دوشنبه, ۲۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 17 June, 2024
مجله ویستا

تحلیل لایه لایه ای علت ها


تحلیل لایه لایه ای علت ها

تحلیل لایه لایه ای علت ها یکی از روش های آینده پژوهی است که سهیل عنایت الله آن را ابداع کرده و توسعه داده است

تحلیل لایه لایه ای علت ها یکی از روش های آینده پژوهی است که سهیل عنایت الله آن را ابداع کرده و توسعه داده است. هدف از پیاده سازی تحلیل لایه لایه ای علت ها ساخت شکنی پدیده های اجتماعی و رسیدن به درکی عمیق از لایه های زیرین مسائل و مشکلات است. پس از آشکار شدن لایه های مختلف پدیده ها و قرار گرفتن متن در بافت نوبت به تدوین و ارائه سناریو های بدیل آینده می رسد. در تحلیل لایه لایه ای علت ها حالت های مختلف دانستن اعم از علمی- تجربی، تفسیری – تاویلی، و فلسفی – انتقادی یکپارچه می شوند. ارزش و سودمندی این روش در پیش بینی بهتر و دقیق تر آینده نیست بلکه با ایجاد فضاهای گذار زمینه لازم را برای خلق آینده های بدیل فراهم می کند. همچنین کاربرد این روش هنگام سیاست گذاری عمومی و درازمدت نهایتا منجر به تهیه بینش های جامع تر، ژرف تر و اثربخش تر می شود.

تحلیل لایه لایه ای علت ها از چهار سطح تشکیل می شود که عبارتند از : لیتانی ، علت های اجتماعی ، جهان بینی و گفتمان مسلط ، و نهایتا اسطوره -استعاره.

۱) سطح اول لیتانی نام دارد که در فرهنگ مسیحی به معنی مراسم دعا و مناجات دسته جمعی است. لیتانی سطحی ترین لایه بوده و معرف دیدگاه رسمی و پذیرفته شده از واقعیت است.

۲) سطح دوم سطح علت های اجتماعی و معرف دیدگاه سیستمیک است. در این سطح داده های سطح لیتانی توضیح داده شده و مورد سوال قرار می گیرند.

۳) سطح سوم نمایانگر جهان بینی و گفتمان است. در این سطح فرض های استدلالی ، که بر بستر جهان بینی ها و ایدئولوژی ها قرار داشته و ناخودآگاه هستند واکاویده می شوند.

۴) سطح چهارم نشانگر اسطوره ها و استعاره هاست. این سطح در واقع معرف ابعاد انگیزشی ناخودآگاه موضوع است.

چالش اصلی کاربرد روش تحلیل لایه لایه ای علت ها حرکت بالا به ‍پائین و پائین به بالا در بین این چهار سطح است. بنابراین روش مذکور همه اشکال مختلف دانستن را در بر می گیرد. تنها از طریق واکاوی عمیق و زیربنائی لایه های علی است که می توان مطمئن شد آینده های بدیل و ناب شناخته و بررسی خواهند شد. ویژگی برجسته روش تحلیل لایه لایه ای علت ها این است که با تردید و شکاکیت درباره علت اصلی آغاز می شود. به هر صورت چه در آغاز و چه در انجام آینده در معرض سوال و پرسش قرار می گیرد.

روش تحلیل لایه لایه ای علت ها به پساساختارگرائی تعلق دارد. در این روش برخلاف روش هائی مانند "برنامه ریزی برپایه سناریوها"، "پس نگری از آینده به امروز"، و "تحلیل موضوعات نوپدید"، بر گسترش افقی فضای آینده ها کمتر تمرکز می شود. در واقع کانون تمرکز این روش گسترش عمودی فضای آینده یا همان لایه های زیرین و ضمنی پدیده هاست. معمولا اکثر روش های "آینده پژوهی" در سطحی ترین لایه ها باقی مانده و کمتر به عمق پدیده ها نفوذ می کنند. البته از آنجا که تسلط بر این روش و کاربرد درست و مناسب آن مستلزم استعدادهای تحلیلی پیشرفته و مهارتهای هرمونتیک قوی است که همگی ریشه در علوم انسانی، فلسفه، و اسطوره شناسی دارند احتمالا اکثر مشاوران آینده پژوه در ابتدا در زمینه فهم و کاربرد این روش مشکل خواهند داشت.

● ارزش افزوده تحلیل لایه لایه ای علت ها

به طور خلاصه می توان گفت که مهم ترین منافع روش تحلیل لایه لایه ای علت ها عبارتند از:

۱) گسترش دامنه و پرباری سناریوها

۲) در صورت کاربرد در قالب کارگاه آموزشی نهایتا منجر به گنجاندن نظرات و دیدگاه های مشارکت کنندگان با تخصص ها و علائق متفاوت می شود.

۳) دامنه بسیار گسترده تری از افراد با علاقه مندی ها و تخصص های متنوع و مختلف مانند نویسندگان، شاعران و هنرمندان می توانند درگیر پروژه آینده پژوهی شوند.

۴) موضع گیری های موافق و مخالف مشارکت کنندگان را لایه بندی می کند.

۵) جابجائی کانون و نگرش بحث و گفت و گو از حالت سطحی و روبنائی به سمت تامل عمیق تر و زیربنائی

۶) فراهم سازی دامنه ای برای اقدامات گذار

۷) پیشنهاد و توصیه اقدام های سیاستی که بر پایه لایه های مختلف تحلیل استوارند.

۸) طرح مجدد مولفه عمودی در تحلیل اجتماعی یعنی از نسبی گرائی پست مدرن به اخلاقیات جهانی

به طور کلی مطالعات آینده پژوهی انتقادی تحت عنوان پساساختارگرائی شناخته می شود. البته متفکرانی مانند میشل فوکو پساساختارگرائی را بیشتر به عنوان یک چارچوب کلی شناخت شناسی توسعه داده اند ولی تحلیل لایه لایه ای علت ها عی رغم فرار پست مدرنیسم از روشمندی در واقع یک روش تحقیق است که قصد دارد ماهیت گذشته، حال و آینده را مورد کند و کاو قرار دهد.

● ابعاد آینده پژوهی

به طور کلی می توان آینده پژوهی را در سه بعد همپوشان طبقه بندی کرد که عبارتند از:

▪ علمی – تجربی

▪ تفسیری – تاویلی

▪ فلسفی – انتقادی

در هر یک از این سه بعد درباره واقعیت، حقیقت، نقش سوژه، ماهیت جهان، و ماهیت آینده فرض های متفاوتی وجود دارد. اما سهیل عنایت الله ترجیح می دهد که این سه بعد را با یکدیگر ترکیب کند یعنی داده های مشهود ( پیش بینی کننده) را درون بافت معناهائی که به آنها می دهیم (‌ تفسیر کننده) قرار دهیم و سپس همه اینها را در ساختارهای تاریخی قدرت/ دانش، طبقه اجتماعی، جنسیت، و شناخت ببریم (‌ انتقادی).

در روش تحلیل لایه لایه ای علت ها بر خلاف روش های علمی – تجربی رسیدن به درک غیر شخصی و عینی زیاد مهم نیست، همچنین برخلاف روش های تفسیری رسیدن به تفاهم متقابل نیز آنچنان مهم نیست بلکه هدف عمده فاصله گیری از و نیز شکستن طبقه بندی های رایج و مسلط است. این فاصله گیری موجب می شود که ما وضعیت کنونی اجتماعی را شکننده بدانیم، آن را یک حالت خیلی خاص بدانیم و نه یک چارچوب طبقه بندی شده جهان شمول. در واقع آنچه که اکنون می بینیم یک گفتمان مسلط است درست شبیه یک پارادایم اما دربرگیرنده فرضیات شناختی

در رویکرد انتقادی پساساختارگرا وظیفه اصلی پژوهشگر پیش گوئی آینده یا تطبیق آینده ها (‌مانند رویکرد تفسیری)‌ نیست بلکه ایجاد تزلزل و تردید درباره واحدهای تحلیل است. به بیان دیگر وظیفه اصلی تعریف بهتر آینده نیست بلکه تا حدودی هدف اصلی به چالش کشیدن تعریف رسمی از آینده است. به عنوان مثال پیش بینی رشد جمعیت زیاد مهم نیست بلکه باید دید که چرا در گفتمان رایج اصلا جمعیت (‌یعنی تعداد نفرات) برجسته شده است و مثلا به جای آن مفاهیمی مانند اجتماع یا مردم به کار نمی رود.

از دیدگاهی گسترده تر حتی می توان پرسید که اصلا چرا باید جمعیت را پیش بینی کرد؟ چرا نرخ های رشد مهم تر از سطوح مصرف هستند؟ بی تردید نقش حکومت و دیگر اشکال قدرت مثلا نهادهای مذهبی در خلق گفتمان مسلط انکار ناپذیر است بویژه از این جهت که برخی سولات را طبیعی می کنند و بقیه موارد را قابل نقد می دانند. تنها از این طریق می توان فهمید که یک آینده خاص چگونه سلطه جو شده است. اما مهم تر از اشکال قدرت، واحدهای شناختی یا ساختارهای دانشی هستند که چارچوب آنچه دانستنی است را و آنچه دانستنی نیست را تعیین می کنند. یعنی چیزهائی که هوشمندی را تعریف یا کور می کنند. از این رو اگرچه ساختارها و نهادهائی مانند دولت مدرن ابزارهای مفیدی برای تحلیل هستند اما نباید آنها را جهان شمول دانست بلکه صرفا حالت های خاصی هستند که منبعث از تاریخ، تمدن، و شناخت ( مرزهای دانشی که چارچوب دانستن ما را تعریف می کنند) می باشند.

در رویکرد پساساختارگرا تلاش می شود که روندها و رویدادها در معرض شک و تردید قرار بگیرند. وظیفه اصلی پژوهشگر مانند آنچه که پژوهش های تحلیل نئومارکسیستی تاکید می شود صرفا تشخیص خاستگاه طبقاتی این روندها و رویداد ها نیست. در واقع موضوع این نیست که چه روندها یا رویدادهای دیگری می توانستند مطرح شوند که نشده اند بلکه هدف تشخیص این نکته است که یک موضوع خاص اصلا از همان ابتدا چگونه در قالب یک رویداد یا روند ساخت یافته است و همچنین هزینه های این ساخت اجتماعی خاص چه بوده است. یعنی اینکه کدام یک از پاردایم ها بواسطه نام بردن از این روند یا رویداد خاص به مزیت و برتری می رسد.

یکی از سودمندترین شیوه های فاصله گیری از حال و اکنون به کاربستن شیوهای مختلف دانستن بویژه رجوع به طبقه بندی دانش در تمدن های مختلف است. به عنوان مثال، در مورد موضوع جمعیت می توان از تمدن های مختلف مانند کنفسیوسی، اسلامی، هندی، و غیره پرسید که گفتمان جمعیت را چگونه می سازند. در این صورت سناریوهای مربوط به آینده جمعیت بسیار بیشتر در معرض نقد قرار می گیرند زیرا منطق اصلی طبقه بندی سناریوها که در این حالت به جمعیت مربوط می شود وارد یک رقابت با دیگر منطق ها می شود. در واقع کانون تمرکز این خواهد بود که چگونه شمارش نفوس، درک مردم از زمان، رابطه آنها با خود، دیگران، و حکومت را تحت تاثیر قرار می دهد.

در نتیجه هدف عمده آینده پژوهی انتقادی مختل سازی روابط قدرت کنونی از طریق نقد و پرسش از طبقه بندی های رایج و طرح مکان ها یا سناریو های دیگر برای آینده است. زمانی که فاصله گیری تاریخی، آینده، و تمدنی رخ دهد آنگاه حال و اکنون کمتر صلب و محکم به نظر می رسد و در واقع حال و اکنون صرفا قابل توجه خواهد شد. بدین ترتیب فضاهای سخت و محکم واقعیت، شل و رها شده و امکان های نوین، ایده های جدید و ساختارهای بدیع ظهور می یابند. در اینجا چیستی حقیقت آنچنان مهم نیست بلکه مهم چگونگی کارکرد حقیقت در یک ترتیبات سیاستی خاص، چگونگی به خاطر آمدن حقیقت در اذهان، هویت کسانی که حقیقت را به ذهن دیگران می آورند، چگونگی اشاعه و گسترش حقیقت، و چگونگی نفع و ضرر بردن برخی افراد خاص به خاطر نام بردن از برخی موضوعات به عنوان حقیقت، واقعیت و قابل توجه است.

در این رویکرد، زبان صرفا نماد نیست بلکه در ساخت واقعیت نقش دارد. چنین نگرشی کاملا متفاوت از نگرش حاکم بر قلمرو علمی – تجربی است که در آن زبان یک شیوه کاملا شفاف است که صرفا واقعیت را بی طرفانه توصیف می کند. همچنین کاملا متفاوت از نگرش حاکم بر قلمرو تفسیری است که در آن زبان مبهم بوده و واقعیت را به شیوه های خاصی رنگ آمیزی می کند.

روش تحلیل لایه لایه ای علت ها با حرکت بالا و پائین در سطوح چهارگانه، نگرش های مختلف شناختی را وارد می کند اما آنها را در سطوح مختلف مرتب می کند. اگر حرکت بالا و پائین در بین این سطوح انجام نشود روش <<تحلیل لایه لایه ای علت ها>> با ضعف بزرگی همراه خواهد بود چرا که فقط در پی طبقه بندی های بهتر می روند بی آنکه بخواهد سیاست های خردمندانه تر تهیه کند. در واقع بازگشت از لایه های پائین تر گفتمان و استعاره به لایه سطحی لیتانی منجر به تهیه سیاست های کل نگر تر خواهد شد.

در رویکردهای تفسیری و انتقادی، نگاه به آینده پژوهی از دریچه تمدنی بسیار محوری است. در پژوهش های تمدنی در واقع طبقه بندی های رایج و کنونی در معرض پرسش قرار می گیرند زیرا این طبقه بندی ها غالبا بر پایه تمدن مسلط شکل گرفته اند (مثلا امروزه تمدن غرب مسلط و طبقه بندی های آن مقبول و رایج است). بدین ترتیب پژوهشگران در می یابند که در پشت واقعیت تجربی واقعیت فرهنگی و در پشت آن نیز جهان بینی قرار گرفته است.

● جعبه ابزار آینده اندیشی پساساختارگرا

اولین واژه مهم در جعبه ابزار آینده اندیشی پساساختارگرا، ساخت شکنی است. در اینجا ما متن را می گیریم ( منظور از متن هر چیزی است که بتوان آن را نقد کرد اعم از یک فیلم، یک کتاب، یک جهان بینی، یک شخص- چیزی یا کسی که بتوان آن را خواند) و آن را به مولفه ها و اجزایش می شکنیم و می ‍پرسیم چه چیزی آشکار و مشهود است و چه چیزی پنهان و نامرئی؟ پرسش های تحقیقی که از این دیدگاه پدید می آیند عبارتند از:

▪ ساخت شکنی

در سطح دانش چه کسی به مزیت دست می یابد؟ در سطح اقتصادی و اجتماعی چه کسانی نفع می برند؟ چه کسانی ساکت شده اند و می شوند؟ سیاسی کاری حقیقت چیست؟

بر حسب آینده پژوهی ما باید بپرسیم که کدام آینده برای چه کسانی منفعت و مزیت ایجاد می کند؟ کدام فرضیات آینده قابل ترجیح شده اند؟

دومین واژه مهم تبار شناسی است. این یک تاریخ است البته نه یک تاریخ پیوسته از رویدادها و روندها بلکه بیشتر تاریخی از پاردایم هاست. تبارشناسی به پژوهشگر نشان می دهد که کدام گفتمان ها سلطه جو بوده اند و چگونه واژه تحت مطالعه از درون این گفتمان های رایج سفر کرده است. بنابراین همانطور که نیچه، فیلسوف آلمانی، بحث می کند چه چیزی اخلاقی هست یا نیست در مرتبه بعد از دانستن اینکه تبارشناسی اخلاق چیست قرار می گیرد. اینکه بدانیم اخلاق چگونه و از درون چه گفتمان هائی مناقشه انگیز می شوند.

▪ تبارشناسی

کدام گفتمان ها در ساخت حال و اکنون بر بقیه پیروز شده است؟ این گفتمان ها چگونه در طی تاریخ سفر کرده اند؟

چه نقاطی بوده اند که در آنها موضوع مد نظر مهم یا مناقشه انگیز شده است؟

تبارشناسی های آینده احتمالا چه خواهد بود؟

سومین واژه فاصله گیری است. این برای تمایز قائل شدن بین غیر شخصی بودن نگرش علمی – تجربی و تفاهم متقابل پژوهش های تفسیری است. فاصله گیری موجب برقرار پیوند نظری بین تفکر پست مدرن و آینده پژوهی می شود. در نتیجه سناریوها فقط پیش بینی نمی شوند بلکه تصاویری از ممکن ها می شوند که اکنون را نقد می کنند، که اکنون را فقط قابل توجه می کنند، و از این رو امکان پیدایش دیگر آینده ها را فراهم می کنند. برای فاصله گیری می توان از ادبیات آرمان شهری نیز بهره برد، مکان های کامل یا ناکجا آباد یا دور یا حتی فضاهای دیگر.

▪ فاصله گیری

چه سناریوهائی اکنون و امروز را قابل توجه و برجسته می کنند؟ چه سناریوهائی امروز را ناآشنا می کنند؟ عجیب و غریب؟ چه سناریوهائی امروز را خیلی غیر طبیعی می کنند؟

آیا این سناریوها در فضای تاریخی هستند (‌یعنی سناریوهائی که می شد ظهور کنند اما نکردند) یا در فضای اکنون و آینده هستند؟

چهارمین واژه گذشته ها و آینده های بدیل است. اگرچه در آینده پژوهی فقط برآینده های بدیل تمرکز می شود اما در چارچوب انتقادی پساساختارگرا به همان اندازه که آینده محل تردید و تشکیک است گذشته نیز مورد نقد و بررسی قرار می گیرد و در بست پذیرفته نمی شود. در واقع گذشته ای که ما به عنوان حقیقت می بینیم یک ثبت کاملا خاص از تاریخ است که اغلب توسط پیروزمندان تاریخ نگاشته شده است. پیامدهای این دیدگاه به شرح زیر است:

▪ گذشته ها و آینده های بدیل

کدام تفاسیر از گذشته ارزشمند شناخته می شوند؟ کدام تاریخ ها امروز را متزلزل کرده و در معرض نقد و تردید قرار می دهند؟ کدام چشم اندازها برای حفظ و نگهداری امروز استفاده می شوند؟ کدام چشم اندازها وحدت امروز را شکسته و پاره می کنند؟

آخرین واژه مرتب سازی مجدد دانش یک بعد متفاوت را به مطالعه آینده اضافه می کند و بسیار شبیه کاری است که در آینده پژوهی از دریچه تمدنی رخ می دهد. مرتب سازی مجدد دانش از این جهت شبیه ساخت شکنی و تبارشناسی است که طبقه بندی های خاص را از نو تعریف کرده و آنها را باز می کند اما کانون تمرکز آن بر این است که چگونه برخی طبقه بندی های معین مانند تمدن یا عصرهای تاریخی دانش را مرتب می کنند.

▪ مرتب سازی مجدد دانش

چگونه مرتب سازی دانش بین تمدن ها، جنسیت ها، و شناخت ها متفاوت است؟ چه چیزی یا چه کسی لقب دیگران را دارد؟ چگونه مرتب سازی دانش ترتیب های کنونی را غیر طبیعی می کند و آنها را به جای اینکه جهان شمول باشند مختص یک وضعیت مشخص می کنند؟

پنج واژه ای که از آنها نام برده شد بخش مهمی از جعبه ابزار آینده اندیشی پسا ساختارگرا را تشکیل می دهند.

▪ دیدگاه تمدنی

هنگامی که آینده پژوهی از دریچه تمدنی انجام می گیرد ضروری است که استعاره ها و اسطوره های هدایت کننده ساخت چشم انداز آینده کاملا بررسی و کاوش شوند. در دیدگاه تمدنی از آینده واقعی یک گام به عقب برداشته شده و فرضیات عمیق تر درباره آینده بویژه موارد غیر عقلانی مد نظر قرار می گیرند. به عنوان مثال برخی سناریوهای خاص فرض های خاصی درباره ماهیت زمان، عقلانیت و عاملیت دارند. در واقع اعتقاد به اینکه آینده همچون یک تاس است که پرتاب می شود با اعتقاد به این مثل عربی که می گوید: "به خدا توکل کن ولی شترت را هم ببند" یا با نگرش آمریکائی به آینده که آن را بی کران و سرشار از فرصت و انتخاب می داند کاملا متفاوت است. همچنین برای کسی که از دریچه تمدن کنفوسیوسی به آینده نگاه می کند انتخاب و فرصت در زمینه خانواده و آباء و اجداد وجود دارد و نه صرفا به عنوان تصمیم های فردی.

علاوه براین باید تاکید که آینده پژوهانی که در خارج از دنیای غرب کارگاه ها و دوره های آموزشی برگزار می کنند اگر از استعاره های متعارفی مانند یک دو راهی یا چند راهی، تصویری در آینه عقب خودرو، یا حرکت در یک جریان خروشان به سمت جلو برای نمایش آینده استفاده کنند مخاطبان به ندرت آنها را معنی دار می دانند. در واقع اکثر مردم آسیا با استعاره درخت (یعنی یک ماهیت ارگانیک که در زمین ریشه داشته و شاخه های متعددی دارد) یا استعاره فرش ظریف (با طرح ها و نقش های متنوع که خدا آن را بافته و می بافد)‌ یا استعاره نارگیل (‌ که بیرون آن سخت و درون آن نرم است)‌ یا سوار شدن در خودروئی که راننده اش کور است (یعنی فقدان کامل کنترل) آینده را می بینند.

ساخت شکنی استعاره های متعارف و سپس تبیین استعاره های بدیل روشی قدرتمند برای نقد اکنون و خلق امکان آینده های بدیل است. استعاره ها و اسطوره ها نه تنها شالوده های عمیق تمدنی آینده های خاصی را آشکار می کنند بلکه خلق و فهم آینده را به فراتر از کوشش های عقلانی و طراحی می برند. این کار عنصر ناخودآگاه و اسطوره ای را به گفتمان های حول آینده اضافه می کند.

روش تحلیل لایه لایه ای علت ها شامل این بعد استعاری بوده و آن را با دیگر سطوح تحلیل پیوند می زند. در این روش گام اول پذیرفتن این فرض است که واقعیت و شیوه های دانستن در سطوح مختلف وجود دارد. افراد، سازمان ها، و تمدن ها، جهان بینی های متفاوتی چه از لحاظ عمودی و چه از لحاظ افقی دارند.

وحید وحیدی مطلق


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.