چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
هدیه
در یك جاده دورافتاده جنوب، اتوبوسی به راه خود ادامه می داد. روی یكی از صندلی های اتوبوس، پیرمردی نشسته بود و دسته گل تازه ای را در دست می فشرد. وسط اتوبوس دختری ایستاده و به گل های پیرمرد زل زده بود.
موقعی كه پیرمرد می خواست از ماشین پیاده شود، دسته گل را به دختر داد و گفت: «می بینم كه خیلی گل دوست داری. فكر می كنم همسرم از این كه این گل ها را به تو بدهم خوشحال می شود.»
دختر گل ها را پذیرفت. وقتی اتوبوس ایستاد و پیرمرد از اتوبوس پیاده شد، دختر دید كه او به طرف قبرستان كوچكی می رود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست