شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

بیداری توده, تمکین حاکمیت


بیداری توده, تمکین حاکمیت

نگاهی به شکل گیری جنبش مشروطه

پس از ترور ناصرالدین شاه، پسر خوش قلب، زودباور و به غایت ساده لوح او، مظفرالدین میرزا در سال ۱۲۷۵ خورشیدی بر تخت سلطنت جلوس کرد. دربار ناصرالدین شاه فاصله یی عظیم با توده مردم داشت. همه از هیمنه و بی منطقی شاه هراس داشتند و اطرافیانش سعی در جلب رضایت او می کردند. ولی دربار مظفرالدین شاه از یک نوع آشفتگی ویژه برخوردار بود. آن نظم و ترتیب و خفقانی که از جانب شخص ناصرالدین شاه پایه ریزی شده بود، بعد از او جایش را به رمال ها، نوازندگان دوره گرد و یکسری انسان های بی لیاقت داد که بام تا شام جز اندوختن مال و به غارت بردن صندوق دربار کار دیگری بلد نبودند. اگر خفقان و فشاری وجود داشت از جانب صدر اعظم وارد می شد. اما مردم هنوز از جریان «تنباکو» دلخور بودند و با شنیدن سخنان ساده لوحانه و بی فخر و شکوه این شاه جدید شادمان می شدند. مظفرالدین شاه بیمار بود و کوچک ترین آگاهی از کشورداری در وجود این شخص یافت نمی شد. سراسر وجود این شاه ناشاد که نا خواسته فرد اول مملکت شده بود، از بی خبری از سیاست و عدم اشراف بر دربار و انجام امورات کشور پهناوری چون ایران حکایت داشت؛ مردی بی نهایت زودباور که بدون تامل، به همه کس ابراز علاقه می کرد و دلبسته کارهای سطحی و گاه پیش پا افتاده می شد. او با انبوهی از همسر و فرزندان و با تنی بیمار و ذهنی ساکن و اندیشه بی آزار راهی تهران شد. پدرش بر تخت خود آنقدر ماندگار شده بود که مدت ها کسی باور نمی کرد ناصرالدین شاه ایران و دنیا را برای همیشه ترک کرده است. مظفرالدین شاه هنگامی که تاج شاهی بر سر نهاد، شور و شوقی برای شاهنشاهی و حکومت بر پهنه وسیع ایران از خود نشان نداد. انگار در هاله یی از ابهام فرو رفته باشد، ناباورانه به همه چیز نظر می افکند و در بلاهتی آشکار دست و پا می زد.

در دوره ناصرالدین شاه رابطه یی که با اروپاییان برقرار شده بود باعث پیشرفت هایی شد. تلگراف، تلفن، پستخانه، ضرابخانه، چراغ گاز، اداره پلیس و نظایر اینها از جمله خدماتی بود که صورت گرفت. مراکز آموزشی چون دارالفنون و یادگیری زبان فرانسه و برپایی مدارسی در تبریز و سپس تهران در رشد و افزونی آگاهی مردم بی تاثیر نبود. چاپ و نشر روزنامه های دولتی و غیردولتی نیز از دستاوردهای آن دوره است.

دولت مظفرالدین شاه با در دست داشتن این گونه امکانات که ارتباط با سراسر ایران و حتی اروپا را سرعت بخشیده بود، روبه رو شد. به همین دلیل کوچک ترین اتفاق در تهران یا هر جای دیگری که می افتاد، با تلگراف سریعاً مخابره می شد و مردم می توانستند از وضع و حال هم باخبر شوند. اما در این بین اجحاف هایی صورت می گرفت که نشان از سانسور یا اعمال فشار دولت و شخص صدراعظم داشت. اطرافیان شاه او را معتاد به اعمال انحرافی جنسی می دانستند. او پس از هر عمل غیراخلاقی سخت پشیمان می شد و سپس رو به قبله به گریه می افتاد و از خداوند طلب بخشش می کرد. اعتماد به نفس نداشت. در تمام زندگانی اش نگران و پریشان احوال به نظر می رسید. با انجام فرایض دینی سعی در جذب روحانیون جامعه داشت و به گونه یی می خواست درون آشفته اش را آرام نگه دارد تا بتواند در آن دنیا آرامشی برای خود خریداری کند. به مدت ۴۵ سال به عنوان ولیعهد در تبریز زندگی کرد. نوشته هایی که از خواهرش «تاج السلطنه» بر جای مانده، حاکی از سادگی و انجام اعمال شنیع مظفرالدین میرزا است.

مظفرالدین شاه به شدت خرافاتی بود و اطرافیانش با اندکی گریه و زاری آنچه را که می خواستند، به دست می آوردند. خسرو معتضد نویسنده کتاب «سیاستمدار دوچهره» طبق نوشته های دکتر «جان ویشارد» می نویسد؛ «اگر ۱۰ سال سلطنت مظفرالدین شاه را به دقت ارزیابی کنیم، همطراز یکصد سال گذشته، در آن حوادث و وقایع جریان یافته است. دربار روز به روز به فساد و حرص گرایید و بالطبع خزانه خیلی زود تهی شد. حتی نشان های طلایی صندلی ها را کندند و همراه با جواهرات سلطنتی فروختند. روش تشبث و حقه بازی جایگزین نظم و ضابطه شد، به طوری که آن افرادی که چند سال قبل با ماهی ۵۰ دلار با رضایت گذران می کردند، سر از قصرها درآوردند. نمونه مشخص آن که خود شاهد بودم، طبیبی ایرانی که در دربار کار می کرد، وقتی که به اتفاق شاه از تبریز به تهران آمد، آه در بساط نداشت ولی زمانی که مرد، یعنی هفت سال بعد، تنها قصری که در آن زندگی می کرد بیش از نیم میلیون تومان ارزش داشت.»

● صدراعظم، امین السلطان و امین الدوله

امین السلطان اولین صدراعظم شاه بود. این مرد خیلی زود به نابخردی مظفرالدین شاه پی برد و تا جایی که می توانست از او و نیز از ناآگاهی عوام برای ماندگاری در قدرت استفاده کرد. اما اهل معرفت جامعه و تعداد بی شمار بازرگانان، خواهان عزل او بودند. امین السلطان برای پر کردن خزانه دولت تنها چیزی که به نظرش می رسید، قرض گرفتن از دولت هایی چون انگلیس و روسیه بود. برخی از شاهزادگان که خواستار تغییرات در دولت بودند، صدراعظم را مانع خود می دانستند. از این رو نزد شاه از او بد می گفتند. اما شاه از برکناری امین السلطان واهمه بزرگ داشت. می ترسید با کنار گذاشتن او بر تعداد مخالفان افزوده شود و کسی دیگر یارای انجام امورات دولت را نداشته باشد.

در همان کتاب «سیاستمدار دوچهره» نوشته معتضد از زبان ناظم الاسلام کرمانی صاحب امتیاز روزنامه بیداری آمده است؛ «این پادشاه (مظفرالدین شاه) زایدالوصف ساده لوح، سهل القلوب، متلون المزاج، مسخره و مضحکه پسند، بدخلوت و با شرم حضور بود. امور سلطنت با میل عمله جات خلوت اداره می شد. خلوتین پادشاه از پست فطرتان پست نژاد و بی تربیت و بداخلاق انتخاب شده بودند و از این روی دربار ملاعبه بود. پادشاه شخصاً دارای هیچ علمی نبود و از اطلاعات سیاسی و تاریخی بی بهره بود و از این رو مال بینی و عاقبت اندیشی حتی برای خود و اخلاق خویش هم به خاطرش خطور نمی کرد. شوق بسیار به گریه داشت و حکایات غریبه در این باب ذکر می نمایند. منتها درجه جبان بود، از غصب اموال رجال و متمولین و قتل نفس، برخلاف پدر اجتناب می نمود. به تعزیه داری راغب معلوم می شد. در فن توپچی گری بی مهارت نبود. اگرچه مانند جدش محمد شاه موهوم پرست نبود ولی دماغش مانند پدر از خرافات صاف و پاک نبود.»

شاه کودک صفت، از یک طرف در عالم هپروت سیر می کرد و از طرف دیگر بیمار و رنجور بود. عیاشی و کم تحرکی به مرور بدن او را تحلیل برده بود و درباریان از سلامتی اش ناامید شده بودند. بعد از هفت ماه سلطنت، بر اثر فشار اطرافیانش، امین السلطان را عزل کرد و امین الدوله را از تبریز برای مقام صدارت فراخواند. شاه هنگامی که حکم صدارت را به امین الدوله سپرد، خطاب به او گفت؛ «از هیچ کس واهمه نداشته باش و تنها چیزی که از این به بعد باید به آن بیندیشی پیشرفت کشور است.»

● امین الدوله، موید مدارس و مطبوعات

امین الدوله مرد آگاه و روشنگری بود. در تبریز به کمک میرزاحسن رشدیه برای اولین بار در تاریخ ایران بنیاد دبستان را گذاشتند. قبل از آنکه امین الدوله به عنوان حاکم وارد تبریز شود، رشدیه دبستانی را با هزینه خود بر پا کرده بود. او برای نحوه آموزش صحیح به کودکان و اینکه یک مدرسه طبق موارد روز اداره شود، به بیروت سفر می کند. هنگامی که بازمی گردد، در سال ۱۲۶۷ شمسی در تبریز اولین دبستان را بنیان می نهد. عده کثیری از روحانیون بدون مطالعه در مورد این مدرسه جدید، به مخالفت با او برمی خیزند و بر منبر از برپایی دبستان نارضایتی خود را اعلام می کنند. طلبه ها با شتاب به دبستان می ریزند و تمام نیمکت ها و تخته سیاه ها را از بین می برند. حاجی میرزاحسن رشدیه از این رویداد دلگیر می شود و به قفقاز رفته و پس از آن سر از مصر درمی آورد. مردمی که به میرزاحسن رشدیه اعتماد داشتند و خود به دلیل مسافرت هایی که به اروپا، روسیه و دیگر جاها کرده بودند نا آشنا با مدرسه و دبستان نبودند، با رضایت قلبی از عمل رشدیه استقبال کردند. امین الدوله که والی آذربایجان شد و قدم به تبریز نهاد، عده یی از همان مردمی که خواستار مدرسه بودند، نزد او رفتند و جریان دبستان و میرزاحسن رشدیه را به اطلاع او رساندند. امین الدوله از این واقعه ابراز ناراحتی کرد و بی درنگ نامه یی به میرزاحسن رشدیه فرستاد و از او خواست هر چه زودتر به تبریز بازگردد و دبستان مورد نظر را بار دیگر برپا کند.

با مراجعت دوباره میرزا به هزینه خود امین الدوله بار دیگر دبستان راه اندازی می شود. مردم از فرصت استفاده می کنند و با پشتیبانی امین الدوله، بچه هایشان را به دبستان مزبور می فرستند. روحانیون معترض نیز لب به سکوت می بندند و هیچ واکنشی از خود نشان نمی دهند. در آن دبستان به کمک مالی که والی (امین الدوله) می کرده، به همه شاگردان لباس و وعده غذا داده می شده است.

مظفرالدین شاه امین الدوله را به تهران احضار می کند و پست صدارت را به او می سپارد. صدراعظم، میرزاحسن رشدیه را نیز با خود به تهران می آورد و به کمک و مشاوره او در آنجا چند دبستان برای دانش آموزان احداث می کند. مردم با آغوشی باز از این دبستان ها استقبال می کنند. زیرا در آنجا مانند مکتبخانه ها، از تنبیه های سخت و نحوه آموزش پیش پا افتاده دیگر خبری نیست و نیز کودکان شان در مدت زمانی کوتاه می توانستند خواندن و نوشتن یاد بگیرند.

امین الدوله جدای از ایجاد مدارسی به سبک و سیاق روز، جرایدی را که در خارج از کشور چاپ می شدند و در دوره امین السلطان به دلیل انتقادهای پی درپی از قرارداد تنباکو ممنوع الورود شده بودند آزاد کرد. در فکر تهیه و تنظیم قانونی بود که آن را به شاه تقدیم دارد. رشوه را قطع، در برابر جور و ستم حکمرانان ایستادگی و نیز برای هزینه های کشور چاره اندیشی کرد.

روزنامه هایی که در دوران ناصرالدین شاه درمی آمدند، همگی وابسته به دولت بودند. تنها روزنامه مستقلی که در استانبول چاپ می شد، روزنامه اختر بود. این روزنامه در خصوص آگاهی به توده مردم بسیار حائز اهمیت بوده است. در مورد روزنامه های آن زمان می توان گفت برای بیداری و آزادی مردم، هم در تلاش بودند و روشنگری می کردند و هم اینکه مشق دموکراسی می کردند. این را با مطالعه آنها می شود پی برد.

● گفت وگوی شاه و امین الدوله

گفت وگویی مابین شاه و صدراعظم «امین الدوله» در روزنامه «حبل المتین» نوشته شده که ما در اینجا به تفصیل آن را بیان می کنیم. شاه به صدراعظم خود می گوید؛ «سلطنت ایران به دلیل تاریخ درازی که پشت سر گذاشته از شأن و اعتبار خاصی برخوردار است. اما از زمانه خود خیلی عقب مانده و کار بسیار لازم است تا به پای دیگر ممالک همسایه برسد. پس در این صورت تاخیر در اجرای اصلاحات و تامل در کارها روا نیست. هر گاه به اصلاحات بپردازیم دیر است و باید دواسبه تاخت تا به منزل رسید.

جناب امین الدوله، ما خود سبب روند کند اصلاحات را می دانیم و آن قدرت و اختیارات بیش از اندازه ماست و ما رضایت به کاهش این قدرت داریم، اگر خود نمی خواستیم، رضایت به آن نمی دادیم. به شما امر می کنیم و نیز اطمینان می دهیم که با قوت قلب و استقامت در رای به اصلاحات بیندیشید. سریعاً به آن بپردازید و هیچ عذری پذیرفتنی نیست. ترتیب اصلاحات را بدهید، به حضور بیاورید امضا نماییم.»

امین الدوله در جواب می گوید؛ «قربان، بیانات گهربار حضرتعالی کاملاً صحیح است. اما نکته یی که مانع پیشبرد اصلاحات است و باید رفع گردد، اصلاح مالیه دولت است. خود این مورد نیاز به هزینه است که در حال حاضر صندوق دولت خالی است و باید از دول خارجی قرض بگیریم. بدون هیچ گونه تردیدی به اوامر حضرتعالی خواهیم پرداخت.»

● بازگشت امین السلطان حامی استبداد

باز شاهزادگان بیکار و بیعار با قطع شدن مواجب خود از دربار، نزد شاه می روند و از صدراعظم به گلایه می پردازند. آنان قرآن به دست سر راه شاه می نشینند و از او تقاضا می کنند امین الدوله را از صدارت بردارد. آن گفت وگوی امیدوار کننده یی که در روزنامه حبل المتین چاپ شده بود، ثمر خود را ندید و شاه امین الدوله را از صدارت عزل می کند و بار دیگر امین السلطان را به این مقام می نشاند و لقب اتابک را به او می دهد.

مقدمات این عزل و نصب زمانی صورت گرفته بود که امین الدوله لایحه یی به شاه داده بود مبنی بر اینکه در ابتدا باید مقرری ماهانه یی برای شاهنشاه تنظیم شود تا بتوان حقوق ماهانه فراخور کار و لیاقت اشخاص صورت داد. این لایحه نزد بسیاری از درباریان گران تمام شده بود. برخی مانند حاج شیخ محسن خان مشیرالدوله، علاوه بر دشمنی که با امین الدوله داشته، بلکه به شاه گفته بوده اگر تا یک ماه دیگر این صدراعظم از سر کار برداشته نشود، سلسله قاجار برخواهد افتاد. یکی از مواردی که هم درباریان و هم بازرگانان و نیز به مرور زمان توده عوام به صف مخالفان امین الدوله پیوسته بودند، سپردن گمرک به دست سه تن بلژیکی بود. یکی از آنها «نوز» نام داشت و ریاست می کرد. بلژیکی ها علاوه بر گمرک، ضرابخانه و پستخانه را نیز برپا کردند. به مرور زمان نوز و همکارانش به طور پنهانی با عوامل روسیه همداستان شدند و به اذیت و آزار مردم پرداختند. آنها به طور آشکار مسلمانان را مورد بی حرمتی قرار می دادند و به وضوح بین آنان و ارمنیان اختلاف ایجاد می کردند. در زمان امین الدوله گمرک و پست ایجاد شد و پس از برکناری او و آمدن امین السلطان، نوز ارج و قربی فراتر یافت و هنگامی که شاه به اروپا عزیمت کرد، او در مقام وزارت گمرک و پست دامنه فعالیتش را گسترد. این قضیه به روحانیون، بازرگانان و طبقه آگاه و اروپادیده گران آمد و در تهران دایره اعتراض ها آنقدر گسترده شد که به دربار رسید. در نبود شاه، محمد میرزای ولیعهد نظام امور را بر عهده داشت. او با سیاستی خاص غائله را با بازگشت پدرش از اروپا خاتمه می دهد و از روحانیون و بازرگانان دلجویی می کند. در آن هنگام همه از امین السلطان دلخور بودند و او را مسبب تمام آن کارشکنی ها می دانستند.

همان طور که در سطور فوق اشاره شد، امین الدوله برای انجام اصلاحات در سطح دولت نیاز را در آن می دید که از کشوری خارجی چون بلژیک یا هر مملکت دیگر، پول به عنوان قرض گرفته شود. او در مقام صدارت آنقدر ماندگار نشد تا به خواسته های خود جامه عمل بپوشاند. پس از او امین السلطان، نه برای اصلاحات یا انجام خدمات دولتی، بلکه برای تامین مخارج سنگین سفر شاه به اروپا، به صرافت افتاد که از انگلیس پول قرض بگیرد. قبلاً یک میلیون و دویست هزار لیره به عنوان وام از دولت انگلیس تقاضا کرده بودند. انگلیسی ها دیر جواب می دهند و اتابک دست به دامان روسیه تزاری می شود. میرزا رضاخان ارفع الدوله سفیر وقت در روسیه پادرمیانی می کند و خواسته صدراعظم را به دربار تزار تقدیم می دارد. روس ها فرصت را غنیمت می شمارند و ۲۲ میلیون و نیم منات با سود پنج درصدی و به مدت ۷۵ سال در ازای گمرک شمال به عنوان گرو از ایران خواستار می شوند. علاوه بر آن از دولت خواسته بودند به عنوان تاوان، امتیاز تنباکو پانصد هزار لیره تاوان، از آن وام برداشته شود و ایران باید متعهد شود تا این وام ها را پرداخت نکرده است، نمی تواند از کشور دیگر درخواست وام بکند. این قضیه در روزنامه رسمی دولت چاپ می شود و عموم مردم از آن آگاهی پیدا می کنند. البته باز به درخواست روسیه ایران باید گمرک اهواز را می بست. ایران در روزنامه مذکور نیز قید کرده بود برای شهر قزوین آب می آورند و با این پول در فکر رفاه عموم خواهند بود. اما تنها کاری که دولت کرد، این بود که وام بانک شاهنشاهی برای زیان لغو تنباکو به روسیه پرداخته شد و مابقی را در تابستان همان سال برای مسافرت شاه و اتابک و اطرافیان در نظر گرفتند. آنها در کمال آرامش پول را خرج هزینه آن سفر می کنند و با کیسه خالی به ایران بازمی گردند.

مردم از آن همه وعده یی که دولت برای انجام خدمات خود داده و دروغ گفته بود و به هیچ کدام از آنها عمل نکرد ناخشنود شدند و همه آن را از جانب اتابک می دانستند. آگاهان جامعه بر این عقیده بودند که صدراعظم عمله سیاسی روسیه است.

دلخوری بارز و آشکاری که در کوی و برزن از آن همواره سخن به میان می آمد، بی توجهی کامل امین السلطان از دبستان ها بود. او پس از امین الدوله، هزینه ایاب و ذهاب دبستان ها را قطع کرد. در سطح تهران مدرسه هایی دیگر بنیاد نهاد که مطابق آموزش های روز نبودند. مردم از اتابک دلخور بودند و او را مانع بیداری توده عموم و پیشرفت کشور می دانستند. صدر اعظم اتابک، به جز هیچ انگاشتن علم و بی توجهی به نیازهای مردم، دو فقره قرض هنگفت بر دوش دولت گذاشت که به حقیقت نارضایتی را به اوج خود رساند. این مسائل روی هم رفته باعث بدگویی و دسیسه چینی در دربار علیه امین السلطان شد. کار به جایی رسید که در روزنامه های خارج از کشور عملکردهای نادرست اتابک را زیر سوال بردند. شیخ یحیی که خود یکی از آموزگاران دبستان رشدیه بود در روزنامه حبل المتین مطالبی در مورد اتابک نوشت. او را احضار کردند و از او خواستند دیگر در این مورد چیزی ننویسد. اما شیخ یحیی دست بردار نبود و مطالبی دیگر جهت آگاهی مردم در حبل المتین نوشت. این مقاله ها باعث شد روزنامه ثریا نیز به زبان بیاید و افشاگری هایی صورت گرفت. اتابک خشمگین شد و دستور داد از ورود روزنامه هایی که خارج از کشور چاپ می شوند، جلوگیری به عمل آورند. اما آموزگاران دبستان رشدیه با این فرمایش دلسرد نشدند. آنان شروع به چاپ و توزیع شبنامه کردند و در بین درباریانی که مخالف اتابک بودند، کسانی را همدست خود کردند و شبنامه ها را هر روز روی میز مظفرالدین شاه می گذاشتند.

در آن موقع آقابالا خان رئیس پلیس بود. اتابک او را مامور پیدا کردن عوامل شبنامه می کند. در یکی از آن شبنامه ها، قصیده یی از فخرالواعظین کاشانی در ارتباط با وام های خانمانسوز اتابک از دول خارجی چاپ شد. در اینجا چند بیت از آن قصیده را می آوریم؛

«ارمنی زاده، میازار مسلمانان را

به کف مده سلطنت ایمان را

عاقبت خانه ظلم تو کند شاه خراب

پس چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

داس غیرت چو شود در کف ملت ظاهر

پاک از لوث وجود تو کند بستان را

□□□

کاسه لیسی تو از روس ندارد ثمری

کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

در اوج این شبنامه ها که اتابک را روز به روز نگران می کرد، اتفاقی افتاد که شبنامه ها را متوقف کرد. شبی که شاه در نیاوران بود، موقرالسلطنه پاکت شبنامه را روی میز شاه می گذارد. در این حین شاه در آینه کار او را می بیند و برایش محرز می شود که چه کسی هر روز پاکت را روی میز او می گذاشته است. آقابالا خان موقرالسلطنه را زیر منگنه می گذارد و اعضای شبنامه فاش می شوند. اتابک پس از شناسایی همه آنها را به تبعید می فرستد.

دوران مظفرالدین شاه و کارشکنی ها و منفعت طلبی های اتابک و اطرافیان او همه را رنجیده خاطر کرده بود. اتابک در ابتدا سعی می کرد با پرداخت پول برخی از ناراضیان را ساکت نگه دارد. ولی به مرور زمان کار به جایی رسید که هیچ کس فریب پول و وعده های توخالی او را نمی خورد. آگاهان جامعه با نشر مطالبی در چند و چون اوضاع خزانه مملکت و ناکارآمدی دولت، توده مردم را نسبت به حق و حقوق خود روشن می کردند. در آن شرایط نامطلوب شورش هایی در تبریز به وقوع پیوست که در خارج از تهران نیز راضی از اتابک نبودند. در سفر سومی که شاه و اتابک به اروپا رفتند، اتابک «نوز» بلژیکی را به مقام وزارت رساند. این اتفاق روحانیون جامعه را برآشفت. آیت الله طباطبایی و حاج شیخ فضل الله نوری در تهران و در نجف ملا محمد کاظم خراسانی و حاجی میرزا حسین تهرانی یک صدا مخالف اتابک بودند. در آن هنگام مردم چشم و گوش خود را به دو گروه می سپردند؛ یکی روحانیون جامعه و دیگری برخی از درباریان بانفوذ. اتابک در بین این دو گروه از کمتر اعتباری برخوردار بود و هرگز نتوانست در بین آنان محبوب باشد. سرانجام گلایه ها از اتابک آنقدر زیاد شد که بار دیگر توسط شاه عزل شد و امین الدوله به مقام صدارت رسید.

● عزل امین السلطان و بازگشت امین الدوله

صدراعظم جدید روزنامه هایی که در خارج چاپ می شدند و به دستور اتابک وارد ایران نمی شدند را آزاد کرد. قشر زیادی از مردم آن مردمان سابق نبودند. همه به نوعی می خواستند در سرنوشت خود شریک باشند. آنان به این مهم دست یازیده بودند که با اندیشه و توان خود می توانند کشورشان را آباد کنند. منتها بی خبری شاه از یک سو و نفوذ و اعتبار دولتیان سودجو مانع می شد مردم به خواسته هایشان دست پیدا کنند.

امین الدوله هزینه دبستان هایی را که توسط صدراعظم پیشین قطع شده بود بازپرداخت و آموزگارانی که به دلیل نشر شبنامه ها در تبعید بودند، باز پس آورد. با این اقدامات آرامشی نسبی برقرار شد.

در کنار روحانیون مخالف دبستان، کسانی چون شیخ هادی نجم آبادی که خود مردی فاضل بود علاقه وافر به دبستان های تهران و دیگر شهرستان ها داشت. او نگهداری از مدارس را پس از برافتادن صدراعظم اصلاحگرا بر عهده گرفت. از جمله کسانی که به مدارس ایران کمک های بسیار می کردند آقای زین العابدین تقی اف بود. او برای ۲۱ دبستان در سراسر ایران نقشه های دیواری بزرگ، دفترهایی برای نوشتن دانش آموزان و تهیه برخی کتاب های درسی در ۲۱ بسته فراهم کرد و برای آن ۲۱ دبستان فرستاد. علاوه بر آن چهار هزار منات برای دبستان رشدیه و ۵۰۰ منات برای دبستان سادات پول نقد ارسال کرد. این کمک ها و تلاش شبانه روزی خود میرزاحسن رشدیه باعث شد این دبستان ها حتی بدون کمک دولت به کار خود ادامه دهند. در کنار آنها سیدمحمد طباطبایی نیز هوادار دبستان شده بود و نه تنها از هیچ کمک و فعالیتی دریغ نداشت، بلکه خود مدرسه یی به نام «اسلام» برپا کرد. آنان مرتب مردم را تشویق می کردند به مدارس بچه هایشان کمک کنند تا فرزندان شان در آینده در جهت پیشرفت جامعه نقشی مفید ایفا کنند.

پیمان یاریان