دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
![بسیار سفر باید تا پخته شود خامی](/web/imgs/16/149/bo6ta1.jpeg)
روزی و روزگاری حوالی سال ۱۳۶۴، شخصی که در دانشگاه هنرهای زیبا درس خوانده بود، سریالی به نام «مدرسه موشها» ساخت. سریالی که «کپل» و «عینکی» داشت و با شعر «میرم مدرسه، جیبام پر از فندق و پسته» شروع میشد و ما را به مدرسهرفتن علاقهمند کرد...
بخش بزرگی از کودکیهایمان را با داستانهای «خونه مادربزرگه» و شخصیتهای «حنایی» و «مخمل» و «هاپوکومار» رنگ و لعاب خوشی داد و داستانپردازی کرد. برای کودکان متولد دهه شصت شخصیت «تابهتا» را خلق کرد تا بچهها از کلمات «مادر خانومی» و «آقای پدر» دلشان غنج برود و سعی کنند عبارت بلند «آسیپاسی دراکوتا تابهتا» را حفظ کنند و هر روز پای تلویزیون مجذوب آسیپاسی باشند و دلشان بخواهند پدر و مادرهایشان برایشان زیزیگولو به دنیا بیاورند تا خواهر یا برادرشان باشد. به مناسب پخش سریال «آب پریا» که از دلنگرانیهای «مرضیه برومند» برای محیطزیست کشورمان خبر میدهد، با او در باب سفرها و جهانگردی و محیطزیست گفتوگویی انجام دادیم.
سفر را دوست دارید؟
بله، بسیار سفر باید تا پخته شود خامی.
سفر چه تاثیری بر زندگی و شخصیت شما داشته است؟
من در جوانی بسیار سفر کردهام. در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل میکردم و هر ساله دانشگاه، دانشجویان را به سفر میفرستاد، دانشجویان معماری به اقتضای رشتهشان سفرهای جالبی میرفتند؛ شیراز و اصفهان و اهواز نمیرفتند. به روستاها میرفتند و بافتهای قدیمی را میدیدند. من در این سفرها شهرهایی را دیدهام که امکان نداشت در شرایط دیگر ببینم. اگر این سفرها را نمیرفتم، امکان نداشت روزی از رودخانه سرباز رد شوم یا به دهات طبس قبل از زلزله بروم یا ارگ بم را در جوانی و پیش از زلزله وجب به وجب بگردم. در سال ۴۸، ۴۹ قشم و جزیره هرمز را دیدم، آن روزها مثل امروز نبود و ساکنان آن بومی بودند و توریست و مراکز خرید نداشت و جزیره آزاد نشده بود. یادم است سال ۴۹ که به قشم رفتم، در بندر ورقان که آن زمان مراکز خرید نبود، زیرپوش کاپیتانی خریدم. آن زمان شلوار جین و زیرپوش کاپیتان از آن طرف مرز میآمد. در سفر به زابل و زاهدان به روستایی رفتم و با روستاییان آنجا آشنا شدم و بسیار صحبت کردم. چنین سفرهایی در شکلگیری شخصیت ما تاثیر میگذارد و به نگاه آدم عمق میدهد و میفهمد دنیا بیشتر از چند شهر اطراف است. بعضی مردم به کشورهای دیگر سفر میکنند اما حیف است که زیباییهای کشور خودشان را نمیبینند. مثلا جزیره خارک یا ایرانشهر؛ ایرانشهر چنان فضای زیبایی داشت که خیال هند رفتن به سرمان میزد. سفر در زندگی یکنواخت امروزی تنوع ایجاد میکند. در سفر امکان آشنایی با فضاها و فرهنگها و مردم مختلف به وجود میآید و در شکلگیری شخصیت آدمی بهخصوص در کودکی و جوانی کمک میکند.
سفربه دل طبیعت را به سفرهای امروزی و اقامت در هتل و دیدن مراکز خرید ترجیح میدهید؟
بله، البته جوانی شرایطی دارد که امکان چادر زدن و در روستایی خوابیدن را فراهم میکند، در حال حاضر که سن ما بالا رفته، سخت است مانند جوانی سفر کردن، اما در همین روزها حاضر هستم در جای تمیزی و در روستا شب را سر کنم و بخوابم یا در روستایی دورافتاده با اهالی آنها صحبت کنم و از فرهنگ و آدابشان بدانم. یک زن مسن یزدی با زن مسن گیلانی فرق دارند. البته در مقام مقایسه از نظر برتری نه. معاشرت با آدمهایی با فرهنگ مختلف به نگاه آدمی عمق میدهد. سفر باعث میشود آدم مملکت خودش را بشناسد و علاقهمندتر بشود. اگر کشور خودمان را نشناسیم و از آن دور باشیم، باعث میشود به آسانی محیطزیست را آلوده و زبالههایمان را هرجایی رها کنیم.
زمانی که به سفر میروید، به رستورانهای محلی سر میزنید؟
بله، عاشق رستورانهای محلی هستم بهخصوص رستورانهای محلی شمال چون در شهرهای دیگر غذایهای محلی را در رستوران نمیتوانیم پیدا کنیم. مثلا وقتی به یزد میرویم، تمام رستورانهایش شولی ندارند و باید گشت تا آن را پیدا کرد. فسنجان یزدی فسنجان معروفی است یا خورش قیمهشان با قیمه ما فرق دارد و مثل آبگوشت است و این برایم جذاب بود. در میان غذاهای شمالی هم، عاشق میرزاقاسمی و باقالاقاتق و زیتون پرورده و پیاز با باقالی و ماهی شور هستم. خوشبختانه گیلان رستوران محلی خوب زیاد دارد.
بیشتر به کجا سفر میکنید؟
من در جوانی اروپا را خوب دیدم اما آمریکا را ندیدم بنابراین اگر الان به من بگویند بیا اروپا، نمیروم دلم میخواد به ازبکستان و تاجیکستان بروم و بخارا را ببینم. به دلیل اینکه فکر میکنم برخی ریشههای فرهنگی ما به آنجا بازمیگردد. ترکیه را دوست دارم و استانبول شهر گرم و زندهای است. در ایران هم همه جا را دوست دارم ببینم.
کدامیک از جادههای ایران را بیشتر دوست دارید و تصویرش جلوی چشمتان است؟
همه جادههای ایران را دوست دارم، جادههایی مثل کاشان و اراک و تفرش و فراهان و روستاهایی که در صحرای بیآب و علف به شکل واهه و وادی دیده میشوند و نشان میدهد یک بشر به آنجا رفته و درخت کاشته. با دیدن این وادیها حضور یک انسان را احساس میکنید و اینکه زحمت دست یک بشر است. جنگل قشنگ است اما خودش رشد کرده و خدا آن را آفریده اما انسان چه کاری انجام داده؟ انسان رفته و درختان جنگل را قطع کرده است. من جایی که انسان سازندگی کرده است، خیلی لذت میبرم. برای همین روستاهای کاشان و یزد را خیلی دوست دارم.
شهری از ایران است که علاقه داشته باشید به آن سفر کنید و هنوز فرصت نشده؟
مدتهاست دلم میخواهد به جایی بروم که در کودکی رفتم. دوست دارم بروم میان کوههای سبلان و سهند و منطقهای که ایلات در حال کوچ هستند و دشت و کوههای پر از گل را ببینم. این اردیبهشت دلم میخواهد بروم. کردستان (سمت سنندج) را هم آنطور که باید ببینم، هنوز ندیدهام.
تعطیلات نوروز امسال به سفر رفتید؟
نوروز امسال همراه یکی از دوستان قدیمی آلمانیام ۳-۲ روز به طالقان رفتم. دوستم ۳۰ سال پیش به ایران آمده بود و آن زمان اصفهان و شیراز و گیلان را دیده بود. به طالقان بردمش و گفت: «اینجا سوییس ست»، او را به لواسان بردمش و گفت: «اینجا بورلی هیلز» و بعد به یزد رفتیم. عید امسال به روستایی به نام چم در یزد رفتم، بسیار زیبا بود. وسط بیابان، باغ انار بود و نشان میداد عدهای زحمت کشیدهاند و وسط بیابان درختهایی کاشته و پرورش دادهاند.
هنگام مسافرت بیشتر زمان خود را به چه کاری میگذرانید؟
وقتی به مسافرتی میروم بیشتر از اینکه بروم، بنای تاریخی ببینم، از معاشرت با مردم لذت میبرم و برایم جالب است. در سفر خرید رفتن مقوله جذابی است اما مهم است که چه چیزی خریداری میکنیم، مثلا دوست ندارم به کیش بروم و لوازم صوتی یا آرایشی بخرم. دلم میخواد بروم یزد و دارایی، شمد و مس بخرم. دوست دارم هرجایی میروم، صنایع دستی آنجا را بخرم. در آخرین سفرم به میبد، یک سرویس بسیار زیبای سرامیک کار دست خریدم. مدتها بود دنبال چنین سرویس زیبایی بودم. کشکساب هم خریدم. کاسه گلی هم برای ماست و خیار خیلی دوست دارم.
کدام را بیشتر دوست دارید؟ سفرهای دریایی یا هوایی یا زمینی؟
زمینی با ماشین خودم. اروپا که رفته بودم، از راههای غیر از اتوبان تردد میکردم تا بتوانم هرجا که خواستم، توقف کنم. سفر دریایی رفتم و برایم جالب بود ولی سفر هوایی را اصلا دوست ندارم.
بین سفرهای اروپایی، کدام کشور را بیشتر از همه دوست داشتید. چرا؟
ایتالیا. از فلورانس خاطره خوبی دارم؛ به خاطر سفر زمینی و عبور از روستاها و شهرهای کوچک. یادم است ناخواسته به سینا رسیدیم و موقعی که با شهر مواجه شدیم متوجه شدیم، چه شهر مهمی است. زمانی که ما به اروپا میرفتیم، در هتل اقامت نمیکردیم، با اتومبیل حرکت میکردیم و کمپ و چادر میزدیم و سفر میکردیم. نیس و کن هم رفتهام. کن رفتم اما جشنواره نرفتم. نیس و کن و ریویرا مکان سرمایه دارهای اروپا بود که همه را در جوانی زیر پا گذاشتم.
سیل ماسوله برای ما سوژه آورد
برای انتخاب تمام شهرهایی که در «آب پریا» دیدید، معیاری وجود داشت. ما در طول سریال بسیار سفر کردیم و برای هر مساله محیطزیستی، شهری را انتخاب کردیم، مثلا برای قطع درختان سراغ جایی رفتیم که درختهای جنگل را قطع کردهاند. جنگلهای کشور ما در مازندران و گیلان و استانهای شمالی روییدهاند و بسیار اتفاق افتاده است که درختانشان را قطع کنند. مثلا در ماسوله چند سال پیش سیلی سنگین به دلیل قطع کردن و پاکسازی جنگل آمد. درختان جنگلها جلوی سیل را میگیرند و با قطع آن سیل جان مردم را به خطر انداخت. این قضیه برای ما سوژه آورد. قصه بچهای که پدرش را در سیل از دست داده و مادرش میخواهد با مردی ازدواج کند که در سالهای پیش قاچاقچی چوب بوده است. پسربچه فکر میکند آن مرد قاتل پدرش بوده است و اجازه نمیدهد مادرش با او ازدواج کند و میگوید با ازدواج مادرم مخالف نیستم با این مرد مخالفم به دلیل اینکه قاتل پدرم است. این سوژه برای ما قصه میآورد، اصل داستان از تخیل ما سرچشمه میگیرد و داستان واقعیت ندارد اما سیل ماسوله واقعیت دارد یا دریاچه پریشان که خشک شده، حقیقت دارد و بسیاری از مسوولان محیطزیست و مردمانی که طرفدار طبیعت هستند، نگران شدند. درگیریهایی برای ساختن جاده وجود داشت، مثل مردن جانوران و از بین رفتن جنگلها همه اینها سوژه داستان شد.
مردهای که به دست ما جان میگیرد
متاسفانه وضعیتی که محیطزیست کشور ما و کشورهای دیگر دنیا دارند، خوب نیست. بیتوجهی به مسایل زیستمحیطی، گرم شدن زمین و گازهای گلخانهای و آب شدن آب یخچالها تا مسایل کوچکتری چون آلوده شدن هوا و آبها و نابود شدن گونههای جانوری و گیاهی و قطع درختان جنگل و خشک شدن دریاچهها و... خطرهایی هستند که کره زمین را تهدید میکنند و ما مردم زمین این مسایل را میبینیم و به آسانی از آنها میگذریم. حل بعضی از مسایل باید بهوسیله مسوولان انجام شود و مسایلی هستند که مردم بتوانند با رعایت آن در بهبود وضعیت محیطزیست نقش داشته باشند؛ به عنوان آدمهایی که در محیطزیست تاثیر میگذارند، از طریق پساب کارخانه و کارگاههای صنعتی که وارد آبها میشود یا کشاورزهایی که چاههای عمیق میزنند و سفرههای زیرزمینی را خالی میکنند و ای کاش فکر کنند که نتیجه استفاده بی حد آنها از آب چه خواهد بود. زمانی میرسد که ذخیره آبهای سفرههای زیرزمینی تمام میشود در آن زمان چه کار خواهندکرد؟ اگر تعادل را رعایت و صرفهجویی کنند، در بهبود ذخیرههای زیرزمینی نقش زیادی خواهند داشت. از طرفی استفاده بیرویه از منابعی چون برق و آب و گازوییل و سوخت به محیطزیست ضربه میزند و هیچ توجیه اقتصادیای ندارد. سوختی که در حال حاضر در کشور مصرف میشود، قیمت بینالمللی دارد و استفاده بیرویه از آن به اقتصاد کل کشور و به ثروت سرزمینمان ضربه میزند.
کنار دریا که میرویم، میبینم کسانی زبالههایشان را روی زمین یا در آب میاندازند، در کوه، کوهی از زبالهها میبینیم. چه کسانی این زبالهها را تولید میکنند؟ بخشی از این زبالهها زباله نیستند، پوست میوه و سبزی را نباید در سطل آشغال ریخت. برخی زبالهها بسیار خطرناک هستند، مثل زبالههای کارخانههای صنعتی و بیمارستانی و باطریهایی که استفاده و بعد از استفاده، در کنار زبالههای خانگی دور انداخته میشوند. اگر حجم زبالههایمان را کم کنیم، تخلیه و بازیافت آن آسانتر میشود.
مساله دیگر نایلون و بطریهای شیر و نوشیدنی و بستهبندیها است. خود من زمانی که برای خرید به میوهفروشی میروم، کم و دانهای خرید میکنم تا آن را داخل چند نایلون نگذارد ولی بازهم چند نایلون استفاده میکند و نمیدانم دلیل مصرف بیش از حد نایلون چیست؟ در دنیا به دلیل بازیافت سخت، جای استفاده از نایلونهای یک بار مصرف، از کیف و چرخدستی استفاده میکنند و این دوره را گذراندهاند مثلا برای بازگرداندن شیشههای نوشابه بیعانههای سنگین تعیین میشود تا مردم تشویق شوند و شیشهها را بازگردانند. برای اینکه مصرفگرایی را به حداقل برسانند و ضایعات کمتری داشته باشند، مردم هم رعایت میکردند. ای کاش مردم ایران و فروشندهها از نایلون و مشتقات آن کمتر و حتی اصلا استفاده نکنند. به خاطر کاغذی که در حال حاضر مصرف زیادی دارد با وجود اینکه امروزه به لطف رایانه و اینترنت امروزه کمتر استفاده میشود، درختهای زیادی قطع شدهاند. میشود در بستهبندیها از کاغذ کمتری استفاده کرد، من مدتی غذای رژیمی میخوردم و هر زمانی که تماس میگرفتم برایم غذا بیاورند، در میزان زیادی کاغذ و کارتن بستهبندی شده بود و به همین خاطر دیگر دلم نخواست از آنجا غذا بگیرم. آنها میتوانستند در استفاده از کاغذ صرفهجویی کنند. من هر بار غذا میگرفتم فکر میکردم چقدر کاغذ مصرف شده است تا غذا به دست من برسد.
نکته دیگر خشک و کمآب شدن رودخانهها به دلیل ریختن زبالهها داخل آنهاست. مثلا رودخانه زاینده رود اصفهان، اگر مردم اصفهان و توریستها در زایندهرود زباله نریزند، بیآبیای که دچار آن است، کاهش مییابد. وقتی آشنای ما از دنیا میرود، سنگ قبر او را تمیز میکنیم گلاب میریزیم به مزارش سر میزنیم. زاینده رود هم مانند مردهای است که هر سال جان میگیرد ولی هر سال، زمانی که جان میگیرد، با چه منظرهای باید روبرو شود؟ حتی مردم به دلیل وجود زبالهها تصویر مناسبی از آن نمیبینند.
شقایق طباطبایی
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
ویدیوهای آموزشی هفتم
مسعود پزشکیان ایران دولت چهاردهم دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی پزشکیان دولت رهبر انقلاب مجلس محمدجواد ظریف رئیس جمهور انتخابات
قتل قوه قضاییه شهرداری تهران هواشناسی پلیس سازمان هواشناسی تهران اربعین تب دنگی پشه آئدس وزارت بهداشت گرمای هوا
قیمت دلار قیمت خودرو خودرو واردات خودرو قیمت طلا ایران خودرو بازار خودرو مالیات حقوق بازنشستگان برق سایپا بانک مرکزی
سعید راد سینمای ایران دفاع مقدس فضای مجازی سینما بازیگر تلویزیون کربلا عاشورا محرم تئاتر موسیقی
دانشگاه فناوری دانش بنیان شرکت دانش بنیان حوزه علمیه شیر دانشگاه تهران دانشگاه آزاد اسلامی اختلال جهانی
جو بایدن رژیم صهیونیستی دونالد ترامپ یمن آمریکا روسیه فلسطین غزه ترامپ جنگ غزه چین ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر نقل و انتقالات باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران المپیک 2024 پاریس نقل و انتقالات لیگ برتر باشگاه استقلال المپیک سپاهان
سامسونگ ایلان ماسک سرعت اینترنت تلفن همراه فیلترینگ گوگل ویندوز
تغذیه فشار خون خواب رژیم غذایی بیماری دیابت استرس افسردگی ویتامین چای بارداری