پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
پرونده شاعر فقط با مرگش بسته می شود
▪ جناب دکتر کاخی! پیش از هر سخنی، لازم است از وقت و فرصتی که برای این گفتوگو دادید، سپاسگزاری کنم. اما انتشار کتاب «گفتوگوی شاعران» که بهتازگی با نظارت و پیگیری شما، به گنجینة کتابهای مرجع در تبارشناسی اندیشه و ساخت هنری شاگردان مکتب شعر نیما، افزوده شده است، یادآوریها و اشاراتی را میطلبد که تذکر این اشارهها و نکتهها، آن هم از جانب حضرت عالی که، باعث و بانی نشر تقریباً همزمان آن در ایران و آمریکا شدهاید، برای مخاطبان دور و نزدیک شعر فارسی، غنیمت خواهد بود، اگر ممکن است، دربارة آنچه که در شکلگیری این کتاب، از آغاز تا انجام تأثیرگذار بوده برای ما و مخاطبان «مجله شعر» روشنگری بیشتری بفرمایید.
ـ دکتر کاخی: عرض شود به حضورتان، این کتاب که اسمش «گفتوگوی شاعران» است، کتابی است که میشود گفت سرنوشت حیرتآوری دارد و من اسم این گفتوگو و مصاحبه را گذاشتهام «مصاحبه سمج» به علت اینکه این مصاحبه چهل سال صبر کرد تا تاریخ چاپش برسد. بانی و باعث این گفتوگو شخصی است به نام «گرداری لعل تیکو» که اگر مجلات اوایل دهه چهل به بعد را ورق بزنید، این آقا در آنجا مقالات زیادی دارد و استاد تدریس زبان فارسی در دانشگاههای آمریکایی، از جمله دانشگاه برکلی است که از دانشگاههای معتبر آمریکاست.
ایشان به کمک یکی از دوستانش به نام حسن کامشاد (از مترجمان معروف که حتماً میشناسید) در تابستان ۱۳۴۴ به ایران میآید و با «فروغ» آشنا میشود. از این طریق «استدیو گلستان» که در آن وقت تعدادی از شاعران و نویسندگان با آن رفت و آمد و همکاری داشتند، از «فروغ» خواهش میکند که اگر امکان داشته باشد، مصاحبهای را با چند نفر از شاعران آن زمان ترتیب بدهد. فروغ سؤال میکند که چه شاعرانی مد نظر او هستند و او هم میگوید کسانی که در واقع پایهگذاران سبکهای مختلف شعر نو و ادامهدهندگان سنت شعر نیماییاند از جمله شاملو، اخوان، خودت (فروغ) و سهراب سپهری، که به خاطر خصومت با حاکمیت موجود مجال انتشار اشعار و افکار خود را نمییابند.
در سال ۴۴ اگر به یاد بیاورید، این چهار شاعر اگرنه در اوج شهرت بودند، به اعتبار مخالفتی که با رژیم داشتند و یا لااقل بعضیهاشان مثل سپهری که اهل سیاست نبود و قطاری را میدید که «سیاست میبرد و چه خالی میرفت» اما لااقل مؤانستی هم با حکومت نداشت لذا از جانب رژیم تبلیغاتی برای اینها نمیشد بلکه طبیعتاً محدود هم میشدند. به هر صورت در این زمان، بیشتر اخوان ثالث و شاملو و بعد هم این دو نفر (فروغ و سهراب) چهار ستون بنای شعر پس از نیما بودند. فروغ هم میگوید که تمام سعیام را میکنم که اگر شد این گفتوگوی چهار نفره را ترتیب بدهم. پس آقای گرداری تیکو هم در تهران میماند تا آنکه فروغ اطلاع میدهد که یک شبی را قرار گذاشتهایم که شاعران مورد نظر بیایند و شما هم بیایید و مصاحبهتان را انجام بدهید.
آقای تیکو با یک ایرانی به نام «دکتر بنانی» که او هم از استادان ادبیات فارسی در آمریکا بوده میگوید که همراهش بیاید و دکتر بنانی هم ضبط صوتی داشته که با خودش میآورد (و چه کار خوبی هم میکند) این جمع، هر چیزی را که میگویند ضبط میشود و هر چه هم که در آن نوارها ضبط شده، بدون هیچ حذف و کاستی در این کتاب آمده است.
به هر صورت شاعران مورد نظر، در منزل فروغ جمع میشوند و البته دو سه نفر دیگر هم آنجا حاضر شده بودند؛ آقای محمود آزاد تهرانی، خود آقای کامشاد و مرحوم سیروس طاهباز که البته این سه نفر در گفتوگو شرکتی نداشتند و فقط محمود آزاد در بعضی جاها، اظهار اطلاعی میکند و البته میدانید که محمود آزاد تهرانی (م. آزاد) در آن زمان و در نسل پس از اخوان ثالث، از لحاظی در اوج اعتبار و شهرت خودش بوده است.
علیایحال اینها میآیند و «آقای تیکو» در مقدمه همین کتابش میگوید که: من احساس کردم که بعضی از اینها، سالهاست که همدیگر را ندیدهاند. فکر میکنم اشاره به اخوان و شاملو میکند، هر چند که این دو سالها با هم زندگی کردند.
ولی آن زمان، نه اینکه اتفاقی میانشان افتاده باشد ولی به دلایل زندگی شخصی هر کدام، کمتر همدیگر را میدیدند. این چهار نفر اصلی، یعنی فروغ و سپهری و شاملو و اخوان، از لحاظ شکفتگی شعری، در همین زمان، در اوج خودشان بودهاند، به لحاظ اینکه شما میبینید، اخوان، کتابهای زمستان و آخر شاهنامه را منتشر کرده بوده است و در همین سال ۴۴ «از این اوستا» را هم منتشر کرده است که منظومهها و شعرها و کتابهای بعدی شعر اخوان هیچکدام، هرگز به پای این سه کتاب نرسیدند. شاملو هم هوای تازه و باغ آینه و آیدا در آینه را منتشر کرده است که باز آنچه شاملو را به عنوان شاملو به شعر معاصر ما معرفی کرد بیشتر همین سه کتاب بود نه کتابهایی که پیش از این منتشر کرده بود و بعد از این هم دیگر شاملو، اعتباری فراتر از این مجموعهها کسب نمیکند با اینکه راههای دیگری هم میرود که قابل توجه و اعتنایند، یعنی به هر صورت در سال ۴۴، شاملو در اوج پختگی و شکفتگی خودش قرار دارد، فروغ هم، در همان زمان «تولدی دیگر» را منتشر کرده و سپهری هم شعرهای کتاب «حجم سبز» را که بهترین اثر اوست، چاپ کرده بود ولی خود کتاب «حجم سبز» به صورت جامع و مستقل زیر چاپ بوده، یعنی گذشته از چاپ کتابهای «صدای پای آب» و «مسافر»، شعرهای کتاب «حجم سبز» سپهری، در مجلات آن زمان مثل «دفترهای زمانه» و یا «آرش» به چاپ رسیده بوده است، بنابراین، اینها از لحاظ صلاحیت شعری و آگاهی به آفاق شعر معاصر در اوج خودشان بودهاند.
و چون خیلی بدون مقدمه، این گفتوگو و شرایط آن فراهم و بعد برگزار میشود، در همین ابتدای کار این چهار نفرکه به اضافه م. آزاد میشوند پنج نفر نمیدانند که راجع به چه چیزی صحبت کنند؟ از کجا شروع کنند؟ و اینکه از «نیما» شروع کنند را فعلاً فراموش میکنند و میگویند که آنقدر گفتند از نیما شروع کنیم که در همان نیما ختم میشوند؛ بنابراین پیشنهاد میکنند که این کار را نکنیم و بیاییم راجع به سبکهای خودمان یا راجع به شعر فارسی معاصر و مسائل شعر فارسی صحبت کنیم. دقیقاً مسائل شعر فارسی که اولین مسألهاش «سانسور» آن زمان رژیم شاه بود. و شروع میکنند به ایراد گرفتن و گفتن اینکه اگر یک شرقشناس یا ادیب یا کسی با چنین اعتباری از خارج بیاید به ایران، این دستگاهها نمیگذارند که آن شرقشناس یا ادیب با این گروه از شاعران، سر و کار و مراوده داشته باشند و حکومت وقت، کسانی دیگر مثل ابراهیم صهبا یا حداکثر فریدون توللی و نادرپور را که میتوانیم بگوییم آباء «مجلة سخن» بودهاند، بیشتر مورد نظر و توجه خارجیها قرار میداده است و... بدیهی است که تندرویهایی هم در این زمینه میکنند، بهخصوص در رابطه با مرحوم خانلری و حتی نسبتهایی به او میدهند که مثلاً او خانلری] در فرودگاه، دستگاهی فعال داشته است و یا با سفارتخانهها در ارتباط بوده است که به محض ورود یک آدم اهل ادبیات و شعر، اینها مستقیماً به خانلری و اصحاب مجلة سخن معرفی و با آنها به عنوان نماینده شعر فارسی آشنا شوند که تصور نمیکنم چنین چیزی وجود داشته باشد، به هر حال حالا که همه اینها به جاودانگی پیوستهاند و دیگر در میان ما نیستند ما هر کدام از اینها را که نگاه میکنیم از نیما گرفته تا خانلری و بعد هم این شاعران بزرگ پس از نیما که دربارهشان صحبت میکنیم، هر کدام سهم بسیار باارزش و برجستهای در ادبیات روزگار ما داشتهاند و البته هر کدام به شیوهای و در سطحی متفاوت، و بدیهی است که اختلاف سلیقه و منش هم داشتهاند.
اما اختلاف سلیقه نه تنها، ضرری به شعر معاصر نمیزند بلکه همین اختلاف سلیقه، شیوههای مختلفی را از شعر نیمایی برای ما، به یادگار و باقی گذاشته است که میبینیم اخوان، موازین وزن و قافیة نیمایی، را عیناً رعایت میکند. از لحاظ باطن شعر، اما هر چهار نفر اینها، آن باطن توجه نیما را، ترکیبات جدید، مضامین جدید، موسیقی درونی شعر و آن تکنیکهایی که نیما بر آنها انگشت گذاشته را رعایت میکنند ولی از لحاظ ظاهر و فرم بیرونی شعر، شاملو شعر منثور میگوید، فروغ و سپهری با رعایت وزن نیمایی، کارکرد نیمایی قافیه را رها میکنند و بیشتر به شعری که با زبان امروز و سادگی آن همخوانی بیشتری دارد روی میآورند، برخلاف شاملو و اخوان که شاملو بیشتر از نثر کلاسیک فاخر و معتبر و اخوان بیشتر از شعر کلاسیک بهره میگیرند و استفاده میکنند و....
علیایحال این جلسه به پایان میرسد خودش به آمریکا می برد تا آنها را پیاده و یک جلسه دیگر هم در خانه شاملو میگذارند و آقای تیکو این نوارها را با و به صورت کتاب منتشر کند... سال بعد آقای تیکو برمیگردد به ایران و فروغ را سه ـ چهار جلسه میبیند و میخواهد که بیشتر با فروغ صحبت کند، چون مقالهای دربارة فروغ مینویسد و در آمریکا چاپ میکند و در یک انجمنی قرائت میکند، که اُدَبا و مجلات ادبی آمریکا خیلی تحت تأثیر قرار میگیرند که «فروغ» را بیشتر بشناسند، حتی بعضاً فکر میکنند که فروغ برجستهترین چهرة قرن شعر فارسی است؛ بنابراین ایشان به ایران باز میگردد که بیشتر راجع به فروغ کار کند و سه جلسه هم فروغ را میبیند و بحثهایی میکند که اینها را هم در مقدمهای که نوشته بیان کرده است.
کمی بعد از این تاریخ، فروغ میمیرد و آقای تیکو، سالها بعد به ایران باز میگردد و به این فکر میافتد که چرا فقط این شعرها و مصاحبهها را چاپ کند؟ بهتر است که بیاید و درباره ادبیات ایران کاری انجام دهد، بنابراین قصههایی را از آلاحمد و چوبک و بهآذین و دیگران میگیرد و به آمریکا میبرد و شروع میکند به ترجمه کردن این قصهها. دوباره مدتی که میگذرد به فکر این میافتد که چه بهتر که دربارة کل ادبیات فارسی اثری ادبی پدید آورد و باز قضیه طول میکشد و یک مقدارفراهم کردن مقدمات این کار طول میکشدکه یک مرتبه در حالیکه ایشان در حال فراهم کردن این مقدمات است تا نتیجه بگیرد که شعر فارسی و ادبیات فارسی معاصر به یک نوع «سکولاریزاسیون» یا سکولاریزم ادبی دارد نزدیک میشود، یعنی اینکه یک مقداری، نه آنکه از «دین» فاصله بگیرد بلکه به اصطلاح عامیانه، دارد خرج خودش را از دین جدا میکند. انقلاب میشود و به طوری که خودش میگوید: تمام رشتههایم یک مرتبه پنبه شد و خلاصه به قول نیما «کشتگاهم خشک آمد». و بنابراین به این نتیجه میرسد که آن تز و تئوری را رها کند و اقدام کند به چاپ کردن کتابهایی که از قصهنویسان معاصر، ترجمه کرده است. در همین حال به فکر مصاحبهای میافتد که سالها پیش در سال ۴۴ ۱۳شمسی در [۱۹۶۵. م] در تهران، با شاعران ایرانی انجام داده بود. در سال ۱۹۹۶ (۱۳۷۵ شمسی) آقای تیکو، عزمش را جزم میکند که پس از نزدیک به ۳۱ سال، مصاحبهاش را منتشر کند، اما در همین ایام دچار بیماری صعبی ـ ظاهراً سرطان ـ میشود که تا آخر عمرش او را رها نمیکند، با وجود این ایشان به همراهی و کمک یکی دو نفر از شاگردانش به نامهای آقای بنانی، خانم جانت اسما و آقای دکتر انوشیروانی که الان در شیراز استاد دانشگاه هستند ( اینها شاگردان دوره دکتری دکتر تیکو بودند.) شروع میکند به ترجمة متن مصاحبه و از اینها هم خواهش میکند که متن مصاحبه را از نوارها پیاده کنند تا او کار ترجمه آنها را به انگلیسی، سامان دهد. به هر صورت کار را ترجمه میکند و آماده میسپرد به دست آقای بنانی که نوارهای اصلی را در سال ۱۳۴۴ تهیه کرده است و اندکی بعد از آن هم خودش فوت میکند. شاگردان دکتر تیکو هم متن این نوشتهها را ویرایش و مرتب میکنند و چند سال طول میکشد تا در سال جاری، بالاخره این کتاب در آمریکا به صورت دو زبانه چاپ میشود.
بنابراین یک مقدمه آقای تیکو مینویسد، یک مقدمه دکتر بنانی و یک مقدمه هم خانم اسما و آقای دکتر انوشیروانی، هر کدام برای کارهایی که در تدوین این کتاب کردهاند، و پروسه شکلگیری آن را توضیح میدهند.
این کتاب را «دکتر شفیعی کدکنی» شبی به من ارائه داد و گفت که این روزها چنین کتابی به دستم رسیده و بهتر است که در ایران نیز چاپ شود. من هم کتاب را گرفتم و همان شب ورق زدم و تا نزدیکیهای صبح سَرَم گرم این کتاب بود؛ و به فکر این افتادم که این مقدمهها را ترجمه کنم، ثانیاً متن را که درست پیاده نشده بود و یا گاهی اشتباهات لفظی در آن دیده میشد، و یا کسر و کمبودهایی در انشای آن وجود داشت [با ذکر اینکه در متن اصلی چه چیزی ثبت شده است] مقداری رفع و رجوع کنم تا این کتاب و به قول خودم «مصاحبه سمج» به دست مخاطب ایرانی آن برسد. چرا که با خودم این طوری فکر میکردم که این چهار نفر، اگر یک جا نشسته باشند و با هم حتی راجع به دیوار روبهرویشان هم صحبت بکنند، بعد از چهل سال (یعنی از ۱۳۴۴ تا الان ۱۳۸۴ دقیقاً چهل سال) این امر منحصر و قابل ارائهای است. چون من فکر نمیکنم چنین اتفاقی در طول شعر فارسی افتاده باشد که چهار شاعر بزرگ به همراه یک شاعر دیگر که آن هم به هر حال جزء شعرای مطرح روزگار ماست و چند نفر دیگر که آنجا نشستهاند و حضور دارند، با هم بنشینند و راجع به شعر فارسی و مسائل آن و معرفی شعر فارسی در خارج و نیز سبکهای شعر خودشان و نگاهشان به شعر گذشته و امروز خیلی آزادانه و بدون تعارف صحبت کنند و این حرفها و گفتهها حتی یک ویرایش و رتوش ادبی هم نشود و بعد از این همه سال، منتشر شود. بنابراین هر کس که به شعر علاقه داشته باشد و این کتاب را بخواند، میتواند در یک نگاه پی ببرد که این چهار نفر در آن زمان به چه میاندیشیدند و محیطهای بحث در آن زمان چگونه بوده است و جای هر کدام از اینها بنابر گفتة خودشان کجاست در این مصاحبه مثلاً فروغ به عنوان یک شاعر بسیار باقریحه، صحبتهایی که میکند، همهاش از قریحهاش ناشی میشود و از اطلاعاتش نیست؛ شاملو به عنوان یک شاعر پیشرو، اخوان به عنوان یک شاعر بااطلاع راجع به وزن شعر آزاد یعنی شعر نیمایی و کلاً بااطلاع از سنت کلاسیک تا مدرن شعر فارسی، که حتی در این مباحثه و مصاحبه راجع به این مسائل از طرف حاضران در بحث مورد سؤال قرار میگیرد و محل رجوع است و از عجایب روزگار اینکه سهراب سپهری از اول جلسه که از همه زودتر هم به جلسه میآید و تا آخر جلسه هم هست، فقط یک جا صحبت میکند و آن هم یک جملهای است که به آقای تیکو میگوید که «من شهرتم در نقاشی است و نه در شعر» اما حاضر است و بحث را به دقت دنبال میکند و خود این موضوع هم کاملاً وجوه شخصیتی و احوال آدمهای این جمع را به خوبی روشن و آشکار میکند. مثلاً شما آن صداقت و سادگی و تازگی و جوانی فروغ را به رأیالعین در این کتاب میبینید. جاافتادگی آن دو نفر دیگر یعنی اخوان و شاملو را هم میبینید و سپهری را که فعلاً پیش اینها نشسته، با آنکه سوابق طولانی در شعر گفتن دارد و حتی من از او قصایدی خواندهام که به دوران نوجوانیاش بازمیگردد، با این همه اینجا سعی کرده که فقط مستمع باشد تا گوینده و اتفاقاً مستمع مشتاقی هم هست، چون که آقای تیکو در همان مقدمهاش اشاره میکند وقتی که من به خانه فروغ آمدم، سپهری پیش از من اینجا رسیده بود...
این کتاب خوشبختانه مقدمات چاپ را پشت سر گذاشته است، وزارت ارشاد هم زود مجوز چاپش را صادر کرد و من این کتاب را به انتشارات زمستان واگذار کردم مثل تمام کتابهایی که تا به حال راجع به اخوان کار کردهام به خانواده اخوان واگذار کردم و همه حقوق آن را هم به این خانواده محترم سپردم.
▪ با عنایت به سابقة دوستی و دست کم آشنایی نزدیک حضرت عالی با بیشتر طرفهای گفتوگو در این کتاب که هر کدام از استوانههای شعر امروز ما به شمار میآیند و نیز اشراف توأمانی که بر شعر و ادب کهن و نو پارسی داشتهاید و دارید و از همین منظر نیز کتابهای ماندگاری را در نقد و سنجش و نیز معرفی و تدوین شعر دیروز و امروز فارسی از شما شاهد بودیم، از منظر سنجشگری که نزدیک به نیم قرن تجربه شعر معاصر را، به همراه همة فراز و نشیبهای آن، از نزدیک شاهد بودید، تأثیر باطنی و اصیل انتشار این کتاب را بر مخاطب شعر امروز، چگونه ارزیابی میکنید؟ این پرسش را در پسزمینهای خدمتتان عرض میکنم که «جریان نقد و نظریة ادبی معاصر» ما را شکل داده است، یعنی از همان نقدهای آغازین این جریان در اواخر دهة چهل و اوایل دهة پنجاه تا همین امروز و مشخصاً ده، پانزده سال اخیر که حجم و کمیت نظریهپردازی و تئوریمداری، به یک وجه ذاتی در آفرینش شعر شاعران جوان و حتی شاعران پیشکسوت و مثلاً مطرح این روزگار، تبدیل شده است و این اتفاق البته در صورتی افتاده است که ماحصل تلاش و آفرینشگری هیچ کدام از همین شاعران مجموع آمده در کتاب «گفتوگوی شاعران» از دل تئوریپروری و نظریهپراکنیهای مرسوم، بیرون نیامده است اما دقیقاً در این چهل سالی که ما ـ چشم حسود کور ـ ابتدا صاحب منتقدان حرفهای شعر و پس از آن دچار افاضات استوار کرسینشینان نظریهپردازی و تئوریسازی شدیم یعنی از همان اواسط دهة چهل تا امروز در اواسط دهه هشتاد خورشیدی، هیچ شاعری در قدر و مرتبة شاعران تئوری نخوانده و نظریه،تدریسنکردة پیش از خود ـ یعنی نیما، اخوان، فروغ، سپهری و شاملو ـ نتوانسته قد علم کند و جدای از هَل من مبارز طلبیدنهای شخصی و گاه گروهی، جایی در سبد شعرهای اصیل خانوادة شعر فارسی، باز کند!
ـ دکتر کاخی: اولاً آنچه شما فرمودید من قبول دارم. و تماماً دلیل بر این است که شما یک نگاه عمیق و طرازی نسبت به شعر معاصر دارید. من هم در همة این موارد با شما همعقیده هستم.
من این را که مثلاً کسی بیاید شعر را تئوریزه بکند و به بازماندگان سبک خودش دیکته بکند که من این طور در این کار فکر میکردم و تو هم باید این طور فکر بکنی، نه پیشنهاد میکنم، نه توقع دارم و نه لازم میدانم؛ اما بیش از هر چیز، من اینجا میتوانم چند مورد را اضافه کنم که بعضاً مواردی از این یادآوریها به صورت مستقیم به این کتاب مربوط نمیشود اما به کسانی که این کتاب از گفتوگوهای آنها شکل گرفته است، مربوط میشود.
قبل از همه اینکه ما میبینیم در زمان برگزاری این نشست و گفتوگو، مُسِنترین شاعر این جمع شاملو بوده است که چهل سال داشته و از بیست و چند سالگی به کار شعر پرداخته و خود شاملو در همین گفتوگو میگوید که من اصلاً از شعر بدم میآمد، اما «نیما» باعث شد که من به شعر گرایش پیدا کنم و از طریق نیما، حافظ و شاعران دیگر، از جمله خیام را شناختم. اخوان هم در این زمان نقطهنظرات خودش را دربارة وزن نیمایی (اگرچه بعدها با تغییرات و تحولاتی که در آن ایجاد کرده و در کتاب «بدعتها و بدایع نیما» و سپس «عطا و لقای نیما» منتشر میکند) به صورت کلیات مبانی آن، در حد یک مقاله طراحی و آماده کرده بوده است و فروغ هم که تازه از اسارت سه کتاب عصیان و دیوار و اسیر خودش را نجات داده و پس از مدتی اندیشیدن و خواندن و شاید هم تجربه کردن به یک جهانبینی و دستاورد تازه در شعر معاصر فارسی نائل شده بود ( او یکی از نقطههای بسیار بسیار معتبر معاصر ماست به طوری که در یکی از کتابهای مرجع بزرگ ادبی که در آمریکا منتشر شده و چندین جلد را شامل میشود و راجع به شعر جهان از گذشته تا حال صحبت کرده، میبینید که در آنجا از شعر امروز ایران فقط چند سطری راجع به فروغ نوشته شده و اسمی هم از نیما برده شده است، در حالی که در همین کتاب، دهها صفحه راجع به شعر معاصر عرب نوشته، در حالیکه شاعران عرب خودشان میگویند که نوپردازی را از ایرانیان آموختند و بیست سال پس از آنکه نوپردازی در شعر ایران شکل گرفتند، آنها پیروی کردند.) و سپهری همانطور که پیش از این یادآوری کردم شعرهای موفق و درخشانش را در همان ایام که سی و هفت سال داشته، سروده بوده، حالا در نظر بگیرید که این آدمها بدون پیشزمینه و برنامهریزی و بدون هیچ مقدمهای در این گفتوگو جمع میشوند و در عین حال که هیچ کدام شهرت پشت ویترینی و سطحی مرسوم را نداشتند و فقط در نزد اهل شعر و مخاطبان جدی و تازهجوی شعر فارسی از حرمت بهسزا و درخوری برخوردار بودند و تازه توانسته بودند که در کنار درخت هزار سالة شعر دیرین و کهن کلاسیک فارسی و در مبارزهای که از سر گذرانده بودند، جایی برای خود پیدا و تثبیت کنند و این نهال تازهپا موجودیت خودش را در کنار این درخت تناور به اثبات برساند.
یعنی این مبارزه در همین سالهای اواسط دهة چهل به نفع شعر نو تمام شده بود. یعنی نیما با تئوریهایی که از دل تجربههای شعری خودش تحصیل کرده بود وارد این مبارزه شد اما مبارزه پیگیر و دنبالهدار را این حواریون اصیل نیما بودند که انجام دادند و با نمونههایی که در این راه، آفریدند، در نهایت حرف نیما را به کرسی نشاندند و شعر نو را در نهایت اثبات کردند و خلاصه اینکه برای دور نشدن از مقصود بحث، باید گفت که دانستن طرز فکر و چگونگی اندیشه این شاعران که همگیشان یا در ابتدای اوج گرفتن شعریاند و یا در اوج خلاقیتشان قرار دارند، اتفاق نادر و در عین حال غنیمتی است که به این سادگی نمیشود از کنار آن گذشت.
دوم اینکه من عقیدهای برای خودم دارم، مثل هر کس که معیار و طرازی برای قیاس و سنجش دارد و آن این است که هر شاعری که پس از مرگش، روزبهروز بزرگتر شد، بیشک شاعر بزرگی است و هر چهار نفر این شاعران، هر چه که از مرگشان میگذرد، بزرگ و بزرگتر میشوند و شما میدانید که در همین پنجاه سال اخیر بسیار شاعران بودهاند که آمدهاند و چند صباحی هم کارهایی کردهاند، و مردهاند بیهیچ مردهریگی و حتی بعضی از اینها به قول قدمای ما «شعرشان، پیش از خودشان مرده است»، یعنی هنوز خودشان زنده بودند که شعرشان مرده و بعضی هم البته چند صباحی پس از مرگشان مثلاً تا مراسم ختم و عزاداری پس از آن در یادها حضور داشتند و پس از آن به تاریخ سپرده شدهاند و چیزی نیستند، مگر اینکه شما به عنوان یک علاقهمند به تاریخ تحول شعر فارسی بخواهید مقالهای بنویسید و به ناچار بروید نبش قبر بکنید و از آنها فقط در حد یک اسم در فهرست بلندبالای آمدگان و رفتگان تاریخ ادبیات نامی یا اثری باقیمانده است.
یعنی اگر در نظر بگیرید که تعداد دیوانهای شعری که به سبک نو در این نیم قرن منتشر شده است، خیلی بیشتر از ده هزار دیوان شعر و شاید رقمی نزدیک به دو برابر آن را شامل شود، در حالی که مجموعه شعرهای این چند شاعری که نام بردیم به سی مجموعه هم نمیرسد اما امروز جز دیوانهای شعر همین چهار شاعر و تعداد اندکشماری مجموعه شعر از شاعران دیگر، عملاً نام و نشانی از آن همه کتاب و شاعر باقی نمانده است.
به قول شاعران همین کتاب، چنان که شاملو میگوید، زمانی که ما شعر را شروع کرده بودیم، دکتر مهدی حمیدی خداوند شعر بود، یعنی هر چهار نفر اینها قبول دارند که خداوند شعر روزگار اینها شاعری مثل دکتر حمیدی بوده و... [همین دکتر حمیدی] قصیدهای برای نیما میگوید، به دیدن نیما میرود و دیدهاید که در همان قصیده که خطاب به نیما گفته و یکی از بهترین قصیدهها در روزگار خودش به شمار میرود، میگوید:
شکسته مردی بگذشته عمر از چهل است و...
و گفته است درباره نیما:
ترانه خواند و گزم داد و سخت شیرین بود
اگرچه با غزلش زهر کم ز حلوا نیست
بعد هم میگوید:
بزرگ دریا مردا! سرم دوارگرفت
گناه بخت من است این، گناه دریا نیست
و نسبت به شعر نیما میگوید:
سه چیز هست در آن: وحشت و عجایب و حُمق
سه چیز نیست در آن: وزن و لفظ و معنا نیست
و میبینید که به چه شکلی، مسخره میکند نیما را و شما جایگاه همین آدم را در نسل معاصر جستوجو کنید. بله، هستند خیلی از کسانی که در دانشکده ادبیات نشستهاند و استادان شعر هستند، خیلی هم عزت و حرمت برای حمیدی قائل هستند و او را بهترین قصیدهسرای معاصر، پس از ملکالشعرای بهار، میدانند و در خدمتی که به شعر کلاسیک و قالبهای پولادین شعر کرده، تردیدی ندارند اما علیرغم شهرت بی حد و اندازهای که همین آدم، در آن روزگار داشته، الان بین جوانها و خوانندگان شعر امروز فارسی، حتی بعضیها اسم این آدم را هم نشنیدهاند. و یا «توللی» که نزدیکترین یار نیما ـ در دورهای ـ بود، الان کمتر کسی هست که کتاب شعر او را خوانده باشد در حالی که شما میبینید در آن زمان، آنقدر صاحب شهرت هست که «شاملو» در شعرش میگوید:
نه فریدونم من،
نه ولادیمیرم
(که اشاره به ولادیمیرمایاکوفسکی میکند)
که گلولهای نهاد
نقطهوار
به پایان جملهای که تمام عمرش بود
نه باز میگردم
نه میمیرم
(که اشاره به بازگشت توللی به شعر کلاسیک و نیز خودکشیمایاکوفسکی میکند)
یعنی فریدون توللی در آن وقت، آنقدر شهرت داشته اما الان کوچکترین چیزی که در پیوند با شاملو هست، همه به دنبال آن میدوند. یا مثلاً فروغ که سی سال از مرگش گذشته و هر ناشری بدون اجازه مؤلف یا بازماندگان آن میتواند آثارش را چاپ کند، تقریباً بیشتر ناشران بزرگ ایران، مجموعه، خلاصة اشعار یا هر چیزی را که به هر صورت مربوط به فروغ باشد، منتشر کردهاند و همچنان نیز این کار ادامه دارد. چون که این آثار مخاطب پیگیر و علاقهمندان بسیار خودش را داشته و خواهد داشت و تازه هنوز این از نتایج سحر است و صبح دولتش ندمیده! یعنی روزبهروز فروغ بزرگتر میشود، روز به روز سپهری بزرگتر میشود تا آنجا که اینها را مردم دیگر به اسم کوچک خطاب میکنند، میگویند سهراب، میگویند فروغ. و شاملو و اخوان را هم به خاطر آن سن و سال و نیز نزدیکی مستقیمشان با نیما و همنشینی که با نیما داشتند (یعنی حواریون همزمان و بیواسطة نیما بودند) بیشتر با عنوان شاملو و اخوان میشناسند البته عام بودن اسم کوچک اینها یعنی احمد و مهدی هم که آن تمایز اسم فروغ و فردیت سهراب را ندارند لابد در این امر دخیل بوده است.
ولی نکته مهم و جذاب برای جوانها، این است که بدانند اینها در آن برهة زمانیچطور فکر میکردند و چگونه بودهاند و از آنجا سرانجام به کجا رسیدهاند. برای تعقیب این ماجرا، دانستن و خواندن عقاید اینها در آن برهه خیلی مفید است مثلاً خود شاملو که در این کتاب هم یک پای صحبت است با شاملویی که آخرین مصاحبههایش را انجام داده، خیلی تفاوت دارد. حالا بد نیست که به نکتهای در همین زمینه، اشاره کنم.
ببینید این همه دیوان حافظ که بر اساس نسخ مختلف چاپ شده است با همة صحت و یا ارزشی که دارند، یعنی به اصل، نزدیکتر و یا دورترند و تلقیهایی که بزرگان ادب فارسی و حافظشناسان بزرگ داشتند یک طرف و یک دیوان کهنه حافظ هم که در جوانیاش، این شعرها را گفته بوده یک طرف.
هر حافظخوان و(میخواهم بگویم که) هر شعرخوانی که از مرحله فال گرفتن با حافظ گذشته باشد و دست کم یک مقدار به شعر به عنوان یک پدیدة مهم ادبی و حتی اجتماعی نگاه بکند، علاقهمند است که دیوان کهنه حافظ را بخواند و ببیند که حافظ مثلاً این غزل «سالها دل طلب جام جم از ما میکرد» را وقتی جوان بوده، به چه شکلی گفته بوده؛ چون حافظ، بعدها و به مرور بسیاری از واژهها و مصاریع غزلش را عوض کرده. به طوری که شما نگاه میکنید میبینید که چه تکاملی پیدا کرده است .
بنابراین هیچکس تا عمرش تمام نشود به کمال خودش نمیرسد و کمال هر کسی این است که تا آخر راهی که میتواند برود، برود، بنابراین اگر یک جوانی میآید کتاب شعری را فراهم میکند، باید این فکر را داشته باشد که بعدها مثل بسیاری از شاعران دنبال این نیفتد که بیاید نسخهای از کتاب اولش را، چندین برابر قیمت اصلیاش بخرد و بعد هم آن را منهدم کند. من امیدوارم که همه شاعران معاصر ما، یعنی جوانان ما روزی به آن درجه از اعتبار و نیز شهرت (و نه به آن درجه از خجالت) برسند که این کار را بکنند.
بنابراین، خواندن این کتاب، یک تجربه مهم است که بدانیم این چهار نفر وقتی کنار هم نشستهاند، حرفهایشان اصلاً راجع به چیست؟ دعواهاشان راجع به چیست؟ و نقاط اشتراکشان در اوج دوران شاعریشان (و نه در اوج شهرتشان) چیست؟ همین.
محمد رمضانی
رمضانی فرخانی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی معلمان رهبر انقلاب دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی تهران پلیس قوه قضاییه پلیس راهور زلزله شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو حقوق بازنشستگان سایپا کارگران تورم
سریال نمایشگاه کتاب جواد عزتی عفاف و حجاب تلویزیون فیلم سینمایی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین انگلیس اوکراین ترکیه نتانیاهو یمن
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان علی خطیر تراکتور لیگ برتر ایران لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی هواپیما تلفن همراه اپل اینستاگرام گوگل همراه اول واکسن تبلیغات ناسا عیسی زارع پور
کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه