ایرانی اسلامی مناسب با فرهنگ و شئونات کشورمان همراه با تنوع

▪ بازاریابی صادراتی و جذب سفارشات صادراتی

▪ توسعه فروشگاه‌ها در شهرستان‌ها و حتی ایجاد فروشگاه با همین برند واحد در کشورهای همسایه

● دغدغه‌های یک مارک‌باز

اگر با یک آدم مارک‌باز آشنا و نزدیک باشید، حرف‌های جالبی از او می‌شنوید، حرف‌هایی که بعضی‌های‌شان منطقی هستند و بعضی‌های‌شان نه! برای بعضی از مردم، به‌خصوص پدر و مادرها با سن و سال بالا قبول کردن این‌که یک نفر بتواند یک شلوار ۱۵۰ هزار تومانی بپوشد قابل درک نیست، به همین خاطر است که معمولا پدر و مادرها با مارک‌پوشی بچه‌ها و جوان‌های‌شان خیلی همراهی نمی‌کنند، اما در همین دسته پدر و مادرها هم هستند والدین جدیدی که خودشان به مارک‌پوش شدن بچه‌شان کمک می‌کنند، اصلا این بچه از همان روز اول تولدش زندگیش را با سیسمونی مارک شروع می‌کند! بحث این قسمت ما اصلا این نیست که آیا مارک پوش‌ها آدم‌های بی‌فکری هستند یا نه، بحث ما بررسی شخصیت و حرف‌ها و رفتارهای مارک‌پوشان دور و برمان است.

یک فروشگاه مارک‌دار جدید توی شهر باز شده که باید سری به آن فروشگاه بزنم، تازه اولین بار است اسمش را شنیده‌ام، اما بالاخره مارک است دیگر! حتما چیز با حالی است، تازه اسمش هم خوب تلفظ می‌شود.

فروشنده‌اش گفت این لباس شناسنامه دارد، اگر توی سایتش هم بروید و سر بزنید می‌بینید که همه جای دنیا با همین قیمت فروش می‌رود، توی همه جای دنیا همین شکلی است.

می‌گوید امضای طراحش همین‌جا کنار لباس است، نگاه کنید، خب آدم لذتش را می‌برد.

یک مانتو ۱۶۵ هزار تومان، شلوار ۹۵ هزار تومان، کفش ۸۱ هزار تومان، کوله ۷۶ هزار تومان، هنوز شال نخریدم.

جنسش استیل است، مارک اصل است، مستقیم از سوئیس می‌آید، این جدیدترین مدل امسال است، من ترجیح می‌دهم به‌جای طلا از این مارک استیل استفاده کنم.

لباس مارک است دیگر، قرار نیست زیاد استفاده شود، فقط مهم این است که جاهای خاص پوشیده شود برای آدم-های خاص که معنی مارک و برند را می‌فهمند.

وقتی مارک می‌پوشم احساس می‌کنم مردم به من جور دیگری نگاه می‌کنند، به هر حال عقل آدم‌ها به چشم‌شان است، من هم ترجیح می‌دهم به چشم بیایم.

احساس خوبی دارم از این‌که می‌فهمم برای لباسم وقت گذاشته شده، از این‌که یک نفر نشسته و روی لباس من با دست کار کرده، آن‌هم آن‌طرف دنیا، بعدش هم من می‌دانم که فقط چند دست از این لباس توی کل کشورها بیشتر نیست!

هر کسی نمی‌تواند اصل زندگی کند، من اصل لباس می‌پوشم و اصل هم زندگی می‌کنم.

مارک خریدن و مارک پوشیدن من نشانه اهمیت دادن به خودم است، کسی که به خودش اهمیت بدهد می‌تواند به چیزهای دیگر هم اهمیت بدهد، کسی که برای خودش ارزش قائل نیست اصلا معلوم نیست برای دیگران ارزش قائل باشد.

من نگرانی برای شخصیتم ندارم، ولی وقتی مارک می‌پوشم اعتماد به نفسم زیاد می‌شود، اصلا بیشتر آدم‌های اطراف من نمی‌دانند این مارکی که من خریده‌ام وجود خارجی دارد و یک جای دنیا برای خودش طرفدارهای پروپا قرصی به هم زده ولی خودم که می‌دانم.

مهم این است که مارک باشد، حالا مارک چی خیلی فرقی نمی‌کند، مگر چند نفر این مارک‌ها و اصل و قلابی‌شان را می‌شناسند؟!

مهم کیفیت چیزی است که می‌خری، وقتی لباسی با کیفیت باشد، حاضرم برایش پول خرج کنم، چون می‌دانم مدت-های زیادی می‌توانم از این لباس استفاده کنم بدون این‌که خراب بشود.

وقتی من یک شلوار جین می‌خرم به قیمت ۲۵ هزار تومان می‌دانم که ۶ ماه دیگر رنگ و رویش رفته و حسابی از ریخت و قیافه افتاده، تازه توی همان ۶ ماه هم روند کهنه شدنش کاملا معلوم است ولی اگر بابت یک شلوار جین ۹۰ هزار تومان پول بدهم حداقل می‌دانم که یک سال تمام می‌پوشمش و در تمام این یک سال هم لباسم کاملا نو و زیبا است.

نویسنده: صدیقه سادات بهشتی