یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شبهای رمضان


شبهای رمضان

ماه مبارک رمضان برای عاشقان و دلسوختگان در میان چنگال دشمن به منزله ملاقات و دیداری بود بین زندانی و دوستان. منبع نیرویی بود که قدرتی دوباره به معتقدان راه و مؤمنین به انقلاب …

ماه مبارک رمضان برای عاشقان و دلسوختگان در میان چنگال دشمن به منزله ملاقات و دیداری بود بین زندانی و دوستان. منبع نیرویی بود که قدرتی دوباره به معتقدان راه و مؤمنین به انقلاب می داد. در شبهای ماه مبارک، دیگر مانعی برای نماز گزاردن در شب و دعا خواندن نبود. یعنی حساسیت عراقیها در این ماه مبارک کمتر می شد و با کمی احتیاط ادعیه و مراسم شبهای قدر انجام می پذیرفت. اما باید یادآور شوم که در همه اردوگاهها اوضاع شبیه به هم نبود.

در اردوگاه صلاح الدین، آسایشگاه ۲، تعداد افرادی که روزه می‌ گرفتند حدودا ً ۱۰،۱۲ نفر می شدند در حالی که آسایشگاه ۵۵ نفری بود. تعدادی منافق بودند و روزه برای آنها ضرر داشت! چند نفر واقعا ً مریض بودند و قادر به روزه گرفتن نبودند. تعدادی هم بریده در راه که سختیها و مصیبتها، آنها را از پا در آورده بود و دین را باعث اسارت و تنگنای خود می دانستند. به هر حال روزه داران۱۰ نفر یا ۱۲ نفر می ‌شدند و من هم افتخار این را داشتم که خدمتگزار این عزیزان باشم و در توزیع غذا و چای در شبهای ماه مبارک تلاش بیشتری کنم. قبل از غروب آفتاب یعنی پیش از اینکه نگهبانان سوت آمار و داخل باش را به صدا در آورند همراه دوستان، افطاری و سحری را از آشپزخانه می گرفتیم و به داخل آسایشگاه می آوردیم.

در آسایشگاه ظرفهای غذا و سطل چای را با چند پتو می پیچیدیم که برای افطار و سحر گرم بماند. سحر که می شد غذا را تقسیم می کردیم و بعد از خوردن غذا بلافاصله چای را برای برادران آماده می کردیم. موقع تقسیم غذا و چای سعی می کردیم که صدایی باعث بیدار شدن دیگران نشود و موقع خوردن غذا به همه سفارش می کردیم که مواظب باشید قاشقهایتان به ظرفها نخورد و صدای آن باعث مزاحمت دیگران نشود.

گاهی اوقات یکی، دوتا از بچه ها ناراحت می شدند و به من می‌ گفتند: چرا این قدر هنگام سحر احتیاط می کنی؟ می گفتم: خدا می داند که هدف ما از روزه گرفتن قرب به اوست و قصد آزار کسانی را که مخالف دین و اسلامند نداریم، پس احتیاط می کنیم و تحمل ما هم فقط برای رضای خالق یکتاست. مثالی هم از عملکرد حاج آقا ابوترابی در اردوگاه موصل ۴ می زدم و می گفتم: «زمانی که ما در موصل ۴ بودیم در آسایشگاه ما شخصی لاابالی و بی‌ توجه به دین و خدا، زندگی می کرد. او فردی غیر نظامی بود که در اوایل جنگ در شهر آبادان اسیر شده بود. اکثر اوقات در آسایشگاه فحاشی می کرد، صبحها هم که ما برای نماز صبح بیدار می شدیم هنگام وضو گرفتن طبیعتا ً صدای ریختن آب می آید (چون در آنجا شیر آب نبود و با کاسه یا لیوان وضو می‌ گرفتیم)، با صدای آب، این شخص بیدار می شد و زیر پتو شروع به فحش دادن می‌ کرد. موضوع را به حاج آقا گفتم و خیلی از رفتار این فرد ناراحت بود. حاج آقا گفت: برادران از فردا روی حوله هایتان وضو بگیرید تا صدای آب، کسانی را که نماز نمی خوانند بیدار نکند و مزاحمتی برای آن فرد هم به وجود نیاید.»

در شبهای ماه مبارک رمضان، خواندن دعاها، حالت خاصی داشت و شور و شوق عجیبی به ما دست می داد. چرا که در غربت و تنهایی اسارت، تنها یار و دوست را مخاطب قرار می دادیم و قدرت لایتناهی او را برآورنده حاجات خود می‌ دانستیم. از طرفی عراقیها هم می دیدند آنهایی که طرفدار جمهوری اسلامی هستند در هر شرایطی که باشند اعمال شرعیه خود را با تمام توان به ‌جا می آورند و اگر ادعایی دارند در عمل، آن را به اثبات می رسانند.

روز عید سعید فطر که می شد داخل آسایشگاه و به طور انفرادی، نماز عید را می خواندیم و هنگام باز شدن درهای آسایشگاهها برای تبریک گفتن به دیگر برادران در آسایشگاههای دیگر از همدیگر سبقت می‌ گرفتیم. در این چند سالی که به کشور عزیزمان برگشته ام توفیق حاصل نشده که آن حالات و احساسات آنجا را پیدا کنم. گویا فرصتی بود و عنایتی از جانب حق. به هر حال او را شاکریم که در این امتحان دست ما را گرفت و قطره ای از دریای بی کران لذت مؤانست با خود را به ما چشاند. «ربنا اتنا من لدنک رحمهٔ و هیء لنا من امرنا رشدا».