سه شنبه, ۱۲ تیر, ۱۴۰۳ / 2 July, 2024
مجله ویستا

وجدان متنفر از قرن خویش


وجدان متنفر از قرن خویش

به مناسبت ۱۵آوریل, سالمرگ سارتر

وقتی سارتر در سال ۱۹۸۰ و در سن هفتاد و چهار سالگی چشم از جهان فرو بست، بیش از پنجاه هزار نفر در مراسم خاکسپاری او در پاریس شرکت کردند. چنین حضوری، بی‌سابقه و برجسته است. این تجلیلِ واپسین درحالی اتفاق افتاد که اکثر آثار فلسفی سارتر در زمان مرگش کهنه و مردود تلقی می‌شد و مواضع سیاسی رادیکال او، و مشخصا دلگرمی‌ای که به گروه‌های چپ رادیکال داده بود، دیگر هیچ جایگاهی نداشت. با این‌حال، شهرت سارتر از جایگاه وی در ساحت فلسفه و سیاست بالاتر بود. او شخصیت تراز اول روشنفکری برای حداقل بیست سالِ پس از جنگ جهانی دوم، نه تنها در فرانسه بلکه در سراسر جهان بود.

هرکس و در هرکجا، نام او را شنیده بود. آوازه سارتر از مرزهای سیاسی بلوک غرب و شرق و البته مرزهای اقتصادی شمال و جنوب فراتر رفته بود. او را رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نگار و مقاله‌نویسی می‌توان دانست که با گسترش دامنه نگاشته‌هایش هر دم بر تعداد مخاطبان خود می‌افزود. حال آنکه سرانجام، تمامی تلاش‌ها و جستارهای علمی او به یک تصویر ساده ختم شد: «سارتر اگزیستانسیالیست، در گوشه کافه‌ای می‌نشست و عظیم‌ترین و ثقیل‌ترین کتب فلسفی ممکن را می‌نوشت؛ کتبی که قابل خواندن نیستند. »

در اینکه بخشی از مسوولیت ثقیل بودن و دشواری نوشته‌های سارتر بر عهده خود اوست، شکی وجود ندارد. با این حال سارتر قابلیت بالایی در نوشتن نثرهای ناب داشت، هرچند که در اغلب نوشته‌هایش نتوانست این کیفیت ممتاز را حفظ کند و امتداد دهد. او بی‌وفقه می‌نوشت و می‌نوشت. هر چند سارتر در بسیاری مواقع زبان فرانسه را شکنجه می‌داد و این‌طور نبود که همیشه نثرهای برجسته بنویسد. حتی برای بیان خود، به خصوص در اواخر عمرش، ترجیح داد به جای آنکه با تجدیدنظر و اصلاح فرمول‌های اصلی، نوشته‌هایش را شفاف‌تر کند، صرفا بر همان سیاق سابق بیشتر و بیشتر بنویسد.

سارتر فقط دشوار نیست، او در نوشته‌هایش هوس ایجاد سوء‌تفاهم دارد. همچنین اکثرا در بیان و انتقال یک عبارت قابل اندازه‌گیری ناتوان است؛ چرا که به نظرش لابد اغراق جنجالی‌تر و برانگیزاننده‌تر است. او بیش از آنکه در پی جذب مخاطب باشد، در جست‌وجوی راهی برای اخذ موافقت خواننده با نظرهای خود است. متاسفانه این گرایش به همان اندازه که در مصاحبه‌هایش دیده می‌شود (زمانی که کارهای آخر خود را به عنوان کار بی‌ارزش مردود شمرد.)، در تار و پود نوشته‌های واپسین‌اش نیز وجود دارد. و این نکته، سارتر را به یک طعمه و «هدف آسان» برای منتقدان‌اش تبدیل می‌کند.

هرچند که تصور رویکردی متعادل از سارتر ممکن نیست، با این‌حال عدم استفاده از صفت «خارق‌العاده» نیز برای کارهای وی دشوار است. نه تنها برخی کارهای ادبی متاخرش به غایت آموزنده‌اند، بلکه مجموعه داستان کوتاه‌های او از جمله «دیوار» و نیز رمان «تهوع» که هر دو در ۱۹۳۰ به چاپ رسیدند را می‌توان از جمله شاهکارهای تاریخ ادبیات دانست.

همچنین مقولاتی چون احساسات، عزت نفس و تخیل را نیز می‌توان از جمله علایق فلسفی دانست که سرانجام به خلق «هستی و نیستی» منجر می‌شوند. کتابی که بیش از آنکه به لحاظ محتوایی مورد نقد قرار گیرد، به واسطه نحوه نگارش‌اش شماتت شده است. این در حالی است که «هستی و نیستی» از جمله معدود کتاب‌های فلسفه قاره‌ای است که بدون استثنا توجه فیلسوفان تحلیلی را - که غالبا به واسطه زبان تخصصی و نحوه نگرش‌شان شهرتی همپای فیلسوفان قاره‌ای ندارند - به خود جلب کرده است. همچنین، برخی از متون اواخر دهه ۱۹۴۰ که به نثری ساده و هر یک به مناسبت خاصی نگاشته شده‌اند، مثل «ضد‌یهود و یهود»، «ارفئوس سیاه» و «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» در جایگاه متون کلاسیک قرار می‌گیرند. در ۱۹۴۷ در کتاب «ادبیات چیست؟»، سارتر به توسعه و تعمیق ایده نویسنده متعهد پرداخت و از آن زمان، در تعهد خود به تغییر جهان هرگز شک نکرد. او بیشتر دهه ۱۹۵۰ را نیز به بازآموزی خود پرداخت و در انتهای این دهه، توانست در «نقد عقل دیالکتیکی» ایده یک «مارکسیسم جان‌گرفته توسط اگزیستانسیالیسم» را ارایه دهد.

سارتر گویی از روی احساس اضطرار می‌نوشت. او آن‌چنان با سیاست روزمره و مقولاتی چون شکنجه، مستعمره‌زدایی، جنگ ویتنام و انقلاب دانشجویی می‌۱۹۶۸ آمیخته بود که سلامتی‌اش را برای کارهایش به خطر انداخت. سارتر تا آخر عمر از فعالیت دست نکشید. او همواره از سوی برخی از دوستان چپ‌گرایش به واسطه مخاطب قراردادن طبقه بورژوا مورد انتقاد بود، با این‌حال او همچنان در پروژه طولانی‌اش به نوشتن بیوگرافی روانکاوانه گوستاو فلوبر تحت عنوان «ابله خانواده»، در سه جلد قطور در ۱۹۷۰ پرداخت. به طور خلاصه، او ایده روشنفکر متعهد را به شکل موفقیت‌آمیزی، با ترکیب زندگی یک رمان‌نویس، یک فیلمنامه‌نویس، یک فیلسوف، یک ویراستار و یک فعال سیاسی به تصویر کشید.

سارتر، امروزه نیز کماکان در مجامع آکادمیک، به عنوان گونه‌ای از تفکر مورد مطالعه است. و این در حالی است که با وجود آنکه نام او برای همگان آشناست، اما آنطور که باید و شاید، ایده‌های وی توسط مردم عادی خوانده نشده و نمی‌شود. بخشی از این عدم خوانش، به دشواری متن‌ها و مصائبی که خواننده را درگیر خود می‌کنند، باز می‌گردد. کسی که با عطش فهم و درک اگزیستانسیالیسم به سراغ سارتر می‌رود، به جای رسیدن به خواسته خود با این جمله مواجه می‌شود که «مسوولیت کل دنیا به عهده توست». تصویر معروف اگزیستانسیالیسم سارتری از خودپسندی نشات می‌گیرد، ولی به سرعت می‌توان فهمید که او مخاطب را مستقیما به سوی سیاست هدایت می‌کند. فلسفه سارتر تعهد می‌طلبد: نه از آن قسم تعهداتی که شخص را مقید به آینده خویش کند، بلکه به لحاظ درگیرشدن و کنش برای «دیگری» از مجرای سیاسی. سیاستی که سارتر از آن سخن می‌گوید، امروزه از اقبال کمتری نسبت به زمان خود وی برخوردار است. در جهان سرمایه‌داری، غالبا از او با موضع پوزشگرایانه در قبال حکومت‌های ستمگر یاد می‌شود.

مستنداتی بر این امر گواه هستند: او تعداد زیادی قضاوت سیاسی اشتباه از خود به جای گذاشته است. هرچند خیلی از آنها را با نگاهی رو به پس می‌توان عاملی در جهت شفاف‌تر شدن حوادث سیاسی مهم دوران حیات سارتر دانست. برای خوانندگان نسل‌های پس از جنگ، درک تحولات ناگهانی جهانِ مابعد جنگ جهانی دوم همیشه آسان نیست. تنها ایالات متحده آمریکا و بریتانیا ناجی فرانسه نبودند، بلکه اتحاد جماهیر شوروی نیز به نجات فرانسه آمده بود. در آن مقطع حکومت شوروی بر خلاف ایالات متحده آمریکا که از وجود آپارتاید نژادی در درون خود شرمسار بود، به واسطه آرمان‌هایی که ترویج می‌کرد بیش از همه در کانون توجه و اقبال سیاسی بود. و بی‌علت نیست که جان گراسی در تحریر بیوگرافی سارتر از زیر عنوان «وجدان متنفر از قرن خویش» استفاده کرده است.

تصویرسارتر در جهان سوم بسیار متفاوت‌تر است و هنوز نیز از او به عنوان قهرمان مظلومان یاد می‌شود. او نه تنها پرچم آرمان‌های آنان را برافراشته بود، بلکه هرچه در توان داشت برای شنیده شدن آنها انجام داد. در نشریه «دوران مدرن» (Les Temps Modernes) که سارتر بعد از جنگ جهانی دوم به همراه گروهی از متفکران پاریسی آن را پایه‌گذاری کرد، صفحاتی به مردان و زنان جهان سوم جهت اظهار نظر و نگارش مقاله اختصاص داده شد و سارتر از شهرت خود برای شنیده شدن آنها استفاده کرد. بعضی از مقدمه‌هایی که او در کتاب‌های خود آورده است، هنوز به خاطر کشش ذاتی و درونی آنها خوانده می‌شود.

بی‌شک اشتیاق او برای به گوش رساندن پیام نویسندگان گمنامی که امروز مشهور شده‌اند یک دستاورد مسلم است تا جایی که بعضی از موقعیت‌هایی که سارتر به آنها تن در می‌داد، امروز دیگر واجد گذاردن به منصه انتقاد به نظر نمی‌آیند. مصداق دیگر نکته مزبور، در رابطه با کتاب «ارفئوس سیاه» و مقدمه سارتر بر ادبیات منظوم همراه شده با جنبش سیاه‌پوستان است. در سال ۱۹۴۸ و البته در طی دو سال قبلش، فرانس فانون در حالی از آن جنبش انتقاد می‌کرد که تحسین بی‌وفقه خود را از سارتر نمی‌توانست پنهان کند. سارتر در اواخر عمر خود، با توزیع روزنامه مائوئیست‌ها خطر دستگیری را به جان خرید، نه به خاطر گرایش به ایده‌های مائو، بلکه چون فکر می‌کرد آنها نیز سزاوار شنیده‌شدن هستند.

اما نباید سارتر را بیش از حد تحسین کرد. توضیح‌اش کمی‌دشوار است، کافی است به مقوله حمایت او از فمینیسم اشاره کنم، چگونه می‌توان آن را توجیه کرد؟ جالب این است که سارتر بیشتر عمر خود را با سیمون دوبووار، نویسنده کتاب «جنس دوم» سپری کرد، ولی به جنبش فمینیسم که یکی از جنبش‌های جهانی سرنوشت ساز وقت بود، بیشتر از دیگران اقبال نشان نداد.

سارتر در زمانی می‌نوشت که خط فکری فلسفه به کلی مسوولیت‌های نوع بشر و معنی اصلی زندگی که پرسش اصلی مردم عادی بود را فراموش کرده بود. سارتر بیش از هر کس، این سوالات کهن و البته دغدغه‌های مردمان عادی را زنده کرد، و از این روست که حتی در پیشگاه کسانی که پاسخ‌های وی را نمی‌پسندیدند، او کماکان عنوان «فیلسوف نسل خود» را بر دوش می‌کشد. سارتر بیش از آنکه یک فیلسوف آکادمیک باشد، یک فیلسوف محض بود. در حقیقت در زمانی که قبل از جنگ جهانی دوم برای خدمت سربازی به ارتش اعزام شد تدریس فلسفه را ترک کرد و هرگز به آن بازنگشت.

اگزیستانسیالیسم هنوز هم یکی از معروف‌‌ترین گرایش‌های فلسفی است که دانشکده‌های فلسفه می‌توانند آموزش دهند و امروز که دوباره به نظر می‌رسد خط فکری اصلی فلسفه تعامل با مردم عادی را فراموش کرده، دقیقا زمان خواندن سارتر و یادگرفتن از او فرا رسیده است.

این متن مقدمه کتاب «چگونه سارتر بخوانیم» است که توسط انتشارات رخداد نو در نمایشگاه کتاب امسال عرضه خواهد شد.

رابرت برناسکونی

ترجمه: نادر فتوره‌چی علیرضا علیخانی‌فرد