چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
وجوه ناسازگاری اسلام با لیبرالیسم
بررسی و سنجش نسبت میان اسلام و لیبرالیسم دست کم به دو دلیل از اهمیت ویژه برخوردار است: نخست، لیبرال دموکراسی به عنوان نظریه سیاسی مطلوب در بسیاری از جوامع معاصر به ویژه کشورهای پیشرفته پذیرفته شده است؛ دوم، چنین تصور میشود که لیبرال دموکراسی فرجام و نقطه اوج اندیشه ورزی سیاسی بوده و راه را بر ارائه هرگونه دکترین سیاسی رقیب مسدود کرده است. در چنین شرایطی بسیار ضروری است که نظریه سیاسی اسلامی وضعیت تئوریک خویش را در مورد ایدههای جانشین و رقیب به ویژه دکترین لیبرال دموکراسی شفاف و آشکار سازد. در پرتو این تحلیل و ارزیابی مقایسهای نه تنها وجوه تمایز و افتراق روشن میشود، بلکه تصویری شفافتر از حکومت دینی و مبانی و ارزشهای بنیادین آن در اختیار نهاده میشود.
از سوی دیگر، تمایل رو به تزاید کانونهای قدرت جهانی بر تغییر ساختار سیاسی جوامع اسلامی و حمایتهای پنهان و آشکار از مقولاتی نظیر فرآیند دموکراتیزه کردن، رویکرد مدافع حقوق بشر و ارزشهای فرهنگ معاصر غرب (Liberal Islam) و چالش و مبارزه با اصول گرایی اسلامی که پس از حوادث یازده سپتامبر شتاب گرفته است، این پرسش اساسی را مطرح میسازد که آیا امکانها و ظرفیتهای موجود در جهان اسلام مجال تحمیل یاپذیرش لیبرال دموکراسی را به عنوان مدل سیاسی جانشین فراهم میآورد؟ این پرسش ابعاد مختلفی دارد که برخی از آنها به بررسی شرایط عینی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام برمی گردد. یکی از ابعاد نظری این بحث معطوف به بررسی میزان سازگاری اسلام با آموزهها و ارزشهای بنیادین لیبرالیسم است. باید آشکار شود که اسلام در نقش عامل حیاتی و سرنوشت ساز در ساماندهی فرهنگ سیاسی مسلمانان، آیا امکان و ظرفیت مطلوب برای آشتی دادن اسلام و لیبرال دموکراسی را فراهم میآورد یا آنکه این دو در جوهر ذاتی خویش ناسازگار و غیرقابل جمع هستند.
پیش از بررسی موضوع، لازم است مفهوم لیبرالیسم و رابطه آن با مبانی اخلاقی و فلسفی خاص یا عدم رابطه، تبیین شود.
در میان ایدئولوژیهای سیاسی، هیچکدام به اندازه لیبرالیسم از تنوع قرائت برخوردار نیست، از این رو باید از لیبرالیسمها سخن گفت. متفکران لیبرال از گذشته تا کنون هر یک تصویری خاص از لیبرالیسم ارائه کردهاند به گونهای که یافتن نقاط مشترک به عنوان مقدمات اصلی لیبرالیسم بسیار مشکل مینماید. دلیل بر این مدعا قرائتهای متنوع از لیبرالیسم درباره مسائل اساسی نظیر حیطه اختیارات دولت و مشروعیت دولت مداخله گر و رفاه گستر (welfare state)، تعریف عدالت و مراد از عدالت لیبرالی، محدودهها و قلمرو تساهل و تسامح (toleration)، جایگاه رأی اکثریت و فضایل دموکراسی و لزوم بی طرفی و نفی کمال گرایی در فرآیند تصمیمگیری دولت و حتی عدم ارائه تعریف مقبول و مشترک از شایعترین مفهوم مورد تأکید لیبرالها یعنی آزادی است.۲ در چنین وضعیتی که لیبرالیسم به جای یک چیز بودن چند چیز است، نمیتوان با ارائه تعریفی دقیق از پارهای اصول و ارزشهای بنیادین آن به تعریفی مشترک و مقبول در نزد لیبرالها دست یازید. از این رو باید به جای تعریف دقیق در جستوجوی تعریفی مسامحهآمیز از لیبرالیسم باشیم. در چنین تعریفی به باورها و ارزشهای مشترک و مورد تأکید لیبرالها اشاره میشود بی آنکه اصراری بر وجود تلقی و تصور مشترک از آنها باشد. با چنین نگاهی میتوان لیبرالیسم را تعهّد به مجموعهای از باورها و ارزشهای مبهم و کلی نظیر آزادی و استقلال فرد(autonomy of individual) دانست؛ به تعبیر دیگر، لیبرالیسم اشاره به مجموعهای از باورها و سیاستها دارد که از هم قابل تفکیک هستند، در عین حال که تفسیرها و قرائتهای مختلفی را میپذیرد. این ارزشها و سیاستها در خدمت حفظ آزادی و استقلال فرد در عرصههای گوناگون فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است؛ از این رو لیبرالها به طور سنتی از کاپیتالیسم و بازار آزاد اقتصاد، مالکیت خصوصی، آزادی اندیشه و بیان و مذهب، حقوق و آزادیهای سیاسی و محدودکردن حریم دولت دفاع کردهاند، گر چه در هر یک از این عرصهها با اختلاف نظرهایی رو به رو هستیم، اما با تسامح میتوان ادعا کرد که نحلههای لیبرال آزادی فرد را بالاترین ارزش سیاسی میدانند. به تعبیر کیملیکا، اگر در تلقی سنتی برای سوسیالیزم اصل برابری(equality)ارزش بنیادین و نهایی است، برای لیبرالیسم اصل آزادی ارزش بنیادین و نهایی خواهد بود.۳
با توجه به اینکه آزادی و استقلال فرد در بسیاری از تلقیهای لیبرالی محور و ارزش بنیادین لیبرالیسم قلمداد میشود کلیه نهادها و مؤسسات و تصمیمگیریها و سیاست گذاریهای یک نظام و دولت لیبرال در جهت تأمین این ارزش نهایی ارزیابی میشود و موفقیت و مطلوبیت آنها تابع میزان و نحوه تأثیر آنها در ارتقای آزادی و استقلال فرد خواهد بود.
بسیاری از لیبرالها گمان میکنند که ارزشی به نام "استقلال فردی" و لزوم وا نهادن افراد به انتخاب و تصمیم فردی ایشان بدون دخالت دولت در ترسیم زندگی خوب و ترغیب آنان به انجام پارهای افعال و تصمیمات، آنقدر بدیهی و روشن است که نیازی به دفاع و استدلال ندارد. از نظر آنان، استقلال فردی باید بی قید و شرط باشد و هر فردی آزاد است که تعریف خویش را از زندگی خوب و خیر و سعادت داشته باشد و با انتخاب و تصمیم فردی خویش مستقل از دخالت دولت و هر مرجع فوقانی دیگر خواستهها و ایده آلهای فردی خود را جامه عمل بپوشاند. البته لیبرالها در مواردی مثل کودکان یا افرادی که موقتاً دارای مشکل میشوند، مثلاً بر اثر آسیب روانی و یا امراض جدّی و سخت نوعی سرپرستی و قیّم مآبی(paternalism) را تجویز میکنند؛ امّا سخن آنان در تعمیم این دخالت و قیّم مآبی و امکان دخالت دولت در ارائه مدل زندگی خوب و ترغیب افراد به برخی شیوههای زندگی در اثر تصمیمگیریهای کلان اجتماعی و سیاسی است. بر اساس این رویکرد، برای نمونه در مورد تفریحات، دولت نباید با اخذ تصمیمات خاص و جانبدارانه مردم را به رفتن به تئاتر ترغیب کند و آنان را از پرداختن به تفریحات به اعتقاد خودش ناسالم نظیر تماشای کشتی کج و دیدن صحنههای خشونتآمیز برحذر دارد. لیبرالها این گونه فعالیتها و تصمیمات دولت را محدود کردن استقلال فردی میدانند و تفاوت نمیکند که نظریه خیر(theory of good) که مبنای این گونه تصمیمات است چه باشد و از چه ارزش و مطلوبیتی برخوردار باشد. استدلال لیبرالها آن است که همه انتخابها و تصمیمگیریهای افراد به طور برابر معقول است. مردم به طور یکسان از حق انتخاب برخوردارند و چون ترجیحی میان این انتخابها بر اساس معیارهایی نظیر معقولتر بودن یا برتری این نظریه خیر بر دیگر نظریههای خیر و سعادت وجود ندارد دولت حق آن را نخواهد داشت که به بهانه عقلانیتر بودن یا برتر بودن برخی مبانی خیر بردیگر مبانی و تلقیها از خیر، اقدام خویش به دخالت در حریم تصمیمگیریهای فردی را موجّه کند.
این استدلال لیبرالی این پرسش جدی را مطرح میسازد که آیا نسبی گرایی و شکاکیت نظری پشتوانه و مبانی استقلال فردی است؟ آیا به واقع میان چیزهایی که واقعاً ارزش انجام دادن را دارند و چیزهایی که پیش پا افتاده و بی حاصلند فرقی وجود ندارد؟۴
اشاره به نگاه لیبرالها به دو بحث عدالت و دموکراسی در فهم بهتر لیبرالیسم بسیار مؤثر است.
● لیبرالیسم و مقوله عدالت
تأکید لیبرالیسم بر آزادی فردی در سه عرصه اصلی فرهنگ، سیاست و اقتصاد و تفسیر این آزادی به فقدان اجبار و تحمیل بیرونی و لزوم رها ساختن افراد در اخذ تصمیمات مستقل فردی در این عرصهها و حداقل ساختن دخالت دولت و نهادهای وابسته به آن، به معنای بی توجهی محض لیبرالها به مقوله عدالت نیست، بلکه آنها تصویر خاصی از عدالت دارند. از منظر لیبرالیسم کلاسیک، ساختار اجتماعی و نظام حقوق و وظایف در یک جامعه زمانی عادلانه است که این اجازه به افراد داده شود که با توجه به استعدادها و تواناییها و دانش و کوشش خویش به تلاش و تکاپوی آزادانه بپردازند و مالک محصول و دسترنج خود باشند؛ بنابراین عدالت مربوط به فراهم آوردن شرایط چنین ساختاری است. در این تلقی، عدالت به هیچ رو به نتایج و دستاوردهای تلاشها و ترجیحات افراد مربوط نمیشود. این تصور خاص از عدالت به "عدالت مبادلهای"( commutative Justice) موسوم است، زیرا خواستار برطرف کردن موانع بر سر راه تلاش فردی افرد، تبادل آزاد کار و سرمایه و عدم دخالت دولت به بهانههایی نظیر فقر زدایی یا برابری و عدالت اجتماعی و یا حمایت از بیکاران است.
عدالت مبادلهای نقطه مقابل "عدالت توزیعی"(distributive Justice) است که عدالت را به جای شرایط، معطوف به نتایج و دستاوردهای تلاشها و ترجیحات افراد میداند و برآن است که توزیع امکانات و فرصتها باید به گونهای باشد که فقر و نابرابریهای اقتصادی به حداقل برسد. لیبرالهای سنتی و محافظه کار با ایده عدالت توزیعی مخالفند و باز ستاندن بخشی از داراییهای افراد تحت عنوان مالیات و باز توزیع ثروت به منظور رفع فقر و حمایت از اقشار آسیبپذیر را در اساس نوعی بی عدالتی درحق افرادی میدانند که با قابلیت و توانایی و استعداد طبیعی خویش در شرایط رقابتی به ثروت و مواهب بیشتری دست یافتهاند؛ برای مثال فردریک هایک، از رهبران فکری نو لیبرالیسم بر این نکته تأکید میکند که هرگونه اقدام به توزیع ثروت مستلزم وجود طرحی است که طراحان آن میکوشند اصول خویش را بر دیگران تحمیل کنند و در نتیجه به قسمی بی عدالتی منتهی میشود. واقعیت این است که از نظر این دسته از لیبرالها برابری در برابر قانون بر اساس حقوق مدنی نکته محوری بحث عدالت و برابری است؛ بنابراین برابری اقتصادی تنها به معنای دسترسی برابر و یکسان به بازار آزاد است، هر کس باید از آزادی برابر جهت تعقیب خواستهها و منافع خویش برخوردار باشد.۵
رابرت نوزیک چهره برجسته آزادی خواهی و از مخالفان سرسخت عدالت توزیعی بر آن است که مالیات باز توزیعی ذاتاً خطاست و تجاوزی آشکار به حقوق مردم است. دولت حق ندارد که چیزی را که به مردم تعلق دارد از آنان بگیرد. این امر در واقع تجاوز به حقوق اساسی اخلاقی مردم است. نوزیک در نظریه عدالت خویش که به نظریه سزاواری(entitlement theory) موسوم است میکوشد که بین بازار آزاد(Freemarket) و عدالت پیوند برقرار کند. ادعای مرکزی نوزیک آن است که اگر بپذیریم هر فرد به نسبت توانایی و استعدادها و خیراتی که دارا میباشد سزاوار و محق است، در این صورت توزیع عادلانه چیزی جز نتیجه تبادل آزاد افراد در یک نظام مبتنی بر بازار آزاد نیست. هر توزیع ثروت و دارایی که برآمده از انتقالات آزادانه در یک موقعیت و شرایط عادلانه باشد، توزیعی عادلانه خواهد بود. بنابراین هر گونه اخذ مالیات درباره این تبادلات حتی اگر برای تأمین هزینههای افراد عاجز و معلولهای طبیعی باشد عملی ناعادلانه است. از نظر وی، تنها مالیات مشروع و عادلانه مالیاتی است که برای تأمین هزینههای نهادهایی نظیر پلیس و دستگاه قضایی که در خدمت حفظ سیستم تبادل هستند اخذ و صرف میشود.۶
نزد بسیاری از لیبرالها فاصله گرفتن از عدالت توزیعی و پرهیز از اصل برابری(equality) مورد نظر سوسیالیستها به سبب آن است که نظریههای مدافع عدالت اجتماعی معمولاً مفاهیمی نظیر "نیاز"(need) یا استحقاق(desert) را دست مایه موجّه کردن دخالت دولت و محدود کردن آزادیهای اقتصادی افراد قرار میدهند؛ در حالی که این دو مفهوم از مفاهیم ارزشی و آمیخته با انحای تفسیرها و مبانی انسان شناختی و غایت نگرانه متفاوت میباشند و در نزد صاحب نظران توافق و اجماعی درباره این مبانی و در نتیجه درباره تفسیر این دو مفهوم وجود ندارد. پس تأکید بر عدالت اجتماعی بر محور یکی از این دو مفاهیم نهایتاً به تقویت تمامیت خواهی دولتها و سلب حقوق و آزادیهای فردی میانجامد.
نتیجه طبیعی رویکرد لیبرالهای کلاسیک، آزادی خواهان و نولیبرالیسم به مقوله عدالت، دفاع و حمایت از دولت حداقل است؛ دولتی که به جای مداخله در اقتصاد و کنترل مکانیسم بازار آزاد تنها به فراهم آوردن مقدمات و شرایط رقابت آزاد میاندیشد بیآنکه مسؤولیتی درباره نتایج و ثمرات و نابرابریهای برخاسته از این رقابت متوجه او باشد. البته در این زمینه قرائتهای دیگری از لیبرالیسم نیز وجود دارد؛ برای نمونه لیبرالیسم مدرن در دهههای اوّل قرن بیستم است که از دولت رفاه گستر لیبرالی دفاع میکند.
● لیبرالیسم و دموکراسی
واقعیت این است که معظم دموکراسیهای معاصر وفادار به لیبرالیسم نیز هستند؛ به این معنا که ترکیبی از دموکراسی به عنوان نوع رژیم سیاسی و لیبرالیسم به عنوان یک نظریه و مکتب سیاسی هستند. پیوند لیبرالیسم و دموکراسی در قالب لیبرال دموکراسی معاصر محصول یک توافق تاریخی است نه آنکه این دو از بدو تکوّن با یکدیگر سازگاری درونی داشته باشند؛ برعکس، ریشه یابی تاریخی گویای آن است که لیبرالیسم در جوهره خویش با دموکراسی ناسازگار است. لیبرالهای نخستین و شخصیتهای برجستهای نظیر امانوئل کانت و توکویل دموکراسی را تهدیدی برای اصول و ارزشهای لیبرالی تصور میکردند و بر آن بودند که دموکراسی تن دادن به ستم اکثریت( of majoritytyranny) است و حقوق اقلیت و آزادی فردی را در معرض پایمال شدن قرار میدهد.۷
اگر از تعاریف آرمانی دموکراسی - نظیر حکومت مردم بر مردم - چشم پوشی کنیم، دموکراسی چیزی جز پذیرش حکومت اکثریت(rule of majority) نیست. تن دادن به حکومت اکثریت در فرآیند قانون گذاری و تصمیمگیری کلان اجتماعی اگر حدّ و مرزی نداشته باشد اصول و ارزشهای لیبرالی را نیز در معرض تغییر و زوال قرار میدهد. مالکیت خصوصی، آزادیهای فردی، تساهل سیاسی و مذهبی و سیستم بازار آزاد از زمره ارزشهای مورد تأکید لیبرالهاست، حال آنکه اگر در همه امور میزان خواست و رأی اکثریت باشد چه بسا در مواردی خواست اکثریت به چیزی متفاوت با این ارزشها و اصول تعلق بگیرد. لیبرالها موفق شدند که با مهار دموکراسی در چارچوب تعهّد حکومت اکثریت به اصول بنیادین لیبرالی به نوعی از دموکراسی مهار شده(Limited democracy) باورمند شوند و آشتی میان لیبرالیسم و دموکراسی را به سود لیبراسیم و در قالب لیبرال دموکراسی برقرار سازند. در این مدل سیاسی تفوق و مرجعیت(Aauthority) ارزشها و حقوق بنیادین لیبرالی محفوظ میماند و فرآیند تصمیمگیری دموکراتیک و احترام به خواست و رأی اکثریت در چارچوب احترام به اصول لیبرالی و نه فراتر از آن مورد تأکید قرار میگیرد.
● پشتوانه فلسفی لیبرالیسم
آیا لیبرالیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی بر مبانی نظری خاصی استوار است؟ باور عمومی بر آن است که لیبرالیسم، مانند دیگر مکاتب سیاسی، بر فلسفه سیاسی ویژهای استوار است و پاسخهای مخصوص خویش را به پرسشهای فلسفی و بنیادین مطرح در حوزه سیاست و اجتماع دارد. توصیههای لیبرالی در زمینه لزوم حمایت از استقلال فردی، دولت حداقل، قرائت خاص از آزادی فردی، دفاع از بازار آزاد، نفی دخالت دین و دیگر ایدئولوژیهای جامع گرا در حریم سیاست و تنظیم روابط اجتماعی بروشنی بر نگاه خاص به انسان و تعریفی ویژه از فرد(theory of self) و غایات و اهداف مطلوب انسانی تکیه زده است. لیبرالیسم همانند دیگر مکاتب سیاسی با مسأله توجیه(Justification) مواجه است یعنی باید مطلوبیت و اعتبار خویش را توجیه کند و تفوق خویش بر دیگر نظریههای رقیب را به کرسی اثبات بنشاند. این مسأله خواه ناخواه لیبرالها را به وادی بحث در مبانی و اصول بنیادین میکشاند و آنان را به ترسیم انسانشناسی خاص و تعریفی روشن از زندگی خوب و حیات اجتماعی مطلوب وغایات و ارزشهای انسانی وادار میسازد. به همین دلیل هماره یکی از مجاری نقد لیبرالیسم به چالش کشاندن مبانی نظری آن بوده است. متفکرانی نظیر السدیر مکین تایر، مایکل سندل و چارلز تیلور به روشهای مختلف و از منظر گوناگون مبانی نظری لیبرالیسم را هدف گرفتهاند. در مقابل این تصور غالب و در واکنش به نقدهای بنیادین لیبرالیسم که عمدتاً مبانی انسان شناختی و فلسفه اخلاق لیبرالی را به چالش خوانده است پارهای متفکران لیبرالی معاصر نظیر جانرالز و ریچارد رُرتی تمهیدی اندیشیدهاند که سعی در انکار ابتنای لیبرالیسم بر مبانی نظری و فلسفی خاص دارد.
جان رالز در کتاب لیبرالیسم سیاسی ۸ برآن است که لیبرالیسم را تنها به عنوان یک نظریه سیاسی مطلوب برای جامعهای که از شهروندان آزاد و برابر فراهم آمده است ارائه دهد، بیآنکه این نظریه سیاسی بر بنیان فلسفی و اخلاقی جامع(comprehensive) خاصی تکیه زده باشد. از نظر وی، قطع پیوند میان لیبرالیسم و هرگونه مکتب اخلاقی و فلسفی خاص به لیبرالیسم این قابلیت را میبخشد که مورد تصدیق هواداران مکاتب فلسفی و اخلاقی مختلف قرار گیرد؛ به تعبیر دیگر، اگر لیبرالیسم را مبتنی بر مکتب نظری جامع خاصی تعریف کنیم، دیگر نمیتوانیم از دعوی عمومیت و امکان فراگیر شدن لیبرالیسم دفاع کنیم، زیرا به طور طبیعی تنها کسانی که آن مبنای فلسفی و نظری جامع خاص را پذیرفتهاند به لیبرالیسم به عنوان نظام سیاسی مطلوب مینگرند، امّا اگر لیبرالیسم را فقط سیاسی دانستیم منهای مبانی ایدئولوژیک و نظری خاص، در این صورت این امکان وجود دارد که شهروندان آزاد و برابر در یک جامعه دموکراتیک صرف نظر از تکثر و تنوع آرای مذهبی و فلسفی خویش به این مدل سیاسی به عنوان مدل مطلوب برای اداره جوامع دموکراتیک اذعان کنند؛ از این رو، همت اصلی جان رالز در این کتاب آن است که قرائتی صرفاً سیاسی از لیبرالیسم عرضه کند.
از نظر فیلسوف آمریکایی ریچارد رُرتی، مطلوبیت و موجّه بودن لیبرالیسم نه بدان سبب است که مبانی فلسفی خاصی آن را حمایت میکند و پشتوانه استدلالی آن قرار میگیرد، بلکه به لحاظ تاریخی عناصر اصلی لیبرالیسم در درون مایه فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی جوامع لیبرالی جای گرفته است و در نتیجه تناسب و تلائم کاملی میان این مدل سیاسی و فرهنگ سیاسی این جوامع به وجود آمده است. بنابراین کار فیلسوف سیاسی مدافع لیبرالیسم آن است که به جای اقامه استدلال و برهان فلسفی و نظری به سود لیبرالیسم سعی در روشن کردن ابعاد فرهنگ سیاسی جوامع لیبرالی داشته باشد تا از رهگذر این تحلیل و یافتن رگههای ارزشهای لیبرالی در تار و پود این فرهنگ، مطلوبیت و سازگار ی آن را با مدل سیاسی لیبرالی وضوح بیشتری بخشد.۹
روشن است که این رویکرد رادیکالی رُرتی دعوی مطلوبیت عمومی لیبرالیسم را مورد خدشه قرار میدهد و این مدل سیاسی را تنها برای جوامعی که به هر دلیل - موجّه یا ناموجّه - اصول و ارزشهای لیبرالی را درونی فرهنگ سیاسی خویش کردهاند موجّه و مطلوب میشمارد؛ حال آنکه رویکرد غالب و قریب به اتفاق در میان لیبرالها، لیبرالیسم را به طور مطلق و عام نظریه سیاسی مطلوب و موجّه میداند.
● بی طرفی لیبرالی
دولت و اقتدار سیاسی نهادی است که به سبب برخورداری از اقتدار و حاکمیت، امر و نهی کرده و در مقولات کلان اجتماعی تصمیمگیری میکند. فیلسوفان و متفکران سیاسی هماره با این پرسش روبه رو بودهاند که چه امر یا اموری میتواند مبنا و پایه این تصمیمگیریها و دستورها قرار گیرد. از این منظر، تاریخ تفکر سیاسی را میتوان به دو دسته اصلی تقسیم کرد: دسته نخست به پیروان کمال گرایی (perfectionalism) تعلق دارد که دولت را متعهد به مقوله خیر و سعادت جامعه دانسته و رسالت او را تلاش برای به کمال رساندن جامعه و کمک به آحاد اجتماع سیاسی در جهت وصول به خیر و سعادت فردی ایشان میدانند؛ دسته دوم که بسیاری از لیبرالها را در درون خود جای میدهد، به ضد کمال گرایی(anti perfectionalism) باور دارند. از نظر آنان، دولت در قبال مقوله خیر و سعادت باید بی طرف و خنثی( neutral) باشد. مسأله حقوق بر مسأله خیر و کمال تقدم دارد. حقوق مردم تنها چیزی است که باید وجهه همّت دولت قرار گیرد و مقوله کمال و خیر به تشخیص فردی افراد و حریم و حوزه خصوصی آنان واگذار شود. در حوزه عمومی و آنچه مربوط به تصمیمگیری کلان سیاسی و تمشیت و تنظیم روابط اجتماعی میشود، اقتدار سیاسی باید بی طرفی خود را حفظ کند و بدون هر گونه تعلق و گرایش به ایدئولوژی، مذهب و مکتب فکری خاص تنها با توجه به حقوق تعریف شده مردم، تصمیمات و دستورهای خود را سامان دهد. بنابراین بی طرفی لیبرالی به معنای نادیده گرفتن مقوله خیر و کمال در تصمیمگیری سیاسی و تنظیم ساختار جامعه مطلوب است نه حذف آن از زندگی مردم، زیرا مردم آزادند که هر یک بنا به تعریف خود از خیر و کمال در حوزه زندگی فردی خویش به تحصیل آن مبادرت ورزند. لیبرالهای مدافع بی طرفی، نظیر جان رالز، بر آنند که دولت باید چارچوب خنثایی برای تصمیمگیری فردی شهروندان به وجود آورد. وظیفه و رسالت دولت پاسداری از این چارچوب است نه دخالت در تصمیمگیری فردی شهروندان در خصوص خیر و سعادت. پیش از این اشاره شد که در پروژه لیبرالیسم سیاسی، جان رالز به دنبال فراگیر کردن لیبرالیسم است، از این رو تأکید بر بی طرفی و ضد کمال گرایی در جهت تأمین این هدف انجام میپذیرد. برای آن که نظام لیبرالی توسط ارباب مکاتب مختلف و صاحبان فلسفههای مختلفی - که هر یک تعریف خاص خویش از کمال و خیر را دارند - مورد تأیید و پذیرش قرار گیرد چاره ای جز اعتقاد به بی طرفی دولت لیبرال و ضد کمال گرایی نیست، زیرا هر گونه گرایش و تمایل ویژه دولت لیبرال به مکتب و نحله فلسفی خاص شانس فراگیر شدن را از او میستاند.
برای بسیار از لیبرالها خیر و کمال و دیگر مقولات ارزشی و اخلاقی به سبب تفسیرپذیر بودن و امکان ارائه قرائتهای مختلف و فقدان معیاری قطعی جهت داوری در باب صحت و سقم آن تفاسیر لزوماً بایستی از عرصه سیاست و فرآیند تصمیمگیری کلان اجتماعی به کنار نهاده شوند. بنابراین مبنای نظری بی طرفی لیبرالی اعتقاد به پلورالیسم معرفت شناختی و سوبژکتیویسم اخلاقی است. این پلورالیسم معرفت شناختی امکان درک و دستیابی به حقیقت را دست کم در مقوله سعادت و خیر امکانپذیر نمیداند.۱۰ گفتنی است که لیبرالها گاه از چیزی به نام خیر مشترک ( goodcommon) و سیاست مبتنی بر خیر مشترک سخن به میان میآورند، امّا تعریف ایشان از خیر مشترک به گونهای است که با تز بی طرفی دولت سازگار میافتد.در جامعه لیبرال خیر مشترک نتیجه فرآیند تجمیع ترجیحات فردی است که هر ترجیحی به طور برابر و دارای وزن مساوی مد نظر قرار میگیرد. بنابراین به علت فقدان تلقی مشترک و معین از خیر نمیتوان از خیر مشترک به عنوان وجود یک معیار مشترک و مورد توافق جمع یاد کرد. خیر مشترک در این گونه جوامع هرگز به توافق عمومی و مشترک درباره یک ارزش ذاتی و اساسی اشاره ندارد.۱۱
نویسنده: احمد واعظی
پینوشتها
۱. حجةالاسلام واعظی دانش آموخته حوزه علمیه و استاد میهمان در دانشگاه کمبریج.
۲. اختلاف نظر لیبرالها درباره مفهوم آزادی در مقالات و کتب متعددی مورد بحث قرار گرفته است؛ برای نمونه، ر.ک:
Berlin Isaiah, Four essays on liberty (oxford university Press, ۹۶۹۱) PP,۲۲۱ - ۴۳۱.
۳. Kymlicka Will, contemporary Political Philosophy (oxford, clarendon Press ۹۹۹۱) P۲,۳.
۴. Kymlicka Will, contemporary Political Philosophy, P۱۰۲.
۵. vincent Andrew, Modern Political ideologies (Blackwell, ۲۹۹۱) P,۱۴
۶. نوزیک نظریه عدالت خویش را به طور مبسوط در منبع زیر آورده است:
Nozick Robert, Anarchy, state and utopia, (new york: busic books, ۴۷۹۱(
۷. Heywood Andrew, Political ideologies (Macmillan Press, Second edition, ۸۹۹۱) P,۳۴.
۸. Rawls john, Political Liberalism (columbia university Press, ۶۹۹۱(
۹. ریچارد رُرتی این مبحث را در مقاله معروف خود PhilosophyThe priority of Democracy toمطرح کرده است. این مقاله در منابع متعددی به چپ رسیده است؛ از جمله:
Reading Rorty, Edited by Alan R.Malachowski, Oxford, Basilblackwell ۰۹۹۱.
۱۰. Plant Raymond, Modern Political Thought, (Blackwell, ۲۹۹۱) P,۸۳۱.
۱۱. Kymlicka Will, Contemporary Political Philosophy, P, ۶۰۲.
۱۲. اعراف(۷) آیه ۱۵۷.
۱۳. نویسندگان متعددی تز بی طرفی لیبرالی را نقد کردهاند، برای نمونه ر.ک:
Galston William, Liberal PurPoses (Cambridge Univrsity Press, ۱۹۹۱(.
۱۴. Kymlicka Will, Contemporary Political Phitosophy, P,۷۱۲.
۱۵. حج (۲۲) آیه ۴۱
۱۶. نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۱
۱۷. محمد بن محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث ۱.
۱۸. Swift Adam and Stephen Mulhall, Liberals and Communitarians, (Black Well, second Edition, ۶۹۹۱) PP ۳۱-۷۱.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست